«چی شی» که حدود ۵۰۰ سال قبل از میلاد می زیست، در طول دو فصل بهار و پاییز، وزیر پادشاهی سلسله جین در چین باستان بود. وی فردی فداکار و روشن فکر بود و مسائل را به شیوه عادلانه و منصفانه حل و فصل میکرد.
در متون جامع کلاسیک چینی «لوشی چان چو»، گرد آوری شده در زمان «لو بویی» وزیر سلسله شین (حدود سال ۲۳۹ قبل از میلاد) آمده است که در زمانی که چی شی افرادی را برای خدمات عمومی منصوب میکرد بدون در نظر گرفتن اینکه این افراد سفارش شده اند یا نه، یا از خویشاوندان خود هستند، افراد شایسته را استخدام میکرد.
روزی فرمانروای شین از چی پرسید: « آیا کسی برای قاضی شهر نان یانگ انتخاب شده است؟ چه کسی استحقاق این مقام را دارد؟»
چی در پاسخ گفت: « این پست میتواند به «هو زی» اعطا شود.»
فرمانروا گفت: « آیا هوزی دشمن شما نبود؟ چطور او را توصیه میکنی؟ »
چی گفت : «حضرت والا شما پرسیدید چه کسی مناسب این پست است، نه این که چه کسی دشمن من است.»
فرمانروا پس از آن هو زی را به عنوان قاضی شهر نان یانگ منصوب کرد. بعدا مشخص شد که وی واقعا کار درستی انجام داد و مردم از او راضی بودند.
مدتی بعد فرمانروا از چی سوال کرد : «ما نیاز به یک افسر عالی رتبه برای ارتش پایتخت داریم. چه کسی می تواند این پست را اداره کند؟ »
چی در پاسخ گفت : «چی وو از عهده این کار بر میآید.»
فرمانروا گفت : «چی وو پسر خودت؟ چطور پسر خودت را معرفی کردی؟»
چی گفت : «حضرت والا شما پرسیدید که چه کسی میتواند به عنوان افسر عالی رتبه ارتش پایتخت را اداره کند. نه این که چه کسی پسر من است.»
فرمانروا پس از حرف چی وو را به عنوان افسر عالی رتبه ارتش منصوب کرد و به حق وی شایسته این مقام بود.
هنگامی که کنفسیوس این ماجرا را شنید به شاگردان خود گفت :« برای معرفی دشمن خود تملق نگویید؛ برای پیشرفت پسرت به دنبال منافع خودت نباش. فقط وقتی فردی شایستگی فراوان دارد است که میتواند چنین افراد را منصوب کند. چی شی بطور واقعی از خود گذشتگی و انصاف داشت.»