آیا سنت ازدواج همچنان که ویژگیهای اساسی و متمایز خود را از دست می دهد، در حال از بین رفتن است؟ اگر چنین است ، آیا میتوان برای حفظ آن کاری کرد؟ یا آیا ازدواج ضمن این که شبیه نهادی که همیشه بوده باقی میماند، به راحتی به شیوههای فرعی تغییر میکند؟ به هر حال ازدواج چیست، چه چیزی ویژگیهای اصلی آن را توضیح میدهد و چه وقت موجودیت آن متوقف شده و به چیز دیگری تبدیل میشود؟ در مورد افرادی که خواهان ازدواج هستند، برای حمایت و حفظ آن چه کاری میتوان انجام داد؟
آن طور که مارک رگنروس، جامعه شناس و نویسنده کتاب «رابطه جنسی ارزان» استدلال میکند، با ارزان شدن رابطه جنسی، ازدواج گران میشود. ازدواج همواره تبادلی سنتی بوده که به موجب آن مردان به دنبال رابطه جنسی بودند و زنان پیمان متعهد ماندن و ازدواج را مطالبه میکردند و این پیوند به وسیله هنجارهای اجتماعی و فرزندآوری تقویت میشد.
حالا در بسیاری از جوامع بخصوص جوامع غربی، در نتیجه مصرف قرصهای ضد بارداری و افزایش فرصتهای شغلی و تحصیلی، زنان جوان خود انتخاب کننده هستند. مردان جوان هم با دسترسی آسانتر به روابط خارج از ازدواج و دسترسی ساده به وبسایتهای پورنو گرافی، حالا بدون نیاز به پیمان و تعهد لازم، انگیزه کمتری برای ازدواج دارند. در نتیجه شاهد ازدواجهای دیرتر و کمتر و فرزندان کمتری هستیم.
ازدواج پیش از این راهی برای رسیدن به وضعیت بلوغ بود، بنیادی که یک زوج جوان بر اساس آن زندگی مشترکی را با مبادله منابع و فراهم کردن خانه و وسایل آن و تأمین هزینه فرزندانی که خواهند آمد، بنا میکردند. اما اکنون ازدواج بیش از آنکه راهی برای رسیدن به بلوغ و اهداف اصلی آن باشد، اکنون به یک تشریفات همراه با درنظر گرفتن برخی منافع فردی منتهی شده است.
آیا ازدواج در حال تغییر است یا پسرفت؟
برخی از مفسران غربی این تغییرات را کوچک میشمارند. آنها میگویند مسئله خاصی نیست، جز این که برخی افراد قدری دیرتر ازدواج می کنند، افرادی فرزندان کمتری دارند، برخی نیز بیشتر به زندگی مشترک بدون ازدواج تمایل دارند و آن را جایگزین ازدواج میکنند و دیگران هم این شیوه زندگی را به منزله پیش درآمدی برای ازدواج انتخاب میکنند، نوعی نامزدی.
در بعضی از کشورها، افراد همجنس به شکل قانونی با هم ازدواج میکنند. برخی افراد، تشکلها ی ارسانهها هم مانند نیویورک تایمز که با دو مقاله طی تنها هشت روز در حال ترویج ازدواجهای چند نفره (سه یا چند نفر) است، خواستار پذیرش اجتماعی و به رسمیت شناخته شدن این نوع پیوند زناشویی ناهنجار هستند.
رگنروس مسئله ازدواج را با مصاحبه با مسیحیان متعصب، کسانی که میتوان گفت دارای نگاهی سنتی به ازدواج هستند، بررسی کرد. تیم وی با تقریباً دویست جوان مسیحی در سنین بیست تا اوایل سی سالگی مصاحبهای انجام دادند، برخی ازدواج کرده و برخی ازدواج نکرده بودند.
جوانان مورد نظر از هفت کشور ایالات متحده، نیجریه، روسیه، لهستان، لبنان، مکزیک و اسپانیا که همگی از نظر فرهنگی، سیاسی و اقتصادی متفاوت از هم هستند، در این پژوهش شرکت کردند. همه این مصاحبه شوندگان درکی مشترک و مطابق با تعالیم مذهبی خودشان درباره ازدواج داشتند. آنان ازدواج را به مثابه عهد و پیمان و امری مقدس، همراه با هدیه دادن هر یک به دیگری، فداکاری و وظیفه شناسی نسبت به کودکان برشمردند.
با این حال، در همه آن کشورها، تیم پژوهش در میان افرادی مشابه همان مصاحبه شوندگان مشاهده کرد که به سبب تاثیر تمایلات و فشارهای گسترده دنیوی، ازدواج دیرهنگام، فرزندان کمتر و حمایت از زندگی مشترک بدون ازدواج و رابطه جنسی قبل از ازدواج بسیار رایج شده است.
در همه جا مصاحبه شوندگانی نظیر افراد سکولار، درباره ازدواج نه به منزله راهی برای پی ریزی زندگی بالغانه، بلکه به مثابه خداحافظی با آنچه که قبل از ازدواج به دست آورده بودند، همچون تحصیلات، شغل و مسکن، صحبت میکردند. نتیجه گیری رگنروس این است که ازدواج تغییر نمیکند بلکه در حال پسرفت است.
ازدواج چیست؟
از یک دیدگاه، «ازدواج» مفهومی انعطاف پذیر است که حتی به طور اساسی و با گذشت زمان، در حالی که هنوز تحت عنوان ازدواج شناخته میشود، تغییر میکند. از سوی دیگر، از نظر رگنروس، ازدواج دارای تعریفی اصلی و تکیه گاهی کلیدی است که بدون آن از بین میرود و دیگر ازدواج نیست. هرگونه بنیاد، انسجام یا حد و مرزهایش با سایر روابط مانند پارتنر، دوست یا سایر نسبتها از دست میرود.
آگوستین (۳۵۴–۴۳۰ پس از میلاد) در رساله «از حسن ازدواج» از شان و منزلت ازدواج دفاع کرد . وی سه ارزش اساسی شامل فرزندان، وفاداری و پاکدامنی، و پیوند ناگسستنی را از خصوصیات اساسی و تعیین کننده ازدواج توصیف کرد که آن را از سایر ارتباطات بین دو نفر متمایز میکند.
رگنروس ازدواج را به معنای تبادل منابع بین زن و شوهر (در پیوندی جنسی) تعریف میکند که روی چهار تکیه گاه مرکزی قرار دارد. اینها (وظیفه شناسی نسبت به) فرزندان، دوام ، وفاداری (یعنی منحصر به فرد بودن این پیوند) و کلیت یا جامعیت است. پیوندی که تمام جنبههای زندگی نظیر جنسی، معنوی، مادی و غیره را شامل میشود، نه این که مشارکتی محدود یا «رابطه دوستانه بر پایه منافع» باشد.
ازدواج که از دوران قدیم در تمام جوامع در سراسر دنیا وجود داشته است، زمینهای مطلوب را برای تربیت و اجتماعی کردن کودکان فراهم میسازد. این همان چیزی است که مصلحت و خواسته دولت و جامعه را در وهله اول میسر میکند. همانطور که در نخستین نظام نامههای قانونی و حقوقی هزارههای پیش از میلاد پیدا شده، هدف اجتماعی ازدواج به عنوان نهادی قانونی، ایجاد و حفظ اصلیت و نسبت پدری بوده که به تبع آن فرزندان را صاحب این حق میکند تا حد امکان به وسیله پدر و مادر بیولوژیکی خود تربیت و بزرگ شوند.
سازمان ملل متحد پیمان نامه حقوق کودک را در سال ۱۹۸۹ تصویب کرد. کنوانسیون مذکور از این حق کودک که پدر و مادر خود را شناخته و تا آنجا که ممکن است آنان از وی مراقبت کنند، دفاع میکند. این کاملاً در تضاد با دیدگاههای اخیر، مثلا در مورد رحم اجارهای است، که در آن کودک از همان ابتدا به صورت هدف دار همچون کالایی مبادلهای شکل میگیرد و متولد میشود، در حالی که هرگز مادری که او را متولد کرده نخواهد شناخت.
البته در برخی از ازدواج ها فرزندی حاصل نمیشود و گاهی هم برخی بارداریها در ازدواج منجر به تولد نوزادان نمیشود اما این حقایق محوریت ازدواج را خدشه دار نمیکند.
هم در قانون مدنی و هم در عرف جامعه، عمل زناشویی، خواه منجر به بارداری شود یا نشود، برای کامل شدن ازدواج لازم است. بندی که در سالهای اخیر در برخی کشورها استثنائاتی در آن اعمال شده است. (از جمله درمورد دو فرد هم جنس که در برخی جوامع پذیرفته شده، یا زن و شوهرهایی که اساسا در برقراری رابطه جنسی ناتوان هستند و یا آنهایی که به کلی انجام این رابطه را ترک کردهاند.) اما ماهیت عمل زناشویی که به طور ذاتی نوعی زندگی جدیدی را به وجود میآورد، تا دیروز برای قصد و ادراک ازدواج بنیادی و اساسی بود. بدون گرایش به فرزندآوری و وظیفه شناسی نسبت به زندگی ماهیت متمایز ازدواج از بین میرود.
ازدواج به معنای دائمی و انحصاری بودن است، پیوندی ناگسستنی بین زن و مرد که تا هنگام مرگ ادامه دارد. این پیوند و وفاداری زن و شوهر به یکدیگر، در دیگر رابطه ها وجود ندارد. زوجین متاهل سیستم تولید مثل منفردی هستند که شامل یک بخش مرد و یک بخش زن است.
انواع دیگر روابط معمولاً رابطه جنسی را طبیعت رابطه خود نمیدانند. همینطور عشق را مستلزم انحصارطلبی نمیدانند، پیشکش کردن کامل خود در پیوندی جامع که طبیعتاً دیگران را مستثنی میکند. همچنین انواع دیگری از عشق، مانند عشق بین والدین و فرزندان، یا خواهر و برادر، یا دوستان نزدیک، به معنای گره زدن افراد به یکدیگر در هر سطح و در هر حوزه زندگی، جنسی، معنوی یا عاطفی نیست.
ازدواج در ایران از گذشته تا حال
در دوران ایران باستان پیوند زناشویی به قصد زندگی شاد همراه با اتحاد و هماهنگی و ازدیاد فرزندان و تشکیل خانواده چنان بر پایه صحیح و محکمی استوار بوده که به طور طبیعی بقا و دوام زندگی مشترک تضمین میشد و برای همیشه میان زن و شوهر مهر و محبت برقرار میشد.
زرتشت در گات ها یسنا، پنجاه و سه بند به پسران و دخترانی که میخواهند با هم پیمان ازدواج ببندند اندرز میدهد که «ای دختران شوی کننده و ای دامادان، اینک بیاموزم و آگاهتان کنم. با غیرت از برای زندگانی پاک منشی بجوشید. هر یک از شما باید در کردار نیک از دیگری پیشی جوید و از این راه زندگانی خود را خوش و خرم سازد.» در کیش زرتشتی برای استحکام یگانگی و جلوگیری از فساد اخلاقی و برقراری نظم در مسائل زندگی، در باب زناشویی به فراوانی سخن گفته شده و این عمل تاکید و ستایش شده است. به طوری که در فرگرد چهارم بند چهل و هفت وندیداد اهورامزدا میگوید: «ای اسپیتمان زرتشت هر آینه ، من مرد زندار را بر مرد بی زن و مرد خانه دار را بر مرد بی خانمان ترجیح می دهم…»
همچنین در فقره چهل و چهار می گوید: «وظیفه هر شخصی است که برادران همکیش خود را در کسب مال و داشتن همسر راهنمایی و مساعدت کند.» در آیین زرتشتی کمک کردن برای ازدواج افرادی که به سن بلوغ رسیده و به سبب فقر از ازدواج محروم مانده بودند، از کارهای پسندیده و خیر محسوب میشد.
اگر چه وجود ریشههای فرهنگی و مذهبی در ایران باعث شده سنت ازدواج همواره از جایگاهی مهم و مقدس برخوردار باشد اما در سالیان اخیر مشکلات اقتصادی، در دسترس بودن روابط جنسی، عدم مسئولیت پذیری، گسترش اختلافات و طلاق باعث شده آمار ازدواج در این کشور هر روز کمتر از قبل شده و به تبع آن نرخ فرزند آوری هم روز به روز کاهش یابد.
به تبع آن پای گونه های ارتباطی ناهنجاری همچون ازدواج سفید (زندگی مشترک بدون ازدواج رسمی)، دوستی ها، ازدواج های موقت و… که همگی فاقد مشخصه های اصلی ازدواج همچون، تعهد، دوام و مسئولیت پذیری هستند، به جامعه ایرانی باز شده است.
آنچه نگران کننده است این است که حتی آمار ازدواجهای مدرن هم این روزها بسیار پایین آمده و درعوض آمار طلاق افزایشی شدید
به عقیده کارشناسان مشکلات اقتصادی و مسئله اشتغال و بیکاری و همینطور افزایش سطح انتظارات مادی طرفین از یکدیگر، مهمترین عامل کاهش نرخ ازدواج در ایران است و روند کاهشی ازدواج در این کشور که در همه سالهای اخیر ادامه داشته، حالا با کاهش چشمگیرتری روبهرو است.
دکتر حسینی جامعه شناس هم معتقد است: «تجردگرایی در ایران بهدلیل تکرر روابط است؛ اگر ازدواج را فقط به خاطر رفع نیاز جنسی بخواهیم چون راههای رفع این نیاز روز به روز بیشتر میشود پس ازدواج از معنا میافتد و تشکیل خانواده بیاهمیت میشود؛ باید برای خانواده معنا بخشی و منزلت بخشی بیشتری داشته باشیم. اگر زندگی مجردانه رفته رفته به ارزش تبدیل شود و افراد ارتقای اجتماعی خود را در این جهت ببینند و نمونههای اجتماعی مجرد موفقتری را شاهد باشند، همین مساله موجب تشویق مجردها در تجرد دائمی خواهد بود.»
همان است که هست
ازدواج همان چیزی است که هست. برای همه مناسب نیست و هرگز نبوده است. در جوامع غربی برخی می کوشند تعریف ازدواج را شامل زوج های همجنس یا ترکیب سه نفره یا سایر ترکیبات افراد با تعداد مختلف و گرایشهای جنسی مختلف کنند؛ همچنانکه در جامعه ایرانی برخی در تلاش برای موجه ساختن ازدواج سفید و سایر شکل های زندگی مشترک خارج از ازدواج رسمی و دائم هستند. آنها با سرعت زیاد و بدون هیچ بحث و استدلالی در حال پیشروی هستند.
اما دیگران هر نظری هم که در مورد این انواع دیگر روابط جنسی و پیامدهای آن برای افراد و جامعه داشته باشند، آنها فاقد برخی یا همه ویژگیهای تعیین کننده ازدواج هستند و بنابراین از این نظر اصلاً ازدواج محسوب نمیشوند. تغییر عملی ازدواج از شیوهای که در آن زن و شوهر جوان بنیادی برای یک زندگی پربار با یکدیگر بنا میکنند به سمت و سویی بی ثبات و پوچ میرود. حتی در میان ادیان و مذاهب مختلف و در کشورها و فرهنگ های مختلف، این وضعیت به معنای تغییر در ازدواج نیست، بلکه به معنای محو شدن آن است. از بین رفتن علاقه به ازدواج واقعی است.
با وجود این تصویر تیره و تار از ازدواج و دور نمای آن، رگنروس بر این عقیده نیست که ازدواج از بین خواهد رفت یا به طور کامل در میان انواع روابط قانونی شده در دولتها گم میشود. دلیل آن این است که داشتن نسل جوان و تربیت شده در خانواده نیاز آینده هر جامعهای است و جامعه بدون آن نمیتواند پیشرفت کند.
رگنروس درباره آنها توضیح میدهد که از سوی برخی حکومتها همچون روسیه شوروی در دهه ۱۹۲۰ تلاشهای زیادی برای کنار گذاشتن ازدواج یا تغییر تعریف آن از ماهیت اصلیاش وجود داشته است. چنین تلاش هایی برای غیررسمی کردن ازدواج و بیرون راندن آن از دخالت دولت و کلیسا و اعلام این که ازدواج موضوعی کاملا شخصی است، موفقیت آمیز نبود. نتیجه ناخواسته این اقدام روسها در دهه ۱۹۲۰، بیوفایی جمع زیادی از پدران، بی خانمانی و هرج و مرج اجتماعی بود که حتی مستلزم وضع قوانین و مقررات بیشتر و مراقبت بیشتری از کودکان از سوی دولت بود، نه کمتر.
رگنروس مینویسد، زن و شوهران و مادران و پدران ما طی دههها تلاش فداکاریهای بی شماری برای حفظ سنت ازدواج کردند و حالا در زمانه سختی که در سردرگمی و نگرانی درباره ازدواج به سر میبریم، کارهای زیادی برای زنده نگه داشتن سنت ازدواج، برای کسانی که خواهان آن هستند، باید انجام شود.
مدل سازی شخصی و داستان سرایی صحیح در مورد چگونگی «ازدواج» مهم است، در حالی که همانطور که یکی از مصاحبه شوندگان روسی گفت، نمونههای بد به مثابه «نوعی واکسن علیه ازدواج» است. رگنروس در مورد اهمیت مربیان و گروههای کوچکی که به تردیدها و نگرانیهای زوج های جوان کمک و از آنان حمایت میکنند، صحبت میکند. هیچ یک از اینها به برنامههای بزرگ دولتی احتیاج ندارد، اما همه اینها به خانوادهها و جوامعی بستگی دارد که میتوانند واقعیت و سنت ازدواج را محترم شمرده و منتقل کنند.
مطالب دیگر: