مادر من یک مرتبه به زنی تبدیل شد که خیلی از کارهایی را که قبلا نمیکرد را حالا بخاطر نوههایش انجام میدهد. از زمان کودکی بخاطر دارم هیچوقت بیشتر از ۴۵ دقیقه رانندگی نکرده بود، اما حالا هر دو هفته یکبار حدود ۳ تا ۴ ساعت از ایالت دیگری به ایالت ما رانندگی میکند تا نوههایش را ببیند. او الان در سن ۷۲ سالگی توانسته است به یک راننده قوی و ماهر بین جادهای تبدیل شود. به محض رسیدن به منزل من، فورا به مدارس بچهها رفته و آنها را به خانه میآورد، شام را آماده میکند و اگر من مجبور باشم تا دیر وقت سر کارم بمانم، آنها را حتی برای خواب هم آماده میکند.
وقتی تعجب من را از اینهمه کار و رانندگی طولانی بین جادهای دید گفت: «من دو انتخاب داشتم. یکی اینکه هنوز از رانندگی بترسم و در خانه بمانم و رابطهام را با نوههایم از دست بدهم یا آنکه بر ترسم چیره شوم و ارتباطم را با نوههایم حفظ کنم، نهایتا راه دوم را انتخاب کردم که رانندگی کنم تا پیش نوه هایم باشم.»
بعد از طلاقم متوجه شدم که چقدر ساختار خانواده گسترده میتواند مفید باشد؛ چیزی که برای برخی خانواده ها در برخی نقاط دنیا به عنوان یک نورم و هنجار پذیرفته شده است اکنون من ارزش و قدر آن را دانستم. قبلا عادت داشتم این طور فکر کنم که اگر روزی قرار باشد مادرم نزدیک من زندگی کند بهتر است خانه یا آپارتمانی نزدیک منزل من تهیه کند که هم زندگی خصوصی و فردی خودش را داشته باشد و هم نزدیک من و بچه ها باشد. اما الان به این نتیجه رسیدم که شاید بهتر باشد همین فضا را برایش در منزل خودم فراهم کنم حتی اگر برای بار دوم ازدواج کنم. البته نمی خواهم بگویم این طرز تفکر من برای همه خانواده مناسب و بهترین است ولی حداقل برای من این طور است.
با تماشای اعمال مادرم متوجه شدم که این مرحله از زندگی به عنوان مادربزرگ و پدربزرگ مثل راندن یک قایق تفریحی در دریا میماند که باید کنترل بشود. پدر و مادربزرگها فرزندان خود را بزرگ کردهاند و دیگر نگران مسائل جزئی بچه ها که مادر و پدرها درگیر آن هستند نیستند، آنان به سادگی میتوانند از روند تربیت و بودن در کنار نوه ها لذت ببرند و نوه های خود را دوست داشته باشند و آنها را تحسین کنند، علی رغم اینکه بچهها رفتار و مشکلاتی در سنین مختلف و بویژه نوجوانی از خود نشان میدهند. آنان بدون شرط این رفتارها را میپذیرند و سادهتر میگیرند و میدانند که این دورهها زودگذر هستند. آنان خودشان را در تربیت و رشد نوهها مسئول میدانند و آرامش ذاتی آنان به هنگام سرو کار داشتن با نوهها به آنها کمک میکند تا با دانش و تجربه خود این روند را آسانتر طی کنند و بدانند که همه چی خوب خواهد شد.
گرچه بحثهایی هم در مورد مطمئن نبودن مثبت بودن دخالت پدر و مادربزرگها در زندگی نوه ها وجود دارد، اما من در این فکر هستم که خود پدر و مادربزرگها در عوض این فداکاریها و تلاشها چه چیزی بدست میآورند. اغلب نگران این هستم و گاه از مادرم میپرسم که بهتر نیست کمی ریلکس باشد و زندگی آرامتری کنار یک ساحل گرمسیری را در این دوران بازنشستگی برای خودش تهیه ببیند و بیشتر استراحت کند.
اما وقتی مادرم به منزلش بر میگردد، بعد از معمولا یک هفته با من تماس میگیرد و از بچه ها میپرسد و اینکه چقدر دلش برای آنان تنگ شده است و روز شماری میکند تا برگردد و آنها را ببیند و این مدت یک هفته دوری برایش خیلی طولانی و سخت گذشته است.
در این لحظه به او میگویم که بچهها هم همین حس را دارند. مرتب سراغ او را میگیرند؛ کنار پنجره میآیند تا ماشین مادربزرگ را ببینند و به محض از خواب بیدار شدن دنبال او در منزل میگردند و من به بچهها اطمینان میدهم و میگویم که تو بزودی باز خواهی گشت و ما همگی خوب هستیم.
با آنکه رفتن به تعطیلات گرمسیری و استراحت برای مادربزرگ به نظر میرسد پیشنهاد خوبی باشد، ولی در واقع متوجه شدم که این نوه ها فقط نیستند که از وجود مادربزرگ استفاده میبرند چرا که مادربزرگ با شوق و اشتیاق میگوید: «این هفته من آنجا خواهم بود.»
شانون شلتون میلر ساکن اوهایو و مادر دو پسر ۳ و ۶ ساله است. وی در مورد آموزش و فرزند پروری مینویسد و نوشتههایش در نیویورک تایمز، واشنگتن پست و هافینگتون منتشر میشود.
مطالب دیگر:
تأثیرات مثبت مدیتیشن روی ذهن انسان چیست؟
نام درست ویروس کشندهای که در تمام دنیا پخش شده، چیست؟