مردی ادعا میکند که در کودکی، دخترش با نام «کلویی» را در یک رویا دیده است. وی پس از ازدواج، سالها بعد با همسرش میخواستند فرزندی داشته باشند، اما موفق نشدند. سرانجام زمانی که تقریبا تمام امیدشان را از دست داده بودند، زنی را ملاقات کردند که زندگیشان را برای همیشه تغییر داد.
والت مانیس زمانی که تنها ۱۰ سال داشت، دخترش را در یک رویا دید. رویا آنقدر واضح بود که میتوانست ببیند او چه شکلی است. او موهای تیره و پوست زیتونی رنگ داشت و نامش «کلویی» بود.
طی سالها، وی هرگز آن رویا را فراموش نکرد و مطمئن بود که قطعا دختری در آینده خواهد داشت. با این حال، پس از ازدواج و تلاش برای داشتن فرزند، مسائل طوری که انتظار داشت، پیش نرفت.
والت و همسرش آنی، از دوران کودکی با هم بزرگ شده بودند و همدیگر را میشناختند. خانوادههایشان همسایه بودند و اغلب کنار هم جمع میشدند. پس از بزرگ شدن، آنها عاشق همدیگر شده و تصمیم گرفتند ازدواج کنند.
در ابتدای ازدواج به داشتن فرزند فکر نمیکردند و به نقاط مختلف دنیا سفر کردند. چند سال بعد، به این نتیجه رسیدند که وقتش رسیده فرزندی داشته باشند. آنی به والت گفت که میخواهد دختری داشته باشد که نامش را «کلویی» بگذارد. با شنیدن نام دختر، والت شگفتزده شد.
سپس والت به آنی درباره رویای دوران کودکیاش گفت. آنها هر دو هیجانزده شده و احساس کردند مقدرشده که هر دو با دخترشان «کلویی» کنار یکدیگر زندگی کنند.
با این حال، این هیجان به تدریج محو شد. با وجود گذشت چهار سال، هنوز هیچ فرزندی نداشتند. این زوج غمگین شده و مجبور شدند با این واقعیت بیرحمانه که ممکن است هرگز فرزندی نداشته باشند مواجه شوند.
اما تمایل آنها به پدر و مادرشدن هنوز قوی بود، بنابراین تصمیم گرفتند فرزندی بپذیرند. یک روز آنی ایمیلی از اداره فرزندخواندگی دریافت کرد که در آن نوشته بود دختری از یک زن باردار را برایتان پیدا کردهایم که شما را به عنوان والدین کودک انتخاب کرده است.
این زوج تصمیم گرفتند مادر بیولوژیک دختر آیندهشان را ملاقات کنند. هنگامی که والت، زن را دید، غافلگیر شد. او موفق شد نمونه بزرگ شده دختری را که در رویایش دیده بود، ببیند!
اما آن تنها چیزی نبود که زوج را شوکه کرد. پس از مدتی صحبت کردن با مادر، آنها درباره نام نوزاد صحبت کردند. وقتی مادر به آنها درباره نامی که برای کودکش در ذهن داشت، گفت بلافاصله اشکهای آنی سرازیر شد. حدس بزنید نام او چه بود؟ نامش «کلویی» بود.
والت و آنی از صمیم قلب میدانستند دختری که سالها در انتظارش هستند را سرانجام میبینند و هنگامی که کلویی به دنیا آمد، والت دختری که دهها سال در انتظارش بود را دید.
والت و آنی هر دو از این که در نهایت پدر و مادر شدند بینهایت خوشحال شدند. زمانهایی هم وجود داشت که والت و آنی تقریبا نزدیک بود امیدشان را از دست بدهند، اما هرگز تسلیم نشدند. در نهایت، به نظر میرسد همه چیز درست همانطور که از قبل معلوم بود به خوبی پیش رفت.
مطالب دیگر:
واقعهای شوکهکننده در پشت ساخت عروسکهای ولنتاین (ویدئو)