سالها است که دیوار برلین تبدیل به نماد مبارزه میان دموکراسی جهان آزاد و استبداد کمونیستی شده است. ۲۹ سال قبل در نوامبر سال ۱۹۸۹، مردم در هر دو سوی غرب و شرق شهر برلین، با هدف از بین بردن مانع بزرگ آزادی این دیوار را از بین بردند.
این دیوار، جامعهای استبدادی را از یک جامعه آزاد جدا میکرد. رژیمی دیکتاتوری که توسط شوروی مستقر شده بود، شدیداً از تمایل مردم به خروج از زندان بزرگ کمونیسم میهراسید و تلاش میکرد آنها را با خشونت و وحشیگری نگه دارد.
پرداختن به این واقعیات که چرا و چگونه دیوار برلین تأسیس شد و حقایق مربوط به مبارزات میان آزادی و استبداد طی رویدادهای سیاسی قرن بیست و یکم خالی از لطف نیست.
نگه داشتن مردم پشت دیوار جور و ستم
روز دهم آگوست ۱۹۶۱، نیکیتا خروشچف، نخست وزیر اتحاد جماهیر شوروی، در جشن تولد یکی از مقامات ارشد موشکی شوروی، تصمیم خود در خصوص احداث دیوار برلین را اعلام کرد.
برلین در انتهای جنگ جهانی دوم به چهار منطقه اشغالی توسط متفقین تقسیم شده بود. نیمه شرقی متعلق به شوروی بود و نیمه غربی به مناطق آمریکایی، بریتانیایی و فرانسه تقسیم شده بود که توسط منطقه مربوط به شوروی احاطه شده بود.
شوروی، «آلمان شرقی» را تاسیس کرد و در آن سو، آمریکا، بریتانیا و فرانسه «آلمان غربی» را شکل دادند.
با حاکم شدن کمونیستها در آلمان شرقی شرایط اقتصادی و اجتماعی رو به وخامت گذاشت و نارضایتی مردم را در پی داشت. آغاز جنگ سرد شروع کشمکش بین شوروی و دولتهای غربی بود و در نهایت مرز بین آلمان شرقی و آلمان غربی بسته شد. با این حال شهروندان برلین هنوز آزاد بودند تا بین قسمتهای شرقی و غربی شهر تردد کنند. بین سالهای ۱۹۴۰ تا ۱۹۶۱، بیش از ۴ میلیون نفر از آلمانی شرقی و برلین شرقی به سمت آلمان غربی مهاجرت کردند.
این امر موجب نارضایتی دولت آلمان شرقی و اتحاد جماهیر شوروی شد. این مهاجرتها و از دست دادن نیروهای کار، آلمان شرقی را در معرض فروپاشی اقتصادی قرار داد.
روز ۱۲ آگوست، ۱۵۷۳ نفر از آلمان شرقی به آلمان غربی پناه بردند. آنها آخرین گروهی بودند که اجازه داشتند آزادانه عبور کنند. شوروی سیم خاردار را گسترش داد و در نهایت بعدازظهر ۱۳ آگوست ، مرز میان شرق و غرب برلین بسته شد.
از «موفقیت» تا «شکست» دیوار
دو روز بعد، روز ۱۵ آگوست، کار احداث دیوار برلین آغاز شد. دیواری که از آجر و بتن ساخته شد و تکمیل آن دو سال طول کشید. بر بالای دیوار سیم خاردار نصب شد و برجهای مراقبت برای حفاظت و کنترل عبور و مرور ساخته شد.
طول دیوار ۲۸ مایل و ارتفاع آن ۹ فوت بود که با سیم خاردار پوشیده شده بود. نگهبانان مسلح در سمت آلمان شرقی مسلح به هر کسی که سعی داشت از دیوار عبور کند شلیک میکردند. همچنین یک ناحیه ۲۰۰ یاردی مینگذاری شده بود و توسط سگهای پلیس تحت نظارت قرار گرفته بود.
احداث دیوار چنان سریع انجام گرفت که بسیاری از خانوادهها که در مناطق مختلف شهر زندگی میکردند برای مدت ۲۸ سال از یکدیگر جدا شدند. گروهی از آنها آنقدر زنده نماندند که فروریختن دیوار برلین را شاهد باشند و امکان دیدار دوبارهٔ خانوادههای خود را پیدا کنند.
در ۲۰ سپتامبر ۱۹۶۱، کار ساخت دیوار موازی با فاصلهای در حدود ۹۱ متر آغاز شد. خانههایی که در فاصلهٔ بین این دو حصار قرار داشتند، تخریب شدند و بین دو حصار، محدودهای به وجود آمد که به آن نوار مرگ میگفتند. فاصلهٔ زیاد بین دو حصار این امکان را به نگهبانان میداد تا در صورت لزوم بتوانند به فراریان شلیک کنند.
با وجود این، در طول ۲۸ سال وجود دیوار بین سالهای ۱۹۶۱ و ۱۹۸۹، حدود ۵ هزار نفر موفق به فرار شدند. برخی از طریق سیستم فاضلاب فرار کردند. دیگران تونلهایی حفر میکردند که طولانیترین آنها طول ۱۵۲ متر بود و ۵۷ نفر موفق شدند از آن عبور کنند.
عبور با استفاده از یونیفورمهای جعلی نظامی شوروی، استفاده از تیر و کمان برای شلیک کابل و عبور از طریق آن، استفاده از بالن و ماشینهای پروازی و عبور از طریق کانالها و رودخانههای موجود، برخی از راههای فرار بودند.
قاچاقچیان در خدمت آزادی
در آن زمان حتی شرکتها و افرادی بودند که به افراد کمک میکردند که از شرق به غرب دیوار فرار کنند. یکی از این شرکتها به نام «آرامکو» در شهر زوریخ سوئیس مستقر بود و در قبال دریافت ۱۰ الی ۱۲ هزار دلار از هر فرد «تکنیکهای پیشرفته» فرار را ارائه میداد.
دولت کمونیستی مستقر در آلمان شرقی جایزهای به مبلغ ۵۰۰ هزار مارک آلمانی مقرر کرد؛ برای هر کسی که سر رئیس این شرکت را بیاورد. در نهایت در فوریه ۱۹۷۹،این فرد در خانهاش در سوئیس با شلیک گلوله به سینهاش کشته شد.
او تنها قربانی تلاش برای فرار نبود. در طول ۲۸ سال، ۸۰ نفر جان خود را در تلاش برای رسیدن به سمت غربی دیوار از دست دادند. بیش از ۱۰۰ نفر دیگر جان خود را در تلاش برای فرار از نقاط دیگر مرزی بین دو آلمان از دست دادند.
یکی از غیرانسانی ترین کشتارهای مرزی در آگوست سال ۱۹۶۲ اتفاق افتاد. «پیتر فچر»، یک کارگر ساختمانی ۱۸ ساله، هنگام تلاش برای صعود بر دیوار، به ضرب گلوله کشته شد. او قبل از مرگ به مدت ۵۰ دقیقه با پیکر خونین روی دیوار جان میداد.
دیوار برلین نمادی از جنگ سرد و تقسیم جهان به دو نیمه بود. یک نیمه آزاد و نیمه دیگر تحت سلطه وحشیانه و مستبدانه کمونیسم. هیچ چیزی بدون اجازه مقامات شوروی اجازه عبور از سیمهای خاردار و دیوار بتنی را نداشت.
دیوار در مقابل حق مهاجرت
آنچه که دیوار برلین به تصویر کشید، ایده قرن بیستمی مارکسیسم، مبنی بر مالکیت عمومی بر ضد نظام سرمایهداری بود. پشت این دیوار، دولت آلمان شرقی به مردم دیکته میکرد که چگونه زندگی کنند، چگونه کار می کنند، چه کالایی میتوانند مصرف کنند و مجاز هستند که چه نوع لذت و سرگرمی داشته باشند.
دولت تعیین میکرد که آنها چه چیزی بخوانند و تماشا کنند و بگویند. اگر کسی بدون اجازه برای خروج تلاش میکرد با شلیک گلوله به قتل میرسید؛ تنها و بدون هیچ یاریرسانی. دیگران نیز مجبور بودند بایستند و ناظر این صحنه وحشتناک باشند.
پیش از آن، قرن نوزدهم مصادف بود با پیروزی بزرگ «لیبرالیسم کلاسیک» یا همان آزادیخواهی سنتی. پیروزی تفکری که حامی مالکیت خصوصی، حاکمیت قانون، آزادی ادیان، رسانهها و دوستی بین ملل بر پایه تجارت آزاد بود. به طوری که به مردم این حق داده شد که تحت کنترل و دخالت دولت نباشند.
لیبرالها تلاش کردند موانعی که دولتها بر سر راه سفر کردن مردم از یک سرزمین به سرزمینی دیگر ایجاد کرده بودند را حذف کنند. بنابراین مشکلاتی نظیر انواع قوانین و عوارض و مالیاتها و… حذف شد.
تلاش لیبرالهای کلاسیک در اوایل قرن نوزدهم، این بود که محدودیتها و موانع بر سر راه آزادی مردم برداشته شود. به طوری که هر فردی حق مالکیت شخصی داشته باشد و خودش صاحب خودش باشد.
همانطور که جان مک کلاچ، اقتصاددان کلاسیک در دهه ۱۸۲۰ بیان کرد: «انسان، از تمام انواع داراییهایی که میتواند داشته باشد، بیش از هرچیزی صاحب تواناییهای ذهنی و قدرت جسمیاش است. این برای او ممکن میسازد که مجاز باشد به صلاحدید خود از آنها استفاده کند و لذت ببرد. بدون اینکه به دیگران آسیبی بزند، برای خودش مفید و سودمند باشد.»
گسترش حق مالکیت افراد بر ذهن و بدن خود، و استفاده از این حق به منظور دستیابی به اهداف شخصی و صلحآمیز، منجر به این شد که افراد بتوانند به هرجا که امکان رشد و پیشرفت بیشتری دارند مهاجرت کنند.
در نتیجه با پیشرفت قرن نوزدهم، محدودیتهای مختلف در زمینه آزادی مهاجرت و سفر برداشته شد. گذرنامهها عملاً در سراسر کشورهای بزرگ اروپا و آمریکای شمالی حذف شدند و موانع قانونی برای مهاجرت تقریبا به طور کامل در این کشورها از بین رفت.
دهها میلیون نفر با هزینه شخصی، در جستجوی زندگی بهتر و ثروت به کشورهای و قارههای دیگر مهاجرت کردند. این آزادی سفر هم زمان شد با آزادی تجارت روزافزون کالا و سرمایه بین کشورهای مختلف. بین سالهای ۱۸۴۰ و ۱۹۱۴، قبل از جنگ جهانی اول، حدود ۶۰ میلیون نفر از این آزادی برای مهاجرت استفاده کردند و بیش از نیمی از آنها به ایالات متحده رفتند تا زندگی جدیدی را در جامعهای آزاد آغاز کنند.
موانع آزادی
اما با آغاز جنگ جهانی اول، دولتها بار دیگر گذرنامه و سایر محدودیتهای مربوط به آزادی سفر و مهاجرت را ایجاد کردند. با افزایش تفکرات مستبدانه و دیکتاتوری در سالهای پس از پایان جنگ جهانی اول، آزادی سفر و مهاجرت به پایان رسید.
کمونیسم، فاشیسم و نازیسم تابع این فرضیه بودند که فرد به خاطر منافع دولت و حاکمیت زندگی و کار میکند. به طوری که به عنوان یک ّ«جسم» متعلق به حکومت است.
«ویلیم رپک»، اقتصاددان آلمانی بازار آزاد، معتقد است که در ناسیونالیسم مدرن و جمع گرایی که به محدود کردن مهاجرت منجر میشود انسان در حد چرخدندههای ماشین پیشرفت حاکمیت نزول میکند و از هرگونه آزادی و حق سفر محروم میشود. در این شرایط انسان احساس میکند که روح و جسمش متعلق به خودش نیست، و در نتیجه مطیع و برده دولتهای ناسیونالیسم میشود.
اکنون که در آستانه سیامین سالگرد فروریختن دیوار برلین هستیم، باید آن دیوار را نمادی از استبداد بدانیم. استبدادی که در آن هر انسانی برچسب «اموال دولتی» میخورد و برای انجام هر عملی تحت کنترل، فرماندهی و انحصار حکومت است.
آزادی در تمام شکلهای خود ارزشمند و قیمتی است. آزادی کلام، آزادی قلم، آزادی اجتماعات، آزادی ادیان، آزادی شغل و حرفه و سرمایهگذاری و فرصتهای اقتصادی، آزادی دیدار و بازدید، آزادی در زندگی، آزادی در رویا و آزادی در هرآنچه که خواست ما است.
تاریخ دیوار برلین و ایدئولوژی کمونیستی در پشت آن به ما یاد میدهد که چطور وجود یا فقدان آزادی، میتواند جهت حرکت ما را تعیین کند. حرکت و پیشرفت به سمت آزادیهای فردی بیشتر و سرمایهداری آزاد و یا حرکت به سمت تحت کنترل حاکمیت قرار گرفتن.
مطالب دیگر: