انسان امروزی دارای مشکلات ارتباطی خانوادگی بیشتری نسبت به گذشته است. دلیل این همه ناکامی در برقراری ارتباط سالم بین افراد خانواده چیست؟ آیا شما نیز از روش های تحکم آمیز و یا کنترل گرانه بر دیگران برای تغییر رفتارشان استفاده می کنید و همسر یا فرزندتان را وادار می کنید مانند شما زندگی و رفتار کنند؟ اگر پاسخ شما مثبت است، آیا خود شما تا زمانی که به نتیجه ای نرسیده اید، صرفا بر اساس گفته های دیگران، تغییر رفتار می دهید؟
نظریه انتخاب تا کنون بهترین پاسخ را به سوال های فوق ارائه داده است. گلاسر (روانشناس) در کتاب” نظریه انتخاب” مطرح می کند که اختلافات میان مردم بر اثر اجبار و وادار کردن خود یا دیگران برای انجام کاری که مورد علاقه نیست، بوجود می آید. مخصوصا زمانی که خودمان یا دیگران را مجبور به انجام کاری بکنیم که دوست نداشته باشیم که در این صورت می تواند باعث بروز اختلال روانی شود.
برای پیش گیری از اختلافات که معمولا از یک رابطه ناخوشایند و یا عدم داشتن یک رابطه رضایت بخش آغاز می شود، می توانیم از راه کارهای زیر بهره ببریم:
۱- در یک رابطه میان دو نفر، ابتدا باید به مساله بسیار مهمی توجه شود؛ رضایت از خود یا دوست داشتن خود. شخصی که خودش را دوست دارد، از عزت نفس بالایی برخوردار است بنابر این با آرامش بیشتری رفتارش را کنترل می کند که در نتیجه به احترام متقابل و دوست داشتن دیگران منتهی می شود. افراد خانواده باید یاد بگیرند که هر کدام خود را پذیرفته و دوست داشته باشند و در هنگام برقراری ارتباط به ویژگی های انسانی و فردی یکدیگر احترام بگذارند.
۲- توجه به نیمه پر لیوان یا به عبارتی دیگر، توجه به نقاط مثبت طرف مقابل که می تواند اعتماد به نفس او را بالا برده و توانایی هایش را برای رفع نقاط ضعف رفتاری اش رشد دهد. به طور مثال شما می خواهید از رفتار خاصی در فرزند یا همسر خود انتقاد کنید، رفتاری که تصور می نمایید برای خانواده و خود آنها مفید نیست، طبق این اصل، شما باید به نقاط قوت آنها هم اشاره کرده و آنها را مورد توجه قرار دهید نه اینکه فقط بر نقاط ضعف دیگران تاکید داشته باشید.
۳- کاربرد مشورت در تصمیم گیری های روزمره زندگی خانوادگی می تواند تاثیر بسیاری در ایجاد تفاهم و تعامل داشته باشد. مشورت زمانی کارساز خواهد بود که به سخنان طرف مقابل بخوبی گوش کنیم و بدون قضاوت و پیش داوری از زاویه دید او به مساله نگاه کنیم.
۴- به خواسته های طرف مقابل که بر اساس نیازهای اساسی مانند نیاز به بقاء، نیاز به عشق و پیوند، نیاز به قدرت و احساس ارزش مندی، نیاز به آزادی و نیاز به سرگرمی و تفریح، توجه کنیم. به عنوان مثال، فردی که می خواهد همواره خودش تصمیم گیرنده باشد و نظر اطرافیان را نمی پذیرد، نیاز به آزادی بالایی دارد که می بایست برای ارضاء آنها مسئولانه تلاش کنیم. در هنگام برقراری ارتباط یا تصمیم گیری های مختلف، توجه به وضعیت جسمی و روانی و نیازهای فعلی طرف مقابل می تواند در برقراری ارتباط مثبت موثر باشد.
۵- ما باید این اصل را بپذیریم که غیر از خودمان هیچ کس را نمی توانیم کنترل کنیم. برخی از مردم به این اصل اعتقادی نداشته و بر این گمان پا می فشارند که می توانند دیگران را کنترل کنند. شواهد زیادی موجود است که نشان می دهد وقتی به سایر اعضای خانواده بجای استفاده از اهرم فشار و زور، از راه آگاهی بخشی و دادن حق انتخاب وارد شده اند به توفیق بیشتری دست یافته اند. وقتی از شرایط موجود راضی نیستیم و یا آرزوی شرایط بهتری را داریم، زمان انجام تغییرات اساسی است و باید به دنبال راه حل های سازنده جهت حل مشکلات باشیم.