در مقالههای گذشته به طبقهبندی انسانها از دیدگاه ارتباطی اشارهای داشتیم و اینکه برخی از رفتارهای انسانها را میتوان با توجه به نوع نگرش آنها، پیشبینی کنیم. در این بخش به موضوع تشابه و همدلی ناشی از آن میپردازیم.
تشابه، ممکن است از نظر ظاهری و یا شخصی بین طرفین ارتباط وجود داشته باشد و یا برخی از مؤلفهها، همانند سن، جنس، مذهب، تحصیلات، تمایلات سیاسی، پایگاه اجتماعی و غیره میتواند صفات مشابه بین طرفین ارتباط باشد.
اثربخشی ارتباطات میان فردی، در صورت وجود تشابه بین طرفین، بیشتر است. این ارتباط مؤثر زمانی پدید میآید که طرفین ارتباط تشابه بیشتری با هم داشته باشند. هر اندازه نقاط اشتراک بین طرفین ارتباط بیشتر باشد و تشابهات بیشتری بین آنان برقرار باشد، مفاهیم بیشتری را با یکدیگر در میان میگذارند و این مفاهیم را بهتر درک میکنند. در سازمانهای اداری نیز چنین شرایطی حاکم است. وجود تشابهات بین افراد تشکیلدهنده سازمان، موجب پیدایش سازمان غیررسمی میشود. این سازمان غیررسمی بدون اینکه چارچوب و اهداف مشخصی در ساختار سازمانی داشته باشند، در فرایند سازمانی تأثیرگذار هستند.
هر اندازه تشابه بین افراد بیشتر باشد، آنان با گشودگی بیشتر با یکدیگر ارتباط برقرار میسازند زیرا تشابه و شبیه بودن به یکدیگر، موجب نزدیکی بیشتر میشود و افراد راحتتر و آسودهتر و اصطلاحاً گشودهتر با همدیگر رابطه خود را استوار میکنند؛ در نتیجه میتوان گفت ما در برابر کسانی که احساس میکنیم همچون خودمان هستند، بیشتر «خودگشایی» یا «خودافشایی» میکنیم. آنانی هم که با ما تشابه بیشتری دارند، اشتیاق بیشتری به خودگشایی خویش نزد ما دارند. همدلی نیز به هنگام تشابه زیاد بین طرفین ارتباط، ایجاد میشود و با کاهش این نقاط اشتراک نیز کاهش مییابد.
ما زمانی میتوانیم همانند دیگری بیاندیشیم و همانند او حس کنیم که شبیه او باشیم. همدلی، زمانی پدید میآید که دو انسان با نزدیکی و تشابه زیاد نسبت به همدیگر قرار داشته باشند. ما از فردی حمایت میکنیم که شباهت زیادی به ما داشته باشد. افراد شبیه به ما، حمایتکننده نظر و احساسهای ما هستند و ما نیز در مقابل آنان، خود را اینچنین میبینیم. زمانی که ما با اشخاصی همانند خودمان هستیم، احساس مثبتگرایی بیشتری نسبت به خودمان داریم.
انسانها، از فرایند ارتباطی، در شرایطی لذت میبرند که با افراد همانند خود همراه باشند. آنان، افرادی را که همانند خودشان هستند، بیشتر از افرادی که از آنان دورند، دوست دارند. در حالت طبیعی، زندگی کردن و بودن با افراد همانند، نوعی تأیید و تأکید بر خود است. روابط بین افراد مشابه، یک رابطه مساوی شده است، بهگونهای که به راحتی و با آزادی، دادوستد اطلاعاتی انجام میشود. در چنین حالتی هر دو طرف درگیر در فراگرد ارتباطی، احساس میکنند که مطلبی برای در میان نهادن با دیگری دارند.
در مبحثی که پیرامون عوامل جذب انسانها نسبت به یکدیگر مطرح خواهم کرد، دیدها و اندیشههای بسیاری از نظریهپردازان ارتباطات مانند کرایمر، اسمیت و تراباندیس، مطرح شده که در شمارههای آینده به آنها اشاره خواهد شد. آقایان تابز و ماس نیز معتقدند که نزدیکی (از نظر جغرافیایی) موجب دوست داشتن میشود؛ یعنی هر اندازه نزدیکی افراد بیشتر باشد، به همان اندازه افراد نسبت به یکدیگر احساس نزدیکتری پیدا میکنند و شاید اوقات زیادی از وقت خود را با هم بگذرانند. آقای «زاجونگ» هم میگوید که آشنایی به تدریج موجب دوشت داشتن میشود. این مباحث را در بحثهای پیرامون نزدیکی «proximity» بیشتر توضیح خواهیم داد.
در مقالات دیگر از دکتر مجید مجدنیا به بحث ارتباطات بیشتر خواهیم پرداخت.
وبسایت ایشان: www.majdnia.ir
اپکتایمز در ۳۵ کشور و به ۲۱ زبان منتشر میشود.