شبح کمونیسم با متلاشی شدن حزب کمونیست در اروپای شرقی ناپدید نشد
نوشته هیئت تحریریه «نُه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست»
اپک تایمز درحال انتشار سری مقالات ترجمه شده از نسخه چینی کتاب «شبح کمونیسم درحال حکمرانی بر جهان ما» نوشته هیئت تحریریه نُه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست است.
فصل پنجم قسمت دوم را از اینجا بخوانید
فهرست مطالب
مقدمه
۱- در شرق: طغیانی خشونتآمیز علیه خداوند
الف. اتحاد جماهیر شوروی چگونه مذاهب راستین را با خشونت نابود کرد
ب. تخریب فرهنگ و مذهب و قطع ارتباط انسان و خداوند بهوسیله حزب کمونیست چین
۲- در غرب: نفوذ و محدودکردن مذاهب
الف. نفوذ در مذهب
ب. محدود کردن مذهب
۳- الهیات منحرف شبح کمونیست
۴- هرج و مرج مذهبی
مراجع
مقدمه
تقریباً همه مردم دنیا، اسطورههای باستانی خود و افسانههایی دارند که موجودات خدایی، انسان را به تصویر خودشان آفریدند و این امر پایهای برای اخلاق و فرهنگ را برای آن افراد فراهم کرده است. این سنتها برای کسانی که به خدای خویش باور دارند راهی برای بازگشت به بهشت بهجای گذاشتهاند. در شرق و غرب، سوابق و افسانههایی وجود دارد که چگونه نووا[۱] و یهوه مردمان خود را خلق کردهاند.
موجودات خدایی انسان را نصیحت میکنند تا از فرامین موجودات خدایی پیروی کنند یا اینکه بهوسیله آنها مجازات میشوند. در زمان فروپاشی گستردۀ اخلاقیات، موجودات خدایی انسان را از بین میبرند تا خلوص جهان را حفظ کنند. بسیاری از نژادها در جهان افسانههایی دارند که چگونه سیلهای بزرگ تمدنها را نابود کرد. برخی از آنها با جزئیات ثبت شدهاند.
بهمنظور حفظ اخلاقیات انسان، زمانهایی وجود دارد که موجودات روشنبین یا پیامبران در دنیای بشری بازپیدا میشوند تا قلب مردم را اصلاح کنند و آنها را از نابودی بازدارند و آن تمدنها را در جهت توسعه و بلوغ رهنمون کنند. از نمونه چنین افرادی میتوان به موسی و عیسی در غرب، لائوذی در شرق، شاکیامونی در هند و سقراط در یونان باستان اشاره کرد.
تاریخ و فرهنگ بشری به مردم کمک میکند تا درک کنند بوداها، دائوها و موجودات خدایی چه هستند؛ معنای ایمان به خداوند چیست؛ و چگونه شخص خود را تهذیب و تزکیه کند. مکاتب و شیوههای مختلف تزکیه آموزش میدهند که درستی و راستی چیست و پلیدی و اهریمنی چیست، چگونه حقیقت را از دروغ و خوبی را از پلیدی تشخیص داد و در نهایت به انسان میآموزند تا قبل از پایان جهان، منتظر بازگشت آفریدگار به زمین باشد تا بتواند نجات یابد و به بهشت بازگردد.
هنگامی که مردم ارتباط خود را با خدایی که آنها را آفریده قطع کنند، اخلاقیات آنها بهسرعت نزول میکند. بههمین دلیل، برخی از نژادها نابود شدند، مانند تمدن افسانهای آتلانتیس، که یک شبه در اعماق دریا مدفون شد.
در شرق، به ویژه در چین، از طریق فرهنگ سنتی، اعتقادات در قلب مردم ریشه کردهاند. بنابراین، دشوار است که مردم چین را با دروغهایی ساده به پذیرش الحاد واداشت. شبح اهریمنی کمونیست بهمنظور از بین بردن اعتقادات و فرهنگ پنجهزارساله، با استفاده از خشونتهای گسترده، نخبگانی که فرهنگ سنتی را به ارث برده بودند به قتل رساند و سپس با استفاده از دروغ، جوانان را نسلی پس از نسلی دیگر فریب داد.
در غرب و سایر نقاط جهان، مذاهب و باورها، شکلهای اصلی برقراری ارتباط میان انسان و موجودات خدایی هستند و همچنین پایههای مهمی برای حفظ استانداردهای اخلاقی هستند. گرچه شبح شیطانی کمونیست در ایجاد استبداد کمونیستی در این کشورها موفق نبود، اما به هدف خود مبنی بر نابودی مذاهب راستین و نیز فساد موجودات بشری از طریق فریب، انحراف و نفوذ، دست یافت.
۱- در شرق: طغیانی خشونتآمیز علیه خداوند
الف. اتحاد جماهیر شوروی چگونه مذاهب راستین را با خشونت نابود کرد
مانیفست کمونیست خواستار تخریب خانواده، کلیسا و دولت کشور است. بدیهی است که حذف و تخریب مذاهب یکی از اهداف مهم حزب کمونیست است.
مارکس که در ابتدا به موجودات خدایی باور داشت و سپس یکی از پیروان ابلیس شد، بهطور واضح از وجود موجودات خدایی و شیطان آگاه بود. او همچنین بهوضوح میدانست که پذیرش تعالیم شیطانی برای مردم و بهویژه افراد مذهبی، سخت است. به همین دلیل، او از همان ابتدا الحاد را مطرح و اعلام کرد که «دین افیون مردم است» و «کمونیسم از ابتدا با الحاد آغاز میشود» [۱] و غیره.
نیازی نیست مردم شیطان را عبادت کنند، بلکه تا وقتی آنها دیگر به موجودات خدایی اعتقاد نداشته باشند، شیطان میتواند روح شخص را فاسد و تسخیر کند و در نهایت مردم را به جهنم بکشاند. به همین دلیل است که احزاب کمونیست آواز سر میدهند که: «هرگز کسی ناجی جهان نبوده است، نه موجودات خدایی و نه امپراتورانی که به آنها تکیه کرد. / برای ایجاد شادی بشریت / ما باید کاملاً به خودمان متکی باشیم!»
مارکس به لحاظ نظری، به مذاهب و موجودات خدایی راستین افترا میزد، درحالی که لنین توانست پس از تصرف قدرت در سال ۱۹۱۷، از ماشین دولت برای حمله به آنها استفاده کند. لنین از خشونت و سایر روشهای فشار برای سرکوب مذاهب راستین و ایمان صالح استفاده کرد تا مردم را به زور از موجودات خدایی جدا کند.
در سال ۱۹۱۹، لنین تحت عنوان ممنوعیت اشاعه افکار قدیمی، در گسترۀ وسیعی حذف مذهب را شروع کرد. در سال ۱۹۲۲، لنین طرح محرمانهای را به تصویب رساند که به موجب آن، دارایی با ارزش، به ویژه از ثروتمندترین نهادهای مذهبی، باید «با بیرحمی قاطع، بدون هیچ شکی و در کوتاهترین زمان» گرفته شود. او اعلام کرد: «هر چه تعداد نمایندگان روحانیون ارتجاعی و بورژوازی ارتجاعی که در این مناسبت موفق شویم هدف قرار دهیم بیشتر باشد بهتر است، زیرا همین الان باید به این «مخاطبان» درسی داد که تا دهها سال جرئت نکنند به هر گونه مقاومتی فکر کنند.» [۲]
برای مدتی، مقدار زیادی از اموال کلیساها غارت شد، کلیساها و صومعهها بسته شدند، تعداد زیادی از روحانیون دستگیر شدند و هزاران نفر از روحانیون ارتدوکس اعدام شدند.
پس از درگذشت لنین، استالین سیاستهای لنین را دنبال کرد و در دهه ۱۹۳۰ پاکسازی بسیار بیرحمانه را آغاز کرد. به استثنای اعضای حزب کمونیست، روشنفکران و افراد در حوزه مذهبی مشمول این پاکسازی شدند. استالین به کل کشور دستور داد تا «برنامه پنج ساله الحاد» را اجرا کنند. او اعلام کرد که وقتی این طرح را تکمیل کند، آخرین کلیسا بسته میشود، آخرین کشیش نابود میشود، اتحاد جماهیر شوروی تبدیل به سرزمینی بارور برای الحاد کمونیست میشود و دیگر فرد هیچ ردی از مذهب را پیدا نخواهد کرد.
بر اساس برآوردهای محافظهکارانه، ۴۲ هزار کشیش در این کمپین تا حد مرگ شکنجه شدند. در سال ۱۹۳۹، فقط بیش از ۱۰۰ کلیسای ارتدوکس در کل اتحاد جماهیر شوروی به روی عموم مردم باز بود، درحالی که قبل از اینکه شورویها قدرت را به دست بگیرند، بیش از ۴۰۴۰۰ کلیسا وجود داشت. نود و هشت درصد از کلیساهای ارتدوکس و صومعهها در کل اتحاد جماهیر شوروی بسته شد. کلیساهای کاتولیک نیز ریشهکن شدند. در طول این دوره، نخبگان فرهنگی و روشنفکران به گولاگ فرستاده یا کشته شدند.
در طول جنگ جهانی دوم، برای استفاده از منابع مالی و نیروی انسانی کلیساها برای مقاومت در برابر آلمان، بهنظر رسید استالین آزار و اذیت کلیساهای ارتدوکس و کاتولیک را متوقف کرد، و این تصور را ایجاد کرد که ممکن است درحال احیا کردن این مذاهب باشد. اما او هدفی اساسی در ذهن داشت: کنترل شدید بر کلیسای ارتدکس و کلیسای کاتولیک بازسازیشده بهعنوان ابزاری برای تضعیف مذاهب سنتی.
الکسی دوم[۲] از اتحاد جماهیر شوروی سابق به اسقف کلیسای ارتدکس در سال ۱۹۶۱ ارتقاء یافت و در سال ۱۹۶۴ اسقف اعظم شد. او در سال ۱۹۹۰، قبل از فروپاشی شوروی، پاتریارک مسکو شد. پس از اینکه اتحاد جماهیر شوروی فروپاشید، بهطور خلاصه بایگانیهای کا.گ.ب را باز کرد، که نشان میداد که الکسی دوم برای کا.گ.ب (اداره اطلاعات و امنیت اتحاد جماهیر شوروی سابق) کار میکرد.
بعداً، الکسی دوم اعتراف کرد که او مورد مصالحه قرار گرفته و عامل شوروی بوده است. او آشکارا توبه کرد: «برای دفاع از یک چیز، لازم بود که جایی دیگر را درنظر نگیرم. در میان کسانی که مجبور بودند نه تنها برای خودشان، بلکه برای هزاران سرنوشت دیگر مسئولیت قبول کنند، آیا سازمانها یا افراد دیگری وجود نداشتند که آنها نیز در آن سالها در اتحاد جماهیر شوروی مجبور شدند به همین شکل عمل کنند؟ اما طلب بخشش، درک و دعا دارم نه تنها در پیشگاه خداوند، بلکه در پیشگاه آن کسانی که مصالحهها، سکوت، انفعال اجباری یا بیان وفاداریِ مجازدانستهشده بهوسیله رهبران کلیسا در آن سالها، برایشان باعث درد شد.» [۳]
بنابراین، تحت کنترل شبح اهریمنی کمونیست، مذهب ابزاری برای شستشوی مغزی و فریب عموم مردم شد.
حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی، مذهب دستکاریشده و تقلبی را به قلمروی خود محدود نکرد، بلکه بهطور نظاممندی نفوذ بدخیم آن را به جهان گسترش داد.
ب. تخریب فرهنگ و مذهب و قطع ارتباط انسان و خداوند بهوسیله حزب کمونیست چین
حزب کمونیست چین فرهنگ سنتی چین را نابود میکند
گرچه چین مانند سایر کشورها مذهب واحدی برای همه مردم ندارد، اما مردم چین نیز اعتقاد راسخی به موجودات خدایی و بودا دارند. زندگی مذهبی چین منحصر به فرد است: بر خلاف سایر مناطق با تعارضات فراوان مذهبی، کنفوسیوس، بودیسم، تائوئیسم و حتی مذاهب غربی بهطور مسالمتآمیزی همزمان با هم وجود داشتند. این باورها پایه و اساس فرهنگ سنتی چین هستند.
با وجود سیل بزرگ که سبب نابودی انسان شد، چین تمدنی کامل را حفظ کرد. از آن زمان، ملت چین توسعه را ادامه دادند. این کشور دوره مستمر از تاریخ ۵۰۰۰ ساله خود را حفظ کرده و عصر پر زرق و برق و با شکوهی را بهوجود آورد که تحسین بسیاری از ملتها را کسب کرد. چین را «امپراتوری آسمانی» مینامیدند. فرهنگ آن تمام منطقه آسیای شرقی را عمیقاً تحت تأثیر قرار داد و منجر به تشکیل حوزۀ تمدنیِ چین شد. افتتاح جاده ابریشم و اشاعه چهار اختراع بزرگ (کاغذسازی، قطبنما، باروت و چاپ) به غرب، تمدن جهانی را ارتقاء داد و بر توسعه اروپا و حتی جهان تأثیر گذاشت.
باورها و فرهنگ باشکوه چین در طول ۵۰۰۰ سال با بطن مردم چین عجین شده است و همین امر، آن را به هدفی تبدیل کرد که شبح شیطانی کمونیست میخواست نابود کند. اما اینکه بهسادگی مردم چین را فریب داد و آنها را وسوسه کرد تا از هزاران سال فرهنگ و باورهای سنتی دست بکشند و ایدئولوژی غربی کمونیسم را بپذیرند، غیرممکن بود. بنابراین، حزب کمونیست چین در طول دهها سال مبارزات سیاسی مداوم، از تمام ترفندهای شیطانی استفاده کرد. حزب کمونیست چین با شروع از کشتار خشونتآمیز، ذات و جوهرۀ مذهب را تضعیف کرد، روشنفکران را مورد آزار و اذیت قرار داد و فرهنگ سنتی چین، شامل فرهنگ مادی آن (معماری، معابد، آثار فرهنگی، نقاشیهای عتیقهای، آثار باستانی و غیره) را نابود کرد. حزب به دنبال قطع ارتباط بین خداوند و انسان بود تا به هدف خود مبنی بر از بین بردن فرهنگ سنتی و نابودی انسانها برسد.
این حزب درحالی که فرهنگ سنتی را ازبین میبرد، بهطور نظاممندی نیز فرهنگ حزب شیطانی را تأسیس میکرد و از آن برای پرورش و تربیت افرادی استفاده میکرد که کشته نشده بودند تا آنها را به ابزارهایی برای تضعیف فرهنگ سنتی تبدیل کند. برخی از شبح کمونیسم پیروی میکردند تا دیگران را بکشند.
حزب کمونیست چین بهخوبی میداند چگونه از منافع اقتصادی، شستشوی مغزی سیاسی و سایر ابزارها استفاده کند تا مردم تسلیم کنترل و سوءاستفادۀ آن شوند. جنبشهای سیاسی مکرر، سرکوب و کشتار، حزب کمونیست چین را بهطور فزایندهای با این ترفندها آشنا کرده و او را برای نبرد نهایی بین راستی و شرارت در جهان بشری آماده کرده است.
نابود کردن پایۀ فرهنگ سنتی
صاحبان زمین و بزرگان مناطق روستایی و تجار و مقامات علمی مناطق شهری، نخبگان فرهنگ سنتی چین بودند. آنها مأموریت به ارث بردن و گسترش سنتهای چین را بهعهده داشتند. در مراحل اولیهای که حزب کمونیست چین در سال ۱۹۴۹ قدرت را بهدست گرفت، حزب از مجموعه جنبشهایی مانند کمپین اصلاحات ارضی، کمپین سرکوب ضد انقلابیون، کمپین مبارزات سهگانه و کمپین مبارزات پنجگانه استفاده کرد تا صاحبان زمین و بزرگان در روستاها و سرمایهداران در شهرها را قتلعام کند. حزب با غارت ثروت اجتماعی هنگام ایجاد رعب و وحشت، نخبگانی را ازبین برد که فرهنگ سنتی را به ارث برده بودند.
همزمان، حزب کمونیست چین با استفاده از روشهای «اصلاحات سازمانی» برای «اصلاح ایدئولوژیکی» محققان و تعلیم آنان با ماتریالیسم، الحاد و تئوری تکامل، بهطور نظاممندی نسل جدیدی از دانشآموزان را شستشوی مغزی داد و تنفر از فرهنگ سنتی را در آنها تزریق کرد. از طریق جنبش ضد راستگرایان در دهه ۱۹۵۰، تمام روشنفکران نافرمان تبعید و به بازآموزی از طریق کار اجباری محکوم شدند و آنها به قعر جامعه پرت شدند. حزب دانشمندان را- که زمانی دیدگاههایشان مورد احترام بود و جامعه را هدایت میکرد- در معرض تمسخر و استهزاء قرار داد.
پس از ریشهکن کردن نخبگان سنتی، روند بهارث بردن و منتقل کردن فرهنگ سنتی چین، که نسلها برقرار بود، پایان یافت. جوانانی که بعداً آمدند دیگر افرادی نبودند که فرهنگی، اجتماعی و پرورش یافته در آن فرهنگ از طریق خانواده، مدرسه، جامعه و روستا باشند و بدین شکل نسلی بدون فرهنگ سنتی شدند.
پس از جنبش ضد راستگرایان، چه در خانواده، مدرسه، یا چه در جامعه، هیچ صدای مستقلی وجود نداشت. با این حال نیز، حزب کمونیست چین همچنان راضی نبود. بههرحال، افراد مسن هنوز حافظه فرهنگ سنتی را حفظ کردند و حاملهای مادی فرهنگ سنتی، از جمله مصنوعات باستانی و بناها در همه جا وجود داشتند. علاوه بر این، ارزشهای سنتی همچنان از طریق هنر منتقل میشدند.
در سال ۱۹۶۶، حزب کمونیست چین جنبشی را با هدف نابودی فرهنگ سنتی در مقیاس وسیعتر آغاز کرد، یعنی همان انقلاب بزرگ فرهنگی. حزب با استفاده از دانشجویانی که پس از ایجاد جمهوری خلق چین شستشوی مغزی شده بودند، بیقراری و ناآرامی جوانیِ آنان را تحریک کرد تا با استفاده از کمپین نابود کردن چهار عنصر قدیمی (ایدههای قدیمی، فرهنگ قدیمی، آداب و رسوم قدیمی، عادات قدیمی) فرهنگ سنتی چین را تخریب و فاجعهای بر سر آن فرود آورد.
پس از انقلاب فرهنگی، آتش جهنمیِ نابودی چهار عنصر قدیمی، سراسر سرزمین چین را سوزاند. صومعهها، معابد، مجسمهها و نقاشیهای بودیستی و نیز آثار، نقاشی و مکانهای فرهنگی بهطور کامل نابود شد. جوهر و ذات فرهنگ چین که هزاران سال بهارث مانده بودند بهطور غیرقابل جبرانی یک شبه نابود شد.
پیش از انقلاب فرهنگی، بیش از ۵۰۰ معبد و صومعه در پکن وجود داشت. در میان هزاران شهر و شهرک در چین، هر شهر دارای دیوارهای باستانی، معابد و صومعههایی بود. مصنوعات باستانی در همه جا وجود داشت. فقط در عمق یک پایی زیر زمین، آثاری از تاریخ اخیر یافت میشد؛ پایینتر از عمق دو، سه، یا بیست پایی زیر زمین، آثار بیشماری از سلسلههای پیشین بهجای مانده بود. اما در طول انقلاب فرهنگی، مقادیر زیادی از این آثار نابود شدند.
کمپین نابود کردن چهار عنصر قدیمی نهتنها مکانهای روشهای مذهبی، عبادی و تزکیه- مکانهای باستانی که معرف هماهنگی بین انسان و ملکوت بودند- را نابود کرد؛ بلکه باعث ازبین بردن عقاید راستین از قلب انسانها نیز شد، مانند اعتقاد به هماهنگی بین انسانها و کیهان. بسیاری از مردم معتقدند که چنین سنتهایی بیاهمیت هستند، شاید زیاد به این فکر نکنند، اما وقتی مردم ارتباط خود با موجودات خدایی را قطع کنند، حفاظت از جانب موجودات خدایی را نیز از دست میدهند و دیر یا زود به ورطهای خطرناک رهسپار میشوند.
بیشتر اینکه، حزب کمونیست چین برای قطع ارتباط مردم چین با اجدادشان و موجودات خدایی، در ناسزاگویی به اجداد چینیها و لگدمال کردن و نابودی فرهنگ سنتی پیشقدم شد. کشورهای سراسر جهان معمولاً اجداد و پادشاهان گذشته خود را مورد تکریم قرار میدهند و برای سنت خود ارزش قائل میشوند. همچنین فرزانگان و فیلسوفان تاریخ چین فرهنگی باشکوه را منتقل کردند. این فرهنگ گنجی است که به چین و جهان تعلق دارد و ارزش این را دارد که نسلهای بعدی آن را مورد تکریم قرار دهند.
اما در چشم حزب کمونیست چین و تبلیغات بیشرمانه آن، امپراتورها، ژنرالها، محققان و افراد باتجربه چین باستان بیارزش بودند. چنین توهینی به اجداد خود، در طول تاریخ بسیار نادر است. مردم چین تحت رهبری حزب کمونیست چین، به مخالفت با خداوند برخاستند، اجدادشان را رد کردند، و فرهنگ خود را نابود کردند و این کارشان، آنان را به مسیری خطرناک کشاند.
آزار و اذیت مذاهب
اعتقادات مذهبی جزء حیاتی فرهنگ سنتی چین است و تائوئیسم، بودیسم و کنفوسیونیسم شناخته شده در جهان هزاران سال در تاریخ چین درخشیدهاند. بسیاری از مذاهب غربی نیز در تاریخ چین نقشی ایفاء کردند.
پس از آنکه حزب کمونیست چین در سال ۱۹۴۹ از طریق خشونت قدرت را بهدست آورد، از اتحاد جماهیر شوروی پیروی کرد. از یک سو، حزب کمونیست چین الحاد را تبلیغ و حملات ایدئولوژیک علیه باور به خداوند را آغاز کرد. از سوی دیگر، در طول مجموعهای از جنبشهای سیاسی، شیوههای خشونت و فشار شدیدی را بهکار گرفت تا مذاهب را سرکوب کرده و آنها را مورد آزار و اذیت قرار دهد و ازبین ببرد، از جمله از طریق قتل تمرینکنندگان مذهبی. آزار و اذیت افرادی با باورهای راستین شدید و شدیدتر شد تا زمانی که با آزار و اذیت خونین فالون گونگ در سال ۱۹۹۹ به اوج خود رسید.
پس از سال ۱۹۴۹، حزب کمونیست چین شروع کرد در مقیاسی گسترده مذاهب را مورد آزار و اذیت قرار دهد و جلسات مذهبی را ممنوع کرد. حزب کمونیست چین تعداد بیشماری از کتاب مقدس و متون سایر مذاهب را سوزاند. همچنین مجازات سنگینی برای مسیحیان، کاتولیکها، تائوئیستها و بودیستها را خواستار شد، از جمله اینکه اعضای آنها میبایست با مراجعه به دولت ثبتنام کنند و برای اشتباهات احتمالی توبه کنند. کسانی که از اجرای آن امتناع میکردند با مجازات شدیدی مواجه میشدند.
در سال ۱۹۵۱، حزب کمونیست چین همچنین به صراحت اعلام کرد کسانی که به شرکت در جلسات مذهبی ادامه دهند، اعدام یا به حبس ابد محکوم میشوند. بسیاری از راهبان بودیستی از معابد دور شدند یا مجبور به زندگی و کار در محیط دنیوی شدند. کاتولیکها و کشیشهای غربی در چین زندانی و شکنجه شدند. کشیشهای چینی نیز به زندان رفتند، درحالی که معتقدان اعدام شده یا روانه اصلاح از طریق کار اجباری شدند. کشیشها و پیروان مسیحی با سرنوشتی مشابه با کاتولیکها مواجه شدند.
پس از ۱۹۴۹، بیش از ۵۰۰۰ اسقف و کشیش کاتولیک چینی زندانی یا اعدام شدند و تنها چند صد نفر باقی ماندند. برخی از کشیشان خارجی در چین اعدام و بقیه اخراج شدند. بیش از ۱۱ هزار کاتولیک کشته شدند. پیروان متعددی بهصورت خودسرانه دستگیر یا مجبور به پرداخت جریمه شدند. طبق آمار ناقص، در طی چند سال اولی که حزب کمونیست چین قدرت را در دست گرفت، نزدیک به ۳ میلیون نفر از پیروان مذهبی و اعضای سازمانهای مذهبی دستگیر یا اعدام شدند.
حزب کمونیست چین، همانند حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی، برای تقویت رهبری بر مذاهب، برای هر گروه دفاتر تنظیم مقررات تأسیس کرد، مانند انجمن تائوئیستهای چین، انجمن بودیستهای چین، و غیره. حزب کمونیست چین برای مقابله با کاتولیکها، انجمن کاتولیک میهنپرستان چین را تأسیس کرد که بهطور کامل تحت کنترل حزب بود. تمام انجمنهای مذهبی مجبور شدند برطبق ارادۀ حزب، اعضای خود را کنترل و آنها را «اصلاح فکری» کنند. در عین حال، حزب کمونیست چین از این انجمنها برای انجام کارهایی استفاده میکرد که شبح اهریمنی نمیتوانست بهطور مستقیم انجام دهد: ایجاد اختلافات و تباه کردن مذاهب راستین از درون.
حزب کمونیست چین با بودیسم تبتی نیز به همان شیوه برخورد کرد. حزب کمونیست چین بعد از اعزام ارتش و اشغال تبت در سال ۱۹۵۰، آزار و اذیت شدید بودیسم تبتی را آغاز کرد. چهاردهمین دالایی لاما در سال ۱۹۵۸ از تبت فرار کرد و در تبعید در هند زندگی کرد که حزب کمونیست چین آن را شورش در نظر گرفت. در ماه مه ۱۹۶۲، دهمین پانچن لاما[۳] به شورای دولتی حزب کمونیست چین گزارشی درباره خرابکاری حزب علیه فرهنگ تبتی، بهخصوص سنتهای بودیستی آن، ارسال کرد:
درخصوص ریشهکن کردن مجسمههای بودیستی، متون بودیستی و معابد بودیستی، اساساً بهجز تعداد بسیار کمی از صومعهها، از جمله چهار صومعه بزرگ که حفاظت شدند، در سایر صومعههای تبت و در روستاها، شهرهای کوچک و شهرهای بخشهای مختلف وسیعتر کشاورزی و دامداری، برخی از کادرهای هان[۴] ما طرح هایی را تهیه کردهاند، کادرهای تبت ما بسیج شدهاند و برخی از افراد در میان فعالانی که دلیل را درک نکردند نقش اجراکنندگان طرح را بازی کردند. آنها نام تودهها را غصب کردند و نقاب تودهها را بر صورت قرار دادند، و موجی از سیلاب شدیدی را برای از بین بردن مجسمههای بودا ایجاد کردند. کتاب مقدس بودیستی و معابد را به آب دادند، آنها را بر روی زمین انداختند، شکستند و ذوب کردند. آنها با بیاحتیاطی و بهطور شتابزده و وحشیانه، صومعهها، سالنهای بودیستی، کتیبههای بودیستی «مانی» و معابد را تخریب کردند و بسیاری از زیورآلات را از مجسمههای بودا و نیز اقلام با ارزش را از معابد بودیستی دزدیدند. ازآنجاکه نهادهای دولتیِ خرید هنگام خرید فلزات غیر آهنی تمایزی قائل نمیشدند، بسیاری از مجسمههای بودا، اشیاء و ظروف ساخته شده از فلزات غیر آهنی را میخریدند و روحیه تخریب چنین چیزهایی را از خود نشان میدادند. در نتیجه وضعیت برخی روستاها و صومعهها طوری به نظر میرسید که انگار نتیجه منازعات عمدی انسان نبود، بلکه انگار در نتیجۀ بمبارانی تصادفی و جنگی که تازه تمام شده، تخریب شده بودند و کسی تاب نگاه کردن به آن منظره را ندارد. علاوه بر این، آنها با پررویی به مذاهب توهین میکردند، تریپیتاکا[۵] را با بهعنوان مادهای برای کود استفاده میکردند، بهویژه تصاویر بودا و متون بودیستی را برای ساختن کفش استفاده میکردند. این کاملاً غیر منطقی بود. ازآنجاکه کارهای زیاد انجام دادند که حتی دیوانگان نیز این کارها را انجام نمیدهند، تمام اقشار مردم بسیار شوکه شدند، احساساتشان بسیار جریحهدار شد و بسیار ناراحت شدند. آنها گریه کردند و همزمان که اشک از چشمانشان جاری بود میگفتند: «منطقه ما تبدیل به یک منطقه سیاه شده است» و چنین گفتههای حزنانگیزی دیگری. [۴]
پس از انقلاب فرهنگی که در سال ۱۹۶۶ آغاز شد، بسیاری از لاماها را مجبور کردند به زندگی دنیوی برگردند و متون مذهبی ارزشمند بسیار زیادی سوزانده شدند. تا سال ۱۹۷۶، از ۲۷۰۰ معبدی که در ابتدا در تبت وجود داشت، تنها ۸ معبد باقی مانده بود. معبد جکهانگ نیز که بیش از ۱۳۰۰ سال قبل و پیش از سلسله تانگ ساخته شده و مهمترین معبد در تبت است در جریان انقلاب فرهنگی مورد غارت قرار گرفت.
در چین، تزکیه تائوئیسم، تاریخی باستانی دارد. بیش از ۲۵۰۰ سال پیش، لائوذی متن دائو د جینگ را که از ۵۰۰۰ کلمه تشکیل شده، از خود بهجای گذاشت. این اساس و جوهرۀ تزکیه تائوئیسم است. گسترش دائو د جینگ به کشورهای شرقی محدود نبود؛ بسیاری از کشورهای غربی نیز آن را به زبان خود ترجمه کردند. اما در طول انقلاب فرهنگی، لائوذی را بهعنوان ریاکار مورد انتقاد قرار دادند و دائو د جینگ را «خرافات فئودالی» تلقی کردند.
باورهای اصلی کنفوسیونیسم، خیرخواهی، درستی، منش اخلاقی برای انجام کارهای خوب، رفتار درست، حکمت و اعتماد است. کنفوسیوس استانداردهای اخلاقی را برای نسلهای بعدی تعیین کرد. در طول انقلاب فرهنگی، شورشیان در پکن، سربازان سرخ را به کوفو، زادگاه کنفوسیوس هدایت کردند و آنجا خرابکاری کردند و کتابهای باستانی را سوزاندند و هزاران سنگ قبر باستانی از جمله سنگ قبر کنفوسیوس را شکستند. در سال ۱۹۷۴، حزب کمونیست چین جنبش دیگری را برای «انتقاد از لین [بیائو]، انتقاد کنفوسیوس،» آغاز کرد. حزب کمونیست چین تفکر سنتی کنفوسیوس درباره اینکه فرد چگونه باید زندگی و استانداردهای اخلاقی را حفظ کند بیارزش تلقی کرد.
حتی وحشیانهتر و ترسناکتر از همه، آزار و اذیتی است که جیانگ زمین، رهبر وقت حزب در ژوئیه ۱۹۹۹علیه فالون گونگ (همچنین معروف به فالون دافا) و تزکیهکنندگان آن روش، که حقیقت، نیکخواهی و بردباری را انجام میدهند بهراه انداخت. علاوه بر این، حزب برداشت اعضای بدن زندۀ تمرینکنندگان فالون گونگ را انجام میدهد، جنایتی که هرگز در این سیاره وجود نداشته است.
طی مدت کوتاه چند دهه، حزب کمونیست چین هزاران سال از فرهنگ سنتی چین، ارزشهای اخلاقی و اعتقادات به خودسازی و تزکیه نفس را بهکلی ویران کرد. در نتیجه، مردم اعتقاد خود به موجودات خدایی را از دست دادند و از خداوند رویگردان شدند و و خلأ معنوی و فساد ارزشهای اخلاقی را تجربه کردند. بنابراین جامعه روز به روز بدتر شد.
۲- در غرب: نفوذ و محدودکردن مذاهب
شیطان کمونیسم همچنین برنامهریزی نظاممندی برای حمله به معتقدان مذهبی در کشورهای غیرکمونیستی انجام داد. از طریق حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی و حزب کمونیست چین، از پول و جاسوسان استفاده کرد تا تحت نام «تبادل مذهبی» به نهادهای مذهبی سایر کشورها نفوذ کند تا باورهای راستین را منحرف کند یا بهطور مستقیم به آنها حمله و ایدئولوژیهای سوسیالیستی و کمونیستی را به آنان معرفی کند. این امر سپس منجر به این شد که معتقدان به عبادت و تمرین در مذاهبی ادامه دهند که بهوسیله ایدئولوژی کمونیستی تغییر کرده بود.
الف. نفوذ در مذهب
کورتیس بوئرز[۶]، تهیهکننده مستند دستور کار- خرد کردن تدریجی آمریکا، فاش کرد که او سوگندی که مانینگ جانسون[۷]، یکی از اعضای رده بالای حزب کمونیست در سال ۱۹۵۳ در مقابل کنگره یاد کرد را یافته است. جانسون گفت:
هنگامی که تاکتیک نفوذ به سازمانهای مذهبی بهوسیله کرملین تعیین شد، مکانیسم واقعی اجرای «خط جدید»، مسئله پیروی از تجربیات عمومی جنبش کلیسای زندگی در روسیه بود که کمونیستها کشف کردند تخریب مذهب میتواند از طریق نفوذ در کلیسا بهوسیله عوامل کمونیستی که درون خود کلیسا عمل میکنند سریعتر اجرا شود. …
بهطور کلی، ایده این بود که تأکید تفکر افراد روحانی را از معنوی به مادی و سیاسی سوق داد؛ البته منظور از سیاسی، سیاست بر اساس تعالیم کمونیستی فتح قدرت است. به جای تأکید بر معنویت و امور مرتبط با روح و روان، تأکید جدید و جدی این بود که به اموری پرداخته شود که بهطور عمده به برنامه کمونیست مبنی بر «تقاضاهای فوری» ختم شود. البته این خواستههای اجتماعی از ماهیتی برخوردار بودند که مبارزه برای آنها جامعه فعلی ما را تضعیف میکند و آن را برای پیروزی نهایی بهوسیله نیروهای کمونیست آماده میکند.
شیطان کمونیسم در واقع بدین شکل عمل کرد. بهعنوان مثال، برخی از مارکسیستها تغییر چهره دادند و در کلیساهای مسیحی در ایالات متحده نفوذ کردند. آنها شروع کردند در دهه ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ وارد سمینارها شوند و به نسلی پس از نسل دیگری از کشیشان و روحانیون، تعلیمات اشتباه دادند، یعنی همان افرادی که پس از آن قرار بود افراد تأثیرگذار مذهبی در ایالات متحده باشند.
مومچیل متودیف[۸] مورخ بلغاری پس از تحقیقات گسترده در آرشیوهای حزب کمونیست بلغارستان در دوران جنگ سرد، این واقعیت را کشف کرد که شبکه اطلاعاتی کمونیستی اروپای شرقی برای تأثیرگذاری بر سازمانهای مذهبی بینالمللی و نفوذ در آنها، با کمیتههای مذهبی حزبی بهطور تنگاتنگی همکاری میکرد. [۵]
در مقیاس جهانی، سازمانی که کمونیسم در اروپای شرقی بهطور قابل ملاحظهای در آن نفوذ کرد، شورای جهانی کلیساها بود. شورای جهانی کلیساها که در سال ۱۹۴۸ تأسیس شد، سازمان جهانی مسیحی بین کلیسایی است. اعضای آن شامل کلیساها از شکلهای عمده مسیحیت هستند که حدود ۵۹۰ میلیون نفر از ۱۵۰ کشور مختلف را نمایندگی میکنند. به این ترتیب، شورای جهانی کلیساها، نیروی مهمی در محافل مذهبی جهان است.
اما شورای جهانی کلیساها اولین سازمان بینالمللی مذهبی بود که در زمان جنگ سرد، کشورهای کمونیستی (از جمله اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای وابسته آن) را بهعنوان اعضای خود پذیرفت و کمک مالی کشورهای کمونیستی را قبول کرد.
نفوذ کمونیست به شورای جهانی کلیساها پیروزیهای مهمی بههمراه داشت، مانند انتخاب اسقف اعظم ارتدکس روسیه لنینگراد، نیکودیم[۹]، بهعنوان رئیس شورای جهانی کلیساها در سال ۱۹۷۵. پیروزی دیگر، نقشی بود که تودور سابف[۱۰]، جاسوس کمونیستی بلغاری بیش از ده سال ایفاء کرد و از سال ۱۹۷۹ تا ۱۹۹۳ در مقام معاون دبیرکل شورای جهانی کلیساها خدمت کرد. مورخ مومچیل متودیف[۱۱] اشاره میکند که در دهه ۱۹۷۰ نیکودیم تحت فرامینی از سوی کا.گ.ب و با حمایت اسقفها و عوامل آن در بلغارستان این نفوذ را رهبری میکرد. [۶]
بر اساس یک پرونده منتشرشدۀ کا.گ.ب، از سال ۱۹۶۹، مورخ و استاد دانشگاه کمبریج، کریستوفر اندرو[۱۲] مینویسد که در طول جنگ سرد، نمایندگان مهم کلیسای ارتدکس روسیه در شورای جهانی کلیساها، بهطور مخفیانه برای کا.گ.ب کار میکردند و بر سیاستها و اداره شورای جهانی کلیساها بهطور مخفیانه تأثیر داشتند. یک پرونده منتشرشدۀ کا.گ.ب از سال ۱۹۸۹ نشان میدهد که نمایندگان کلیسای ارتدکس روسیه که تحت کنترل کا.گ.ب بودند، برنامههای خود را بهطور موفقیتآمیزی در ارتباطات عمومی شورای جهانی کلیساها قرار دادند. [۷]
اگر ما درک کنیم که کمونیستهای اروپای شرقی چگونه در کلیساها نفوذ و آنها را دستکاری کردهاند، درک این دشوار نیست که چرا شورای جهانی کلیساها مخالفت اعضای خود را نادیده گرفت و اصرار داشت که اتحاد ملی آفریقایی زیمبابوه- جبهه میهنپرستانه (زانو- پیاف) را در ژانویه ۱۹۸۰ تأمین مالی کند. زانو- پیاف گروه بدنامی از چریکهای کمونیستی بود که به قتل مسیحیان و شلیک به پروازهای تجاری معروف بود.
حزب کمونیست چین از طریق شورای مسیحی چین، یکی از ابزارهای حزب برای کنترل مذهب، نیز در شورای جهانی کلیساها نفوذ کرد. این شورا تنها نمایندۀ رسمی چین کمونیستی در شورای جهانی کلیساها است و بهواسطۀ انگیزههای مالی و سایر تأثیرات، شورای جهانی کلیساها سالها با منافع حزب کمونیست چین همراه بوده است.
دبیر کل شورای جهانی کلیساها در ابتدای سال ۲۰۱۸ بهطور رسمی از چین بازدید کرد و با چندین سازمان مسیحی تحت کنترل حزب، از جمله شورای مسیحی چین، کمیته ملی سه جنبش میهنپرست کلیساهای پروتستان در چین و نیز اداره دولتی برای امور مذهبی دیدار کرد. در چین تعداد اعضای گروههای غیر رسمی مسیحی (کلیساهای زیرزمینی) خیلی بیشتر از گروههای رسمی مسیحی است. اما نمایندگان شورای جهانی کلیساها برای اجتناب از اصطکاک با پکن، برنامهریزی نکردند تا با گروههای غیر رسمی مسیحی ملاقات کنند.
ب. محدود کردن مذهب
نفوذ شبح کمونیستی در غرب در همه جا وجود دارد و ایدئولوژیها و رفتارهایی که به خداوند افترا میزنند به مذهب ضربه زدهاند. ایدههایی مانند «جدایی کلیسا و دولت» و «نزاکت سیاسی» که از کمونیسم ریشه گرفتهاند، برای به حاشیه راندن و ضربه به مذاهب راستین و معتبر استفاده شده است.
بنیان ایالات متحده بر اساس اعتقاد به خداوند بنا شده است. همه رؤسای جمهور ایالات متحده زمانی که سوگند میخورند دست خود را بر روی انجیل قرار داده و از خداوند میخواهند که آمریکا را برکت دهد. امروزه هنگامی که افراد مذهبی رفتار، ایدهها و سیاستهایی را که با موجودات خدایی فاصله دارند، مورد انتقاد قرار میدهند یا علیه سقط جنین یا همجنسگرایی که خداوند ممنوع دانسته سخن میگویند، کمونیستها در ایالات متحده یا چپ ستیزهجو، به حمله میپردازند. آنها از «جدایی کلیسا و دولت» استفاده میکنند و میگویند مذهب نباید هیچ کاری با سیاست داشته باشد، و به دنبال این هستند که خواست خداوند و نصایح و محدودیتهایی را که موجودات خدایی برای رفتار انسان قائل شدهاند، محدود کنند.
برای هزاران سال، موجودات خدایی، خودشان را به کسانی که ایمان آوردهاند شناساندهاند. افراد با ایمان و با باورهای راستین، در گذشته اکثریت جامعه را تشکیل میدادند و تأثیر عظیمی بر اخلاق اجتماعی داشتند. امروزه مردم فقط میتوانند درباره اراده و خواست خداوند در گستره کلیسا صحبت کنند. خارج از کلیسا، آنها نمیتوانند به تلاش برای تضعیف الزامات خداوند برای رفتار انسان انتقاد یا در برابر آنها مقاومت کنند. مذهب تقریباً عملکرد خود را در حفظ اخلاقیات جامعه از دست داده است و درنتیجه اخلاق در ایالات متحده بهشدت افول کرده است.
در سالهای اخیر، نزاکت سیاسی به حدی به افراط رفته است که مردم از گفتن کریسمس مبارک در کشوری که برپایه مسیحیت تأسیس شده طفره میروند. علت آن فقط این است که برخی ادعا میکنند که از لحاظ سیاسی نادرست است و باعث جریحهدار شدن احساسات غیرمسیحیان میشود. بهطور مشابه، هنگامی که مردم بهطور آشکارا از اعتقاد خود به خداوند سخن میگویند یا خداوند را عبادت میکنند، برخی ادعا میکنند که این میتواند رفتاری تبعیضآمیز علیه افرادی باشد که باورهای دیگری دارند، از جمله غیرمعتقدان. واقعیت این است که همه مردم مجازند به شیوه خودشان باورهای خود را بیان کنند، از جمله احترام به موجودات خدایی خود، و هیچ ارتباطی با تبعیض ندارد.
در حال حاضر در مدارس، کلاسهایی که شامل اعتقادات راستین و ارزشهای سنتی هستند مجاز به آموزش نیستند. معلمان نمیتوانند از آفرینش سخن بگویند، چراکه علم هنوز وجود خداوند را ثابت نکرده است. علم هنوز الحاد و تکامل را ثابت نکرده است، اما این نظریهها بهعنوان حقیقت در مدارس تدریس میشوند. از سوی دیگر سخنانی که به موجودات خدایی حمله میکند، آنها را رد میکند و به آنها افترا میزند، همگی تحت عنوان آزادی بیان محافظت و تکریم میشوند.
نفوذ شبح کمونیسم به جامعه و محدود کردن و دستکاری مذهب، فرهنگ، آموزش، هنر، و قانون، مسئلۀ فوقالعاده پیچیده و نظاممندی است. ما در فصلهای آتی جزئیات آن را مورد بحث قرار خواهیم داد.
۳- الهیات منحرف شبح کمونیست
در قرن گذشته، با تأثیر اندیشههای کمونیستی در دنیای مذهب و تخریب روحانیت و نفوذ و تباهی نامحسوس مذاهب راستین، نظریههای منحرف گوناگونی رایج شدند. روحانیون متون مذهبی را بهطور بیشرمانهای به میل خود تفسیر کرده و آموزههای راستین بهجای مانده از موجودات روشنبین مذاهب راستین را تحریف کردند. بهویژه در دهه ۱۹۶۰، «الهیات انقلابی،» «الهیات امید،» «الهیات سیاسی» و سایر الهیات منحرف اشباع شده در تفکر مارکسیستی، باعث هرج و مرج در دنیای مذهب شدند.
بسیاری از کشیشها در آمریکای لاتین در سمینارهای اروپایی در قرن گذشته تعیلم دیدند و عمیقاً تحت تأثیر نظریههای جدید الهیاتی قرار گرفتند که بهوسیله روند کمونیستی تغییر یافته بود. «الهیات رهاییبخش» در آمریکای لاتین در قرن بیستم و در طول دهههای ۱۹۶۰ تا ۱۹۸۰ فعال بود. نماینده اصلی آن، گوستاو گوتیرز[۱۳]، کشیش اهل پرو است.
این الهیات، مبارزه طبقاتی و تفکر مارکسیستی را بهطور مستقیم وارد مذهب میکند و رحمت خداوند نسبت به بشریت را اینگونه تفسیر میکند که فقیر باید رهایی یابد- به این ترتیب، معتقدین مذهبی باید در جدالهای طبقاتی شرکت کنند تا فقرا بتوانند به وضعیت برابر دست یابند. این مکتب فکری، دستور خداوند به موسی برای هدایت یهودیان به بیرون از مصر را بهعنوان مبنایی نظری برای این باور که مسیحیت باید فقرا را آزاد کند، استفاده میکند.
فیدل کاسترو، رهبر حزب کمونیست کوبا، این الهیات در حال ظهور را که بر جدال طبقاتی و ایجاد سوسیالیسم تأکید دارد، بسیار مورد ستایش قرار داد. اگرچه کلیسای سنتی کاتولیک در برابر گسترش این بهاصطلاح الهیاتِ درحال ظهور مقاومت کرده است، پاپ جدید، که در سال ۲۰۱۳ منصوب شد، از نماینده الیهات رهاییبخش، گوتیرز، دعوت کرد تا در تاریخ ۱۲ مه ۲۰۱۵، در کنفرانس مطبوعاتی در واتیکان، بهعنوان مهمان اصلی شرکت کند، که همین امر، نشاندهندۀ موافقت تلویحی کلیسای کاتولیک کنونی با الهیات رهاییبخش و حمایت از آن بود.
الهیات رهاییبخش ابتدا از طریق آمریکای جنوبی و سپس از طریق جهان پخش شد. در نقاط مختلف جهان، بسیاری از الهیاتِ درحال ظهور شبیه الهیات رهاییبخش ظاهر شده است، مانند «الهیات سیاه،» «الهیات زنان،» «الهیات مرگ خداوند،» «الهیات آزادیخواه،» و حتی «الهیات عجیب و غریب.» این الهیات تحریفشده، باعث اختلال در باورهای کاتولیک، مسیحی و سایر باورهای راستین در سراسر جهان شدهاند.
در طی دهه ۱۹۷۰، در ایالات متحده، رهبر «معبد مردمیِ مریدان مسیح» (بهطور خلاصه «معبد مردم»)، که خود را بازپیداشدۀ لنین نامید، یک معتقد مارکسیست بود و تعالیم اصلی مارکسیسملنینیسم و اندیشه مائو زدانگ را بهعنوان دکترین معبد مردمی وضع کرد. او ادعا کرد که برای دستیابی به ایدهآلهای کمونیستیاش، در ایالات متحده درحال تبلیغ مذهبی بوده است.
پس از کشتن نماینده کنگره ایالات متحده، لئو رایان[۱۴]، که در مورد ادعاهایی علیه این فرقه تحقیق میکرد، او فهمید که فرار او دشوار خواهد بود، درنتیجه بهطور بیرحمانهای پیروان خود را مجبور به انجام خودکشی کرد. او حتی کسانی که مایل نبودند همراه او خودکشی کنند را کشت. در نهایت، بیش از ۹۰۰ نفر خودکشی کردند یا کشته شدند. این فرقه، شهرت مذهب را تضعیف کرد و ایمان درستی که مردم در مذاهب راستین داشتند را بهطور بدی تحت تأثیر قرار داد. بدین ترتیب در کل، اثری منفی بر مردم گذاشت.
۴- هرج و مرج مذهبی
کتاب «کمونیست برهنه» که در سال ۱۹۵۸ منتشر شد، ۴۵ هدف در ایالات متحده را فهرست میکند که کمونیست قصد نابودی آنها را داشته است. بهطور شگفتانگیزی، بیشتر اهداف درحال حاضر تبدیل به واقعیت شدهاند. هدف شماره ۲۷ در لیست این است: «در کلیساها نفوذ کنید و مذهب «اجتماعی» را جایگزین مذهب رسمی [که بر پایه الهام الهی استوار است] کنید. انجیل را بیاعتبار سازید….» [۸]
امروزه در حوزه مذهب، بهویژه سه مذهب معتبر راستین- مسیحیت، کاتولیک و یهودیت (که با هم دیگر بهعنوان مذاهب برپایه الهام الهی شناخته میشوند)- بهطور رذیلانهای بهوسیله شبح کمونیست تغییر یافته و کنترل شدهاند، و عملکردی که در شکلهای اصلی خود داشتند را از دست دادهاند. شاخههای جدیدی که با اصول و مفاهیم کمونیستی بهطور رذیلانهای تأسیس یا تحریف شدند، شکلهای جدیدی از ترویج مستقیم ایدئولوژی کمونیست شدهاند. مذاهب سنگبنای مهمی در حفظ عملکرد روان و عادی دنیای غرب بوده است، اما آنها بهوسیله شبح کمونیست بهطور غیرقابلتشخیصی تغییر شکل یافتهاند.
در کلیساهای مذاهب مختلف امروزه، بسیاری از اسقفها و کشیشها بهطور همزمان الهیات منحرف را ترویج میدهند، درحالی که پیروان خود را گمراه میکنند و در یک سری از رسواییهای پیاپی با آنها همراه میشوند. بسیاری از معتقدان به کلیسا میروند، زیرا فکر میکنند این کاری متمدنانه است یا حتی نوعی سرگرمی یا زندگی اجتماعی است، اما آنها واقعاً متعهد به پرورش و رشد شخصیت خود نیستند.
مذاهب از درون فاسد شدهاند. نتیجه این است که مردم اطمینان خود به مذاهب و باور راستین خود به بوداها، دائوها و موجودات خدایی را از دست میدهند. در نتیجه، آنها اعتقادات خود را کنار میگذارند. اگر انسان به خداوند اعتقاد نداشته باشد، خداوند از او محافظت نخواهد کرد، و در نهایت، بشریت نابود خواهد شد.
در ۲۹ ژوئن سال ۲۰۱۷، اداره پلیس ویکتوریا در استرالیا یک کنفرانس مطبوعاتی مختصری برگزار کرد تا اعلام کند که «بهدلیل اتهاماتی که چندین شاکی دارد،» کاردینال جورج پل[۱۵] استرالیایی با اتهامات مربوط به جرایم جنسی مواجه میشود. پل در سال ۱۹۹۶ اسقف اعظم ملبورن و در سال ۲۰۰۳ کاردینال شد. پل در ژوئیه ۲۰۱۴، تحت فرمان پاپ فرانسیس[۱۶]، مسئولیت نظارت بر تمام معاملات مالی در واتیکان را بر عهده گرفت. او دارای قدرت عظیمی بود و نفر شماره ۳ در واتیکان بود.
در سال ۲۰۰۲، ستونی بهنام اسپاتلایت در روزنامه بوستون گلوب، گزارشات متعددی را درباره خشونت جنسی کشیشهای کاتولیک علیه کودکان و نوجوانان در ایالات متحده منتشر کرد. تحقیقات خبرنگاران فاش کرد که طی چندین دهه گذشته، نزدیک به ۲۵۰ کشیش بوستون کودکان را مورد آزار و اذیت قرار داده بودند، و کلیسا بهجای اطلاع دادن به پلیس، در تلاش برای مخفی کردن آن، روحانیون را از یک منطقه به منطقهای دیگر جابجا کرده بود. کشیشها همچنان به آزار و اذیت کودکان در مناطق جدید ادامه دادند و افراد بیشتری را قربانی کردند.
رویدادهای مشابهی بهسرعت در سراسر ایالات متحده گسترش یافت. این افشاگریها به کشیشهای سایر کشورهای کاتولیک، از جمله ایرلند، استرالیا و سایر کشورها گسترش یافت. سایر گروههای مذهبی شروع کردند فساد کلیسای کاتولیک را بهطور علنی محکوم کنند.
سرانجام، تحت فشار عمومی، سنت جان پل دوم[۱۷]، مجبور شد برای کاردینالهای کاتولیک ایالات متحده، کنفرانسی در واتیکان برگزار کند و در آن، واتیکان اعتراف کرد که آزار و اذیت جنسی کودکان جرم است و ساختار اداری کلیسا اصلاح خواهد شد. علاوه بر این، کلیسا کشیشهایی که کودکان را مورد صدمه جنسی قرار داده بودند را اخراج خواهد کرد و مجرمان به زندان فرستاده خواهند شد. کلیسا بهخاطر این بدرفتاریها بیش از ۲ میلیارد دلار غرامت پرداخت کرد.
اخاذی از معتقدین تحت نام مذهب نیز یک رخداد معمول است. بهعنوان مثال، در چین، مذاهب مختلف با استفاده از باور معتقدان به بوداها، دائوها و موجودات خدایی، بهطور لگامگسیختهای اختلاس میکنند و مذهب را به یک کسب و کار تبدیل کردهاند. برای مراسم مذهبی و برای عبادت ازطریق سوزاندن عود، پول دریافت میشود و گاهی اوقات هزینهها بالغ بر ۱۰۰هزار یوآن (۱۵هزار دلار) است.
در ظاهر، کلیساها و معابد بیشتر و بیشتر باشکوه ساخته میشوند، درصورتی که اعتقاد راستین به خداوند کم میشود. مریدانی که بهطور واقعی تزکیه میکنند کمتر و کمتر شدهاند. بسیاری از معابد و کلیساها مکانهایی برای جمع شدن ارواح و اشباح شیطانی شده است و معابد در چین به مکانهای گردشگری تجاری تبدیل شدهاند که راهبها حقوق دریافت میکنند و راهبان بودیستی و دائوئیستی بهعنوان مدیران عامل آنجا را اداره میکنند.
در جریان بهاصطلاح موج مطالعه گزارش نوزدهمین کنگره حزب کمونیست چین، معاون رئیس انجمن بودیستی چین، در یک «برنامه آموزشی برای روح کنگره نوزدهم» مدعی شد: «گزارش کنگره نوزدهم کتاب مقدس بودیستی معاصر است و من سه بار آن را دستنویس کردهام.» او همچنین اظهار داشت: «حزب کمونیست چین، بودا و بودیساتوای امروز است و گزارش کنگره نوزدهم کتاب مقدس بودیستی معاصر در چین است و با پرتوهای درخشان اعتقاد حزب کمونیست میدرخشد.»
همچنین افرادی بودند که از معتقدین بودیستی خواستند که از کار او پیروی کنند و روش دستنویسی متون را بهکار ببرند تا گزارش کنگره نوزدهم را از صمیم قلب دستنویسی کنند تا بتوانند روشنبینی را تجربه کنند. هنگامی که این گزارش خبری در مؤسسه بودیستی نانهای در استان هاینان منتشر شد، منجر به بحث و اختلافی شدید و در نهایت حذف شد. با این وجود این گزارش بهطور گستردهای در اینترنت پخش شد. این رویداد نشان میدهد که بودیسم رسمی در چین پر از راهبان سیاستمدار است و اساساً یک جامعه تزکیه نیست. بلکه بودیسم رسمی چین ابزاری شده است که حزب کمونیست چین برای جبهه متحد خود از آن استفاده میکند.
برای بیش از یکهزار سال، اسقفهای سراسر جهان بهطور مستقیم بهوسیله واتیکان منصوب یا بهرسمیت شناخته شدهاند. حدود ۳۰ اسقف در منطقه چین که قبلاً واتیکان آنها را بهرسمیت شناخته بود، بهوسیله حزب کمونیست چین مورد تأیید قرار نگرفتهاند. بههمین ترتیب، واتیکان و کاتولیکهای وفادار به آن در چین (به ویژه معتقدین زیرزمینی) اسقفهای تعیینشده بهوسیله حزب کمونیست را تصدیق نکردهاند. اما تحت اجبار و اغوای پیوستۀ حزب کمونیست چین، پاپ جدید اخیراً گفتگوهایی را با حزب کمونیست چین آغاز کرده است که بهنظر میرسد قرار است واتیکان اسقفهای منصوبشده بهوسیله حزب کمونیست چین را بهرسمیت بشناسد. بنابراین، اسقفهایی که قبلاً واتیکان آنها را تعیین کرده بود کنار گذاشته میشوند.
کلیسا مکانی برای جمع شدن افراد با ایمان است و هدف آن این است که معتقدین را قادر کند تزکیه کنند، اخلاقیات خود را ارتقاء دهند و نهایتاً به بهشت بازگردند. هنگامی که در دنیای بشری معاملاتی با روح شیطانی و برای طغیان علیه خداوند صورت میگیرد، جایی که به شبح کمونیست اجازه داده میشود تا اسقفها را منصوب و برای آنها برنامهریزی کند و در نتیجه مسائل مربوط به اعتقادات دهها میلیون کاتولیک را در چین بر عهده بگیرد، خداوند چگونه به این موضوع مینگرد؟ آیندۀ دهها میلیون کاتولیک در چین چگونه خواهد بود؟
در چین، کشوری با فرهنگ سنتی غنی، شبح کمونیسم بهطور نظاممندی سیستمی را سازماندهی کرد که فرهنگ سنتی را تخریب کرد، مذاهب راستین را تخریب کرد و بدن فیزیکی مردم را نابود کرد، درحالی که بهطور همزمان جامعه را از اخلاق تهی و ارتباط بین انسان و موجودات خدایی را قطع کرد؛ تمام این کارها را به هدف از بین بردن مردم انجام داد.
در غرب و سایر نقاط جهان، این شبح از فریب و نفوذ برای اهریمنی کردن مذاهب راستین استفاده کرد و مردم را گمراه و سردرگم کرد تا از اعتقادات راستین خود دست بکشند. بنابراین، آنها از موجودات خدایی بیشتر دور میشوند تا اینکه که کلاً نابود شوند. بدون توجه به اینکه این شبح از چه ابزاری استفاده کرده است، هدف نهایی همان است- از بین بردن بشریت.
مراجع
[۱] پوسپیلوفسکی، دیمتری وی. ۱۹۸۷. تاریخ الحاد مارکسیستلنینیست و ضدمذهبی شوروی: تاریخی از الحاد شوروی در نظر و عمل و معتقد. اسپرینگر. صفحه ۸۰.
[۲] https://www.loc.gov/exhibits/archives/ae2bkhun.html
[۳] از یک مصاحبه پاتریارک الکس دوم با «ایزوستیا» شماره ۱۳۷، ۱۰ ژوئن ۱۹۹۱، تحت عنوان «پاتریارک الکسی دوم: – مسئولیت تمام چیزهایی که اتفاق افتاد را بهعهده میگیرم»، ترجمه انگلیسی از ناتانیل دیویس، راهی طولانی کلیسا: تاریخ معاصر ارتدکس روسیه، (Oxford: Westview Press, 1995)، صفحه ۸۹. همچنین مراجعه شود به تاریخ کلیسای ارتدکس روسیه در خارج، نوشته سنت. جان (مکسیموویچ) شانگهای و سن فرانسیسکو، ۳۱ دسامبر ۲۰۰۷.
[۴] از قلب پانچن لاما، اداره تبت مرکزی، هند، ۱۹۹۸، http://tibet.net/wp-content/uploads/2015/04/FROM-THE-HEART-OF-THE-PANCHEN-LAMA-1998.pdf
[۵] مومچیل متودیف، بین ایمان و مصالحه: کلیسای ارتدکس بلغارستان و دولت کمونیستی (۱۹۸۹-۱۹۴۴) (Sofia: Institute for Studies of the Recent Past/Ciela, 2010)
[۶] همان مرجع.
[۷] کریستوفر اندرو، مأموران اطلاعاتی خارجی کا.گ.ب از برژنف تا کودتا،» In Wesley K. Wark (ed.)، جاسوسی: گذشته، حال، آینده؟ (London: Routledge, 1994)
[۸] دبلیو. سلون اسکوسن، کمونیست برهنه (Salt Lake City: Izzard Ink Publishing, 1958, 2014)، فصل ۱۲.
[۱] – Nüwa
[۲] – Alexy II
[۳] – رهبر روحانی یا لامایی که مقام دوم را پس از دالایی لاما دارد. (مترجم.)
[۴] – Han
[۵] – اصطلاحی سنتی برای کتاب مقدس بودیستها (مترجم.)
[۶] – Curtis Bowers
[۷] – Manning Johnson
[۸] – Momchil Metodiev
[۹] – Nikodim
[۱۰] – Todor Sabev
[۱۱] – Momchil Metodiev
[۱۲] – Christopher Andrew
[۱۳] – Gustavo Gutiérrez
[۱۴] – Leo Ryan
[۱۵] – George Pell
[۱۶] – Pope Francis
[۱۷] – Saint John Paul II
مطالب دیگر:
شبح کمونیسم در حال حکمرانی بر جهان ما، فصل ۵ : نفوذ به غرب (قسمت دوم)
شبح کمونیسم در حال حکمرانی بر جهان ما، فصل ۵ : نفوذ به غرب (قسمت اول)
شبح کمونیسم در حال حکمرانی بر جهان ما، فصل ۴ : صدور انقلاب