
(playbuzz.com)
برخی از ما و گاهی همه ما در مقطعی از زندگی گیر میکنیم. گیر کردن به معنی واقعی اینکه ما نمی توانیم در زندگی حرکت کنیم و راه پیش یا پس نداریم. این گیر کردن یعنی حس ایستایی داشتن و یا قادر به حرکت نبودن است.
گیر کردن حسی است که فرد فکر میکند دارد در جا می زند و از برآورده کردن آرزوهای خود ناتوان است. گیر کردن در جایی و در شرایطی مرتبط به عوامل خارجی و شرایط محیطی اجتماعی است ولی دید این مقاله بیشتر مربوط به درگیریهایی درونی برای حرکت کردن است.
گیر کردن یعنی حرکت نکردن و حس اینکه در چالهای افتاده ایم. گیر کردن حس ناامیدی، حس خستگی، حس فرسودگی، و حس بی کمک بودن می آورد. گیر کردن خطرناک است و فرد را به سوی حس درماندگی و گاهی حتی بدتر سوق می دهد.
ولی تحت چه شرایطی و کجا ما گیر میکنیم؟
گاهی در اندوه از دست دادن عزیزی گیر میکنیم. گاهی در فقدان چیزی یا امکاناتی گیر میکنیم. گاهی در اثر افت شغلی، افت مقام اجتماعی یا افت تحصیلی گیر میکنیم. گاهی در خشم، بغض حسرت، غضب نسبت به فردی یا افرادی، و در ناتوانی خود از مواجه با شرایط گیر میکنیم. گاهی هم در اختلالات روانی، عواطف آزار دهنده، گذشته سخت، حسادت، و مقایسه با دیگران گیر میکنیم. گاهی نیز در باورهایی خود و افکار خود گیر میکنیم.
برخی افراد که تجربه تلخ طلاق و جدایی دارند، سالها طول میکشد که در آن تجارب میمانند و برون رفت از این درد برایشان به دلیل گیر کردن عاطفی – روانی غیر ممکن می شود.
این ها همه موانعی روانی برای رشد و تغییر هستند و گیر کردن در ما دلایل بی شمار دارد. اولین قدم برای هر گونه برون رفتی، درک از شرایط واقعی و عواطف خرده شده می تواند باشد. همه شرایطی که ما در آن گیر میکنیم پس از زمانی تبدیل به فیلترهای روانی ما می شوند که زندگی را از طریق آن فیلترها و صافیهای روانی می بینیم و می سنجیم. هر چه که هست این گیر کردن ما دلیل دارد و فرد حق دارد که گیر کند چرا که فرد قدرت تحلیل شرایط را ندارد یا عمق فاجعه بیشتر از آن است که فرد بتواند از پس آن برآید.
این گیر کردن در افرادی که اعتیاد به هر گونه موادی دارند هم دیده می شود، گیر کردن در دام اعتیاد و مصرف بیرویه. گیر کردن در دام خرید بیش از اندازه و یا گیر کردن در دشمن خواندن هر کسی که از ما ایرادی بگیرد، همه و همه گیر کردن است و خود گیر کردن یک نوع اختلال روانی است.
حال فردی که در یک نقطه مانده و یا گیر کرده چیست؟
اضطراب، افسردگی، خشم، و ناراحتیهای مختلف روان تنی از جمله عوارض بیماری در جا ماندن و یا گیر کردن است. این فرد بدون شک خوشحال نیست و نمیداند که چگونه خود را از این بندها آزاد کند. کافی است که در روز به خودمان فکر کنیم که ببینیم به چه فکری، داستانی، موضوعی، رفتاری، و یا حسی بیشتر گیر می دهیم؟ حتما همه ما یک نمونه پیدا میکنیم.
در تحقیقاتی که در علم عصاب شناسی می شود، دلیل این گیر دادنها را در مغز پیدا کرده اند؛ عدم ارتباط بین نیم کره راست و چپ باعث این حس گیر کردن و ایستای فکری می شود. حال پرسش این است که نقطه مخالف خصوصیات به نام گیر کردن چیست؟ در آن طرف یک طیف رفتاری اگر تعادل یک طرف باشد و گیر کردن طرف دیگر، قسمت تعادل شامل انعطاف پذیری، حل مساله، پذیرش، بخشش، و گذاشتن از خطاها می تواند باشد. پس آنجایی که تعادل باشد گیر کردن وجود ندارد چرا که تعادل شامل ارتباط بین دو نیم کره مغزی میباشد که حس بهتری برای فرد و اطرافیان ایشان بوجود می آورد. ارتباط بین دو نیم کره در مغز ما چیست؟ یک نیم کره طرف راست که بخش عواطف و دریافت احساسی است و نیمکره چپ که قسمت منطق و تفکر است. ارتباط بین این دو نیم کره به صورت جهشهای ارتباطی انجام می شود و تمام کره مغز که سیم پیچی پیچیدهای دارد در ارتباط است. پس افرادی که گیر نمیدهند در مغز ایشان جهشهای ارتباطی بیشتر وجود دارد تا افرادی که در یک نقطه میایستند یا گیر می کنند.
این ارتباط بین دو نیم کره در مغز تولید حس و حالی بهتر میکند که فرد در آن قادر به تولید فکر، تصمیم گیری بهتر، ارتباط سالم تر، و زندگی شاد تر است.
چه کار کنیم که به شرایط سالم برگردیم؟
مطالعه و یادگیری، بودن در جامعه افراد خوش فکر و مثبت، شرکت در فعالیتهای اجتماعی، ورزش، و کار کردن از جمله عواملی است که کمک به تغییر روش فکری و گذاشتن از ماندن در یک مرحله میکند. روان درمانی کارش کمک به باز کردن این گرههای احساسی است که فرد را از زندگی روز مره خود دور کرده است.
شاد باشید.
پوران پوراقبال؛ روانشناس، جامعه شناس و مشاور خانواده