Search
Asset 2

عشق مادربزرگ (داستان، قسمت دوم)

(DeepGreen/Shutterstock)

 

 

قسمت اول را از اینجا بخوانید

مادر من یک مرتبه به زنی تبدیل شد که خیلی از کارهایی را که قبلا نمی‌‏کرد را حالا بخاطر نوه‌‏هایش انجام می‌‏دهد. از زمان کودکی بخاطر دارم هیچوقت بیشتر از ۴۵ دقیقه رانندگی نکرده بود، اما حالا هر دو هفته یکبار حدود ۳ تا ۴ ساعت از ایالت دیگری به ایالت ما رانندگی می‌‏کند تا نوه‌‏هایش را ببیند. او الان در سن ۷۲ سالگی توانسته است به یک راننده قوی و ماهر بین جاده‌‏ای تبدیل شود. به محض رسیدن به منزل من، فورا به مدارس بچه‌‏ها رفته و آنها را به خانه می‌‏آورد، شام را آماده می‌‏کند و اگر من مجبور باشم تا دیر وقت سر کارم بمانم، آنها را حتی برای خواب هم آماده می‌‏کند.

وقتی تعجب من را از اینهمه کار و رانندگی طولانی بین جاده‌‏ای دید گفت: «من دو انتخاب داشتم. یکی اینکه هنوز از رانندگی بترسم و در خانه بمانم و رابطه‌‏ام را با نوه‌‏هایم از دست بدهم یا آنکه بر ترسم چیره شوم و ارتباطم را با نوه‌‏هایم حفظ کنم، نهایتا راه دوم را انتخاب کردم که رانندگی کنم تا پیش نوه هایم باشم.»

بعد از طلاقم متوجه شدم که چقدر ساختار خانواده گسترده می‌‏تواند مفید باشد؛ چیزی که برای برخی خانواده ها در برخی نقاط دنیا به عنوان یک نورم و هنجار پذیرفته شده است اکنون من ارزش و قدر آن را دانستم. قبلا عادت داشتم این طور فکر کنم که اگر روزی قرار باشد مادرم نزدیک من زندگی کند بهتر است خانه یا آپارتمانی نزدیک منزل من تهیه کند که هم زندگی خصوصی و فردی خودش را داشته باشد و هم نزدیک من و بچه ها باشد. اما الان به این نتیجه رسیدم که شاید بهتر باشد همین فضا را برایش در منزل خودم فراهم کنم حتی اگر برای بار دوم ازدواج کنم. البته نمی خواهم بگویم این طرز تفکر من برای همه خانواده مناسب و بهترین است ولی حداقل برای من این طور است.

با تماشای اعمال مادرم متوجه شدم که این مرحله از زندگی به عنوان مادربزرگ و پدربزرگ مثل راندن یک قایق تفریحی در دریا می‌‏ماند که باید کنترل بشود. پدر و مادربزرگ‌‏ها فرزندان خود را بزرگ کرده‌‏اند و دیگر نگران مسائل جزئی بچه ها که مادر و پدرها درگیر آن هستند نیستند، آنان به سادگی می‌‏توانند از روند تربیت و بودن در کنار نوه ها لذت ببرند و نوه های خود را دوست داشته باشند و آنها را تحسین کنند، علی رغم اینکه بچه‌‏ها رفتار و مشکلاتی در سنین مختلف و بویژه نوجوانی از خود نشان می‌‏دهند. آنان بدون شرط این رفتارها را می‌‏پذیرند و ساده‌‏تر می‌‏گیرند و می‌‏دانند که این دوره‌‏ها زودگذر هستند. آنان خودشان را در تربیت و رشد نوه‌‏ها مسئول می‌‏دانند و آرامش ذاتی آنان به هنگام سرو کار داشتن با نوه‌‏ها به آنها کمک می‌‏کند تا با دانش و تجربه خود این روند را آسان‌‏تر طی کنند و بدانند که همه چی خوب خواهد شد.

گرچه بحث‌‏هایی هم در مورد مطمئن نبودن مثبت بودن دخالت پدر و مادربزرگ‌‏ها در زندگی نوه ها وجود دارد، اما من در این فکر هستم که خود پدر و مادربزرگ‌‏ها در عوض این فداکاری‌‏ها و تلاش‌‏ها چه چیزی بدست می‌‏آورند. اغلب نگران این هستم و گاه از مادرم می‌‏پرسم که بهتر نیست کمی ریلکس باشد و زندگی آرام‌‏تری کنار یک ساحل گرمسیری را در این دوران بازنشستگی برای خودش تهیه ببیند و بیشتر استراحت کند.

اما وقتی مادرم به منزلش بر می‌‏گردد، بعد از معمولا یک هفته با من تماس می‌‏گیرد و از بچه ها می‌‏پرسد و اینکه چقدر دلش برای آنان تنگ شده است و روز شماری می‌‏کند تا برگردد و آنها را ببیند و این مدت یک هفته دوری برایش خیلی طولانی و سخت گذشته است.

در این لحظه به او می‌‏گویم که بچه‌‏ها هم همین حس را دارند. مرتب سراغ او را می‌‏گیرند؛ کنار پنجره می‌‏آیند تا ماشین مادربزرگ را ببینند و به محض از خواب بیدار شدن دنبال او در منزل می‌‏گردند و من به بچه‌‏ها اطمینان می‌‏دهم و می‌‏گویم که تو بزودی باز خواهی گشت و ما همگی خوب هستیم.

با آنکه رفتن به تعطیلات گرمسیری و استراحت برای مادربزرگ به نظر می‌‏رسد پیشنهاد خوبی باشد، ولی در واقع متوجه شدم که این نوه ها فقط نیستند که از وجود مادربزرگ استفاده می‌‏برند چرا که مادربزرگ با شوق و اشتیاق می‌‏گوید: «این هفته من آنجا خواهم بود.»

شانون شلتون میلر ساکن اوهایو و مادر دو پسر ۳ و ۶ ساله است. وی در مورد آموزش و فرزند پروری می‌‌‏نویسد و نوشته‌‌‏هایش در نیویورک تایمز، واشنگتن پست و هافینگتون منتشر می‌‌‏شود.

مطالب دیگر:

عشق مادربزرگ ! (قسمت اول)

تأثیرات مثبت مدیتیشن روی ذهن انسان چیست؟

نام درست ویروس کشنده‌‌ای که در تمام دنیا پخش شده، چیست؟

اخبار بیشتر

عضویت در خبرنامه اپک تایمز فارسی