Search
Asset 2

عشق مادربزرگ! (قسمت اول)

(DeepGreen/Shutterstock)

 

یکی از همین صبح ها بود که فرزند بزرگترم حاضر نشد لباس مدرسه‌‌‏اش را بپوشد و کوچولوی نوپای من هم نمی‌‌‏خواست صبحانه‌‌‏اش را بخورد. این داستان زیاد اتفاق می‌‌‏افتاد که در حالی که سعی می‌‌‏کردم هرج و مرج منزل را کنترل کنم تا بچه ها را به مدرسه برده و بعد به سر کارم بروم یکهو می‌‌‏دیدم که ساعت دارد تند می‌‌‏گذرد و وقت زیادی ندارم ولی هنوز پسر شش ساله‌‌‏ام شلوارش را عوض نکرده و در لباس راحتی خوابش است و پسر نوپایم هم غذایش را نمی‌‌‏خورد؛ در این موقع، احساس ناکامی معمولا سراغم می‌‌‏آید ولی ناگهان کسی همچون فرشته ظاهر می‌‌‏شود چند کلمه‌‌‏ای به پسر بزرگترم می‌‌‏گوید و او بلافاصله لباسش را می‌‌‏پوشد و سپس این فرشته به سمت پسر کوچکترم رفته و چیزی به او می‌‌‏گوید و بلافاصله کودکم قاشق غذایش را در دهانش می‌‌‏گذارد تا آن را تمام کند.

از مادرم می‌‌‏پرسم، چطوری از پس این کار بر می‌‌‏آیی؟

اون هم در جواب میگه: «من یک مادربزرگم؛ فقط همین

هرگاه با دوستانم در مورد زندگی و تجاربی که با زندگی با پدر و مادرهایمان در زیر یک سقف داریم صحبت می‌‌‏کنیم همگی از توانایی پدر و مادربزرگ‌‌‏ها در آرام کردن فرزندان‌‌‏مان با محبت‌‌‏های واقعا قابل تحسین تعجب می‌‌‏کنیم. بچه‌‌‏های ما، ما را دوست دارند ولی مادربزرگ و پدربزرگ‌‌‏های خود را ستایش می‌‌‏کنند؛ حتی عروسک‌‌‏ها، سگ‌‌‏ها و میمون‌‌‏های خود را هم می‌‌‏ستایند.

مطالعات علمی، مقالات روزنامه‌‌‏ها و تجارب مردم زیادی در مورد تایید حضور موثر پدر و مادر بزرگ‌‌‏ها در نوه ها وجود دارند. آنان خرد و دانشی که حاصل ده‌‌‏ها سال تجربه است را با نوه‌‌‏ها به اشتراک می‌‌‏گذارند و در مورد انضباط و تربیت نوه‌‌‏ها ملایم‌‌‏تر رفتار کرده و در صورت لزوم هم کمک می‌‌‏کنند تا نوه‌‌‏ها رفتارشان را اصلاح نمایند و حتی فرزندان خود را در فراز و نشیب‌‌‏های ارتباطی با کودکان خود یاری می‌‌‏رسانند.

مطالعه‌‌‏ای که توسط  دانشگاه اکسفورد انجام گرفت نشان داد که کودکانی که با پدربزرگ و مادربزرگ‌‌‏های خود تعامل بالایی داشتند، مشکلات رفتاری و هیجانی کمتری داشتند.

فرزندانی که از نعمت تعامل و داشتن ارتباط نزدیک با پدر و مادربزرگ‌‌‏های خود برخوردار هستند بسیار خوشبختند. در جوامع غربی حضور پدر و مادربزرگ ها خیلی کمرنگ است. مسائل شغلی و زندگی در شهرهای مختلف و دور بودن از یکدیگر موجب شده که گاه خود نوه ها و فرزندان و یا حتی خود مادربزرگ و پدربزرگ ها این تعامل را کمتر ایجاد کنند.

پس از ازدواج، بدلیل شغل همسرم بناچار من و پسر و همسرم به شهر دیگری نقل مکان کردیم و فکر می‌‌‏کردیم صرفا هر چند ماه یکبار آنهم فقط برای یک هفته یا مدت کوتاهی می‌‌‏توانیم مادربزرگ و پدربزرگ را در کنار خود داشته باشیم و سپس آنها به شهر خودشان باز می‌‌‏گشتند تا در تنهایی زندگی خود را بگذرانند. فکر می کردم حالا فاصله‌‌‏های لازم برای زندگی مستقل‌‌‏مان ایجاد شده و ما همه این را می‌‌‏خواهیم.

پس از درگذشت پدرم در سال ۲۰۱۵ مادرم بیشتر به دیدن ما می‌‌‏آمد. هر گاه به شهر خود بر می‌‌‏گشت، پسر سه ساله من بلافاصله متوجه غیبت او می‌‌‏شد و سراغش را می‌‌‏گرفت و می‌‌‏پرسید، پس مادربزرگ کی بر می‌‌‏گرده؟ این سوال را هر بار پس از تماس تلفنی با مادرم باز می‌‌‏پرسید.

پسرم به طور مرتب تمامی خاطرات خود را با مادرم از صحبت‌‌‏هایی که با او داشت در مورد دایناسورها و ربات‌‌‏ها و همین طور در آغوش گرفتن‌‌‏ها و بوسه‌‌‏های قبل از خوابش، یادآوری می‌‌‏کرد. مادرم معلم بازنشسته‌‌‏ای بود که هر کلمه پسرم را تایید می‌‌‏کرد و بخوبی به او گوش می‌‌‏داد. در حین تعطیلات مدرسه، مادرم بسته‌‌‏های آموزشی جالبی داشت و کلاس‌‌‏هایی را در دروس پیش دبستانی برگزار می‌‌‏کرد و جالب بود که پسرم دوست داشت در تعطیلاتش به مدرسه او برود تا آنکه از تعطیلات برای تفریح استفاده کند.

اما دو سال بعد اتفاق تازه‌‌‏ای در زندگی من پیش آمد، حباب شکننده خانواده متشکل از «پدر، مادر و فرزندِ» من ظاهر شد. من و همسرم روند طلاق را شروع کردیم و من خودم را به عنوان یک مادر مجرد به همراه دو فرزند آماده کردم. هنگامی که مادرم تلاش‌‌‏ می‌‌‏کرد من و فرزندانم از شکستگی خانواده‌‌‏مان، جان سالم به در کنیم، جنبه دیگری از مادرم پدیدار شد….

ادامه دارد …

شانون شلتون میلر ساکن اوهایو و مادر دو پسر ۳ و ۶ ساله است. وی در مورد آموزش و فرزند پروری می‌‏نویسد و نوشته‌‏هایش در نیویورک تایمز، واشنگتن پست و هافینگتون منتشر می‌‏شود.

مطالب دیگر:

« همه‌اش جعلی است »- عصبانیت ساکنان ووهان از پنهان کردن موارد آلوده به ویروس کرونا از سوی چین

در مواقع بحران با کودکان چگونه رفتار کنیم؟

آیا درمانی طلایی و « نتیجه‌بخش » برای یک اپیدمی وجود دارد؟

اخبار بیشتر

عضویت در خبرنامه اپک تایمز فارسی