«سائو جی» در مقایسه با «سائو سائو»، نوهاش، شخصیتی مبهم در تاریخ چین دارد اما او بهخاطر مهربانی و سخاوت در میان همسایگانش مشهور بود.
در «ادامه کتاب هان» آمده است که یکبار همسایه سائو جی خوکی گم کرد و متوجه شد که یکی از خوکهای سائو جی خیلی شبیه خوک گمشدهاش است و تصور کرد که خوک اوست.
سائو جی با همسایهاش مشاجره نکرد و اجازه داد تا خوک را با خود ببرد.
مدتی بعد، خوک گمشده همسایه به خانه بازگشت. همسایه که بسیار احساس خجالت میکرد از سائو جی عذرخواهی کرد و خوک را به او برگرداند.
سائو جی با لبخندی و بدون آنکه حرفی بزند خوک را پس گرفت. مردم روستا این سخاوت سائو جی را ستودند و از صمیم قلب او را تحسین کردند.
«سائو سائو»، نوه سائو جی (۲۲۰-۱۵۵ میلادی) و قهرمانی در دوران «سه امپراطوری»، حتی روشنفکرتر و بزرگوارتر از جدش بود.
نبرد «گواندو» که مشهورترین نبرد در تاریخ چین است در سال ۲۰۰ میلادی روی داد. باوجود آنکه تعداد نفرات ارتش سائوسائو بسیار کم بودند اما توانستند ارتش «یوان شائو» را شکست دهند. یوان شائو و پسرش ارتش را رها کردند و دست به فرار زدند.
سربازان سائو سائو، تجهیزات ارتش، اسناد، گنجینه و حتی سربازان او را به غنیمت گرفتند.
اسناد یوان شائو شامل مکاتبات خصوصی یوان شائو و مقامات سائو سائو بود که برخیاز آنها حتی از ژنرالهای ارتش سائوسائو بهشمار میرفتند.
این اسناد، خیانت مقامات را آشکار میکرد. سائوسائو میتوانست با خواندن این نامهها، خائنین را شناسایی و پاکسازی کند. با این وجود او هیچ اقدامی نکرد.
درعوض، وی به خدمتکارانش دستور داد تا همه نامهها را بسوزانند بدون آنکه حتی یکی از آنها را بخواند و با این کار حس زیردستانش را از وحشت به حس قدردانی تغییر داد.
سائو سائو، به جای آنکه علیه خیانتکاران اقدامی کند، به این موضوع از منظر زیردستانش نگریست و گفت: «زمانیکه یوان قوی بود، حتی خود من نیز به سرنوشت خود اطمینان نداشتم، دیگران جای خود دارند!»