هر روز که با اتوبوس به سمت دانشگاه میرفتم تعدادشان کمتر میشد. خیلی آرام و بی سرو صدا هر روز چند تاییشان محو میشدند و دیدن تنه قطور باقیماندهشان که سطحش رنگ چوب تازه قهوهای مایل به قرمز داشت، قلبم را به درد میآورد.
در دو طرف مسیر خیابان آزادی تا امام حسین که درختهای تنومند و بلند بالای چنارش، ابهت خاصی به خیابان میداد، درختان یکی یکی قطع میشدند و باغهای سرسبز تهران بی سر و صدا از بین میرفتند. چنارهای خیابان ولیعصر، درختان باغ فرشته، باغهای طرشت، پونک و پسیان، همه و همه نابود شدند و جایشان ساختمانهای بلند و پرسود سربرآوردند. تهران من که عصرهای کودکیم در تابستان هم نسیم ملایم و خنک داشت، به تهرانی گرم و بی نفس تبدیل شد.
شهر من پر از چنارهای قدیمی زیبا بود که دیگر اثری از آنها نیست و گنجشکان شهرم هم به نظر میرسد که هر روز نگرانتر، خستهتر و گرما زدهتر از سال پیشند.
دهههاست که میدانیم این اتفاق رخ میدهد؛ برخی تنها شاهد بودند و برخی هم که فرصتی یافتند، برای کسب منفعتی هر چند کوچک دستی در نابودی درختان بردند.
طی سالها، هرج و مرج محیط زیستیِ سرزمینم را به چشم دیدهام. درختچههای کوچکی که در گوشه و کنار کاشته میشوند هرگز جای درختان چنار قدیمی را نگرفتند.
مدارک دانشمندان نشان میدهد که گیاهان هم همچون انسانها احساسات دارند. درد را احساس میکنند، ناله میکنند، مریض یا شوکه میشوند. حتی از طریق ریشههایشان به یکدیگر متصل میشوند و ارتباط برقرار میکنند.
درختان قطع شدهمان سایه و خنکی تابستانهایمان بودند و برگهای سبز و پرپشتشان آرامبخش و صداگیر خیابانهای شلوغ شهرمان. درختانمان خانه پرندگان شهر بودند و آلودگی تهران دود گرفته را کم میکردند. آنها کم میگیرند و زیاد می بخشند؛ اما افسوس که امروز کمی دیر است …
گفتهای قدیمی میگوید: «یک نفر که امروز در سایه مینشیند، نتیجه آنست که یک نفر سالها پیش درختی کاشته.» برای کودکان شهر من اما که امروز بی آب و هوا و نفس ماندهاند، نتیجه آنست که نسل پیشین، درختانی را بریدند و بردند.
دلنوشتهای از یک خواننده؛ شما هم میتوانید دلنوشتههایتان از تغییر وضعیت محیط زیست ایران را برای ما ارسال کنید.
مطالب دیگر:
چگونه از سد ناتوانی و بیماری گذشتم و راهی برای امید و اعتماد به زندگی پیدا کردم
جرم واقعی رییس بیمارستانی در چین که به تازگی متهم شده است، چیست؟