در کسب و کار معمولا دو نوع طرز فکر وجود دارد:
کارآفرینان «برنامهریز» که جزئیات کار را مدیریت میکنند و کارآفرینان «ایدهپرداز»؛ یکی فعال و دیگری واکنشگرا و انفعالی.
دو روی سکه
«برنامهریزان» به سازماندهی و ترسیم طرح و نقشه تمایل دارند؛ در حالی که «ایدهپردازان» دوست دارند با موج باد حرکت کنند و از فرصتهایی که پیش میآید، بهره بجویند.
«برنامهریزان» اهدافی را تعیین میکنند و سپس تاکتیکهایی را برای رسیدن به این اهداف طراحی کرده و به اجرا میگذارند.
از سوی دیگر، «ایدهپردازان»، دیدگاه مبهمی از جایی که میخواهند شرکتشان قرار داشته باشد، دارند و تنها با اشتیاقی شدید حرکت میکنند و در تبدیل رویایشان به واقعیت کم قدرت هستند.
طرز تفکر هیجانی
کارآفرین «ایدهپرداز» معمولا از سوژهای که شکار میکند هیجانزده میشود، اما نه لزوما از نتایج حاصله از کار.
بنابراین، کارآفرین «برنامهریز» هرگز قادر به تغییر طرز فکر «ایدهپرداز» نیست، چراکه روش تفکر کارآفرین «ایدهپرداز» ذاتی و تغییر ناپذیر است. او خلاق، واکنشگرا، اغلب شلوغ و تقریبا مخالف برنامهریزی است.
از سوی دیگر «برنامهریزان» سازمان یافتهتر بوده و با جزئیات کار و سنجش عملکرد راحتتر هستند.
استراتژیستهای خوب
کارآفرینان «ایدهپرداز» تمایل دارند که در مقابل طبقهبندیها و نیز زمانبندیها مقاومت کنند. با این حال، این طور نیست که لزوما از بهکارگیری استراتژی نفرت داشته باشند، بلکه ممکن است خیلی ساده از فرعیات پیچیده برنامهریزی خوششان نیاید.
میتوان گفت که بسیاری از «ایدهپردازان» در مواردی که چشماندازی از نقطهای که میخواهند باشند و مسیری حدسی و ذهنی از چگونگی رسیدن به آنجا دارند، استراتژیستهای خوبی هستند.
رابطه همزیستی
در هرکسب و کاری هر دو نوع طرز تفکر باید به شکل رابطهای همزیستی با همدیگر به کار بپردازند.
این که هر دو نوع طرز تفکر در آن واحد در یک شخص وجود داشته باشد، نادر است؛ بنابراین معمولا، کارآفرینان ایدهپرداز و برنامهریز با هم کار کنند و مهارتهای خاص خود را به کار میبندند.
این کار گروهی باید بر اساس همکاری و تعامل باشد و موضوع برنده شدن و یا درست بودن یکی از دو طرف مطرح نیست.
در حالت ایده آل، این به این معنی است که هر کدام به مهارتهای دیگری احترام گذاشته، به جلو حرکت میکنند و از این مهارتها تا جایی که امکان دارد، استفاده میکنند.
برنامهریزان به جای تلاش برای مجبور کردن کارآفرینان ایدهپرداز به استدلال سختگیرانه برنامهریزی استراتژیک، باید آنها را متقاعد کنند که از مزایای کلی تفکر استراتژیک بهره برده و بیاموزند که چگونه میتوان با این تفکر فرصتها را دنبال کرد.
هدایت در مسیر درست
بهتر است از ابتدا مسیر درست را برای ایدهپردازان مشخص کرد تا بتوانند سریعتر به رویا و هدف خود دست یابند.
این کار به تشکیل چارچوبی کلی کمک میکند؛ چارچوبی که آنقدر انعطافپذیر هست که به ایدهپردازان امکان دنبالهگیری فرصتها را تا زمانی که در جهت مناسب به سوی اهداف کلی هدایت شوند، بدهد.
این امر به چگونگی عملکرد برنامهریز استراتژیک بستگی دارد که در صورت اشتباه در عملکرد ممکن است کارآفرین ایدهپرداز را از رسیدن به هدف دور کند.
مطالب دیگر:
آزار و اذیت فالوندافا در چین هنوز ادامه دارد
آیا کارکنان شرکتتان از دل و جان کار میکنند؟ مدیران مقصرند یا کارمندان؟