«جان مکآفی»، سازنده نخستین برنامه آنتی ویروس جهان در سال ۱۹۸۷ با نام «ویروس اسکن» و مرد مشهور دنیای کامپیوتر، اظهار نظری قابل تأمل درباره اینکه چگونه تکنولوژی و اینترنت درحال ازبین بردن حریم خصوصی و آزادیهای بنیادی انسانهاست، ارائه کرده است.
مکآفی در گفتگوی اختصاصی با اپکتایمز گفت: «مردم درحال از دست دادن حقیقت بنیادی حریم خصوصیشان هستند. دولتها، شرکتهای تلفن همراه و گوگل میخواهند که باور کنیم، اگر چیزی برای پنهان کردن نداشته باشیم، دلیلی برای ترسیدن نخواهیم داشت؛ که درکی بینهایت ساده انگارانه از حریم خصوصی است.
«هنگامی که به فروشگاهی میروید و کارمند جدیدی میبینید، آیا جزئیات کارهایی که شب قبل انجام دادهاید، مسائل بانکی و جریان وام مسکنتان را به او میگویید؟
«وقتی از فروشگاه خارج میشوید، شاید با آشنایی روبهرو شوید و با او گفتگویی کوتاه درباره امور خانوادگی انجام دهید، اما قطعا سطح اطلاعاتی را که به دوستان صمیمیتان میدهید، برای او فاش نمیکنید.»
مکآفی گفت: «ما ساختاری اجتماعی و نظم و روندی برای چنین تعاملاتی داریم که شامل انتخابهای بسیار محدودی میشود. سطوح اعتماد مختلفی برای هر فردی که با او روبهرو میشویم داریم و میزان اطلاعاتی که برایش آشکار میکنیم، برپایه این سطح اعتماد است. حریم خصوصی بر مبنای تصمیمگیریهای ثابت و اقداماتی که روزانه هزاران بار انجام میدهیم، ایجاد میشود.»
حریم خصوصی پیچیده است. به این سادگی نیست که «چیزی برای پنهان کردن ندارم، پس چیزی برای ترسیدن ندارم.» اگر هرکسی همه چیز را درباره دیگران میدانست، در خیابانها آشوب میشد.
به عقیده مکآفی، حریم خصوصی همانند چسبی است که جامعه را کنار هم نگه میدارد.
«اگر همه جزئیات درباره خودمان را آشکار کنیم –اعم از اعمال خوب و بدمان، همه عقاید سیاسی و همه افکار و اندیشههایمان- آنوقت دیگر شباهتهایمان نیست که جلوه گر میشود، بلکه بیشتر تفاوتهایمان است.»
مکآفی افزوده: «نژاد بشر به قضاوت کردن علاقمند است. اگر مردم از تبهکاریها، خیانتها و افکار بد هرکسی در پیرامونشان آگاهی داشتند، میتوانست به آشوبهای خیابانی منجر شود… این ویژگیهای منفی است که نیازمند حفظ حریم خصوصی هستند تا بتوان جامعه را آرام به پیش برد.»
بسیاری از مردم نتایج حاصل از جستجو در گوگل را حقیقت میپندارند، اما از مسئله منابع این اطلاعات و این که گوگل برخی از اطلاعات را در بالای لیست قرار میدهد و بسیاری در پایین لیست مدفون میشوند، چشمپوشی میکنند. دیکتاتور بعدی، سیاسی یا رئیس یک دولت نخواهد بود، بلکه دیکتاتور اطلاعات خواهد بود.
«اکنون ثابت شده است، این تفکر که به اشتراک گذاری اطلاعات و اندیشهها در اینترنت به نوعی به درک مردم از یکدیگر کمک میکند، اشتباه است و صرفاً موجب شورشهای خیابانی میشود. آیا هیچ گفتگوی صلحآمیزی در آن هست؟ خیر.»
در مورد افرادی که میتوانند نظراتشان را در اینترنت تبادل کنند، هر چقدر هم بحث کنند، هنوز کارآمد و مفید نیست.
مکآفی معتقد است که: «مردم قضاوتگر هستند و عقایدشان نیز ثابت است. مثلا اگر ترامپ را دوست داشته باشم، هیچ صحبتی نمیتواند باعث تغییر عقیدهام به سمت هیلاری کلینتون شود.»
او گفت، واقعیت از این دیدگاه خوشبینانه که به اشتراک گذاری اطلاعاتمان در فضای مجازی میتواند پلی میان اختلافها باشد، متفاوت است.
«همانطور که مردم اندیشههای عمیقترشان را در فضای آنلاین آشکار میکنند، افرادی با دیدگاههای متفاوت اغلب احساس می کنند به آنها توهین شده است. در این مورد افشای اطلاعات منجر به تماسهایی برای سانسور و حذف نظرات و اطلاعات رقیب میشود. مثلا توییتر مجبور شد کامنتهای اخیر گروههای سیاسی راست افراطی را پاک کند.»
دیکتاتوری اطلاعات
تفکر اقتدار انحصاری، داشتن کنترل بر اطلاعات، توانایی بیاعتبار ساختن نظرات و افکار و توانایی سانسور مقاصد، دورنمایی را به همراه میآورد که به عقیده مکآفی مردم باید عمیقتر دربارهاش بیاندیشند.
«درحال حاضر شاهد این هستیم که قطبهای بزرگ فنآوری همچون فیسبوک و گوگل، هردو مخزن بزرگی از اطلاعات شخصی ما و سر قیف اطلاعاتی هستند که میتوانیم به آنها دست پیدا کنیم.»
«گوگل قدرتی ممنوعه و نامعقول دارد.»
«بسیاری از مردم نتایج حاصل از جستجو در گوگل را حقیقت میپندارند، اما از مسئله منابع این اطلاعات و این که گوگل برخی از اطلاعات را در بالای لیست قرار میدهد و بسیاری در پایین لیست مدفون میشوند، چشمپوشی میکنند. دیکتاتور بعدی، سیاسی یا رئیس یک دولت نخواهد بود، بلکه دیکتاتور اطلاعات خواهد بود.»
«وقتی کسی برایتان انتخاب میکند که باور کنید، درک کنید، بدانید یا برعلیه آن بجنگید، کسی است که قدرت غائی است. چه کسی تاج قدرت برسر دارد؟ گوگل!»
«در رگبار بیپایان اطلاعات، دانستن این که چه چیزی واقعیت و چه چیزی قصه است، چالشبرانگیز میشود. اگر فردی سعی کند درستی آن را بررسی کند، متوجه میشود که جعلی و واقعی از یکدیگر متمایز نشدهاند.»
«وقتی فردی اطلاعاتی را از فیلتر شخصی خودش رد می کند، به سمت این که رنگ تعصب و قضاوت بگیرد، میرود.»
اطلاعات شخصیتان بی وقفه در دنیای مجازی پخش میشود
مردم میزان اطلاعاتی که از خود بجای میگذارند را دست کم میگیرند. فراسوی بیتها و بایتهای ذخیره شده بر روی گوشیهای هوشمند، مردم با مراجعه به هر وبسایت و خرید از آنها، مقدار زیادی از اطلاعات از خود باقی میگذارند.
در فیسبوک همه نوع اطلاعاتی از جمله شماره تلفن و غیره در دسترس قرار دارد.
مکآفی گفت: «هر حرکت در زندگیتان وارد دنیای الکترونیکی میشود.»
او معتقد است که اکنون زوال سریع حریم خصوصی و اینکه شرکتها اطلاعات شخصی ما را جمع آوری میکنند، جامعه را از پایه تهدید میکند.
او افزود: «این را میبینم که این جریان در مسیری هدایت شده که منجر به فروپاشی عظیم نظم اجتماعی خواهد شد.»
اطلاعات شخصی ما اکنون در حال داد و ستد شدن، استفاده شدن، و نظارت شدن است. کسب و کارهایی مانند گوگل از ما برای خدمت رسانی به صنعت تبلیغات استفاده میکنند. شرکتها برای شناسایی رفتارهایمان و منافع شخصیشان از آن استفاده میکنند.اگر دست از پا خطا کنیم، دولت از آن برای تهدید یا تحت پیگرد قانونی قرار دادنمان استفاده میکنند.
مکآفی اشاره کرد که بسیاری از رهبران مهم نظامی به جایگاههای بالایی رسیدند، زیرا میتوانستند اقدامات دشمنان خود را پیشبینی کنند. اکنون ما خودمان در حال افشا کردن اطلاعاتی هستیم که میتواند بر ضد ما استفاده شود.
او گفت: «هدف دیکتاتورها به دست آوردن قدرت مطلق نبوده، بلکه به دست آوردن اطلاعات کامل از مردم بوده است. زیرا دیکتاتوری که همه چیز را دربارهتان میداند، این که در کجا هستید، با چه کسی هستید، چه میگویید، هرگز سرنگون نخواهد شد.»
آنچه در کتاب «۱۹۸۴» نوشته «جورج اورول» آمده بود در حال وقوع است. اینکه هر روز بخشی از تاریخ دوباره نوشته میشود؛ وحشتناک است.
«همانطور که وارد جهان جدیدی از اطلاعات گسترده و جریان ازبین رفتن حریم خصوصی میشویم، قدرت دیکتاتوری بیسابقهای در تاریخ بشر نیز پدیدار شده است؛ قدرتی برای دولتها که حتی جزئیاتی پیچیده درباره شهروندان را بدانند و واقعیتها را براساس سیستم حکومتی خود شکل دهند.»
«مسئله این است که این دیکتاتور چه اطلاعاتی از هر فردی دارد و به افراد تا چه حد اجازه میدهد درباره واقعیت او بدانند … آنچه ده سال پیش گفتم در حال وقوع است، آنچه سال گذشته گفتم در حال وقوع است … اکنون بر روی لبه صخره ایستاده و تلو تلو میخوریم.»