
۲۶ سال پیش بود که انیمیشن «دیو و دلبر» ساخته شد. فیلمی که عظمت خود را به عنوان آغازی بر عصر طلایی انیمیشن دیزنی نشان داد و نامزد اسکار بهترین فیلم سال شد. مطمئنا در خانه بسیاری افراد، نوار ویدئویی این انیمیشن بارها به نمایش درآمده است.
اخیرا کمپانی دیزنی این فیلم را برای نسل جدید هم تولید کرده است. دیزنی به ارزش افسانهها و اساطیر پی برده است و میداند بر روی این سبک نوستالژیها میتوان به خوبی سرمایه گذاری کرد. در حالی که فروش خوبی خواهد داشت، احیای این گونه افسانهها برای نسل جدید ارزشمند است.
قدرت «دیو و دلبر» در داستانش نهفته است که پایبند به افسانهای جهانی است. برای هزاران سال قصههای قومی و محلی مشابه برای هر نسل بارها از طریق رسانههای هر دوران بازگو میشدند. چه به صورت زبانی در شکل قصههای قدیمی و چه از طریق تلویزیون و فیلم؛ نوع رسانه تغییر کرده است، اما پیامی که منتقل میکند دست نمیخورد.
«دیو و دلبر»، «جنگ ستارگان»، «هری پاتر» و «ارباب حلقهها» همه توانستند در پایبندی به خصوصیات پایهای اسطورههای بشر در بیان «افسانه قهرمانان» موفق باشند.
«جوزف کمپبل»، اسطوره شناس مشهور با ابداع واژه «افسانه قهرمانان»، تاثیر مهمی بر فیلمسازانی مانند «جورج لوکاس» و تیم فیلم نامه نویسان دیزنی گذاشته است. او عناصر جهانی از اساطیر مختلف، فولکلور و مذاهب را مطالعه کرد و پی برد که صرف نظر از ملیت و نژاد، نوع بشر دارای عنصری جهانی و مشترک در اساطیرشان هستند.
بیشتر بخوانید: داستان یک هلندی در جستجوی آسیابهای بادی در ایران
کمپبل به این نتیجه رسید که اساطیر همانند وسیلهای بودهاند که از طریق آن میتوان چهارچوب فرهنگ را توسعه و به کودکان آموزش داد و همچنین راهی برای درک مراحل مختلف زندگی، از تولد تا مرگ به آنان ارائه داد.
موثرترین راه برای تحقق این امر، از طریق داستانهایی است که قهرمانان را توصیف میکنند، سفری ماجراجویانه، مسیری پر محنت، کشفی تازه و در نهایت بازگشت به دنیا با دانشی که از آن کشف به دست آمده است؛ این نمادی از کسب تجربه در انسان است.
دلیل اینکه کودکان، بارها و بارها یک افسانه را میخوانند، نمایانگر تمایل انسان برای درک وجودش از طریق آرزوها و ترسها است.
افسانههای الگوهای کهن
«کارل یونگ» که تأثیر زیادی بر کمپبل داشته است، اصطلاح الگوی کهن را برای توصیف شخصیتهای مشترک جهانی که در مفهوم «آگاهی جمعی انسان» است به کار برد. او معتقد بود که شخصیتها و الگوهای کهن اسطورهای یکسانی در سراسر دنیا وجود داشتند که در ناخودآگاه مردم در همه جای دنیا وجود داشتند.
فیلمهایی همچون «بازی تاج و تخت» و «سوپرانوز»، داستانهای کهن و سنتی را با کمرنگ کردن خطوط بین قهرمان و تبه کار و خوب و بد تغییر دادهاند.
اکثرا به این فیلمها علاقهمندیم؛ به خاطر اینکه بازتابی از درون نوع بشر ارائه میدهند و نه اینکه دوست داریم مانند آنها باشیم. در ذهن ما تفاوت بین خوب وبد ، سیاه و سفیدتر از آن چیزیست که در واقعیت وجود دارد.
بیشتر بخوانید: هالیوود ساخت چین / آینده نامشخص رابطه هالیوود و چین
افسانههای خوب مورد تفسیرهای گوناگون قرار میگیرند و «دیو و دلبر» نیز اینگونه است. یکی ممکن است بل را دختری آزار دیده در دستان دیو بداند و دیگری ممکن است او را زنی جوان بداند که سیرت دیگری را با عشق و نیکخواهی تغییر میدهد.
دیو شاهزادهای خوش سیما بوده که به دلیل داشتن قلبی سیاه به فرد زشترو تبدیل شده و در نهایت توانست خودش را با عشق همراه با از خودگذشتگی آزاد کند.
بل هم توانست در سفر قهرمانانهاش موفق شود و با افزودن ظرفیت عشقش نسبت به دیو توانست او را رام کند. این داستان دلنشینی است که در این سبک افسانهها به از خود گذشتگی میپردازد.
امیدوارکننده است که هر نسل داستانهای کلاسیک را برای قرنها زنده نگه داشتهاند. ریشههای کهن و آبا اجدادی انسانها هنوز از دست نرفتهاند و ما هنوز به این سبک داستانها به عنوان راهی برای ایجاد ارتباط دنیای درونی و بیرونی نگاه میکنیم.
فیلمهای مانند «ایلیاد» ، «جنگ ستارگان» و «هری پاتر»، الگویی برای درک بهتر سفر زندگی و مرگ انسانها است. این نشان میدهد که در سطحی عمیقتر، انسانها مفاهیمی یکسان دارند. در مورد «دیو و دلبر» هم ارزش داستان به معنای واقعی کلمه «داستانی به قدمت زمان» است.