شبح کمونیسم با متلاشی شدن حزب کمونیست در اروپای شرقی ناپدید نشد
نوشته هیئت تحریریه «نُه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست»
اپک تایمز درحال انتشار سری مقالات ترجمه شده از نسخه چینی کتاب «شبح کمونیسم درحال حکمرانی بر جهان ما» نوشته هیئت تحریریه نُه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست است. فصل پیشین را از اینجا بخوانید.
فهرست مطالب
مقدمه
۱- کمونیسم سیاست نابودی بشریت است
الف. رژیمهای کمونیستی از قدرت دولت برای پاکسازی سیاسی و قتلعام استفاده میکنند
ب. ایدئولوژی سوسیالیستی در اروپا و ایالات متحده غالب است
پ. هدف چپگرایان برای کنترل احزاب سیاسی، مجلسها، دولتها، دادگاههای عالی
ت. دولت چپ، سوسیالیسم و سیاستهای منحرفی را ترویج داد
۲- سیاست با فرقه کمونیسم تزریق میشود
الف. همگرایی سیاست و دین در فرقه حزب کمونیست چین
ب. ویژگی مذهبی لیبرالیسم و ترقیخواهی
پ. ترقیخواهی و لیبرالیسم معاصر: گونههای جدید کمونیسم
- طغیان علیه لیبرالیسم کلاسیک
- جوهر ترقیخواهی: انحراف اخلاقی
- لیبرالیسم و جریان سوسیالیستی ترقیخواهی
۳- برانگیختن نفرت و ترویج کشمکش، جریان اجتنابناپذیر سیاستهای کمونیستی است
مراجع
مقدمه
تقریباً هر چیزی در دنیای مدرن بهنوعی با سیاست در ارتباط است. یک سیاست، قانون، حادثه یا رسوایی میتواند باعث بههمریختگی عموم مردم شود. انتخاب یک رهبر میتواند توجه مردم در سراسر جهان را به خود جلب کند.
اکثر مردم فکر میکنند سیاستهای کمونیستی فقط به کشورهای تحت حکومت یک حزب کمونیستی ارتباط دارد و معتقدند که حتی این کشورها نیز اکنون اجرای کمونیسم را متوقف کردهاند. در حقیقت، کمونیسم در نقابهای گوناگون دیگری مانند سوسیالیسم، نئولیبرالیسم و ترقیخواهی، خود را پنهان کرده است. با بررسی دقیقتر، فرد متوجه میشود که شبح اهریمنی کمونیسم بر کل جهان حکومت میکند.
در ظاهر، بهنظر میرسد جهان آزاد آسیبهای کمونیسم را درک میکند. اما در این ۱۷۰ سالی که از انتشار مانیفست کمونیست میگذرد، دولتهای سراسر جهان بهطور آشکارا یا مخفیانه تحت تأثیر نظریههای مارکسیستی قرار گرفتهاند. در برخی موارد، وقتی بهکارگیری این تئوریها در عمل مطرح میشود، جهان آزاد بهطور غیرقابلانتظاری از دولتهای خودکامه کمونیستی پیشی میگیرد.
آمریکا رهبر جهان آزاد و یک بنیاد سنتی ضد کمونیسم است. اما در انتخابات سال ۲۰۱۶، نامزدی که آشکارا سوسیالیست بود، تا کسب جایگاه ریاست جمهوری فاصله چندانی نداشت. در نظرسنجی، بیش از نیمی از مردان جوان گفتند که از سوسیالیسم حمایت میکنند. [۱]
در اروپا، سوسیالیسم درحال حاضر نیروی سیاسی غالب است. یکی از سیاستمداران اروپایی گفت: «امروزه ترکیبی از دموکراسی، حاکمیت قانون و دولت رفاه برقرار است و میگویم اکثریت اروپاییها از این دفاع میکنند- اعضای حزب محافظهکار بریتانیا[۱] نمیتوانند بدون اینکه سرشان بریده شود به سرویس بهداشت ملی دست بزنند.» [۲]
در دولتهای کمونیستی، این شبح از قدرت سیاسی کامل برخوردار است. از دولت بهعنوان وسیلهای برای قتلعام استفاده میکند، فرهنگ سنتی را تخریب میکند، ارزشهای اخلاقی را از میان برمیدارد و تمرینکنندگان راههای راستین تزکیه را مورد آزار و اذیت قرار میدهد و هدف نهاییاش نابودی بشریت است.
علیرغم سقوط رژیمهای کمونیستی در اروپای شرقی، ایدئولوژی کمونیستی همچنان پابرجاست. در پی جنگ سرد و دهها سال تخریب ناشی از جاسوسی و خرابکاری، شبح کمونیسم در سراسر اروپا همچنان شایع و لگامگسیخته است.
شبح کمونیسم هر چقدر تلاش کرده نتوانسته جهان غرب را تحت کنترل مستقیم خود درآورد؛ اما حکومت کشورهای غربی را با حمایت از سیاستهای سوسیالیستی، تحریک خشونت، تضعیف اخلاق سنتی و ایجاد ناآرامیهای اجتماعی منهدم کرده است. همانطور که این شبح، بشریت را به نابودی میکشاند، در نظر دارد غرب را در مسیری اهریمنی قرار دهد. با توجه به نقش مهمی که ایالات متحده بهعنوان رهبر جهان آزاد ایفا میکند، این فصل بر وضعیت ایالات متحده تمرکز میکند.
۱- کمونیسم سیاست نابودی بشریت است
سیاستهای کمونیستی به تمامیتخواهیِ اجراشده در دولتهای کمونیستی محدود نمیشود. همانطور که تأکید میکنیم، کمونیسم یک شبحی با قدرت فوقطبیعی است. این شبح، افکار بدکاران را دستکاری میکند و سادهلوحان را فریب میدهد تا در دنیای بشری بهعنوان عواملش عمل کنند. در سایر کشورهای آزاد دنیای غرب این شبح اهریمنی کمونیسم شکلهای دیگری بهخود میگیرد و درنتیجه فرآیند سیاسی آنها نیز شکل دیگری از کمونیسم درنظر گرفته میشود.
الف. رژیمهای کمونیستی از قدرت دولت برای پاکسازی سیاسی و قتلعام استفاده میکنند
در بسیاری از کشورهای شرقی، کمونیسم بهطور مستقیم قدرت را غصب کرد و طیف سیاسی کاملی را تحت کنترل خود درآورد. خواه از طریق کشتار جمعی و سرنگونی باشد یا مبارزه داخلی و پاکسازی سیاسی درون خود حزب کمونیست، اهداف سیاسیاش این است که قدرت خود را بهطور دائم حفظ و بهطور مداوم نفوذ خود را گسترش دهد. رژیمهای کمونیستی از منابع کل ملتها، از جمله ارتش، پلیس، قوه قضائیه، زندانها، آموزش و پرورش، رسانهها و غیره استفاده میکنند تا همزمان که اخلاق مردمشان را نابود میکنند آنها را به قتل برسانند و تحت آزار و اذیت قرار دهند.
کمونیستهای تمامیتخواه حکومت خشونتآمیز خود را بهوسیله راهاندازی کمپینهای عظیم برای نابودی مردم حفظ کردند. دامنه این کمپینها از اردوگاههای بدنام گولاگ اتحاد جماهیر شوروی و پاکسازی سیاسی و مبارزه قدرت در حزب کمونیست شوروی گرفته تا ده مبارزه سیاسی داخلی حزب کمونیست چین و کشتار مردم چین در جنبشهای سیاسی مختلف بود. آزار و اذیت اخیر تمرین معنوی فالون گونگ نیز مصداق دیگری از موارد فوق است. جیانگ زمین، رهبر سابق حزب کمونیست، برای کمپین سرکوب تمرینکنندگان فالون گونگ، حداقل یک چهارم از منابع مالی چین را اختصاص داد.
پیروان حزب کمونیست کاملا آگاه هستند که قدرت، نگرانی اصلی سیاستهای کمونیستی است. هنگامی که کارل مارکس و فریدریش انگلس، بنیانگذاران کمونیسم، درسهایی برای آموختن را از کمون پاریس کشف کردند، آنها بر ضرورت ایجاد دیکتاتوری پرولتاریا تأکید کردند. لنین قلباً این را آموخت و برای اولین بار دیکتاتوری تمامیتخواه کمونیستی را تأسیس کرد. ژوزف استالین و مائو زدانگ از فریب، اسلحه، تبلیغ، توطئه و مانند آن استفاده کردند تا قدرت را غصب و رژیمهای وحشیانه خود را حفظ کنند. با قدرت مطلق در دستانشان، برای شبح کمونیسم این امکان فراهم شد تا به قتل برساند و بهطور کامل فساد ایجاد کند.
ب. ایدئولوژی سوسیالیستی در اروپا و ایالات متحده غالب است
اروپا هماکنون در دستان ایدئولوژی و سیاستهای سوسیالیستی است. از سوی دیگر، ایالات متحده کشوری خاص است. در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، وقتی جنبش کمونیست در سراسر اروپا شدت گرفت، تأثیر آن بر ایالات متحده محدود بود. در سال ۱۹۰۶، دانشمند آلمانی ورنر سمبارت[۲] کتابی تحت عنوان «چرا در ایالات متحده سوسیالیسم وجود ندارد؟» نوشت. [۳] اما وضعیت پس از آن بهطور چشمگیری تغییر کرده است.
در سال ۲۰۱۶، یک نامزد حزب سیاسی مهمی در ایالات متحده، در مبارزات انتخابات ریاست جمهوری خود، بهطور آشکار سوسیالیسم را تبلیغ کرد. در واژگان کمونیستی، سوسیالیسم فقط «مرحله اولیه» کمونیسم است و زمانی اکثر آمریکاییها به دیده تحقیر به آن مینگریستند. آن نامزد گفت که فکر میکند افراد بسیاری هستند که وقتی کلمه «سوسیالیست» را میشنوند بسیار عصبی میشوند. این سیاستمدار موفق شد یکی از دو نامزد اصلی در حزبش شود.
نظرسنجیای که در پایان کمپین ۲۰۱۶ انجام شد، نشان داد که در یکی از احزاب مهم چپ، ۵۶ درصد از مردم اظهار داشتند که نظر مثبتی درباره سوسیالیسم دارند و همان ادامه روندی بود که در سال ۲۰۱۱ مرکز تحقیقات پیو[۳] عنوان کرده بود. [۴] نظرسنجی پیو نشان داد که ۴۹ درصد از شهروندان آمریکایی زیر ۳۰ سال، نگرش مثبتی نسبت به سوسیالیسم داشتند، اما فقط ۴۷ درصد نگرش مثبتی نسبت به سرمایهداری داشتند. [۵] این مسئله نشان میدهد با اینکه جامعه درک خود از کمونیسم را از دست داده، تمایل چپگرایانه در مردم شکل گرفته است.
توهماتی که بسیاری از مردم در غرب درباره سوسیالیسم دارند تداعیکننده تجربیات بسیاری از جوانان تأثیرپذیری است که در قرن گذشته در اتحاد جماهیر شوروی، چین و دیگر نقاط جهان، کمونیسم را در آغوش گرفته بودند. نسل جوان فاقد درک عمیقی از تاریخ، فرهنگ و سنت خودشان هستند. آنها در مقابل سوسیالیسم که به نظر آنها ملایم و انسانی است مقاومتی نشان نمیدهند. فریب بزرگ کمونیست قرن بیستم ظاهراً قرار است در قرن بیست و یکم دوباره تکرار شود.
اصل بدیهی مارکس مبنی بر «از هر کسی برحسب تواناییاش، به هر کسی بر اساس نیازش،» برای فریب دادن جوانانی است که درباره زندگی در پناه رفاه سوسیالیستی سخاوتمند، همانند آنچه در کشورهای اسکاندیناوی دیده میشود خیالپردازی میکنند. سیستمهای رفاهی این کشورها مشکلات اجتماعی بسیاری را ایجاد کرده است، اما تمام تلاشها برای ایجاد تغییرات اساسی در این سیستمها، از سوی بسیاری از گیرندگان رفاه با مانع روبرو شدهاند. تنها سیاستمداران قابل انتخاب، کسانی هستند که با استفاده از درآمد پیشبینی شده به دنبال افزایش مالیات و دخالت دولت هستند.
همانطور که میلتون فریدمن[۴]، اقتصاددان گفت: «جامعهای که برابری را مقدم بر آزادی قرار میدهد، هیچ کدام را بهدست نمیآورد. جامعهای که آزادی را مقدم بر برابری قرار میدهد، درجه بالایی از هر دو را بهدست خواهد آورد.» [۶]
سوسیالیسم رفاه بالای اجتماعی، گسترش مداوم دولت را ترویج میدهد و مردم را به رها کردن آزادیهای خود هدایت میکند. این گام مهمی در برنامههای شبح کمونیستی و در راستای بهبردگی کشاندن بشریت است. وقتی همه ملتها گذار به سوسیالیسم را طی کنند، مدل کنونی سوسیالیسم اسکاندیناوی چیزی نیست جز گام سادهای از دموکراسی بهسوی تمامیتخواهی. هنگامی که «مرحله اولیه» سوسیالیست تکمیل شود، رهبران سیاسی بلافاصله کمونیسم را اجرا خواهند کرد. مالکیت خصوصی و روند دموکراتیک لغو خواهد شد. سیستم رفاه دولت به یوغ استبداد تغییر ماهیت خواهد داد.
پ. هدف چپگرایان برای کنترل احزاب سیاسی، مجلسها، دولتها، دادگاههای عالی
کشورهای غربی از دیرباز جایگاه سنتهای دموکراتیک بودهاند، مانند جدایی قدرتها در آمریکا. تحت کنترل درآوردن دولت، بهسادگیِ این کار در شرق نیست. برای اینکه شبح شیطانی کمونیسم کنترل خود را در غرب پایهگذاری کند، مجبور شد شیوههای غیرمستقیم تصرف مؤسسات دولتی و بازاریابی دغلکاری خود را بهکار بندد.
ایالات متحده یک سیستم چند حزبی است که دو حزب در آنجا غالب هستند. برای ورود به جریان اصلی سیاسی، کمونیسم میبایست در یک یا هر دو حزب نفوذ و از آنها برای کنترل رأیهای کنگره استفاده کند. در همین حال، نامزدهای آن میبایست موقعیتهای کلیدی در دولت و دادگاهها را بگیرند. کمونیسم تا حد بسیار زیادی در سیاستهای آمریکا خرابکاری ایجاد کرده است.
به منظور اطمینان از در اختیار داشتن همیشگی رأی گروهی از افراد، احزاب چپ آمریکا خصومت میان گروههای کمدرآمد و پردرآمد را افزایش داده و تعداد فزاینده مهاجران و گروههای «آسیبپذیر» مانند جامعۀ ال.جی.بی.تی، زنان، اقلیتها و غیره را جذب کردهاند. سیاستمداران چپ همۀ توان خود را بهکار میگیرند تا از طریق حمایت از ایدههای کمونیستی، از بین بردن استانداردهای پایه اخلاقی که خداوند برای بشریت وضع کرده، و حتی محافظت از مهاجران غیرقانونی، افراد خود را زیاد کنند و آنها را به جرگه چپ سوق دهند.
یک فرد میلیاردر، با سابقۀ حمایت از جنبشهای چپ، بهشدت از کاندیداهای چپگرای انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده و دیگر پستهای مهم در سراسر آن کشور حمایت میکند. از میان این موقعیتهای سازمانی، پستهای کلیدی مسئولینی هست که در ایالتها به امور انتخابات میپردازند و نقش بسیار مهمی در حل اختلافات دارند. این فرد میلیاردر، کمکهای زیادی به کمپینهای مرتبط با این پستها ارائه کرده است. [۷]
حتی زمانی که مهاجران غیرقانونی در خاک ایالات متحده مرتکب جرم شدند، مقامات چپگرا چشم خود را به روی آن بستند و برای محافظت آنها در مقابل دولت، پناهگاههایی را برپا کردند. یکی از رؤسای جمهور سابق چپگرا، درطول تصدیاش تلاش کرد تا ۵ میلیون مهاجر غیرقانونی را عفو کند، اما دیوان عالی آن طرح پیشنویس را مسکوت گذاشت.
احزاب چپ برای حق رأیدادن مهاجران غیرقانونی مبارزه کردهاند. البته، انگیزه آنها لزوماً برای سود رساندن به مهاجران غیرقانونی یا عموم مردم نیست، بلکه برای تقویت پایگاه رأیدهندگان چپ است. در ۱۲ سپتامبر ۲۰۱۷، شهری در یکی از ایالتهای شرقی ایالات متحده، لایحهای را تصویب کرد که بر اساس آن، در انتخابات محلی به افرادی که شهروند آمریکا نیستند حق رأی تعلق میگیرد، شامل دارندگان کارت سبز، دارندگان اقامت موقت با ویزای دانشجویی و کار، و حتی کسانی که هیچ مدرکی برای اثبات وضعیت مهاجرت قانونی خود ندارند. این اقدام، به دلیل تأثیرات بالقوهای که در سیستم گزینشگری انتخاباتی[۵] در سایر نقاط آن کشور دارد، توجه رسانهها را بهطور گسترده بهخود جلب کرد. [۸]
تحت نفوذ شبح اهریمنی کمونیست، احزاب چپ آمریکایی اقدامات فریبکارانهای را برای جذب آرای بیشتر و کنترل سیاسی مورد استفاده قرار دادند. آینده آمریکا در وضعیت نگرانکنندهای قرار دارد.
ت. دولت چپ، سوسیالیسم و سیاستهای منحرفی را ترویج داد
کمونیستها و سوسیالیستها بهشدت در دولت پیشینِ چپگرا نفوذ کردند. بسیاری از گروههایی که از رئیس جمهور سابق حمایت میکردند ارتباط روشنی با سازمانهای سوسیالیستی داشتند.
رئیس جمهور سابق، مرید سائول الینسکیِ نئو مارکسیست است. پس از اینکه به ریاست جمهوری انتخاب شد، مشاورانی از اتاقهای فکر بهشدت چپ، منصوب کرد. سیاست بیمه همگانی او کسانی را که از ثبتنام در آن امتناع میورزیدند، جریمه میکرد. او لوایحی را به تصویب رساند که ماریجوانا و همجنسگرایی را (در برخی ایالات) قانونی میکرد، اجازه میداد تراجنسیتیها به ارتش بپیوندند و غیره.
هنگامی که مجمع ایالت کالیفرنیا تحت کنترل چپ بود، برخی از نمایندگان سعی داشتند قانونی را لغو کنند که حزب کمونیست را از شرکت در دولت منع میکرد. این تلاش پس از مخالفت شدید جامعه ویتنامیآمریکایی شکست خورد.
آن دولت همچنین سیاستهایی را وضع کرد که مخرب روابط انسانی بود. در سال ۲۰۱۶، «لایحه توالت» که رئیس جمهور وقت آن را امضاء کرد، به افرادی که تراجنسیت شناخته میشدند، اجازه میداد بدون توجه به جنسیت فیزیکی خود، به توالتهای جنسیت انتخابی خود وارد شوند؛ بهعبارت دیگر، مردی که فکر میکند یک زن است میتواند وارد توالت زنانه شود. لایحه توالت در مدارس دولتی سراسر کشور به اجرا گذاشته شد. به مدارس گفته شد که اگر از اجرای این لایحه اجتناب کنند، کمک مالی از طرف دولت فدرال را از دست خواهند داد.
۲- سیاست با فرقه کمونیسم تزریق میشود
برای هزاران سال، نهاد اصلی قدرت سیاسی، پادشاهی بود، که اقتدار خود را از خداوند دریافت میکرد. آسمان حق الهی پادشاهان را به حاکم اعطا میکرد. امپراطوران و پادشاهان بهعنوان واسطه بین انسان و خداوند نقش مقدسی ایفا میکردند.
امروزه بسیاری از کشورها بهوسیله دموکراسی اداره میشوند. در عمل، دموکراسی حکومت مردم نیست، بلکه حکومت نمایندگان انتخاب شده بهوسیله مردم است. انتخاب رئیس جمهور یک روش دموکراتیک است. رئیس جمهور زمانی که در مسند قدرت قدرت قرار دارد، تواناییهای گستردهای در حوزه سیاست، اقتصاد، ارتش، روابط خارجی و غیره دارد.
دموکراسی نمیتواند تضمین کند که افرادی خوب انتخاب خواهند شد. همانطور که استاندارد کلی اخلاقی جامعه رو به افول میرود، نامزدهای برنده میتوانند کسانی باشند که متخصص حرفهای پوچ و آتشین یا مستعد رفیقبازی و پارتیبازی هستند. آسیب رساندن به جامعه هنگامی شدید میشود که یک دموکراسی اقدامی در جهت حفظ استانداردهای اخلاقی وضعشده بهوسیلۀ موجودات خدایی انجام نمیدهد. مزایای گزینشگری انتخاباتی ناپدید و درگیر سیاستهای عوامانه میشوند که جامعه را دچار هرج و مرج و تکهتکه شدن میکند.
نکته مورد بحث در اینجا این نیست که مسائل مربوط به سیستم سیاسی مشخصی را مورد بحث قرار دهیم. صرفاً میگوییم که ارزشهای اخلاقی سنگ بنای ثبات و هماهنگی اجتماعی است. دموکراسی و حاکمیت قانون تنها قالبی است که جامعه به آن شکل اداره میشود.
الف. همگرایی سیاست و دین در فرقه حزب کمونیست چین
حکومت حزب کمونیست چین یک فرقه سیاسی است که بهطور کامل با قدرت دولت تلفیق شده است. ایدئولوژی این فرقه بر مردم تحمیل شده تا اخلاق آنها را از بین ببرد. در عین حال، با استفاده از شیوههای جنایی، بر مردم حکومت میکند و مردم را به سوی ویرانی هدایت میکند.
حکومت حزب کمونیست چین اغلب بهعنوان ادامۀ نظام امپراطوری توصیف میشود، اما این بهوضوح اشتباه است. پادشاهان سنتی چین ادعا نمیکردند که ارزشهای اخلاقی را تعریف میکنند. در عوض، آنها خود را بهعنوان فردی در محدوده استانداردهای اخلاقی تعیینشده بهوسیله موجودات خدایی یا آسمان میدیدند. از سوی دیگر، حزب کمونیست چین دقیقاً مفهوم اخلاق را در انحصار خود قرار داده است. حزب کمونیست چین بدون توجه به اینکه چقدر مرتکب شرارت میشود، هنوز میتواند خود را بهعنوان «عالی، باشکوه و صحیح» توصیف کند.
اخلاق بهوسیلۀ خداوند تعیین شده است، نه انسان. استانداردهای خوب و بد از فرامین الهی نشأت میگیرند، نه ادعاهای ایدئولوژیک برخی از احزاب سیاسی. انحصاری کردن حق تعریف اخلاق بهناچار منجر به مخلوط کردن کلیسا و دولت میشود، که درخصوص حزب کمونیست چین، خود را با ویژگیهای معمول یک فرقه مخرب بروز میدهد:
- حزب کمونیست مارکس را بهعنوان «پروردگار» روحانی خود بهرسمیت میشناسد و مارکسیسم را بهعنوان حقیقت جهانی درنظر میگیرد. وعده کمونیسم مبنی بر بهشت بر روی زمین، پیروانش را اغوا میکند تا زندگی خود را برای آن فدا کنند. برخی از ویژگیهای فرقهگونۀ آن، اما نه همۀ آنها، عبارتند از: ابداع دکترین، درهمکوبیدن مخالفین، پرستش رهبر، خود را تنها منبع درستی و عدالت پنداشتن، استفاده از شستشوی مغزی قوی و کنترل ذهن، داشتن سازمانی سفت و سخت که فرد میتواند به آن بپیوندد اما هرگز نمیتواند از آن خارج شود، ترویج خشونت و خونریزی و تشویق جانفشانی برای اهداف مذهبی.
- رهبران کمونیستی مانند لنین، استالین، مائو و کیم ایل سونگ هر کدام فرقههای شخصیتی خود را داشتند. آنها «پاپ» فرقه کمونیست در کشورهای خود بودند، با اختیارات بلامنازعی برای تعیین درست و نادرست. بدون توجه به اینکه میکشتند یا دروغ میگفتند، همیشه درست بودند، که با توضیحاتی مبنی بر اینکه انگیزه آنها هدف والاتری بوده یا اینکه در بازی بلندمدتی مشغول اقدام بودند، کارهایشان توجیه میشد. شهروندان این کشورها وادار میشدند تا درک خود از فضائل اخلاقی را کنار بگذارند. درحالی که مردم مجبور میشدند تحت فرمان حزب دروغ بگویند یا کارهای بدی انجام دهند، برایشان عذاب روحی و روانی بهبار میآمد.
- مذاهب راستین سنتی به مردم آموزش میدهند که خوب باشند، اما فرقه کمونیسم، که بر اساس نفرت ساخته شده، دقیقاً موضع مخالف را اختیار میکند. اگرچه حزب کمونیست نیز از عشق سخن گفته است، اما «عشقی» که از آن حمایت میکند، بر پایه نفرت استوار است. بهعنوان مثال، پرولتاریا قادرند دوستیِ طبقاتی داشته باشند، زیرا آنها با یک دشمن مشترک مواجه هستند: سرمایهداران. در چین شیوه نشان دادن وطنپرستی این است که فرد از آمریکا نفرت داشته باشد، از فرانسه نفرت داشته باشد، از ژاپن نفرت داشته باشد، از کره نفرت داشته باشد، از تایوان نفرت داشته باشد، و از چینیهای خارج از کشور که از حزب کمونیست چین انتقاد میکنند نفرت داشته باشد.
ب. ویژگی مذهبی لیبرالیسم و ترقیخواهی
لیبرالیسم و ترقیخواهی اکنون استاندارد «نزاکت سیاسی» در غرب شده است. در حقیقت، آنها تا مرحلهای پیش رفتهاند که تبدیل به مذهبی دنیوی شدهاند.
چپگرایان غربی در طول تاریخ از برچسبهای مختلف استفاده کردهاند، گاهی اوقات خود را «لیبرال» نامیدهاند و گاهی اوقات خود را «ترقیخواه» نامیدهاند. این دو مفهوم تفاوت چندانی ندارند.
مفهوم نهایی لیبرالیسم و ترقیخواهی شبیه ایدئولوژی کمونیستی است. طرفداران آنها، «آزادی» و «ترقی» را بهعنوان فضیلت اخلاقی مطلق ترویج میدهند و به هر گونه نظر مخالف حمله میکنند.
همانند کمونیسم، الحاد، تکامل و علمگرایی، لیبرالیسم و ترقیخواهی نیز منطق بشری را جایگزین اعتقاد به خداوند میکند، و در عمل انسان را همانند یک خدا در نظر میگیرد.
آنها دشمنانی مشابه دشمنان کمونیستها دارند و مشکلات اجتماعی درخصوص بیعدالتی مشهود یا نقص در نظام سرمایهداری را مقصر میدانند و قصد دارند آنها را سرنگون یا ویران کنند.
روشهای آنها شبیه کمونیستها است. آنها فکر میکنند که هدف آنها آنقدر مهم است که هیچ وسیلهای برای آنها بازدارنده نیست؛ آنها میتوانند برحسب موقعیتهای مورد نیاز مختلف، از خشونت یا فریب استفاده کنند.
خصوصیات شبهمذهبی لیبرالیسم و ترقیخواهی از تاریخچه تاریخی یا منشأ آنها جدا نیست.
پیشرفتهای علمی سریعی که از قرن ۱۸ شروع شد تا حد زیادی اعتماد به نفس انسان را در تواناییهای خود تقویت کرد و موجب تقویت روند فکری ترقیخواهی شد. مارکی دو کندورسه[۶]، فیلسوف فرانسوی، پیشگام تفکر ترقیخواهی، در اثر خود بهنام «نمای کلی تصویر تاریخی پیشرفت ذهن انسان» بیان کرد که عقل و منطق، مردم را به مسیر شادی و اخلاق یا خوبی رهنمون میکند. پیرو این استدلال، ترقیخواهی تهاجمیتر شد و شروع کرد عقل و منطق را به محراب عبادت سوق دهد.
تفکر ترقیخواهی به فرد اجازه میدهد تا عقل و منطق، وجدان و آفریدگار را بهعنوان چیزهای جداگانهای ببیند و این ایده را پرورش میدهد که انسان نیاز به نجات و رستگاری آفریدگار ندارد: او میتواند از عقلانیت و ذهن خود استفاده کند تا پلیدیهایی مانند حرص و طمع، ترس، حسد و غیره را بزداید؛ انسان میتواند بهشت را روی زمین بسازد و از الهیات دوری گزیند.
تکبرِ ترقیخواهی را در عبارتی از سیاستمدار و منتقد هنری قرن نوزده فرانسه، ژول کاستانیاری[۷] میتوان مشاهده کرد: «در کنار باغ الهی که از آن رانده شدهام، یک بهشت جدیدی برپا خواهم کرد. … در ورودی آن، پیشرفت را راهاندازی خواهم کرد … و شمشیری شعلهور در دستش میگذارم و او به خداوند خواهد گفت: «تو نباید وارد اینجا شوی.» [۹]
مردمی که با این نوع افکار پر شدهاند خود را با توهم کنترل سرنوشت بشریت و دستکاری آینده آن سرگرم میکنند، یعنی انسان میخواهد نقش خداوند را بازی کند، تا مدینه فاضلهای بدون خداوند ایجاد کند، یک «بهشت بر روی زمین.» این ایده اصلی کمونیسم است. مبارزه برای رسیدن به چنین بهشتی باتلاقی از خون و بدبختی پدید آورده است.
پ. ترقیخواهی و لیبرالیسم معاصر: گونههای جدید کمونیسم
طغیان علیه لیبرالیسم کلاسیک
لیبرالیسم کلاسیک، از فلسفه حقوق طبیعی فردی شروع میکند و لازم میدارد که محدودسازیهای قانون اساسی بر قدرت سلطنت و حکومت اعمال شود تا از آزادی شخصی محافظت شود. حقوق فردی بهصورت الهی اعطا شدهاند، درحالی که دولت بهوسیله شهروندان ساخته شده و دارای وظیفه ویژه محافظت از مردمِ آن دولت است. جداسازی کلیسا و دولت برای جلوگیری از تجاوز حکومت بر اندیشه و اعتقاد شهروندان ایجاد شد.
لیبرالیسم معاصر چیزی نیست بهجز نفوذ کمونیستی و خیانت به لیبرالیسم کلاسیک تحت نام «آزادی.» از یک سو، بر فردگرایی مطلق، یعنی غرق شدن در امیال و نادیده گرفتن اخلاقیات و محدودیتها، تأکید میکند. از سوی دیگر، بر برابری نتایج، بهجای برابری فرصتها، تأکید دارد.
برای مثال، هنگام بحث درباره توزیع ثروت، لیبرالهای مدرن بهجای حقوق مالیاتدهندگان، بر نیازهای دریافتکنندگان تمرکز میکنند. وقتی موضوع سیاستهایی مطرح میشود که برای رسیدگی به تبعیض طراحی شده، آنها فقط به افرادی تمرکز میکنند که بهطور تاریخی مورد بدرفتاری قرار گرفتهاند و به افرادی که درحال حاضر قربانی این سیاستها میشوند توجهی نمیکنند. درخصوص قانون، بهمنظور نشان دادن حمایت از بیگناهان در برابر مجازات ناعادلانه، مانع از مجازات مجرمین میشوند. درخصوص آموزش و پرورش، به بهانه حمایت از افراد کمتوان و خانوادههای فقیرنشین، توانایی دانشآموزان مستعد را نادیده میگیرند. آنها از بهانه آزادی بیان استفاده میکنند تا محدودیتهای انتشار محتوای ناخوشایند را لغو کنند.
تمرکز لیبرالیسم معاصر، بهطور بیسر و صدا، از حمایت از آزادی به سمت ترویج برابری، تغییر شکل یافته است. با این حال، هنوز نمیخواهد «مساواتطلبی» نامیده شود، چراکه بلافاصله آن را بهعنوان نوعی کمونیسم معرفی میکند.
بردباری لیبرالیسم کلاسیک در واقع یک فضیلت است، اما شبح کمونیستی از لیبرالیسم معاصر سوءاستفاده کرده و از بردباری بهعنوان راهی برای فساد اخلاقی استفاده میکند. جان لاک[۸]، که بهعنوان پدر لیبرالیسم شناخته میشود، دیدگاه خود را درباره بردباری مذهبی و جدایی از کلیسا و دولت در «نامهای درباره بردباری» بیان کرد. از نوشتۀ جان لاک، دیده میشود که جنبه اصلی بردباری این است که دولت، که دارای قدرت اجباری است، باید اعتقادات شخصی را تحمل کند. این که آیا اعتقاد یک نفر به مسیری بهسوی بهشت، درست یا مسخره است، موضوعی است که باید به قضاوت الهی سپرد. روح فرد باید تحت کنترل خودش باشد؛ دولت نباید از قدرت خود برای تحمیل اعتقاد یا بیاعتقادی استفاده کند.
لیبرالیسم معاصر اهداف واقعی بردباری را نادیده گرفت و آن را به فقدان قضاوت تبدیل کرد. مفهوم سیاسی «رها از ارزش» یا در هر شرایطی هیچگونه قضاوتی شکل ندادن و ارزشی تعیین نکردن را بهوجود آورد. در حقیقت، رها از ارزش فقط به معنی از دست رفتن راهنمای اخلاقی و ایجاد سردرگمی در تشخیص خوبی از بدی و فضیلت از پلیدی است. این انکار و نابودی ارزشهای جهانی است. از عبارتی جذاب استفاده میکند تا دریچه سد بهروی یورش شیاطین باز شود و با نقاب آزادی، ضد اخلاقیات و ضد سنت رواج یابد. پرچم رنگینکمان نماد جنبش ال.جی.بی.تی، نمونهای از بازتاب مفهوم رها از ارزش است. وقتی مقامات قضایی سعی میکنند مداخله کنند، لیبرالهای معاصر به بهانه حفاظت از آزادی و برابری فردی و مبارزه با تبعیض علیه اقلیت محروم از امتیازات خاص، به آنها حمله میکنند.
لیبرالیسم معاصر بهطور مسخرهای در جنسیتها سردرگمی ایجاد کرده است. در سال ۲۰۰۳، کالیفرنیا لایحه ۱۹۶ را تصویب کرد که بیان میکند هر کارفرمای تجاری یا سازمان غیرانتفاعی، اگر فرد متقاضی کار را بهخاطر تراجنسیتی بودن یا عدم همخوانی لباسش با جنسیتش رد کند، میتواند با جریمهای تا ۱۵۰هزار دلار مواجه شود. [۱۰] سنای کالیفرنیا «هویت جنسیتی» را «هویت فرد بر اساس هویت جنسیتی بیانشده بهوسیله فرد، بدون توجه به اینکه جنسیت بیان شده با جنسیت فرد در هنگام تولد مطابقت داشته باشد،» تعریف کرد. [۱۱]
جوهر ترقیخواهی: انحراف اخلاقی
ترقیخواهی مدرن امروز، کاربرد مستقیم تئوریهای تکامل داروین در علوم اجتماعی است و نتیجۀ آن، انحراف و تباهی مستمر اخلاقیات سنتی تحت نام «ترقی» است.
با هدایت ارزشهای سنتی بشریت، استفاده از هوشمان برای بهبود شرایط زندگیمان، افزایش ثروت و رسیدن به قلههای جدید فرهنگی، امری طبیعی است. در «دوران ترقی» تاریخ آمریکا از اواخر قرن نوزدهم تا اوایل قرن بیستم، اصلاحات دولت، شیوههای مختلف فسادی که در روند توسعه اقتصادی و اجتماعی بوجود آمده بود را اصلاح کرد.
اما پس از آنکه کمونیستها به ایالات متحده نفوذ کردند، آنها واژههای «ترقی» و «ترقیخواهی» را ربودند و ایدئولوژی منحرف خود را در آنها دمیدند. آنها نیو دیل، یا همان برنامه اقتصادی و اجتماعی رئیس جمهور وقت ایالات متحده پس از رکود بزرگ، را مهندسی کردند و پس از آن، جنبش حقوق مدنی (که در قسمت اول فصل پنجم بیان شده است)، جنبش ضد فرهنگ، جنبش فمینیستی، جنبش محیط زیستی (که در فصل شانزده مورد بحث قرار میگیرد) و غیره را مهندسی کردند؛ و همه اینها باعث ایجاد تغییرات گستردهای در جامعه آمریکایی شد که شروع آن دهه ۱۹۶۰ بود.
جوهر ترقیخواهی مدرن امروز، انکار نظم اجتماعی سنتی و ارزشهای اعطاشدۀ الهی است. از منظر اخلاق سنتی، استانداردهای تشخیص خوبی از بدی و درست از اشتباه، از خداوند نشأت میگیرد. در طول انقلاب ترقیخواهی، افراد ملحد، اخلاق سنتی را بهعنوان مانع ترقی دیدند و خواستار بازنگری همه معیارهای اخلاقی شدند. آنها وجود استانداردهای مطلق اخلاقی را رد کردند و از جامعه، فرهنگ، تاریخ و شرایط کنونی برای ایجاد سیستم خود مبنی بر اخلاق نسبی استفاده کردند. همراه با انقلاب ترقیخواهی، در سیاست، تحصیلات، فرهنگ و سایر جنبههای جامعه غربی نیز این نسبیتگرایی اخلاقی نفوذ کرده است.
مارکسیسم، الگوی آرمانی نسبیتگرایی اخلاقی است. ادعا دارد که هر چه با منافع پرولتاریا (در اصل، طبقه حاکم) مطابقت دارد، اخلاقی است، درحالی که هر چه با آن مطابق نباشد غیر اخلاقی است. اخلاقیات برای محدود کردن اقدامات پرولتاریا مورد استفاده قرار نمیگیرد، بلکه بهعنوان سلاحی برای دیکتاتوری پرولتاریا در برابر دشمنانش استفاده میشود.
واقعیت این است که کمونیسم و ترقیخواهی شباهتهای روشنی دارند. بنابراین منطقی است که کمونیسم، ترقیخواهی را ربوده باشد، هرچند که بیشتر مردم از آن بیاطلاع هستند. حتی امروز، کمونیسم فریب آشکار خود را تحت لوای ترقیخواهی ادامه میدهد.
لیبرالیسم و جریان سوسیالیستی ترقیخواهی
همانطور که در بالا توضیح داده شد، لیبرالیسم و ترقیخواهی از قانون اساسی ایالات متحده و ارزشهای اخلاقی سنتی که آمریکا بر پایۀ آنها تأسیس شد، منحرف شدهاند. روند این است که تمام باورهای سنتی، ارزشهای اخلاقی و نهادهای اجتماعی فعلی غرب را تغییر دهند، یا در اصل آنها را ازبین ببرند.
در مانیفست کمونیست، مارکس ۱۰ اقدام را برای نابودی سرمایهداری اعلام کرد. او گفت:
نخستین گام در انقلاب بهوسیله طبقه کارگری این است که پرولتاریا را به مقام طبقه حاکم رساند تا برنده نبرد دموکراسی شود.
پرولتاریا از برتری سیاسی خود استفاده خواهد کرد تا بهتدریج تمام سرمایه را چنگ بورژوازی بیرون بکشد، تا تمام ابزار تولید را در دست دولت، یعنی پرولتاریا که بهعنوان طبقه حاکم سازمان یافته است، متمرکز کند؛ و با سرعتی هرچه بیشتر، نیروهای تولیدی را افزایش دهد.
البته، این کار در ابتدا نمیتواند تحقق یابد، مگر با دخالت مستبدانه در حقوق مالکیت و مناسبات تولیدی بورژوازی، یعنی با کمک اقداماتی انجام گیرد که از نظر اقتصادی ناکافی و توجیهناپذیر بهنظر میرسند، اما در جریان جنبش، خود بهخود رشد و گسترش یافته و تهاجم بیشتری علیه ساختار اجتماعی قدیمی را ضروری میکنند و بهعنوان ابزار تحول کلی شیوه تولید، امری اجتنابناپذیر هستند.
بدیهی است این اقدامات در کشورهای مختلف، متفاوت خواهد بود.
اما در پیشرفتهترین کشورها، اقدامات زیر بهطور کلی قابل اجرا خواهند بود:
۱. برچیدن املاک و استفاده از تمام اجارههای زمین برای اهداف عمومی.
۲. مالیات تصاعدی سنگین.
۳. برچیدن تمام حقوق وراثت. [دولت ایالات متحده در سال ۱۹۱۶ جمعآوری مالیات بر ارث را شروع کرد.]
۴. مصادره اموال همه مهاجران و شورشیان.
۵. متمرکز کردن اعتبارات در دست دولت، با استفاده از یک بانک ملی با سرمایه دولتی و با حق انحصار مخصوص. [بانک فدرال رزرو ایالات متحده، که بهعنوان یک بانک مرکزی عمل میکند، در سال ۱۹۱۳ تأسیس شد.]
۶. متمرکز کردن وسایل ارتباطی و حمل و نقل در دست دولت. [ایالات متحده دارای ادارات نظارت، یک دفتر پستی دولتی و راه آهن دولتی است.]
۷. گسترش کارخانهها و ابزار تولید متعلق به دولت؛ زیر کشت بردن زمینهای بایر و اصلاح خاک طبق نقشه واحد.
۸. اجبار یکسان کار برای همه. تأسیس ارتشهای صنعتی، بهویژه برای کشاورزی. [در سال ۱۹۳۵، ایالات متحده اداره خدمات اجتماعی و وزارت کار را تأسیس کرد. قانون جبران بیعدالتیهای گذشته، مستلزم آن است که زنان بتوانند تمام مشاغل مردان، از جمله پستهای نظامی را انجام دهند.]
۹. ترکیب کشاورزی با صنایع تولید؛ برچیدن تدریجی تمام تمایزات بین شهر و روستا با استفاده از توزیع متعادلتر جمعیت در سراسر کشور.
۱۰. آموزش رایگان برای همه کودکان در مدارس دولتی. لغو کارکردن کودکان در کارخانهها در شکل فعلی آن. ترکیب کردن آموزش و پرورش با تولید صنعتی.
در میان ده مورد ذکر شده در مانیفست، بسیاری از آنها در حال حاضر پیادهسازی شدهاند تا ایالات متحده و سایر کشورها را بهطور فزایندهای به چپ سوق دهند تا در نهایت کنترل سیاسی کمونیستی را ایجاد کنند.
در ظاهر، کمونیستها از بعضی چیزهای مثبت حمایت میکنند؛ اما هدف آنها این نیست که از رفاه ملت اطمینان حاصل شود، بلکه بهدست آوردن و حفظ قدرت سیاسی است.
اشتباه نیست که مردم به دنبال شادی و پیشرفت باشند، اما زمانی که برخی از «-ایسمها» تبدیل به ایدئولوژیهای سیاسی میشوند و جایگزینی ارزشها و باورهای سنتی اخلاقی را شروع میکنند، آنها به ابزارهایی تبدیل میشوند که از طریق آن، شبح کمونیست مردم را به سمت انحطاط و ویرانی سوق میدهد.
۳- برانگیختن نفرت و ترویج کشمکش، جریان اجتنابناپذیر سیاستهای کمونیستی است
همانطور که در ابتدای این کتاب توضیح داده شد، کمونیسم یک شبح اهریمنی است که بر اساس نفرت بنیان گذاشته شده است. بنابراین کشمکش و نفرت بخش مهمی از سیاستهای کمونیستی است. کمونیسم درحالی که بذر نفرت و تفرقه را در میان مردم میکارد، اخلاق انسانی را تباه میکند تا قدرت سیاسی را غارت کند و دیکتاتوری خود را بنا کند. مردم را دشمن همدیگر کردن، ابزار اولیهای است که این کار را بهوسیلۀ آن انجام میدهد.
فصل اول «آثار منتخب مائو زدانگ» موضوع «تجزیه و تحلیل طبقات در جامعه چین» است که در سال ۱۹۲۵ نوشته شده است و با این سطر شروع میشود: «دشمنان ما چه کسانی هستند؟ دوستان ما چه کسانی هستند؟ این سؤال، پرسش شماره یک در انقلاب است.» [۱۲] حزب کمونیست خودسرانه مفهومی از طبقه را میسازد که پیش از آن هیچیک وجود نداشتند و سپس این گروههایی که بهطور خودسرانه تقسیم شدهاند را به مبارزه علیه یکدیگر تحریک میکند. این یک سلاح جادویی است که کمونیستها هنگام به قدرت رسیدن از آن استفاده می کنند.
حزب کمونیست برای ترویج هدف خود، مسائل خاصی را که ناشی از افول ارزشهای اخلاقی است، انتخاب و در آن اغراق میکند. سپس ادعا میکند که علت اصلی این مسائل، ضعف اخلاقی نیست بلکه ساختار جامعه است. طبقات خاصی را بهعنوان «ستمگر» تعریف میکند و مبارزات مردمی علیه این طبقات را بهعنوان راه حلی برای مشکلات جامعه ترویج میدهد.
نفرت و کشمکش سیاستهای کمونیستی محدود به خصومت میان کارگران و سرمایهداران نیست. فیدل کاسترو، رهبر کمونیست کوبا، گفت که دشمن مردم کوبا فساد فولخنثیو باتیستا[۹] و حامیانش بوده است و ظلم و ستم ادعایی صورتگرفته بهوسیله صاحبان مزارع، منبع نابرابری و بیعدالتی است. حزب کمونیست با سرنگونی ستمگرانِ ادعایی وعده آرمانشهر مساواتطلبی را میدهد. کمونیستها از این وعده برای به چنگ آوردن کوبا استفاده کردند.
نوآوری مائو زدانگ در چین، وعده مالکیت زمین دهقانان به خودشان بود، همچنین وعده مالکیت کارخانهها به کارگران و وعده آزادی، صلح و دموکراسی به روشنفکران. این کار باعث شد دهقانان علیه مالکان، کارگران علیه سرمایهداران و روشنفکران علیه دولت بستیزند و به حزب کمونیست چین اجازه داد تا قدرت را به چنگ آورد.
احمد بن بلا[۱۰]، رهبر کمونیست الجزایر، موجب تنفر بین مذاهب و گروههای قومی مختلف شد: مسلمانان علیه مسیحیان و اعراب علیه فرانسویها. این وسیلهای شد برای بن بلا تا حکومت کمونیستی خود را تداوم بخشد. [۱۳]
بنیانگذاران ایالات متحده، این کشور را بر اساس اصول قانون اساسی ساختهاند که باید هر شهروندی آن را شناخته و دنبال کند. خانواده، کلیسا، و جامعه، پیوندهای محکمی در سراسر جامعه آمریکا ایجاد کردند و باعث شد روی مفاهیم طبقه اجتماعی تأکید نباشد و همچنین مبارزه طبقاتی در ایالات متحده را دشوار ساخت.
اما شبح کمونیسم از هر فرصتی که بتواند استفاده میکند تا تفرقه را ترویج دهد. با استفاده از اتحادیههای کارگری، مناقشات بین کارکنان و کارفرمایان را افزایش داد. از تقسیمات نژادی استفاده کرد تا سیاهپوستان، مسلمانان، آسیاییها و بومیان آمریکا را برای مبارزه با سفیدپوستان بسیج کند. با ترویج جنبش حقوق زنان علیه ساختار اجتماعی سنتی، بذر کشمکش میان جنسیتها را کاشت. با استفاده از گرایش جنسیتی و جنبش ال.جی.بی.تی، تقسیماتی پدید آورد و حتی جنسیتهای جدیدی را ابداع کرد تا این کشمکش را تشدید کند.
این شبح، معتقدان مذاهب مختلف را از هم جدا میکند و از «تنوع فرهنگی» برای مبارزه با فرهنگ و میراث سنتی غربی استفاده میکند. به بهانه «حقوق» مهاجران غیرقانونی، بین افراد ملیتهای مختلف جدایی میاندازد و بین خارجیها و شهروندان، تعارض و اختلاف ایجاد میکند. مهاجران و عموم مردم را در مقابل مأموران اجرای قانون قرار میدهد.
همانطور که جامعه به طور فزایندهای به بخشهای کوچکتری تقسیم میشود، فقط یک اشتباه میتواند کشمکشی را آغاز کند. تعارض اجتماعی به حالت پیشفرض جامعه تبدیل شده است. بذر نفرت در قلب تودههای مردم کاشته شده و این دقیقاً همان هدف شوم کمونیسم است.
کمونیسم تفرقه و نفرت را بهطور همزمان ترویج میکند. لنین نوشت: «ما میتوانیم و باید در مقابل کسانی که با ما موافق نیستند به زبانی بنویسیم که در میان تودههای مردم نفرت، عصبانیت، غم و اندوه و غیره را پخش کند.» [۱۴]
ترفندهای سیاسی استفادهشده بهوسیله شبح کمونیست در غرب، انواع مختلفی از مسائل «عدالت اجتماعی» را برای تحریک نفرت و تشدید اختلافات اجتماعی مورد استفاده قرار میدهد.
در مورد مربوط به اسکاتزبرو بویز[۱۱] در سال ۱۹۳۱، نُه پسر سیاهپوست متهم به تجاوز به دو زن سفیدپوست شدند که موجب اختلاف شدید نژادی در سراسر کشور شد. حزب کمونیست ایالات متحده آمریکا اقدام به حمایت از عدالت برای آمریکاییهای سیاهپوست کرد و پیروان بسیاری را به خود جذب کرد. در میان اینها، فرانک مارشال دیویس[۱۲]، مربی آینده رئیس جمهور چپ بود. [۱۵]
به گفته دکتر پل کنگور[۱۳]، هدف کمونیستهای آمریکایی در ماجرای اسکاتزبرو بویز، صرفاً تقویت عضوگیری خود در میان جمعیت سیاهپوست و فعالان ترقیخواه «عدالت اجتماعی» نبود، بلکه بدنام کردن آمریکا بهعنوان کشوری با نابرابری و تبعیض نژادی بود. آنها با این ادعا که این اوضاع، شرایط غالب سراسر کشور است، کمونیسم و ایدئولوژی چپ را بهعنوان تنها وسیلهای برای رهانیدن آمریکاییها از این سیستم بهاصطلاح معیوب و اهریمنی ترویج دادند. [۱۶]
در سال ۱۹۳۵ پیرو شایعاتی مبنی بر اینکه یک نوجوان سیاهپوست که هنگام دستگیری بهخاطر دزدی تا حد مرگ مورد ضرب و شتم قرار گرفت، در میان جوامع سیاهپوست در هارلم، نیویورک، شورشی رخ داد. به گفته لئونارد پترسون[۱۴]، عضو سیاهپوست سابق حزب کمونیست ایالات متحده آمریکا که در این حادثه نقش داشت، حزب کمونیست ایالات متحده آمریکا از این فرصت استفاده و تظاهرات سیاهپوستان را سازماندهی کرد.
پترسون توضیح داد که چطور کمونیستها بهطور خاص در ترفندهای لنینیستی درخصوص ایجاد و تشدید درگیریها آموزش دیده بودند. آنها یاد گرفته بودند که چگونه تظاهرات را به شورشهای خشونتآمیز و مبارزه خیابانی تبدیل کنند و همچنین در جایی که هیچ تعارضی وجود ندارد خودسرانه تعارضاتی را ایجاد کنند. [۱۷]
در آمریکای معاصر، گروههای کمونیستی در هر درگیری یا شورشهای اجتماعی وسیع دخیل هستند. در سال ۱۹۹۲، صحنههایی که نشان میداد رادنی کینگ[۱۵]، سیاهپوست ساکن لس آنجلس، پس از دستگیری بهخاطر رانندگی در شرایط مستی بهدست افسران سفیدپوست پلیس مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود در تلویزیون پخش شد. پس از حکم دادگاه، زمانی که معترضان درحال پراکنده شدن بودند، کسی به طور ناگهانی یک بیلبورد فلزی را به اتومبلیی درحال عبور کوبید و اعتراض بهسرعت به شورش خشن همراه با آتشسوزی، شکستن و خراب کردن و غارت تبدیل شد. [۱۸]
وقتی از شرمن بلاک[۱۶]، کلانتر لس آنجلس کانتی درباره مشارکت کمونیستها در این حادثه پرسیدند، او گفت که هیچ شکی وجود نداشت که آنها در شورش، غارت و سرقت دخیل بودند. در جریان این رویدادها، گروههای مختلف کمونیستی مانند حزب کمونیست انقلابی، حزب کارگران سوسیالیست، حزب کارگری ترقیخواه و حزب کمونیست ایالات متحده آمریکا، بروشورهایی را پخش میکردند که در سراسر خیابانها و مدارس یافت میشد. روی یکی از بروشورها عباراتی مانند اینها دیده میشد: «انتقام حکم کینگ!… سمت اسلحه را بگردان! سربازان با کارگران متحد شوید! …» به گفته یکی از افسران پلیس در اداره پلیس لس آنجلس، حتی قبل از اینکه این حکم اعلام شود مردم پیشاپیش این بروشورها را پخش میکردند. [۱۹]
در اوایل، لنین به کمونیستها یاد داده بود که «شورشها- تظاهرات- نزاعهای خیابانی- واحدهای انقلابی ارتش- اینها صحنههایی در توسعه قیام مردمی هستند.» [۲۰]
هر کدام از سازمانهای بسیاری که موجب شورش و خشونت در جامعه غرب میشوند امروزه ممکن است خود را «تقسیمناپذیر،» «ضد فاشیستی،» «توقف پدرسالاری،» «اهمیت جان سیاهان» یا «رد فاشیسم» بنامند، اما همگی آنها یا کمونیست هستند یا طرفدار ایدههای کمونیستی. گروه خشونتآمیز آنتیفا شامل افرادی از گرایشات مختلف کمونیستی است، مانند آنارشیستها، سوسیالیستها، لیبرالها، سوسیال دموکراتها و مانند آن. رد فاشیسم درواقع یک گروه رادیکال چپ است که بهوسیله رئیس حزب کمونیست انقلابی ایالات متحده تأسیس شد. این گروه در پشت بسیاری از اعتراضات گسترده علیه نتایج انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۶ بود. [۲۱]
تحت پوشش سخنرانی آزاد، این گروهها بهطور پیوسته در تلاش هستند تا انواع درگیریها را در جامعه غربی تحریک کنند. برای درک اهداف واقعی آنها، فقط کافی است نگاهی کرد به دستورالعمل حزب کمونیست ایالات متحده به اعضای آن، که در گزارش کنگره ۱۹۵۶ شرح داده شده است:
اعضا و سازمانهای جبهه باید بهطور مرتب منتقدانمان را شرمنده، بیاعتبار و خفیف کنند. … هنگامی که کارشکنان بیش از حد تحریک شوند، برچسب فاشیست یا نازی یا یهودیستیز به آنها بزنید. … پیوسته کسانی که مخالف ما هستند را مرتبط با نامهایی کنید که بوی بدی دارند. این مرتبط ساختن پس از اینکه بهاندازه کافی تکرار شود، در ذهن عموم مردم تبدیل به «واقعیت» خواهد شد. [۲۲]
مراجع
[۱] Emily Ekins and Joy Pullmann, “Why So Many Millennials Are Socialists,” The Federalist, February 15, 2016, http://thefederalist.com/2016/02/15/why-so-many-millennials-are-socialists/.
[۲] Steven Erlanger, “What’s a Socialist?” New York Times, June 30, 2012, https://www.nytimes.com/2012/07/01/sunday-review/whats-a-socialist.html.
[۳] Werner Sombart, P. M. Hocking, Why is There no Socialism in the United States? Palgrave Macmillan; 1st ed. (1976 edition)
[۴] Harold Meyerson,“Why Are There Suddenly Millions of Socialists in America? ”The Guardian, February 19, 2016, https://www.theguardian.com/commentisfree/2016/feb/29/why-are-there-suddenly-millions-of-socialists-in-america.
[۵] Emily Ekins and Joy Pullmann, “Why So Many Millennials Are Socialists,” The Federalist, February 15, 2016, http://thefederalist.com/2016/02/15/why-so-many-millennials-are-socialists/.
[۶] Milton Friedman, Rose D. Friedman, Free to Choose: A Personal Statement, Mariner Books, reprint edition. (November 26, 1990)
[۷] Matthew Vadum, “Soros Election-Rigging Scheme Collapses: The Secretary of State Project’s death is a victory for conservatives,” FrontPage Magazine, July 30, 2012, https://www.frontpagemag.com/fpm/139026/soros-election-rigging-scheme-collapses-matthew-vadum.
[۸] Rachel Chason, “Non-Citizens Can Now Vote in College Park, Md.,” Washington Post, September 13, 2017, https://www.washingtonpost.com/local/md-politics/college-park-decides-to-allow-noncitizens-to-vote-in-local-elections/2017/09/13/2b7adb4a-987b-11e7-87fc-c3f7ee4035c9_story.html?utm_term=.71671372768a.
[۹] Luo Bingxiang, Western Humanism and Christian Thought, Furen Religious Research
[۱۰] Brad Stetson, Joseph G. Conti, The Truth About Tolerance: Pluralism, Diversity and the Culture Wars (InterVarsity Press, 2005), 116.
[۱۱] “‘Gender’ means sex, and includes a person’s gender identity and gender related appearance and behavior whether or not stereotypically associated with the person’s assigned sex at birth.” California Penal Code 422.56(c).
[۱۲] Mao Zedong, “Analysis of the Classes in Chinese Society,” Selected Works of Mao Tse-tung: Vol. I, Foreign Languages Press, Beijing, China.
[۱۳] G. Edward Griffin, Communism and the Civil Rights Movement, https://www.youtube.com/watch?v=3CHk_iJ8hWk&t=3s.
[۱۴] Bilveer Singh, Quest for Political Power: Communist Subversion and Militancy in Singapore (Marshall Cavendish International (Asia) Pte Ltd, ۲۰۱۵).
[۱۵] G. Edward Griffin, “Communism and the Civil Rights Movement,” https://www.youtube.com/watch?v=3CHk_iJ8hWk&t=3s.
[۱۶] همان مرجع.
[۱۷] Leonard Patterson, “I Trained in Moscow for Black Revolution,” https://www.youtube.com/watch?v=GuXQjk4zhZs&t=1668s.
[۱۸] William F. Jasper, “Anarchy in Los Angeles: Who Fanned the Flames, and Why?” The New American, June 15, 1992, https://www.thenewamerican.com/usnews/crime/item/15807-anarchy-in-los-angeles-who-fanned-the-flames-and-why.
[۱۹] Chuck Diaz, “Stirring Up Trouble: Communist Involvement in America’s Riots,” Speak up America, http://www.suanews.com/uncategorized/the-watts-riots-ferguson-and-the-communist-party.html.
[۲۰] V. I. Lenin, The Revolutionary Army and the Revolutionary Government, https://www.marxists.org/archive/lenin/works/1905/jul/10.htm
[۲۱] Blake Montgomery, “Here’s Everything You Need To Know about the Antifa Network That’s Trying To Solidify A Nazi-Punching Movement,” BuzzFeed News, September 7, 2017, https://www.buzzfeed.com/blakemontgomery/antifa-social-media?utm_term=.byGA2PEkZ#.hd4bxVe0B
[۲۲] ۱۹۵۶ Report of the House Committee on Un-American Activities (Volume 1, 347), quoted from John F. McManus, “The Story Behind the Unwarranted Attack on The John Birch Society,” The John Birch Society Bulletin (March 1992), https://www.jbs.org/jbs-news/commentary/item/15784-the-story-behind-the-unwarranted-attack-on-the-john-birch-society.
[۱] – British Tories
[۲] – Werner Sombart
[۳] – Pew Research Center
[۴] – Milton Friedman
[۵] – Electoral system
[۶] – Marquis de Condorcet
[۷] – Jules Castagnary
[۸] – John Locke
[۹] – Fulgencio Batista
[۱۰] – Ahmed Ben Bella
[۱۱] – Scottsboro Boys
[۱۲] – Frank Marshall Davis
[۱۳] – Dr. Paul Kengor
[۱۴] – Leonard Patterson
[۱۵] – Rodney King
[۱۶] – Sherman Block
مطالب دیگر:
شبح کمونیسم درحال حکمرانی بر جهان ما : مقدمه
شبح کمونیسم درحال حکمرانی بر جهان ما : پیشگفتار
شبح کمونیسم در حال حکمرانی بر جهان ما : فصل ۷ : نابودی خانواده (قسمت اول)
شبح کمونیسم در حال حکمرانی بر جهان ما : فصل ۷ : نابودی خانواده (قسمت دوم)