متن یادداشت ساسان آقایی در پاسخ به ابهامها، شبههافکنیها و مالهکشیها دربارهی قرارداد ۲۵ ساله با چین
قرارداد ۲۵ ساله ایران و چین، در ظاهر قراردادیست مانند هر تفاهمنامهی دیگری میان کشورها اما طرف ایرانی یا میداند و پای رشوهی هنگفتی در میان است یا اساسن تصوری ندارد که تفاهمنامهی کنونی با چین، چگونه تبدیل به یک قرارداد فروش کشور خواهد شد. بدون حب و بغض، من، قرارداد با چین را “خطرناکترین قرارداد تمام تاریخ ایران” توصیف میکنم که در بلندمدت به نابودی نام، پرچم، هویت، سرزمین و حاکمیت ملی ایران خواهد انجامید. چرایش را در این یادداشت بلند خواهید یافت و اگر میخواهید بدانید ماجرا از چه قرار است، یادداشت را تا آخر دنبال کنید.
از متن قرارداد آغاز کنیم که میگویند چیزی در آن نه واگذار شده، نه فروخته شده. چیزی که فعلن از متن این قرارداد سری و محرمانه در دسترس است، یک تفاهمنامهی زیرساختی و بنیادی برای همکاریهای گستردهی ایران و چین، تقریبن در تمام حوزههاست. براساس بندهای این توافق که آن را «برنامهی همکاریهای جامع (۲۵ ساله) ایران چین» نامیدهاند، ایران و چین در هر حوزهای که فکرش را میکنید، قرار است همکاری داشته باشند؛ از خط راهآهن و جاده تا پتروشیمی و زیرساختهای مخابراتی وارتباطی تا تقویت شبکههای شناسایی و کنترل شهروندان. براساس همین متن، هیچ حوزهای نیست که از دسترس چینیها ایمن باشد و معنی «همکاری» هم روشن و مبرهن است؛ حضور، سرمایهگذاری و شراکت چین در تمامی بخشهای کشور؛ یک مجوز ورود بدون محدودیت، آزاد و یکطرفه! این سند که به امضای رسمی دو طرف رسیده، بدون آنکه اشاره به فروش یا واگذاری چیزی کند، در عمل تمامی کشور را زیر سیطرهی چین میبرد و آن را روی یک کلک حقوقی شستهرفته سوار کردهاند که پشت پردهای بسیار بزرگتر و خطرناکی دارد، آن کلک حقوقی چیست؟
اگر دقت کنید، امضای یک معاهدهی بینالمللی با تمامی ضوابطش، چیزیست شبیه «برنامهی جامع اقدام مشترک» یا همان برجام که باید با ترسیم دقیق چارچوب، جزییات توافق، مرزهای آن و بند به بند محورهای فنی، واو به واو روشن باشد و براساس قانون اساسی کنونی و البته روال حقوقی در بیشتر کشورها، در نهایت در مجلس به تصویب برساند و چنین معاهدهای نمیتواند مخفیانه و محرمانه، تنها میان دو نمایندهی حکومتی امضا شود. برای آنکه کسی نفهمد که دارند ایران را میفروشند یا شاید هم واقعن طرف ایرانی نمیداند (چون همینقدر بیسواد و احمق هم میتوانند باشند؛ نمونهی اعلایش، ظریف) از یک حقهی حقوقی بهره بردهاند؛ امضای یک تفاهمنامهی «همکاری جامع» که بین دولتها رایج است و نیازی به انتشار عمومی و طرح در مجلس ندارد. اما خطر این «سند همکاری» در کجاست؟
سند موجود بدون اشاره به هیچ جزییاتی و ساختن یک شاهراه برای چین، زیربنای کار و توافق انجامشده را قانونی کرده تا در ذیل آن بتوان هزاران صفحه سند همکاری و تفاهم-نامهی فنی برای هر بخش به وجود آورد و به شکل تفکیکی، تمام کشور در اختیار چینِ درنده و مهاجم و تبهکار قرار گیرد. به این ترتیب از این پس، چین در هر زمان و در هر کجای ایران، در هر حوزهای که بخواهد میتواند با رجوع به «برنامهی همکاری-های جامع» طرح و پروژهی جدیدی را پیریزی کند و برای اجرای آن تنها نیاز به یک سند همکاری یا تفاهمنامهی فنی دارد که جزییات پروژه را شرح دهد که آن هم با کمی دستودلبازی در نشستهای سطح کارشناسی به دست میآید و سدراهشان نمیشود. بر همین مبنا باید انتظار داشت در سالهای آتی، صدها شرکت چینی در هر بخش از کشور، یک امپراتوری کوچک برای خودشان بسازند و صاحب خاک و مال و بعد ناموس و بعدترش قانون و دست آخر احتمالن جان ایرانیها شوند؛ زنجیرهای هماهنگ از پازلهای کوچک که آرام و آرام و مرموز کنار هم جفت میشوند تا در نهایت یک روز چشم باز میکنید و میبینید تصویر بزرگی که از به هم پیوستن کمپانیهای کوچک چین به وجود آمده، ایجاد یک مستعمرهی چینیست که برای ۲۵۰۰ سال، پادشاهی ایران/پرشیا نام داشت.
برخی با شک و شبهه میگویند که چرا اساسن چین، ابرقدرتی بیمهار در همهی زمینهها، با حدود تنها ۴۵۰ میلیارد دلار تجارت سالانه با آمریکا، باید خودش را درگیر اقتصاد کوچکی مانند ایران کند که از سوی مهمترین شریک تجاری چین تحت تحریم است و حضور در آن ریسک بالایی دارد؛ این رویاییست مربوط به بلندپروازیها، جاهطلبیها و بزرگنماییها حاکمیت ایران و چین علاقهی چندانی هم به ایران ندارد. بله؛ از نظر اقتصادی، سرمایهگذاری هنگفت در ایرانِ کنونی، یک کار کمبازده اقتصادی و احتمالن بسیار درازمدت است. چرخهی معیوب اقتصادی ایران، پول را در کرمچالههای نامتناهیاش میبلعد و حرام میکند اما دو ویژگی ممتاز ایران، شاید آن را تبدیل به لذیذترین طعمهی استعمار چینی میکند؛ ویژگی ژئوپلتیکی و ویژگی سرزمینی(خدادادی).
تاکنون از خود پرسیدهاید که چرا چین در کشورهای نابودشدهای مانند برمه، بوتان، بنگلادش، سریلانکا، کامبوج و … دست به سرمایهگذاری زده است؟ اگر نقشهی جهان را نگاهی بیاندازید و کمی هم از مهمترین جنگ یک دههی اخیر و چند دههی آیندهی جهان آگاه باشید، احتمالن میتوانید چرای این سرمایهگذاری مرموز را دریابید! مهمترین جنگ جهان که احتمالن سرنوشت بشر در قرن کنونی و آینده را رقم خواهد زد، سرشاخ شدن آمریکا و چین است؛ جنگ دو اقتصاد و مهمتر از آن نبرد دو تمدن نو و کهن، دو هژمونی، دو فرهنگ، و حتا دو حوزهی متفاوت از اخلاقیات و ارزشها. در این جنگ، چین یک قدرت برندهی بدون جانشین دارد؛ نیروی کار ارزان و تولید بسیار بالا که جهان و آمریکا را به شدت به خود وابسته کرده تا آنجا که بدون چین، مصرف تقریبن بیمعناست. اگر قرار به شکست دادن چین (که پیروزیاش میتواند به بردگی نسلهای آتی انسان بیانجامد) باشد، باید به این برتری پایان داد پس به یک جانشین، نیاز است، جانشینی که اتفاقن خیلی هم دور از چین نیست!
هند، دومین کانون جمعیتی جهان که در حال عبور از چین در صدر کشورهای پرجمعیت جهان است، نیروی کار ارزان و کم توقع، مبتکر، خلاق، بااستعداد و مسلط به زبان انگلیسی را دارد و پهناوری و منابع آبی و خاکی، آن را مستعدِ تبدیل شدن به بزرگترین کارخانهی جهان میکند. از اینها مهمتر، هند دارای یک تمدن مهاجم نیست و به دلیل تسلط درازمدت بریتانیا بر این سرزمین، همگرایی شدیدی هم با ارزشهای غربی دارد. چین میداند، همسایهی پهناورش در مرزهای غربی که در دو دههی اخیر اقتصاد جهندهی قدرتمندی داشته، مهمترین جانشینش برای تامین مصرف جهانی خواهد بود و غرب حساب ویژهای روی این کشور و نیروی کارش باز کرده است. به این ترتیب مهار هند، مهمترین دستورکار ماشین جنگی چین بوده چرا که اگر هند بتواند در دو دههی آتی، بار اصلی تولید کالا و خدمات برای جهان را بر عهده بگیرد در عمل، مهمترین برگ برندهی چین از کار خواهد افتاد و آن وقت آسانتر میشود سر اژدها را زد.
هزینهی صدها و هزاران میلیارد دلار در بوتان، برمه، نپال، بنگلادش و سریلانکا از سوی چین، بیحکمت و بیحساب و کتاب نیست. به تسخیر درآوردن این کشورها در همسایگی هند، قدرت نفوذ و تسلط نظامی، جاسوسی و اقتصادی این کشور بر رقیبش را افزایش چشمگیری میدهد و آبهای در دسترس هند را به صحنهی مانور چین درآورده اما چین به همین هم کفایت نکرده. حزب کمونیست، به دنبال یک کمربند چینیست تا دورتادور هند را بگیرد و این کشور را خفه کند. این خط با تسلط چین بر برمه و بنگلادش در خلیج بنگال آغاز شده، به سریلانکا در پایین دست هند و در اقیانوس هند میرسد و از آنجا تا بندر گوادر پاکستان امتداد مییابد. ترسیم چنین خطی به معنای حاکمیت کامل چین بر اقیانوس هند، به عنوان یگانه راه تجارت هند و جهان است و فشار زیادی را بر مهمترین رقیب چین وارد میکند. اینجاست که میتوانید بفهمید چرا هندیها به دنبال سواحل مکران ایران بودند؛ پایگاهی بسیار مهم که میتوانست کمربند فشردهی چینی دورادور هند را بشکند اما سرنوشت قرارداد ایران و هند چه شد؟
هیچ! چینیها که بدون «برنامهی همکاریهای جامع» هم به نظر میرسید حاکمان واقعی ایرانند، اجازه ندادند هندیها که میتوانستند با یک سرمایهگذاری بزرگ، راه نجاتی برای اقتصاد ایران باشند حتا یک آجر روی آجر بگذارند و آن قرارداد به کلی اخته شد؛ قراردادی بسیار متوازن و مناسب اول برای ایران و دوم برای هند با آنهمه وعدههای بزرگی که حسن روحانی دربارهاش داده بود.
تسلط بر جنوب ایران که یکی از هدفهای چین از قرارداد ۲۵ ساله و احتمالن مادامالعمر است، در عمل چین را با کنترل خلیج بنگال، اقیانوس هند و دریای عمان در موقعیتی فرادست هند قرار میدهد و تنگنای زیادی برای رابطهی تجاری حیاتبخش دنیا و هند به وجود میآورد. اشتیاق گستردهی چین به ساخت بندرهای بسیار بزرگ در بنگلادش، سریلانکا، پاکستان و اکنون بنادر جنوبی ایران، به ترسیم جغرافیای نو در تجارت جهانی منتهی میشود که شریانهای اصلی آن در دست چین است و حفاظت از این شریان امری حیاتی! بیمناسبت نیست که چین هر کجا به بندرسازی دست زده، به بهانهی حفظ امنیت، به زودی طلب یک پایگاه نظامی بزرگ هم داشته؛ این پایگاهها در عمل، قدرت نظامی چین بر منطقه و تداوم حضورش را تثبیت میکند. پس از چینیسازی بندرهای جنوب کشور، خیلی زود وقت آن هم خواهد رسید که در جزیرههای ایرانی خلیج فارس و دریای عمان، پایگاه نظامی چینیها علم شود؛ یک الگوی ثابت برای هر کجا که دست چین به خاکش رسیده چه در سریلانکا، چه در کامبوج، چه حتا در کنیا!
به جز ویژگی ژئوپلتیکی، ویژگی سرزمینی و خدادادی ایران که آن را میتوان «سرزمین منابع» دانست، دومین دلیل اشتیاق فزایندهی چین برای تسلط بر کشور است. چین بزرگترین تولیدکنندهی جهانیست؛ هیولایی سیریناپذیر که هر آن چه به آن منابع دهید، باز هم کم است. ظرفیت تولیدی این کشور، زمین و هوا و آب و خاک را میبلعد و اشتهایش پایان نمییابد. انسان گرسنه به رستوران میرود و کارخانهی گرسنه به سمت مواد اولیه. ایران از این دید برای چین یک رستوران بدون زرق و برق است که به جز غذاهای لذیذش، در و دیوار و میز و صندلیهایش و حتا شاید مشتریهایش! هم خوردنیاند، یک سرزمین که انگار روی دریایی از گنج پدیده آمده؛ نفت دارد، هر معدنی (حتا طلا) که دلتان بخواهد هم دارد، سنگهای گرانقیمت هم دارد، آهن و سیمان هم دارد، اینها که تمام بشود یا تمام نشود، تازه خاک شیرین هم دارد. یک هیولای گرسنهی اقتصادی، دیگر از خدا چه میخواهد؟ برای بزمش همه چیز اینجا هست، تنها باید دست بیاندازد و از این سفره تناول کند. برای آنکه بدانیم منابع ایران چشم طمع چین را گرفته، چه نیازی به دلیل؟ در درازای تاریخ، از اسکندر مقدونی تا چنگیز مغول و از روسیه تا بریتانیا، هر کس به مهد ایران رسیده، از خوان نعمتش خورده و برده و دل نکنده.
ایران برای چین که در جستوجوی منابع، صحرای آفریقا هم شخم زده، یک میوهی بهشتیست و اینکه پیشبینی شده چین میلیاردها دلار در بخش انرژی ایران هزینه کند، ناخواسته چشم طمع چین به منابع کشور را برملا میسازد. جسته و گریخته گفته شده که راهاندازی دهها پتروشیمی از جمله بندهای قرارداد دو کشور است. چرا چین به پتروشیمی، اینهمه علاقهمند است؟ چون فرآوردههای پتروشیمی، تقریبن مواد اولیهی هر صنعت دیگری هستند که وجود دارد و نیاز جهانی به فرآوردههای پتروشیمی تمامی ندارد. هر کارخانهای که در چین و مستعمراتش کار میکند، به شکل مستقیم یا غیرمستقیم نیازمند فرآوردههای پتروشیمیست و ایران با داشتن نفت، پتانسیل بالایی برای تبدیل شدن به یک کارخانهی بزرگ پتروشیمی را دارد؛ تبدیل ایران به چنین کارخانهای، پیامد اکوسیستمی ویرانگر و غیرقابل جبرانی بر جای خواهد گذاشت اما به جایش تا حدی مشکل آلودگی هوا در پکن و چین حل میشود!
منابع ایران در بخش انرژی و در دیگر بخشها، در عمل یک خوراک به شدت ارزان را برای چین فرآهم میکند تا با دست یازیدن به آن، بر استیلای تولیدی خود بر جهان تداوم بخشد و از آن مهمتر، بدون هرگونه نگرانی از پیامدهای ویرانگر زیستمحیطی، انباشت زبالهها و پسماندهای صنعتی و خطرناک، نشست زمین و خالی شدن جنگلها، به هر کجا که میخواهد دست بیاندازد، بروبد و پشت سرش یک مخروبه بر جای بگذارد؛ این هم یک الگوی ثابت دیگر از تمامی زنجیرهها و فرآیندهای چینی در کشورهای دیگری که منابع آن را به توبره کشیده است.
با وجود این الگوهای ثابت رفتاری و تکرار مکرر تجربهی حضور چین در دیگر کشورها، با وجود همهی دلیلهایی که بخشی از آنها در بالا آمد اما هنوز برخی میگویند؛ «همکاری اقتصادی با چین چه تفاوتی با همکاری با کشورهای غربی دارد؟» این مغلطه است برای پنهانسازی فروش و ویران شدن مملکت چون اگر قرار به فهمیدن باشد، یک بار مرور اینکه چین در سریلانکا، کامبوج، کنیا، بنگلادش و دهها کشور فقیر دیگر که پا گذاشته، چه کرده، کافیست.
به شکل سنتی در تمام این الگوهای تکرارشونده، همیشه کار نفوذ و به سیطره درآوردن کشورها، با یک مگاپروژهی بزرگ اقتصادی مانند ساخت بندر یا راهآهن یا بزرگراه سراسری آغاز شده است. پس از آن چین با استفاده از تسلطی که بر یک منطقهی و شریان حیاتی کشورها کسب کرده، دست به توسعهی پروژهها و منطقههای تحت نفوذ خود کرده و همزمان با خرج میلیونها دلار از فساد مسوولان، مقامها و خودفروختگی آنها به جهت افزایش قدرت سیاسی و اقتصادی خود در کشور میزبان بهره برده است. خیلی زود، چین توانسته در قبال این هزینهها و به دست آوردن پشتیبانی بخشی از قانونگذاران، سیاستمداران، روزنامهنگاران و مقامهای محلی، با بدهکار کردن دولت مرکزی، امتیازهای خود را به شدت افزایش دهد و تقریبن مادامالمعر کند. معمولن در همین مرحله، ابتدا راه استفادهی نظامی چین از امکانات دریایی و زمینی کشورهای میزبان گشوده میشود و سپس چین به سمت ساخت یک پایگاه نظامی-جاسوسی گام برمیدارد.
بهترین نمونهی قابل مطالعه برای این اتفاق، سریلانکاست اما تقریبن تجربهی هر کشور توسعهنیافتهای(جالب است که چنین کشورهایی مورد توجه و دستاندازی کمونیستهایند) را مرور کنید، به یک جواب ثابت میرسد؛ «تلهی چینی» و مستعمره ساختن تدریجی کشورها.
آیا در ایران این الگو قابل تکرار است؟ بد نیست این پرسش را با این پرسش پاسخ بدهم که «چرا نباشد؟» براساس بندهای همین «برنامهی همکاریهای جامع» و خبرها و مطالعات دیگر، چین قرار است بر ساخت کریدورریلی وجادهای شمال به جنوب کشور تمرکز کند، قرار است در بندرهای جنوبی کشور ساخت و سازهای سنگین کند، قرار است نفت و گاز ایران را در دست بگیرد و دهها پتروشیمی بسازد، و برنامهاش به همینجا هم ختم نخواهد شد؛ تمام زیرساخت مخابراتی، ارتباطی و اینترنت کشور زیر پوشش سختافزارهای جاسوسی هوآوی خواهد رفت، به زودی در دست بیشتر ایرانیها، نسلهای پیشرفتهتر ابزارکهای جاسوسی(موبایل و اپلیکیشن) چینی دیده میشود که با آن بیگدیتای مملکت را کنترل میکنند، حتا زیرساخت شبکهی دوربینهای هوشمند کشور نیز به تجهیزات چینی سپرده شده، با همهی اینها چگونه ممکن است در دو دههی آینده، ایران الگوی بعدی «تلهی چینی» نباشد که در دیگر کشورهای در معرض این خطر، دربارهی تجربهی از دست رفتن آن حرف میزنند؟
چینیها خیلی وقت است که برای رسیدن به چنین قراردادی در ایران، در نهادهای تصمیمگیری و در گلوگاههای اقتصادی نفوذ پیدا کردهاند، این نفوذ بنمایهای نامریی دارد تا آنجا که در قم طلبهی چینی پرورش میدهند و بسیاری از چینیهای شاغل در ایران به زبان فارسی حرف میزنند. حضور آنها در ایران، به انتقال تکنولوژی نخواهد انجامید اما منابع کشور را به یغما میبرد، به کاهش نرخ بیکاری فزایندهی ایران منتهی نمیشود اما نرخ بیکاری در چین را حتمن کاهش میدهد، بهبودی در زیرساخت اقتصادی کشور رخ نخواهد داد اما ساختار اقتصادی و سیاسی کشور را “چینوفیل” خواهد کرد و در نتیجهی همهی اینها، ایران هرگز از این دام نخواهد رهید. اگر کارگران سریلانکا و کامبوج پس از استیلای چین سرکار رفتهاند، در اینجا هم ایرانیها سرکار خواهند رفت، به همین نسبت هر چه قدر از برمه و بوتان و لائوس گرفته تا کنیا و کنگو در آفریقا، با حضور چین، توسعه یافتند، ایران هم توسعه خواهد یافت.
برای آنکه بدانید چین چگونه ایران را میگیرد، شیرهی آن را می کشد و تفالهی ایران را پس میدهد، به تجربهی دردناک قرارداد شیلات با چینیها در آبهای جنوبی ایران بنگرید؛ چینیهای آمدند، سطح و کف دریا را رُفتند، یکی از دیرپاترین اکوسیستمهای دریایی جهان را به کلی نابود کردند، هر موجود زنده و غیرزندهای در آبهای جنوبی کشور بود را با صید هولناک ترال گرفتند و بردند و در سطح و کف دریا جز برهوت هیچ چیز باقی نگذاشتند؛ یک آینه روبهروی ایران آینده!
نوشته: ساسان آقایی
نظرات بیانشده در این مقاله، نظرات این نویسنده بوده و لزوما منعکس کننده نظرات اپک تایمز نیست.
مطالب دیگر:
نیروی کار بردهوار تحت کنترل رژیم چین در ۲۲ سال گذشته
ناراحتی لیگ برتر بیسبال از اصلاحات انتخاباتی جورجیا، یک روز پس از توسعه قراردادش با چین
رژیم چین طی یک عملیات جاسوسی، خارجیها را هنگام سفر به چین تحت نظر قرارداده است