هنگامیکه «چارلز دیکنز» در تاریخ ۹ ژوئن ۱۸۷۰ درگذشت، روزنامههای هر دو سوی اقیانوس اطلس فقدانش را بهصورت رویدادی نشان دادند که از سوگواری ملی و بینالمللی حکایت میکرد. آنها به شخصیتهای داستانی دیکنز بهعنوان بخش مهمی از میراث هنری او اشاره کردند و این را نوشتند که «ما چقدر با سم ولر، با خانم نیکلبی، با سری گامپ، با میکابر» خندیدیم. خود دیکنز نیز قبلاً بهعنوان موضوع قسمتی از داستان زندگینامهای کوتاهی ظاهرشده بود که در زمان حیاتش به چاپ رسید. درعینحال در سالهای پس از مرگش نیز توسط نویسندگان دوره ویکتوریا، هم در متنهای انتشاریافته و هم در آثار هواداران که در حلقه خصوصی منتشر میشدند، بیشازپیش بهعنوان یک شخصیت داستانی قلمداد شد.
خاکسپاری دیکنز که بهصورت خصوصی و خانوادگی در وست-مینستر ابی انجام شد، شکافی پژوهشی ایجاد کرد و برخی از روزنامهنگاران تصمیم گرفتند این شکاف را با نوعی فضای داستانی پر کنند که آن را ازنظر عاطفی رضایتبخشتر میدانستند. «لاندن پنی» صفحهای را به تصویر کشید که مراسم خاکسپاری را بهصورت بصری بازنمایی میکرد، و تصویر بزرگی به چاپ رساند که مراسم را رویداد عمومی پرجمعیتی نشان میداد.
متنی که در زیر عنوان فرعی «دیکنز، افتخار ملی» آورده شد، اقرار میکرد که آن عکس ساختگی است اما استدلال میآورد که:
«مراسمی مانند آنچه در تصویر ما نمایش دادهشده، بیشک احساسات ملی سوگواری ناشی از مرگ متوفی را به بهترین شکل نشان داده است.»
ین چاپ کتاب «جان فارستر» تحت عنوان «زندگی چارلز دیکنز» در سالهای ۷۴-۱۸۷۲ بود که در داستانسراییهای دیکنز، نقطه عطفی ایجاد کرد. اکنون خوانندگان دوره ویکتوریا، زندگینامه کاملی از تولد تا مرگ دیکنز را در اختیار داشتند و میتوانستند از آن استفاده کنند. این زندگینامه توسط دوستی نوشته شد که دیکنز را در تمامی دوران بزرگسالی میشناخت. مقدمه دیکنز برای رمان «دیوید کاپرفیلد» که در ۵۰-۱۸۴۹ به چاپ رسید، به خوانندگان این شهامت را داد که آن را تا حدودی خود زندگینامه بدانند. بههرحال، تنها بهواسطهی زندگینامه فارستر بود که عمق شباهتهای میان دیکنز و کاپرفیلد داستانی برملا میشد.
افشای این مسئله که دیکنز در زمان زندانی بودن پدرش به جهت بدهی، در انبار تهیه¬ی واکس بهعنوان کودک کار مشغول بوده است، پیش از رسیدن به شهرت بینالمللی در دهه بیست زندگی، نوعی داستان زندگی در اختیارش گذاشت که مطبوعات آن را «محبوبترین رمان» دیکنز توصیف کردند.
از فرش به عرش رسیدن
مجموعه ویرایش خانگی کتاب فارستر (زندگی دیکنز) که در سال ۱۸۷۹ توسط «چپمن و هال» به چاپ رسید، شامل ۲۸ تصویر جدید از آن زندگینامه بود که توسط «فرد برنارد» رسم شده بودند. در میان این تصاویر، تصویر غمانگیزی از دیکنز بهصورت پسربچهای در انبار واکس نیز وجود داشت.
دیکنز شرحی خصوصی از آن دوره نوشت و برای همین نیز زندگینامه اثر فارستر، تنها منبع بهجامانده ما به شمار میرود. دیکنز در این برش از خودزندگینامه، شرح میدهد که چگونه برای کار در میان سایر پسران به انبار آورده شد. او مراقب بود که پسران شاهد رنج کشیدنش نباشند و نیز مطمئن شود که بهاندازه آنها سخت کار میکند. درعینحال چیزی که برنارد به تصویر میکشد، صحنهای است از تنهایی، ناامیدی مشهود یا احتمالاً خستگی مفرط در انبار که در این برش خاص توصیف نشده است. این تصویر، شباهت نزدیکتری به داستانسرایی دیکنز در رمان «دیوید کاپرفیلد» از روز اول کار در انبار دارد.
دیوید کاپرفیلد جوان در این رمان مینویسد: «من اشکهایم را با آبی درهم آمیختم که با آن بطریها (واکس) را می-شستم.» برنارد این احساسات شخصی را که دیکنز در برشی از خودزندگینامه درباره آنها نوشته است، برجسته و درونی میکند تا بتواند صحنهای داستانی خلق کند. او برای انجام این کار، مرزهای میان دیکنز و کاپرفیلد داستانی را بیشتر محو میکند.
مصورسازی کتاب، یعنی همان هنر بسط و تغییر کتاب طبق سفارش شخصی، در میان خوانندگان دوره ویکتوریا رواج داشت. تصاویر داستانی بیشتری از زندگی دیکنز که توسط تصویرگرش، «فردریک دبلیو. پایلثروپ» تهیه میشدند، در مجموعه ۱۴ جلدی مصورسازی اثر فارستر (زندگی دیکنز) که در «بریتیش لایبرری» نگهداری میشود، به نمایش گذاشتهشدهاند.
به نظر میرسد که برخی از این تصاویر، مطابق سلیقه شخصی و برای دستبهدست شدن در حلقه خصوصی مشتاقان دیکنز تهیهشدهاند و نه برای چاپ و نشر. یکی از این طراحیها دیکنز را بهصورت پسری نشان میدهد که در برابر یکی از دوستان پدرش تا کمر خمشده و تعظیم میکند.
این تصویر بر اساس اتفاقی رسم شده است که فارستر آن را استخدام در انبار واکس توصیف میکند، یعنی همانجایی که دیکنز کار میکرد. علاوه بر این تصویر پایلثروپ، از محل این رویداد حکایت میکند و دیکنز جوان را در مقابل خانه «جان درایدن» نشان میدهد، یعنی همان ملکالشعرای سابق که درنهایت دیکنز در وستمینستر ابی در کنار او به خاک سپرده میشود. پایلثروپ برای انجام این کار روایتی را خلق میکند که در آن، رسیدن به شکوه ادبی همیشه برای دیکنز مقدر بوده است.
داستان زندگینامه و داستان اشخاص واقعی
در قرن بیست و یکم، خوانندگان در خصوص شباهتهای میان داستانهای ساختگی خواهران جوان برونته درباره¬ اشخاص معاصر و متعلق به زندگی واقعی مانند «دوک ولینگتون»، و نیز شکلهای قرن بیستمی و بیست و یکمی فنفیکشن، اظهارنظر کردهاند. داستان «اسکار وایلد» با عنوان «پرتره آقای دبلیو.اچ» که در سال ۱۸۸۹ به چاپ رسید، بر رشتهای از مردانی تمرکز میکند که گمانهزنیهای زندگینامهای آنها در خصوص زندگی شکسپیر، به داستانسرایی نزدیک است.
بااینهمه، کارهای دانشپژوهی اخیر در خصوص داستان زندگینامه، آن را موضوعی توصیف میکنند که «عمدتاً در قرن بیستم» به وجود آمده است. مقالههای مطبوعات درباره قالب فنفیکشن که تحت عنوان «داستان اشخاص واقعی» شناخته میشود، به مقدار بسیار زیادی آن را محصول فرهنگ اینترنتی میداند (درحالیکه مختصراً اشاره میکنند که بسیاری از نمایشنامههای شکسپیر نیز شخصیتهای زندگی واقعی را بهصورت داستان درمیآورند).
کار آرشیوی بر روی مطبوعات دوره ویکتوریا، و نیز بر شکلهای نیمهخصوصی مبتنی بر واکنش خواننده، از قبیل کتابهای مصور، میتواند به درک ما از نقشی که داستانسرایی زندگینامهای در فرهنگ ویکتوریایی ایفا کرده است، جزئیات بیشتری اضافه کند. این کار، تاریخچه طولانیتر و متنوعتری از اشتیاق انسان به تملک و خلق مجدد شخصیتهای مشهور معاصر با استفاده از تخیل را به نمایش میگذارد. همچنین نشان میدهد که بخشی از میراث خلاق دیکنز، ازجمله خود آثارش، همان قالبها و شکلهای داستانی بود که زندگیاش دیگران را به خلق آنها واداشت.
لوسی وایتهد، در مدرسه انگلیسی، ارتباطات، و فلسفه در دانشگاه کاردیف انگلستان، پژوهشگر و دارای مدرک دکترا است. این مقاله اولین بار در تارنمای The Conversation به چاپ رسید.
مطالب دیگر:
چرا اکثر بنیانگذاران حزب کمونیست چین، کمونیسم را رها کردند؟
چگونه قانون امنیت ملی پکن، کاناداییها را در معرض خطر قرار میدهد
مجازات نخبگان علمی چینی به دلیل انتقاد از حزب کمونیست و رهبر آن