Search
Asset 2

شبح کمونیسم در حال حکمرانی بر جهان ما: فصل ۴: صدور انقلاب

شبح کمونیسم با متلاشی شدن حزب کمونیست در اروپای شرقی ناپدید نشد

اپک تایمز درحال انتشار سری مقالات ترجمه شده از نسخه چینی کتاب «شبح کمونیسم درحال حکمرانی بر جهان ما» نوشته هیأت تحریریه نُه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست است.

فصل سوم را از اینجا بخوانید: فصل ۳ : کشتار گسترده در شرق

فهرست مطالب

۱- صدور انقلاب به آسیا

الف. جنگ کره

ب. جنگ ویتنام

پ. خمرهای سرخ

ت. سایر مناطق آسیا

۲- صدور انقلاب به افریقا و امریکای لاتین

الف. امریکای لاتین

ب. افریقا

۳- صدور انقلاب به اروپای شرقی

الف. آلبانی

ب. سرکوب شوروی در اروپای شرقی

۴- پایان جنگ سرد

الف. میدان سرخ هنوز سرخ است

ب. فاجعۀ سرخ ادامه دارد

مراجع

*  *  *

گسترش فرقۀ کمونیست در سراسر دنیا به‌وسیلۀ خشونت و فریب تقویت می‌شود. وقتی کمونیسم از کشوری قدرتمند به کشوری ضعیف‌تر صادر می‌شود، خشونت سریع‌ترین و موثرترین مسیر است. وقتی جهان آزاد نمی‌تواند ماهیت فرقه‌بودن کمونیسم را تشخیص دهد، منجر به این می‌شود که صدور ایدئولوژی کمونیستی، از جمله از طریق «برنامه تبلیغاتی گسترده خارجی رژیم چین» را خیلی ساده در نظر بگیرد. [۱]

این فصل بر گسترش و نفوذ ایدئولوژی کمونیستی در آسیا، آفریقا، آمریکای جنوبی و اروپای شرقی تمرکز می‌کند. شیوه‌ای که به اروپای غربی و آمریکای شمالی نفوذ کرده بسیار پیچیده‌تر است و در فصل بعد توضیح داده می‌شود.

۱- صدور انقلاب به آسیا

صدور انقلاب اتحاد جماهیر شوروی دلیل واقعی آن بود که چرا حزب کمونیست چین توانست قدرت را غصب کند. در سال ۱۹۱۹، اتحاد جماهیر شوروی کمونیست بین‌الملل سوم را تأسیس کرد که هدف آن، صدور انقلاب به سراسر جهان بود. در آوریل ۱۹۲۰، گرگیوری وایتینسکی‌[۱]، نماینده کمونیست بین‌الملل سوم، به چین سفر کرد. در ماه مه، دفتری در شانگهای برای آماده‌سازی تشکیل حزب کمونیست چین تشکیل شد.

در طی ۳۰ سال بعدی، حزب کمونیست چین صرفاً عضوی از حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی بود و مائو زدانگ از روس‌ها مبلغ ۱۶۰ تا ۱۷۰ یوان دریافت می‌کرد. [۲] (متوسط حقوق ماهانه یک کارگر در شانگهای در آن زمان حدود ۲۰ یوان بود.)

به‌دست گرفتن قدرت به‌وسیلۀ حزب کمونیست چین تا حدودی به نفوذ حزب کمونیست به ایالات متحده مرتبط بود. این یکی از دلایلی است که چرا رئیس جمهور آمریکا، هری اس ترومن‌[۲]، حمایت از چیانگ کای شِک‌[۳] را قطع کرد در حالی که شوروی‌ها به حمایت از حزب کمونیست چین ادامه دادند. همچنین ترومن پس از جنگ جهانی دوم تصمیم گرفت تا از آسیا خارج شود. در سال ۱۹۴۸، ارتش آمریکا کره جنوبی را ترک کرد و در ۵ ژانویه سال ۱۹۵۰، ترومن اعلام کرد که ایالات متحده دیگر در امور آسیا دخالت نخواهد کرد. این شامل توقف کمک‌های نظامی به تایوانِ چیانگ کای شک، از جمله در مورد جنگ بین جمهوری خلق چین و جمهوری چین بود.

یک هفته بعد، دین آچسون‌[۴]، وزیر امور خارجه ایالات متحده، سیاست ترومن را دوباره تأکید کرد [۳] و گفت که اگر جنگ در شبه جزیره کره رخ دهد، ایالات متحده درگیر نخواهد شد. [۴] این سیاست‌های عدم مداخله، فرصتی برای حزب کمونیست فراهم کرد تا نفوذ خود را در آسیا گسترش دهد. وقتی کره شمالی به جنوب حمله کرد و سازمان ملل متحد نیروهایی را اعزام کرد، ایالات متحده سیاست خود را تغییر داد.

حزب کمونیست چین در تلاش برای صدور انقلاب بود. علاوه بر آموزش رزمندگان چریکی در کشورهای مختلف، تهیه سلاح و فرستادن نیروهای نظامی برای مبارزه با دولت‌های مشروع؛ پشتیبانی مالی زیادی برای قیام‌ها نیز ارائه می‌داد. در بحبوحۀ انقلاب بزرگ فرهنگی در سال ۱۹۷۳، هزینه‌های کمک خارجی حزب کمونیست چین به اوج خود رسید: ۷ درصد از هزینه‌های مالی کشور.

به گفته چیان یاپینگ‌[۵]، دانشمندی چینی با دسترسی به اسناد محرمانه وزارت امور خارجه، «در سال ۱۹۶۰ مقدار ۱۰هزار تن برنج به گینه و ۱۵هزار تن گندم به آلبانی فرستاده شد. از سال ۱۹۵۰ تا پایان سال ۱۹۶۴ کل هزینه‌های کمک‌های خارجی ۱۰.۸ میلیارد یوان بود، در طی آن زمان بیشترین هزینه‌ها از سال ۱۹۶۰ تا سال ۱۹۶۴ بود، یعنی همان زمانی که قحطی بزرگ در چین در جریان بود.» [۵]

در طی قحطی سال‌های ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۲، ده‌ها میلیون نفر از گرسنگی مردند. با این حال، هزینه‌‌های کمک‌های خارجی به ارزش ۲.۳۶ میلیارد یوان بود. [۶] اگر این هزینه‌ها برای خرید مواد غذایی مورد استفاده قرار می‌گرفت، ۳۰ میلیون نفر را نجات می‌داد. همه این افراد به علت جنبشِ گامی بزرگ به جلو، جان باختند و همزمان قربانی تلاش‌های حزب کمونیست چین در زمینه صدور انقلاب شدند.

الف. جنگ کره

کمونیسم به دنبال تسخیر جهان است تا بشریت را نابود کند. از عطش انسان به شهرت و ثروت استفاده می‌کند تا مردم را در مسیر گسترش ایدئولوژی شیطانی خود گمراه کند. محرک استالین، مائو، کیم ایل سونگ و هوشی مین، چنین امیالی بود.

مائو در دیدار با استالین در سال ۱۹۴۹، قول داد در ازای کنترل مائو بر کره شمالی، بیش از یک میلیون نیرو و بیش از ۱۰ میلیون کارگر برای کمک به گسترش استالین به اروپا، بفرستد. [۷] در ۲۵ ژوئن ۱۹۵۰، پس از برنامه‌ریزی گسترده، کره شمالی به جنوب حمله کرد و در سه روز، سئول اشغال شد. بعد از یک ماه و نیم، کره شمالی کل شبه جزیره کره را اشغال کرد.

پیش از آغاز جنگ، در ماه مارس ۱۹۵۰، مائو تعداد زیادی از سربازان را نزدیک مرز کره جمع کرد تا آنها را آماده جنگ کند. جزئیات این جنگ فراتر از محدوده این فصل است، اما به‌طور خلاصه، به دلیل سیاست مماشات ترومن، جنگ به درازا کشید. حزب کمونیست چین با برنامۀ مخفی دیگری، یک «ارتش داوطلبانه» را به سوی شبه جزیره فرستاد: از بین بردن بیش از یک میلیون سرباز کومین‌تانگ که در طول جنگ داخلی تسلیم شده بودند. [۸] در پایان جنگ کره، تلفات طرف چینی بیش از یک میلیون نفر بود.

نتیجه جنگ کره، دو نیم شدن آن شبه جزیره بود. ازآنجاکه حزب کمونیست چین و حزب کمونیست شوروی برای کنترل کره شمالی جنگیدند، کره شمالی از هر دو طرف سود برد. به‌عنوان مثال، در سال ۱۹۶۶ هنگامی که کیم ایل سونگ از چین بازدید کرد، متوجه شد که یک مترو در پکن در دست ساخت است. او سپس درخواست کرد که متروی مشابهی در پیونگ یانگ ساخته شود- به‌صورت رایگان.

مائو بلافاصله تصمیم گرفت ساخت و ساز آن در پکن متوقف شود و تجهیزات و پرسنل، از جمله دو بخش از شرکت‌های راه‌آهن ارتش آزادی‌بخش خلق و مهندسان متعدد، جمعاً ده‌ها هزار نفر، را به پیونگ یانگ ارسال کرد. کره شمالی برای ساخت آن هیچ پولی خرج نکرد و از هیچ‌یک از افراد خود نیز استفاده نکرد، اما خواستار آن شد که حزب کمونیست چین ایمنی آن مترو در زمان جنگ را تضمین کند. در پایان، سیستم متروی پیونگ یانگ یکی از عمیق‌ترین متروهای دنیا در آن زمان شد به‌طوری که متوسط عمق آن ​​۹۰ متر و حداکثر عمق آن ۱۵۰ متر زیر زمین بود.

پس از اتمام ساخت و ساز، کیم ایل سونگ به عموم مردم گفت که کره‌ای‌ها آن را طراحی کردند و ساختند. علاوه بر این، کیم اغلب حزب کمونیست چین را دور می‌زد و برای پول و لوازم به‌صورت مستقیم سراغ اتحاد جماهیر شوروی می‌رفت. پس از جنگ کره، حزب کمونیست چین عمداً برخی از مردم را در کره شمالی باقی گذاشت و به آنها مأموریت داد تا کره شمالی را به پکن نزدیک‌تر و از مسکو دور کنند. کیم پرسنل حزب کمونیست چین را به قتل رساند یا زندانی کرد و حزب کمونیست چین در نهایت در تمام جبهه‌ها متضرر شد. [۹]

پس از فروپاشی حزب کمونیست شوروی، حزب کمونیست چین کمک خود را به کره شمالی کاهش داد. در دهه ۱۹۹۰، مردم کره شمالی از گرسنگی در رنج بودند. در سال ۲۰۰۷، سازمان غیردولتی انجمن فراریان کره شمالی گزارش داد که در طول ۶۰ سال حکومت کیم، حداقل ۳.۵ میلیون نفر از گرسنگی و بیماری‌های مرتبط با آن کشته شدند. [۱۰] این یکی دیگر از بدهی‌های خونین انقلاب صادرشدۀ کمونیست‌ها است.

ب. جنگ ویتنام

قبل از جنگ ویتنام، حزب کمونیست چین از حزب کمونیست ویتنام برای شکست دادن فرانسه در سال ۱۹۵۴ حمایت کرد و منجر به کنفرانس ژنو ۱۹۵۴ و رویارویی میان ویتنام شمالی و جنوبی شد. بعداً فرانسه از ویتنام عقب‌نشینی کرد. حمله ویتنام شمالی به جنوب و مداخله ایالات متحده باعث شد جنگ ویتنام تشدید شود. این بعد از جنگ جهانی دوم بزرگترین جنگ در جبهه‌ای واحد بود. ارتش آمریکا در سال‌های ۱۹۶۴ تا ۱۹۷۳ در جنگ شرکت داشت.

در اوایل سال ۱۹۵۲، مائو گروهای مشاوره‌ای را به حزب کمونیست ویتنام فرستاد. سرپرست گروه مشاوره نظامی، ژنرال وِی گویی‌چینگ‌[۶] از ارتش آزادی‌بخش خلق بود. گروه مشاوره اصلاحات ارضی که به‌وسیله حزب کمونیست چین روانه شد، ده‌ها هزار نفر از ملاکین و دهقانان ثروتمند در ویتنام را بازداشت و اعدام کرد و موجب قحطی و شورش‌های دهقانان در کره شمالی شد. حزب کمونیست چین و حزب کمونیست ویتنام به اتفاق هم این قیام‌ها را سرکوب کردند و همانند «جنبش اصلاح یان‌آن» که به‌وسیله حزب کمونیست چین آغاز شده بود، جنبش‌های اصلاح حزب و ارتش را راه‌اندازی کردند. (جنبش اصلاح یان‌آن، از ۱۹۴۲ تا ۱۹۴۴، اولین جنبش بزرگ ایدئولوژیک بود که شامل تبلیغات، بازداشت، اصلاحات اندیشه و مانند آن می‌شد و به‌وسیله حزب کمونیست چین آغاز شد.)

مائو به‌منظور تبدیل شدن به رهبر کمونیسم در آسیا، با وجود ده‌ها میلیون نفر از مردم گرسنه در چین، به ویتنام کمک کرد. در سال ۱۹۶۲، لیو شائوچی‌[۷]، معاون ارشد حزب کمونیست چین، سیاست جنون‌آمیز مائو را در مجمع ۷۰۰۰ نفری خلق به پایان رساند و درحال آماده‌سازی برای بازگرداندن سلامت به اقتصاد و به‌طورمؤثری منزوی کردن مائو بود. اما مائو از واگذاری قدرت امتناع کرد و با بی‌شرمی چین را وارد جنگ ویتنام کرد، درحالی که لیو، که هیچ پشتوانه‌ای در ارتش نداشت، مجبور شد برنامه‌های خود را برای بهبود اقتصادی کنار بگذارد.

در سال ۱۹۶۳، مائو لیو رویی‌چینگ‌[۸] و لین بیائو‌[۹] را در پی هم به ویتنام فرستاد. لیو به هو شی مین‌[۱۰] قول داد که حزب کمونیست چین خودش هزینه جنگ ویتنام را خواهد پرداخت. او گفت: «اگر جنگی باشد، شما می‌توانید چین را به عنوان پشت جبهه خود درنظر بگیرید.»

با تحریک و حمایت حزب کمونیست چین، در ماه ژوئیه سال ۱۹۶۴، حزب کمونیست ویتنام با اژدرهایی در خلیج تونکین به یک کشتی جنگی آمریکا حمله کرد و باعث ایجاد حادثه خلیج تونکین شد که موجب حضور ایالات متحده در جنگ شد. در پی آن، حزب کمونیست چین با صرف پول و اسلحه و خون، با اتحاد جماهیر شوروی بر سر نفوذ در ویتنام به رقابت پرداخت.

مورخ چن شین‌هویی در کتاب خود به نام حقیقت انقلاب وقایع‌‌نگاری  قرن بیستم چین نوشت: «پشتیبانی مائو از ویتنام فاجعه به‌بار آورد. آن باعث مرگ ۵ میلیون غیرنظامی شد، منجر به مین‌های زمینی و ویرانی در همه جا شد و موجب سقوط اقتصاد شد… حمایت حزب کمونیست چین از حزب کمونیست ویتنام شامل موارد زیر می‌شد: سلاح، مهمات و سایر تجهیزات نظامی که برای تجهیز بیش از دو میلیون سرباز در ارتش، نیروی دریایی و نیروی هوایی کافی بود؛ بیش از ۱۰۰ شرکت تولیدی و کارخانه تعمیراتی؛ بیش از ۳۰۰ میلیون متر پارچه؛ بیش از ۳۰ هزار اتومبیل؛ صدها کیلومتر راه آهن؛ بیش از پنج میلیون تن مواد غذایی؛ بیش از دو میلیون تن بنزین؛ بیش از ۳ هزار کیلومتر خط لوله نفت؛ صدها میلیون دلار آمریکا. به غیر از این کالاها و منابع پولی، حزب کمونیست چین همچنین مخفیانه بیش از ۳۰۰ هزار نفر از نیروهای ارتش آزادی‌بخش خلق را روانه کرد و این افراد یونیفورم ویتنام شمالی را پوشیدند تا علیه ارتش ویتنام جنوبی و ایالات متحده بجنگند. برای اطمینان از حفظ این راز، تعداد زیادی از سربازان چینی که در جنگ جان سپردند در ویتنام دفن شدند.» [۱۱]

تا سال ۱۹۷۸، کل کمک حزب کمونیست چین به ویتنام به ۲۰ میلیارد دلار رسید، درحالی که تولید ناخالص داخلی چین در سال ۱۹۶۵ تنها ۷۰.۴ میلیارد یوآن بود (تقریباً ۲۸.۶ میلیارد دلار با نرخ رسمی ارز در آن زمان).

در سال ۱۹۷۳، ایالات متحده با جنبش داخلی ضد جنگ، که در واقع توسط کمونیست‌ها تحریک شده بود، مصالحه و نیروهای خود را از ویتنام خارج کرد. در ۳۰ آوریل ۱۹۷۵، ویتنام شمالی سایگون را اشغال کرد و ویتنام جنوبی را گرفت. تحت رهبری حزب کمونیست چین، حزب کمونیست ویتنام سرکوب‌هایی مشابه مبارزات حزب کمونیست چین برای سرکوب ضدانقلابیون را آغاز کرد. بیش از ۲ میلیون نفر در ویتنام جنوبی خطر مرگ را به جان خریدند تا از کشور فرار کنند و بزرگترین موج پناهندگان در آسیا در طول جنگ سرد را رقم زدند.

در سال ۱۹۷۶، کل ویتنام به دام کمونیسم افتاد.

پ. خمرهای سرخ

حزب کمونیست ویتنام از حزب کمونیست چین خواست تا در طول جنگ ویتنام کمک‌های گسترده‌ای به ویتنام ارائه کند، اما بعداً این یکی از دلایلی شد که چین و ویتنام دشمن یکدیگر شدند. برای صدور انقلاب، حزب کمونیست چین مقدار زیادی کمک به ویتنام ارائه کرد تا جنگ با ایالات متحده را ادامه دهد. ویتنام نمی‌خواست جنگ این‌قدر طول بکشد، ازاین‌رو از سال ۱۹۶۹ به مذاکرات چهار کشور و تحت رهبری ایالات متحده (که چین شامل آنها نبود) پیوست.

در دهه ۱۹۷۰، پس از حادثه لین بیائو، مائو فوراً نیاز داشت در چین اعتبار کسب کند. علاوه بر این، پس از حادثه جزیره ژن‌بائو، که یک درگیری نظامی بین چین و شوروی بود، روابط این دو کشور رو به وخامت گذاشت. بنابراین مائو برای مقابله با اتحاد جماهیر شوروی، با ایالات متحده همکاری کرد و از رئیس جمهور ایالات متحده ریچارد نیکسون دعوت کرد تا از چین بازدید کند.

در عین حال، ایالات متحده که در کشور خود با مخالفت‌هایی درخصوص جنگ ویتنام مواجه شده بود تمایلی به ادامه جنگ نداشت. ویتنام و ایالات متحده یک توافقنامه صلح را امضاء کردند. پس از آن ویتنام از حزب کمونیست چین دور شد و به اتحاد جماهیر شوروی گروید.

مائو از این مسئله ناراضی بود و تصمیم گرفت از کامبوج برای فشار بر ویتنام استفاده کند. روابط میان ویتنام و کامبوج بدتر شد و این دو کشور در نهایت به جنگ با یکدیگر پرداختند.

حمایت حزب کمونیست چین از خمرهای سرخ در سال ۱۹۵۵ آغاز شد و رهبران خمرها در چین تحت تعلیم قرار گرفتند. پل پات‌[۱۱]، رهبر برجسته رژیم خمرها، به‌وسیله مائو در سال ۱۹۶۵ منصوب شد. مائو پول و اسلحه در اختیار خمرها قرار داد و فقط در سال ۱۹۷۰ اسلحه و تجهیزات برای ۳۰ هزار نفر به پل پات داد.

پس از اینکه ایالات متحده از هندوچین فرانسه (ویتنام، کامبوج و لائوس) عقب‌نشینی کرد، دولت‌های محلی قادر به مقاومت در برابر کمونیست‌های تحت حمایت حزب کمونیست چین نبودند و در سال ۱۹۷۵ رژیم‌های لائوس و کامبوج به دست آنها افتادند.

لائوس به دست ویتنام افتاد، درحالی که کامبوج تحت کنترل خمرهای سرخ تحت حمایت حزب کمونیست چین قرار گرفت. خمرهای سرخ برای پیاده‌سازی سیاست حزب کمونیست چین و دادن درسی به ویتنام، بارها و بارها به جنوب ویتنام که به‌وسیله حزب کمونیست ویتنام در سال ۱۹۷۵ متحد شده بود حمله کردند. ساکنان را در مرز کامبوج و ویتنام کشتند و سعی کردند دلتای مکونگ در ویتنام را اشغال کنند. در عین حال، ارتباط ویتنام با حزب کمونیست چین نیز بد بود، درحالی که رابطه‌اش با اتحاد جماهیر شوروی خوب بود. با حمایت شوروی‌ها، ویتنام در دسامبر ۱۹۷۸ به کامبوج حمله کرد.

پس از اینکه پل پات قدرت را به دست گرفت، با ترس شدید حکومت می‌کرد. او ابطال پول رسمی را اعلام کرد و دستور داد همه ساکنان شهر به گروه‌های کار اجباری در مناطق غیرشهری ملحق شوند، و همچنین روشنفکران را به قتل رساند. در طول کمی بیش از سه سال، بیش از یک چهارم جمعیت کشور کشته شدند یا به‌‌واسطۀ علل غیرطبیعی فوت کردند. با این وجود، رهبران حزب کمونیست چین، جانگ چون‌چیائو‌[۱۲] و دنگ یینگ‌چائو‌[۱۳] پل پات را مورد ستایش قرار دادند.

پس از شروع جنگ بین ویتنام و کامبوج، مردم کامبوج شروع کردند از ارتش ویتنام حمایت کنند. در عرض فقط یک ماه، خمرهای سرخ سقوط کردند و پنوم پن را از دست دادند و مجبور شدند به کوه‌ها فرار کنند و به‌‌صورت چریکی مبارزه کنند.

در سال ۱۹۹۷، رفتار ناپایدار پل پات باعث نزاع‌هایی در داخل اردوگاه خود شد. تا موک‌[۱۴] فرمانده خمرها او را دستگیر کرد و او در دادگاه عمومی به حبس ابد محکوم شد. در سال ۱۹۹۸، او بر اثر حمله قلبی جان خود را از دست داد. در سال ۲۰۱۴، به‌رغم تلاش‌های مکرر حزب کمونیست چین، «قرارگاه‌های فوق‌عادی در دادگاه‌های کامبوج» دو رهبر خمرها به نام‌های خیه‌یو سمفان‌[۱۵] و نوئون چیا‌[۱۶] را به حبس ابد محکوم کرد.

جنگ ویتنام با کامبوج، دنگ شیائوپینگ را خشمگین کرد. به همین خاطر و دلایل دیگر، دنگ در سال ۱۹۷۹ جنگی را علیه ویتنام آغاز کرد و آن را «ضد حمله برای دفاع از خود» نامید.

ت. سایر مناطق آسیا

صدور انقلاب به‌وسیله حزب کمونیست چین پیامدهای دردناکی برای افراد چینی‌تبار همراه داشت. تعداد زیادی حوادث ضد چینی در سراسر جهان رخ داد و حداقل چند صد هزار نفر از چینی‌های خارج از کشور چین کشته شدند. بسیاری نیز درخصوص حق کسب و کار و تحصیلات، با محدودیت‌هایی مواجه شدند.

یک نمونه در اندونزی بود. در طول دهه‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، حزب کمونیست چین، حمایت مالی و نظامی بسیار خوبی به اندونزی ارائه کرد تا حزب کمونیست اندونزی را پشتیبانی کند. حزب کمونیست اندونزی، بزرگترین گروه سیاسی آن زمان با سه میلیون عضو مستقیم بود. علاوه بر این، سازمان‌های وابسته به آن، مجموع تعداد اعضاء و وابستگان آن را به بیست و دو میلیون نفر رسانده بود که آن افراد، در سراسر دولت اندونزی، سیستم سیاسی و نظامی، از جمله بسیاری از نزدیکان اولین رئیس جمهور اندونزی، سوکارنو‌[۱۷]، پراکنده بودند. [۱۲]

مائو در آن زمان از اتحاد جماهیر شوروی به خاطر حمایتش از «تجدیدنظرطلبی» انتقاد می‌کرد و حزب کمونیست اندونزی را تشویق می‌کرد تا مسیر انقلاب خشن را برگزیند. رهبر حزب کمونیست اندونزی، آیدیت‌[۱۸]، ستایشگر مائو بود و درحال آماده‌سازی یک کودتای نظامی بود.

در ۳۰ سپتامبر ۱۹۶۵، سوهارتو‌[۱۹]، رهبر نظامی جناح راست، تلاش برای این کودتا را درهم شکست و روابط خود با چین را قطع و شمار زیادی از اعضای حزب کمونیست اندونزی را پاکسازی کرد. علت این پاکسازی به ژو اِنلای‌[۲۰] مربوط می‌شود. در طی یکی از جلسات بین‌المللی کشورهای کمونیستی، ژو به اتحاد جماهیر شوروی و نمایندگان سایر کشورهای کمونیست این‌گونه وعده داد: «در جنوب شرقی آسیا، افراد چینی بسیاری حضور دارند، دولت چین از طریق این چینی‌های خارج از کشور چین، توانایی صدور کمونیسم را دارد و می‌تواند کاری کند که جنوب شرقی آسیا یک شبه تغییر رنگ دهد.» از آن مرحله به بعد، جنبش‌های ضد چینی در مقیاس وسیعی در اندونزی آغاز شد. [۱۳]

جنبش ضد چینی در برمه (به میانمار نیز معروف است) مشابه بود. در سال ۱۹۶۷، بلافاصله پس از آغاز انقلاب فرهنگی، کنسولگری چین در برمه و شعبه محلی آژانس خبرگزاری شین‌هوآ شروع به تبلیغ انقلاب فرهنگی در خارج از کشور چین کردند و دانشجویان را تشویق کردند تا سنجاق‌سینه‌های مائو را بزنند و کتاب کوچک قرمز او را مطالعه و با دولت برمه مقابله کنند.

دستۀ نظامی تحت حکومت ژنرال نی وین‌[۲۱] دستور داد که زدن سنجاق‌سینه‌های حاوی تصویر مائو و مطالعه نوشته‌های مائو غیرقانونی شود و دستور داد مدارس چینی‌های خارج از چین تعطیل شود.

در ۲۶ ژوئن سال ۱۹۶۷، یک حادثه خشونت‌آمیز ضد چینی در شهر یانگون، پایتخت، رخ داد که در آن، ده‌ها نفر تا حد مرگ کتک زده شدند و صدها نفر زخمی شدند. در ماه ژوئیه سال ۱۹۶۷، رسانه‌های رسمی حزب کمونیست چین خواستار «حمایت پایدار از مردم میانمار تحت رهبری حزب کمونیست برمه برای آغاز درگیری‌های مسلحانه و شروع یک شورش عمده علیه دولت نی وین» شدند.

بلافاصله پس از آن، حزب کمونیست چین یک تیم مشاور نظامی به همراه بیش از ۲۰۰ سرباز فعال برای پیوستن به آنها فرستاد تا به حزب کمونیست برمه کمک کنند. آنها همچنین دستور دادند گروه‌های بزرگی از اعضای حزب کمونیست برمه که چندین سال در چین زندگی کرده بودند به برمه بازگردند و به مبارزه بپیوندند. پس از آن، شمار زیادی از افراد گارد سرخ چین و نیروهای حزب کمونیست برمه، از یون‌نان به برمه حمله کردند و نیروهای دولتی برمه را شکست دادند و کنترل منطقه کوکانگ را به دست گرفتند. بیش از ۱۰۰۰ جوان چینی که از یون‌نان فرستاده شده بودند در میدان جنگ مردند. [۱۴]

حدود زمان انقلاب فرهنگی، تلاش‌های حزب کمونیست چین برای صدور انقلاب شامل تبلیغ خشونت و ارائه آموزش نظامی، سلاح و بودجه بود. زمانی که حزب کمونیست چین تلاش برای صدور انقلاب را متوقف کرد، احزاب کمونیست در کشورهای مختلف همه متلاشی شدند و نتوانستند دوباره بلند شوند. حزب کمونیست اندونزی یک مورد نمونه بود.

در سال ۱۹۶۱، حزب کمونیست مالزی تصمیم گرفت که منازعات مسلحانه را رها کند و به جای آن، قدرت سیاسی را از طریق انتخابات قانونی به دست آورد. دنگ شیائوپینگ رهبران حزب کمونیست مالزی، چین پنگ‌[۲۲] و دیگران را به پکن دعوت کرد و خواستار ادامه تلاش‌شان در قیام خشونت‌آمیز شد، زیرا در آن زمان حزب کمونیست چین معتقد بود جریان قوی انقلابی که اطراف میدان جنگ ویتنام متمرکز بود، به زودی جنوب شرقی آسیا را دربرمی‌گرفت.

بنابراین حزب کمونیست مالزی مبارزه مسلحانه خود را ادامه داد و برای ۲۰ سال دیگر برای وقوع انقلاب‌هایی تلاش کرد. [۱۵] حزب کمونیست چین به حزب کمونیست مالزی کمک مالی ارائه داد و کمک‌شان کرد تا از بازار سیاه در تایلند سلاح تهیه کنند و در ماه ژانویه سال ۱۹۶۹ ایستگاه رادیویی صدای انقلاب مالزی را در شهر یی‌یانگ در استان هونان تأسیس کرد تا به زبان مالزی، تایلندی، انگلیسی و سایر زبان‌ها برنامه پخش کند. [۱۶]

پس از انقلاب فرهنگی، در جلسه‌ای بین رئیس جمهور سنگاپور لی کوان یو‌[۲۳] و دنگ شیائوپینگ، لی درخواست کرد که دنگ پخش برنامه‌های رادیویی حزب کمونیست مالزی و حزب کمونیست اندونزی از چین را متوقف کند. در آن زمان، حزب کمونیست چین با دشمنان احاطه شده و منزوی شده بود، و دنگ تازه قدرت را به دست آورده بود و نیاز به حمایت بین‌المللی داشت، بنابراین او این توصیه را پذیرفت. دنگ با رهبر حزب کمونیست مالزی چین پنگ ملاقات و ضرب‌العجلی تعیین کرد تا پخش برنامه‌هایی برای تحریک انقلاب کمونیستی را متوقف کند. [۱۷]

علاوه بر کشورهایی که در بالا ذکر شد، حزب کمونیست چین تلاش کرد انقلاب را به فیلیپین، نپال، هند، سریلانکا، ژاپن و سایر مناطق صادر کند؛ در بعضی موارد آموزش نظامی ارائه می‌کرد و در بعضی موارد تبلیغات منتشر می‌کرد. بعدها بعضی از این سازمان‌های کمونیستی را جامعه بین‌الملل به‌عنوان گروه‌های تروریستی تشخیص داد. به‌عنوان مثال، ارتش سرخ ژاپن، که به‌خاطر شعارهای انقلابی ضد سلطنت‌طلبانه و خشونت‌آمیز بدنام شد، برای هواپیماربایی، قتل‌عام غیرنظامیان در فرودگاه و تعدادی حوادث تروریستی دیگر مسئول شناخته شد.

۲- صدور انقلاب به آفریقا و آمریکای لاتین

در جریان انقلاب فرهنگی، حزب کمونیست چین اغلب شعار کارل مارکس را نقل می‌کرد: «پرولتاریا می‌تواند خود را فقط با آزاد کردن تمام بشریت آزاد کند.» حزب کمونیست چین مشوق انقلاب جهانی است. در دهه ۱۹۶۰، اتحاد جماهیر شوروی سابق در جریان یک دوره انقباض قرار گرفت و مجبور شد که خط ایدئولوژیکیِ کاهش تلاش در انقلاب خارجی را تبلیغ کند. هدف این تعریف شد که با کشورهای سرمایه‌داری غربی همزیستی مسالمت‌آمیزی برقرار کرد و از جنبش‌های انقلابی جهان سوم کمتر حمایت کرد.

حزب کمونیست چین این سیاست را «تجدیدنظرطلبی» نامید. در اوایل دهه ۱۹۶۰، سفیر حزب کمونیست چین در اتحاد جماهیر شوروی، وانگ جیاشیانگ‌[۲۴]، پیشنهاد مشابهی را ارائه کرد اما مائو او را مورد انتقاد قرار داد که نسبت به امپریالیست‌ها، تجدیدنظرطلب‌ها و مرتجعین بیش از حد دوستانه شده و از جنبش انقلابی جهانی به‌اندازه کافی حمایت نمی‌کند. بنابراین، مائو علاوه بر صدور انقلاب به آسیا، با اتحاد جماهیر شوروی نیز در آفریقا و آمریکای لاتین رقابت کرد.

در ماه اوت سال ۱۹۶۵، وزیر دفاع حزب کمونیست چین، لین بیائو در مقاله خود «زنده باد پیروزی جنگ خلق!» ادعا کرد که جریان قوی در انقلاب جهانی، قریب‌الوقوع است. طبق نظریه مائو مبنی بر «محصور کردن شهرها از مناطق غیرشهری» (که حزب کمونیست چین این‌گونه قدرت را در چین به دست آورد)، این مقاله، آمریکای شمالی و اروپای غربی را به شهرها تقسیم می‌کند و آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین را به‌عنوان مناطق غیرشهری تصور می‌کند. بنابراین، صدور انقلاب به آسیا، آفریقا وآمریکای لاتین یک وظیفه مهم سیاسی و ایدئولوژیکی برای حزب کمونیست چین شد.

الف. آمریکای لاتین

پروفسور چنگ یینگ‌هونگ‌[۲۵] از دانشگاه دلاویر در مقاله‌اش «صدور انقلاب به جهان: تحلیل پژوهشی تأثیر انقلاب فرهنگی در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین» مطالب زیر را نوشته است:

در آمریکای لاتین، کمونیست‌های مائوئیستی در اواسط دهه ۱۹۶۰ سازمان‌هایی را در برزیل، پرو، بولیوی، کلمبیا، شیلی، ونزوئلا و اکوادور تأسیس کردند. اعضای اصلی جوانان و دانشجویان بودند. با پشتوانه چین، در سال ۱۹۶۷، مائوئیست‌ها درآمریکای لاتین دو گروه چریکی تشکیل دادند: ارتش معروف آزادی‌‏بخش کلمبیا [که] شامل یک شرکت زنان و به تقلید از رستۀ سرخ زنان بود و واحد ماریا کانو [و] نانکاهوای‌زو چریکی بولیوی، یا ارتش آزادی‌بخش ملی بولیوی نامیده می‌شد. برخی از کمونیست‌ها در ونزوئلا نیز در همین دوره اقدامات نظامی خشونت‌آمیزی را آغاز کردند.

علاوه بر این، رهبر چپ حزب کمونیست پرو، ابیمیل گازمان[۲۶]، در اواخر دهه ۱۹۶۰ در پکن آموزش دیده بود. به غیر از مطالعه مواد منفجره و سلاح گرم، نکته مهم‌تر، درک او از اندیشه مائو زدانگ، به خصوص ایده‌هایی از «روح تبدیل به ماده می‌شود،» و با مسیر صحیح، فرد می‌تواند از «نبود پرسنل به داشتن پرسنل؛ نداشتن اسلحه به داشتن اسلحه» برود، و سایر اوراد انقلاب فرهنگی.

گازمان رهبر حزب کمونیست پرو (که به «راه درخشان» نیز معروف است) بود که حکومت‌های ایالات متحده، کانادا، اتحادیه اروپا و پرو آن را به‌عنوان سازمان تروریستی درنظر گرفتند.

در سال ۱۹۷۲، زمانی که مکزیک و حزب کمونیست چین، روابط دیپلماتیک برقرار ساختند، اولین سفیر چین در مکزیک، شیونگ شیانگ‌هویی‌[۲۷] بود. شیونگ یک عامل اطلاعاتی حزب کمونیست چین بود که برای تحت‌نظر داشتن هو زونگ‌نان‌[۲۸] (ژنرالی در ارتش جمهوری چین) در طول جنگ داخلی چین فرستاده شد. هدف از اینکه او را سفیر کردند این بود که اطلاعات جمع‌آوری کند (از جمله درباره ایالات متحده) و در دولت مکزیک مداخله کند. فقط یک هفته قبل از اینکه شیونگ شیانگ‌هویی شروع به کار کند، مکزیک اعلام کرد که گروهی از «چریک‌های آموزش‌دیده در چین» را دستگیر کرده است. این شاهد بیشتری از تلاش‌های حزب کمونیست چین برای صدور انقلاب است. [۱۸]

کوبا اولین کشور در آمریکای لاتین بود که با حزب کمونیست چین روابط دیپلماتیک برقرار کرد. حزب کمونیست چین به‌منظور پیروزی بر کوبا و همزمان رقابت با اتحاد جماهیر شوروی بر سر رهبری جنبش کمونیستی بین‌المللی، در ماه نوامبر سال ۱۹۶۰، زمانی که چه گوارا‌[۲۹] از چین بازدید کرد، ۶۰ میلیون دلار به‌عنوان قرض به او داد. این در زمانی بود که مردم چین به‌خاطر کارزار گامی بزرگ به جلو، از گرسنگی می‌مردند. ژو انلای نیز به گوارا گفت که این قرض را می‌توان از طریق مذاکره بخشید.

هنگامی که فیدل کاسترو‌[۳۰] پس از فروپاشی روابط چین و شوروی به شوروی متکی شد، حزب کمونیست چین، به‌منظور تحریک کودتا علیه رژیم کاسترو، تعداد زیادی بروشورهای تبلیغاتی را از طریق سفارتخانه در هاوانا، برای مقامات کوبایی و غیرنظامیان ارسال کرد. [۱۹]

ب. آفریقا

چنگ همچنین در مقاله «صدور انقلاب به جهان» توضیح داده است که چگونه حزب کمونیست چین بر استقلال کشورهای آفریقایی تأثیر می‌گذارد و آنها پس از استقلال چه مسیری در پیش می‌گیرند:

بر اساس گزارش‌های رسانه‌های غربی، قبل از اواسط دهه ۱۹۶۰، برخی از جوانان انقلابی آفریقایی از الجزایر، آنگولا، موزامبیک، گینه، کامرون و کنگو، آموزش‌هایی را در هاربین، نانجینگ و سایر شهرهای چین دریافت کردند. یک عضو اتحادیه ملی آفریقایی زیمبابوه، آموزش یک‌سالۀ خود در شانگهای را توصیف کرد. علاوه بر آموزش نظامی، آموزش‌ها عمدتاً مطالعات سیاسی بود، چگونگی بسیج مردم روستایی و راه‌اندازی جنگ چریکی با هدف جنگ با مردم. یک چریک عمانی آموزش‌های خود را که در سال ۱۹۶۸ در چین دریافت کرده بود توصیف کرد. او ابتدا به‌وسیلۀ آن سازمان به پاکستان فرستاده شد، سپس سوار یک هواپیمای خطوط هوایی پاکستان به مقصد شانگهای شد و سپس به پکن رفت.

پس از بازدید از مدارس و کمون‌های نمونه در چین، او به اردوی آموزشی برای آموزش نظامی و تعلیمات ایدئولوژیک فرستاده شد… برنامه درسی آثار مائو زدانگ مهمترین برنامه در تقویم آموزشی بود. افراد تحت تعلیم باید نقل‌قول‌های بسیاری از مائو را حفظ می‌کردند. بخشی که درباره نظم و انضباط و نحوه تعامل با توده‌های روستایی بود بسیار شبیه به «سه نظم و انضباط مهم و هشت نکته مورد توجه» بود که ارتش آزادی‌بخش خلق استفاده می‌کردند. افراد تحت تعلیم آفریقایی نیز شاهد چین در طول انقلاب فرهنگی بودند. به‌عنوان مثال، در هنگام بازدید از یک مدرسه، زمانی که معلمی می‌پرسید «چگونه با عناصر تبهکار برخورد کنیم،» دانش آموزان به‌طور مکرر و به‌طور مشترک پاسخ می‌دادند «کشتن. کشتن. کشتن.» … در پایان آموزش، هر فرد عمانیِ تحت تعلیم کتابی از مائو را که به زبان عربی ترجمه شده بود دریافت می‌کرد. [۲۰]

کمک به تانزانیا و زامبیا بزرگترین پروژه‌های انقلاب خارجی حزب کمونیست چین در آفریقا در دهه ۱۹۶۰ بود.

حزب کمونیست چین تعداد زیادی از کارشناسان اداره صنعت نساجی شانگهای را برای کمک به ساخت کارخانه نساجی دوستانه تانزانیا فرستاد. شخص مسئول یک لحن قوی ایدئولوژیکی را در این پروژه‌های کمک‌رسانی تزریق کرد. پس از ورود به تانزانیا، او یک تیم شورش را سازماندهی کرد، پرچم قرمز پنج ستاره جمهوری خلق چین را در محل ساخت و ساز آویزان کرد، مجسمه‌ای از مائو و نقل‌قول‌های مائو برپا کرد، موسیقی انقلاب فرهنگی را پخش کرد، و نقل‌قول‌های مائو را به‌صورت آواز خواند. سایتِ ساخت و ساز مدلی از انقلاب فرهنگی در خارج از کشور شد. او همچنین یک تیم تبلیغاتی اندیشه مائو زدانگ را سازماندهی کرد و به‌طور فعال دیدگاه‌های شورشگرانه را در میان کارگران تانزانیا گسترش داد. تانزانیا از تلاش‌های حزب کمونیست چین برای صدور انقلاب خوشحال نبود.

پس از آن، مائو تصمیم به ساخت راه آهن تانزانیا- زامبیا کرد که شرق آفریقا را به مرکز و جنوب آفریقا متصل می‌کرد. این راه آهن از کوه‌ها، دره‌ها، رودخانه‌های خروشان و جنگل‌های سرسبز عبور می‌کرد. بسیاری از مناطق در امتداد این مسیر خالی از سکنه شدند و فقط حیات‌وحش در آنجا زندگی کردند. برخی از زیرسازی‌های راه آهن، پل‌ها و تونل‌ها روی فونداسیون‌های گل و ماسه ساخته شدند و کار را بسیار دشوار ساختند. ۳۲۰ پل و ۲۲ تونل ساخته شد.

چین ۵۰ هزار کارگر فرستاد که ۶۶ نفر از آنها مردند و تقریباً ۱۰ میلیارد یوان خرج کردند. از سال ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۶ شش سال طول کشید تا کار را تمام کنند. اما به دلیل مدیریت ضعیف و فاسد در تانزانیا و زامبیا، راه آهن ورشکسته شد. هزینه معادل آن راه آهن امروز صدها میلیارد یوان چینی یا ده‌ها میلیارد دلار امریکا خواهد بود.

۳- صدور انقلاب به اروپای شرقی

الف. آلبانی

حزب کمونیست چین نه‌تنها انقلاب‌هایی را به آفریقا و آمریکای لاتین صادر کرد بلکه برای نفوذ بر آلبانی، یک کشور کمونیست دیگر نیز تلاش زیادی صرف کرد. از همان اوایل که نیکیتا خروشچف‌[۳۱] در سخنرانی محرمانه خود به عصر استالین‌زدایی اشاره کرد، آلبانی به لحاظ ایدئولوژیکی به حزب کمونیست چین متمایل شد. مائو بسیار خوشحال بود و درنتیجه برنامه‌ای را برای ارائۀ «کمک» به آلبانی، صرف‌نظر از هزینه آن، آغاز کرد.

وانگ هنگ‌چی‌[۳۲]، خبرنگار خبرگزاری شین‌هوآ، نوشت: «از سال ۱۹۵۴ تا ۱۹۷۸، چین ۷۵ بار به حزب کارگران آلبانی کمک مالی ارائه کرد که مجموع مبلغ مورد توافق بیش از ۱۰ میلیارد یوان چین بود.»

در آن زمان، جمعیت آلبانی تنها حدود دو میلیون نفر بود که به این معنی است که هر فردی معادل ۴ هزار یوان چین دریافت کرد. از سوی دیگر، درآمد متوسط ​​سالانه یک شخص چینی در آن زمان بیش از دویست یوآن نبود. در طی این دوره، چین نیز گامی بزرگ به‌جلو و در نتیجۀ آن، قحطی و نیز سقوط اقتصادی ناشی از انقلاب فرهنگی مائو را تجربه می‌کرد.

چین در طول قحطی بزرگ، ذخایر ارزی خارجی بسیار کم خود را برای واردات مواد غذایی مورد استفاده قرار داد. در سال ۱۹۶۲، رز میله‌[۳۳]، سفیر آلبانی در چین، کمک مواد غذایی درخواست کرد. تحت فرمان معاون حزب، لیو، کشتی چینی که گندم خریداری‌شده از کانادا را به مقصد چین حمل می‌کرد تغییر مسیر داد و گندم را در یکی از بنادر آلبانی تخلیه کرد. [۲۲]

در همین حال، آلبانی، کمک‌ حزب کمونیست چین را چیزی عادی و بدیهی درنظر گرفت و آن را هدر داد. مقدار عظیمی از فولاد، تجهیزات ماشین‌آلات و ابزار دقیق فرستاده شده از چین رها شده و در معرض شرایط جوی قرار گرفتند. مقامات آلبانی با بی‌اعتنایی می‌گفتند: «این موضوعی بی‌اهمیت است. اگر معیوب یا ناپدید شود، چین مقداری بیشتری به ما می‌دهد.»

چین برای ساخت یک کارخانه نساجی به آلبانی کمک کرد اما آلبانی پنبه‌ای نداشت، بنابراین چین مجبور شد از ذخایر خارجی خود برای خرید پنبه برای آلبانی استفاده کند. معاون رئیس جمهور آلبانی، آدیل کارکانی‌[۳۴] در موقعیتی از دی‌ بیائو‌[۳۵] سفیر چین در آلبانی در آن زمان درخواست کرد که تجهیزات عمده در یک کارخانه کود جایگزین شود و درخواست کرد این تجهیزات از کشور ایتالیا باشد. سپس چین از ایتالیا ماشین‌آلات را خرید و برای آلبانی نصب کرد.

چنین به‌اصطلاح کمک‌هایی تنها باعث افزایش حرص، طمع و تنبلی در گیرندۀ آن می‌شود. در اکتبر سال ۱۹۷۴، آلبانی وام ۵ میلیارد یوانی از چین درخواست کرد. آن زمان، اواخر انقلاب فرهنگی بود و اقتصاد چین تقریباً به‌طور کامل فرو ریخته بود. در نهایت، چین تصمیم گرفت که یک میلیارد یوان وام بدهد. با این حال، آلبانی به‌شدت ناراضی بود و با شعارهایی مانند «ما هرگز نمی‌توانیم در مواجهه با فشار اقتصادی از سوی کشوری خارجی سر خود را خم کنیم،» یک جنبش ضد چین در کشور خود به‌راه انداخت. همچنین از پشتیبانی از چین با نفت و آسفالت امتناع کرد.

ب. سرکوب شوروی در اروپای شرقی

سیستم سوسیالیستی در اروپای شرقی کاملاً محصول اتحاد جماهیر شوروی بود. پس از جنگ جهانی دوم، با توجه به تقسیم قدرتی که در کنفرانس یالتا صورت گرفت، اروپای شرقی به اتحاد جماهیر شوروی اعطا شد.

در سال ۱۹۵۶، پس از سخنان محرمانه خروشچف، لهستان اولین کشوری بود که در آن اعتراضات رخ داد. پس از تظاهرات کارگران کارخانه، سرکوب و عذرخواهی از سوی دولت، لهستان، ولادیسلاو گومولکا‌[۳۶] را انتخاب کرد، که به اتحاد جماهیر شوروی نگاهی ستیزه‌جویانه داشت و مایل بود در برابر خروشچف بایستد.

در ماه اکتبر سال ۱۹۵۶ تلاش برای انقلاب در مجارستان صورت گرفت. گروهی از دانشجویان جمع شدند و مجسمه برنزی استالین در بوداپست را سرنگون کردند. بلافاصله پس از آن، بسیاری به این اعتراض پیوستند و با پلیس درگیر شدند. پلیس آتش گشود و حداقل ۱۰۰ معترض کشته شدند.

اتحاد جماهیر شوروی ابتدا مایل بود با حزب مخالف تازه تأسیس همکاری کند و یانوش کادار‌[۳۷] را به‌عنوان اولین دبیر کمیته مرکزی حزب و امره ناگی‌[۳۸] را به‌عنوان رئیس شورای وزیران و نخست وزیر معرفی کرد. پس از اینکه ناگی به قدرت رسید، از پیمان ورشو (یک معاهده دفاعیه تحت رهبری شوروی) خارج شد و بیشتر برای آزادسازی تلاش کرد. اتحاد جماهیر شوروی تمایلی به تحمل این نداشت، بنابراین حمله کردند و ناگی را دستگیر و او را اعدام کردند. [۲۳]

به‌دنبال حادثه مجارستان، در سال ۱۹۶۸ دوره بهار پراگ چکسلواکی روی داد. پس از گزارش محرمانه خروشچف، مقررات چکسلواکی شروع به سست شدن کرد. برای چندین سال پیاپی، جامعۀ مدنی نسبتاً مستقلی درحال شکل‌گیری بود. یکی از چهره‌های نمونه، واتسلاو هاول‌[۳۹] بود که بعداً رئیس جمهور کشور و آن کشور نیز در سال ۱۹۹۳ جمهوری چک شد.

با این زمینه اجتماعی، در تاریخ ۵ ژانویه ۱۹۶۸، اصلاح‌طلب الکساندر دوبچک‌[۴۰] نخست وزیر حزب کمونیست چکسلواکی شد. او اصلاحات را تقویت کرد و شعار «سوسیالیسم انسانی» را تبلیغ کرد. مدت کوتاهی پس از آن، دوبچک شروع کرد در مقیاسی وسیع از افرادی که در دوره استالین مورد آزار و اذیت قرار گرفته بودند اعاده حیثیت کند. مخالفان آزاد شدند، کنترل بر رسانه‌ها کاهش یافت، آزادی آکادمیک مورد ترغیب قرار گرفت، شهروندان می‌توانستند آزادانه به خارج از کشور سفر کنند، نظارت بر مذهب کاهش یافت، دموکراسی محدود داخل حزبی مجاز شد و غیره.

اتحاد جماهیر شوروی نه تنها این اصلاحات را خیانت به اصل سوسیالیسم می‌دانست بلکه می‌ترسید کشورهای دیگر نیز همین جریان را دنبال کنند. از مارس تا اوت سال ۱۹۶۸، رهبران اتحاد جماهیر شوروی، از جمله لئونید برژنف‌[۴۱]، پنج کنفرانس با دوبچک برگزار و تلاش کردند او را برای رها کردن اصلاحات دموکراتیک تحت فشار قرار دهند. دوبچک خواهش‌ها را رد کرد. در نتیجه، در اوت ۱۹۶۸، بیش از ۶۳۰۰ تانک شوروی به چکسلواکی حمله کردند. بهار پراگ که هشت ماه ادامه داشت سرکوب شد. [۲۴]

با قضاوت حادثه مجارستان و فروپاشیدن بهار پراگ، می‌توانیم ببینیم که سوسیالیسم در اروپای شرقی بر مردم آنجا تحمیل شد به‌صورت خشونت‌آمیزی به‌وسیلۀ اتحاد جماهیر شوروی نگهداری شد. هنگامی که اتحاد جماهیر شوروی کمی آن را آزاد گذاشت، سوسیالیسم در اروپای شرقی بلافاصله سقوط کرد.

مثال کلاسیک، سقوط دیوار برلین است. در ۶ اکتبر ۱۹۸۹، چندین شهر در شرق آلمان، اعتراضات و راهپیمایی‌های گسترده‌ای برگزار کردند و با پلیس درگیر شدند. در آن زمان میخائیل گورباچف‌[۴۲] ​​از برلین دیدن می‌کرد. او به دبیر کل حزب اتحاد سوسیالیست آلمان، اریش هونکر‌[۴۳] گفت که اصلاحات تنها راه پیش رو است.

بلافاصله پس از آن، آلمان شرقی محدودیت سفر به مجارستان و چکسلواکی را برداشت. این امر به تعداد زیادی از مردم اجازه داد از طریق چکسلواکی به آلمان غربی بروند و دیوار برلین دیگر نمی‌توانست مانع موج فرار شهروندان شود. در ۹ نوامبر، شرق به جداسازی خاتمه داد. ده‌ها هزار نفر از ساکنان به برلین غربی ریختند و دیوار برچیده شد. نماد پرده آهنی کمونیستی که دهه‌ها ایستاده بود، به تاریخ پیوست. [۲۵]

سال ۱۹۸۹، زمانی که دیوار برلین سقوط کرد، پر از آشفتگی بود. لهستان، رومانی، بلغارستان، چکسلواکی و شرق آلمان همه آزاد شدند و خود را از حکومت سوسیالیستی آزاد کردند. این نتیجۀ خاتمه اتحاد جماهیر شوروی به سیاست‌های مداخله‌گرانه خود نیز بود. در سال ۱۹۹۱ اتحاد جماهیر شوروی سقوط کرد و پایان جنگ سرد را رقم زد.

مداخله اتحاد جماهیر شوروی در خاورمیانه، آسیای جنوبی، افریقا و امریکای لاتین به چند نمونه‌ای که در بالا اشاره شد محدود نمی‌شود. به‌طور مشابه، در طول چند دهه گذشته، حزب کمونیست چین به ۱۱۰ کشور کمک کرده است. یکی از مهمترین ملاحظات این حزب برای ارائۀ کمک، صدور ایدئولوژی آن است.

بنابراین هدف این فصل این است که نشان دهیم گسترش خشونت روشی حیاتی برای کمونیسم است تا در سطح بین‌المللی گسترش یابد. هرچه این شبح، جمعیت و سرزمین بیشتری را کنترل کند، نابودی بشریت راحت‌تر می‌شود.

۴- پایان جنگ سرد

پایان جنگ سرد برای بسیاری از مردم تسکین بزرگی بود. آنها فکر کردند که سوسیالیسم، کمونیسم و ستمگری‌های مشابه، سرانجام به پایان رسیدند. اما این صرفاً راه دیگری برای کمونیسم بود تا پیروز شود. اختلاف بین ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی، توجه مردم را از حزب کمونیست چین دور کرد و به آن فرصت داد تا نقشه‌های مخرب‌تر و موذیانه‌تری را به انجام برساند.

قتل‌عام تیان‌آن‌من در ۴ ژوئن ۱۹۸۹ ظهور رهبر حزب، جیانگ زِمین را برجسته کرد. جیانگ با کمک دستگاه سرکوب و تبلیغاتی که قبلاً آماده و پرداخته شده بود، به‌طور نظام‌مندی به نابودی فرهنگ سنتی و ساخت فرهنگ حزب ادامه داد. با از بین بردن اخلاقیات، جیانگ جامعه‌ای از جوانان «توله گرگ» را پرورش داد که ضد سنت و ضد اخلاق بودند، و همین امر راه را برای آزار و اذیت گسترده فالون گونگ و نهایتاً نابودی بشریت باز کرد.

اگر چه کمونیست‌ها در کشورهای کمونیستی سابق از قدرت ساقط شدند، اما کمونیسم برای جنایاتی که در سطح جهانی انجام داد محاکمه نشده است. روسیه به‌طور مشابه هرگز نفوذ شوروی را پاکسازی نکرده یا دستگاه پلیس مخفی را لغو نکرده است. رئیس سابق کا.گ.ب اکنون عهده‌دار مسئولیت آن کشور است. ایدئولوژی‌های کمونیستی و پیروان آنها نه تنها هنوز وجود دارند، بلکه درحال گسترش نفوذ خود به غرب و سراسر جهان هستند.

فعالان ضد کمونیست در غرب – نسل‌های قدیمی‌تر که درک عمیق‌تری از کمونیسم دارند- به‌تدریج درحال ازبین رفتن هستند، درحالی که اعضای نسل‌های جدید فاقد درک و اراده کافی برای درک ماهیت شیطانی، قاتلانه و فریبکارانه کمونیسم هستند. در نتیجه، کمونیست‌ها توانسته‌اند جنبش‌های رادیکال یا مترقی خود را برای از بین بردن ایدئولوژی‌های موجود و ساختارهای اجتماعی ادامه دهند و حتی از طریق خشونت قدرت را به دست گیرند.

الف. میدان سرخ هنوز سرخ است

همانطور که سایر کشورهای کمونیستی سابق نیز در پی هم خواستار استقلال بودند، مردم در اتحاد جماهیر شوروی نیز به دنبال تغییر بودند. امور سیاسی دچار هرج و مرج شد، اقتصاد فرو ریخت و روسیه در امور خارجی منزوی شد. سپس، رئیس جمهور روسیه، بوریس یلتسین‌[۴۴]، اعلام کرد که حزب کمونیست شوروی غیرقانونی است و فعالیت‌هایش را محدود کرد. مردم در ابراز تحقیر و نکوهش طولانی‌مدتی که درخصوص حزب در خود نگه داشته بودند پرانرژی و فعال بودند و در ۲۶ دسامبر ۱۹۹۱ شورای عالی برای انحلال اتحاد جماهیر شوروی قانونی را به تصویب رساند و به حکومت شصت و نه ساله خود پایان داد.

اما چگونه ایدئولوژی‌های ریشه‌دار کمونیستی می‌توانستند به‌راحتی تسلیم شوند؟ یلتسین پس از تأسیس فدراسیون روسیه، یک کارزار کمونیسم‌زدایی را به‌راه انداخت. مجسمه‌های لنین پایین کشیده شدند، کتاب‌های شوروی سوزانده شدند، کارکنان دولت سابق شوروی از کار برکنار شدند و بسیاری از اشیاء مربوط به شوروی سوزانده یا نابود شدند، اما علی‌رغم همه این کارها باز هم به جوهر کمونیسم پرداخته نشد.

جنبش نازی‌زدایی پس از جنگ جهانی دوم به‌مراتب فراگیرتر بود. از محاکمات عمومی مجرمان جنگ نازی‌ها تا پاکسازی ایدئولوژی فاشیستی، دقیقاً کلمه «نازی» درحال حاضر مترادف با حس شرمساری است. حتی امروز، شکار نازی‌های سابق همچنان ادامه دارد تا آنها را به پای میز عدالت بکشانند.

متأسفانه برای روسیه، جایی که نیروهای کمونیستی هنوز قوی بودند، فقدان پاکسازی کامل کمونیسم، فرصتی در اختیار آنها قرار داد که دوباره برگردند. در اکتبر ۱۹۹۳، یعنی فقط دو سال پس از آنکه شهروندان مسکو به خیابان‌ها ریخته و خواستار استقلال و دموکراسی بودند، ده‌ها هزار نفر از شهروندان مسکو در میدان شهر راهپیمایی کردند و نام لنین و استالین را فریاد زدند و پرچم‌های شوروی سابق را به تکان دادند.

این تجمع سال ۱۹۹۳ مربوط به کمونیست‌هایی بود که خواستار بازگرداندن نظام شوروی بودند. حضور سربازان و پلیس فقط باعث تشدید رویارویی شد. در لحظه بحرانی، سرویس‌های امنیتی و مقامات نظامی تصمیم گرفتند از یلتسین حمایت کنند، که او نیز تانک‌های نظامی را برای خاموش کردن آن بحران گسیل داشت. با این حال، نیروهای کمونیستی همچنان باقی ماندند و حزب کمونیست روسیه را تشکیل دادند که بزرگ‌‏ترین حزب سیاسی در این کشور بود تا زمانی که حزب حاکم فعلی، روسیۀ متحدِ ولادیمیر پوتین، جایگزین آن شد.

در سال‌های اخیر، در برخی نظرسنجی‌ها (نظیر آنچه که توسط تلویزیون آر‌.بی.کی مسکو از سال ۲۰۱۵ تا سال ۲۰۱۶ صورت گرفت)، بسیاری از پاسخ‌دهندگان (حدود ۶۰ درصد) گفته‌اند که اتحاد جماهیر شوروی باید دوباره متولد شود. در ماه مه سال ۲۰۱۷، بسیاری از روس‌ها یکصدمین سالگرد به‌قدرت رسیدن اتحاد جماهیر شوروی را جشن گرفتند. لیگ جوانان کمونیست اتحاد جماهیر شوروی (کموسومول)، که در زمان اتحاد جماهیر شوروی تأسیس شد، مراسم سوگند پیوستن جوانان به آنان را در میدان سرخ مسکو و در مقابل آرامگاه لنین برگزار کردند. در این گردهمایی، رئیس حزب کمونیست روسیه، جنیدی زیگانوف‌[۴۵]، ادعا کرد که شصت هزار نفر عضو جدید اخیراً به حزب پیوستند و حزب کمونیست همچنان به حیات خود ادامه می‌دهد و گسترش می‌یابد.

تنها در مسکو، تقریبا هشتاد بنای یادبود لنین وجود دارد و جسد او در میدان سرخ همچنان گردشگران و پیروان را به خود جذب می‌کند. میدان سرخ هنوز سرخ است. دنیا هنوز به‌طور کامل کا.گ.ب را افشاء و محکوم نکرده است. کمونیسم هنوز در روسیه حضور دارد و معتقدان کمونیسم هنوز فراوانند.

ب. فاجعۀ سرخ ادامه دارد

در حال حاضر چهار کشور تحت رژیم‌های کمونیستی‌ هستند که خودشان نیز این را اذعان می‌کنند: چین، ویتنام، کوبا و لائوس. اگرچه کره شمالی در ظاهر، کمونیسم مارکسیستی- لنینیستی را رها کرده است، اما در واقع، هنوز یک حکومت خودکامۀ کمونیستی است. قبل از جنگ سرد، بیست و هفت کشور کمونیستی وجود داشت. درحال حاضر، سیزده کشور هستند که در آنها احزاب کمونیست مجاز به مشارکت در سیاست هستند، و هم‌اکنون حدود یکصد و بیست کشور وجود دارد که احزاب کمونیست در آنها ثبت شده‌اند. اما در طول قرن گذشته، در اکثر کشورها نفوذ کمونیست در حکومت از بین رفته است.

تا دهه ۱۹۸۰، بیش از پنجاه حزب کمونیست در آمریکای لاتین وجود داشت، که در مجموع یک میلیون نفر عضو داشتند (که از آن تعداد، حزب کمونیست کوبا تقریباً نیمی از آن را به خود اختصاص داده بود). در نیمه اول دهه ۱۹۸۰، ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی در مناطق حساس آمریکای لاتین و آسیا در رقابت شدید بودند. احزاب کمونیست که برای تقویت حکومت‌شان بر خشونت متمرکز بودند، مانند حزب کمونیست پرو (به‌طور گسترده‌ای به‌عنوان «راه درخشان» شناخته می‌شود) کمتر و کمتر شدند.

با این حال، اکثر این کشورها هنوز در زمرۀ انواع سوسیالیسم قرار دارند. این احزاب سیاسی به جای آنکه خودشان را کمونیست بنامند، نام‌هایی مانند حزب سوسیالیست دموکرات، حزب سوسیالیست خلق و شبیه به آن را روی خود گذاشته‌اند. حدود ده حزب کمونیست در آمریکای مرکزی، «حزب کمونیست» را از نام خود حذف کردند، اما همچنان به تبلیغ ایدئولوژی‌های کمونیستی و سوسیالیستی ادامه دادند و فریب‌آمیزتر عمل کردند.

از سی و سه کشور مستقل در آمریکای لاتین و کارائیب، اکثر آنها احزاب کمونیستی‌ای دارند که به‌عنوان بازیگران مشروع سیاسی پذیرفته شده‌اند. در ونزوئلا، شیلی، اروگوئه و جاهای دیگر، حزب کمونیست و حزب حاکم، اغلب دولت‌های ائتلافی را تشکیل می‌دهند، درحالی که احزاب کمونیست در کشورهای دیگر نقش مخالفان را ایفاء می‌کنند.

در غرب و در برخی از کشورها در سایر مناطق، کمونیسم به شیوه‌های خشونت‌آمیزی مشابه آنچه در شرق انجام شد متوسل نشد. بلکه از طریق تخریب از درون، به‌طور ظریفی به درون جامعه نفوذ کرد و به اهداف خود مبنی بر از بین بردن ارزش‌های اخلاقی مردم، از بین بردن فرهنگی که خداوند به مردم اعطا کرد و گسترش ایدئولوژی‌های کمونیستی و سوسیالیستی، دست یافت.

در حقیقت، این شبح، تمام جهان را تحت کنترل خود درآورد و تنها یک قدم با رسیدن به هدف نهایی نابودی بشریت فاصله دارد.

مراجع

[۱] چونگ‌یی فنگ، «چگونه حزب کمونیست چین تأثیر خود را در استرالیا اعمال می‌کند،» ۵ ژوئن ۲۰۱۷.

http://www.abc.net.au/news/2017-06-06/how-china-uses-its-soft-power-strategy-in-australia/8590610.

[۲] جانگ چانگ، جان هالیدی، مائو: داستان ناشناخته، (Anchor Books, 2006)

[۳] هری اس. ترومن، «اظهاریه‌ای درباره فورموزا،» ۵ ژانویه ۱۹۵۰،

, https://china.usc.edu/harry-s-truman-%E2%80%9Cstatement-formosa%E2%80%9D-january-5-1950.

[۴] «ایالات متحده وارد تضاد کره می‌شود،»

https://www.archives.gov/education/lessons/korean-conflict.

[۵] چیان یاپینگ، «۶۰ سال از کمک خارجی چین: تا ۷ درصد از هزینه‌های مالی ملی،»

http://history.people.com.cn/BIG5/205396/14757192.html.

[۶] همان مرجع، استخراج شده از گزارش‌های هزینه‌های سالیانه ملی.

[۷] چن شیان‌هویی، حقیقت انقلاب: وقایع‌نگاری قرن بیستم چین، فصل ۳۸،

https://www.bannedbook.net/forum2/topic6605.html/.

[۸] همان مرجع.

[۹] همان مرجع، فصل ۵۲

https://china20.weebly.com/

[۱۰] «لحظۀ ناپدید شدن: فرار از کره شمالی، مرگ در چین،» صدای امریکا

https://www.voachinese.com/a/hm-escaping-north-korea-20121007/1522169.html.

[۱۱] چن شیان‌هویی، حقیقت انقلاب: وقایع‌نگاری قرن بیستم چین.

[۱۲] سونگ جنگ، «کودتای ۳۰/۹ در اندونزی در ۱۹۶۵،» چشم‌اندازی بسوی چین

http://www.chinainperspective.com/ArtShow.aspx?AID=183410.

[۱۳] همان مرجع.

[۱۴] «صحبت تاریخ گفتگوی حال: موج شوک‌آور چین در میانمار،» صدای امریکا

https://www.voachinese.com/a/article-2012024-burma-china-factors-iv-140343173/812128.html

[۱۵] چنگ یینگ‌هونگ، «صدور انقلاب به دنیا- تحلیل پژوهشی تأثیر انقلاب فرهنگی در آسیا، افریقا و امریکای لاتین،» مطالعات چین مدرن، ۲۰۰۶، جلد سوم.

http://www.modernchinastudies.org/cn/issues/past-issues/93-mcs-2006-issue-3/972-2012-01-05-15-35-10.html.

[۱۶] چن یی‌نان، «ایستگاه رادیوی ام‌سی‌پی در چین،» مجله دوران یان هوآنگ، ۲۰۱۵، جلد ۸.

[۱۷]چنگ یینگ‌هونگ، «صدور انقلاب به دنیا- تحلیل پژوهشی تأثیر انقلاب فرهنگی در آسیا، افریقا و امریکای لاتین،» مطالعات چین مدرن، ۲۰۰۶، جلد سوم.

http://www.modernchinastudies.org/cn/issues/past-issues/93-mcs-2006-issue-3/972-2012-01-05-15-35-10.html.

[۱۸] هان‌شان، «شیونگ شیانگ‌هویی و تاریخ صدور انقلاب حزب کمونیست چین به امریکای لاتین،» رادیو آسیای آزاد.

https://www.rfa.org/cantonese/features/history/china_cccp-20051117.html.

[۱۹]چن شیان‌هویی، حقیقت انقلاب: وقایع‌نگاری قرن بیستم چین، فصل ۵۲،

https://china20.weebly.com/.

[۲۰]چنگ یینگ‌هونگ، «صدور انقلاب به دنیا- تحلیل پژوهشی تأثیر انقلاب فرهنگی در آسیا، افریقا و امریکای لاتین،»

https://botanwang.com/articles/201703/向世界输出革命——文革在亚非拉的影响初探.html

[۲۱] همان مرجع.

[۲۲] وانگ هونگ‌چی، «کمک چین به آلبانی،» مجله دوران یان هوآنگ.

[۲۳] چن چیوده، فصل ۶۰، «تکامل حکومت طبق قانون اساسی معاصر،» آبزرور، ۲۰۰۷

[۲۴] همان مرجع، فصل ۶۷.

[۲۵] همان مرجع، فصل ۷۷.

[۱] – Grigori Voitinsky

[۲] – Harry S. Truman

[۳] – Chiang Kai-shek

[۴] – Dean Acheson

[۵] – Qian Yaping

[۶] – Wei Guoqing

[۷] – Liu Shaoqi

[۸] – Luo Ruiqing

[۹] – Lin Biao

[۱۰] – Ho Chi Minh

[۱۱] – Pol Pot

[۱۲] – Zhang Chunqiao

[۱۳] – Deng Yingchao

[۱۴] – Ta Mok

[۱۵] – Khieu Samphan

[۱۶] – Nuon Chea

[۱۷] – Sukarno

[۱۸] – Aidit

[۱۹] – Suharto

[۲۰] – Zhou Enlai

[۲۱] – Ne Win

[۲۲] – Chin Peng

[۲۳] – Lee Kuan Yew

[۲۴] – Wang Jiaxiang

[۲۵] – Cheng Yinghong

[۲۶] – Abimael Guzmán

[۲۷] – Xiong Xianghui

[۲۸] – Hu Zongnan

[۲۹] – Che Guevara

[۳۰] – Fidel Castro

[۳۱] – Nikita Khrushchev

[۳۲] – Wang Hongqi

[۳۳] – Rez Millie

[۳۴] – Adil Çarçani

[۳۵] – Di Biao

[۳۶] – Władysław Gomułka

[۳۷] – János Kádár

[۳۸] – Imre Nagy

[۳۹] – Václav Havel

[۴۰] – Alexander Dubček

[۴۱] – Leonid Brezhnev

[۴۲] – Mikhail Gorbachev

[۴۳] – Erich Honecker

[۴۴] – Boris Yeltsin

[۴۵] – Gennady Zyuganov

اخبار بیشتر

عضویت در خبرنامه اپک تایمز فارسی