چرا بازماندگان خودکشی از صحبت در مورد این پدیده و اتفاق ناگوار خودداری می کنند؟ چگونه می شود عمل خودکشی را پیش بینی کرد؟ چه عواملی در زندگی یک فرد می تواند وی را به سوی تفکر خودکشی سوق دهد؟
بدون شک خودکشی مبحثی نیست که همه ما تمایلی به صحبت و گفتگو در مورد آن داشته باشیم. گفته ای قدیمی وجود دارد مبنی بر اینکه کسانی که خودکشی می کنند افراد ضعیفی هستند که تحمل شرایط سخت را ندارند. پرسش این است که چرا همه باید قوی باشند و اصولا چگونه این امر امکان پذیر است؟ و چرا شرایط زندگی برای برخی سخت تر از دیگران است و آنان تاب و توان تحمل فشار را از دست می دهند؟ .
تحقیقات علمی همیشه خودکشی را مرتبط به بالا رفتن درجه استرس و درجه پریشانی فرد میبیند، علاوه بر آن، تحقیقات جدید نشان می دهد که ارتباط تنگاتنگی بین خودکشی و کم شدن درجه تحمل فرد در مقابل مواجه شدن بر شرایط استرس زا در زندگی وجود دارد.
آمار نشان می دهد که در آمریکا سالانه حدود ۳۴۰۰۰ مورد خودکشی وجود دارد و خودکشی رتبه ۱۱ را از دلایل مرگ در آمریکا به خود اختصاص داده است. چه اتفاقی میافتد که فرد به این کار تمایل پیدا میکند؟ بسیاری افراد وقتی که تحمل روانی شان برای مقابله با سختیهای زندگی از دست می رود، گاهی فکر تمام کردن زندگی خود را می کنند. طبق تحقیقاتی که این مقاله از آن بهره گرفته است، خودکشی صرفا به دلیل عدم تحمل شرایط نیست؛ این افراد از یافتن راه حل و دریافت کمک و یا یافتن کسی که ایشان را درک کند، ناامید می شوند. گاهی دیده می شود که فردی که به فکر پایان زندگی خود است، تعلقات خود را میبخشد با این فکر که مزاحم و بار سنگینی برای دیگران است. ولی الزاماً این رفتار مساوی با خودکشی نیست، فرد میبایست توانایی انجام این کار را هم داشته باشد، و در بسیاری از موارد افراد قادر به انجام این کار نیستند. توانایی خود را از بین بردن، در افرادی که ترس از رفتارهای خطرناک ندارند بیشتر دیده می شود؛ افرادی که ریسک پذیر هستند و اعلام می کنند که از چیزی هراس ندارند و یا چیزی برای از دست دادن ندارند.
متاسفانه، افرادی که چند بار تلاش برای پایان دادن به دردهای خود را نمودند و این کار را مساوی با پایان زندگی میبینند، ترس شان برای انجام موفق این کار کمتر می شود. البته باز هم داشتن توانایی انجام این کار مساوی با ریسک خودکشی نیست. تعداد زیادی از افراد در شرایط ناهنجار و پریشان زندگی می کنند و تحمل دردهای روانی را هم دارند، ولی فردی که خودکشی میکند تحمل تجربه درد روانی را از دست می دهد، بعلاوه اینکه تمایل به ادامه راه را بدلیل نداشتن دیدگاه غلبه بر مشکلات، از دست می دهد.
شاید لازم باشد که بپرسیم تحمل دردهای روانی یعنی چه؟ دردهای روانی چه هستند؟
افرادی که تجربه جدایی از یار بدلیل مرگ، خودکشی، خیانت، و طلاق دارند، می گویند این تجربه برای فرد دردهای عمیقی به جا می گذارد، دردی که حس خشم، بیقراری، کوچک شدن، و تحقیر را به همراه دارد. از این گذشته هزاران عامل دیگر وجود دارد که فرد حس نابسامانی، پریشانی، و استرس فراوانی را تجربه میکند. ولی همه کسانی که استرس جزئی از شرایط زندگی شان می شوند، به زندگی ادامه می دهد، پس کدام نوع استرس است که برخی افراد را به طرف خودکشی سوق می دهد؟ از دید تخصصی من و بر طبق تحقیقات علمی، حس تنهایی و تنها بودن در میان یک گروه، بیماریهای روانی چون افسردگی، حس بی ارزشی، حس اینکه برای کسی مهم نباشی، ناامیدی شدید، تجربه اضطراب، داشتن وسواسهای فکری یا رفتاری، و کمال گرایی، همگی جز عواملی هستند که می توانند برای فرد درجه بالایی از پریشانی و استرس ایجاد کنند، و آن افرادی که تحمل این عواطف را ندارند و یا تجربه این عواطف برایشان بیش از حد مشکل زا می شود، احتمال دارد به سوی تفکر پایان دادن زندگی شان بروند.
در فرهنگ غربی، تهدید به خودکشی را جدی می گیرند و فرد را به مراجعه به مراکز رواندرمانی تشویق می کنند و یا در شرایطی که فرد در حالت پریشانی روانی است وی به اجبار به بیمارستان یا یک مرکز درمانی می برند. در فرهنگ ایرانی ما، گاهی افراد در مکالمات عادی به هم می گویند که “آخر خودم را از دست تو می کشم.” ای کاش می شد که به این کلمه و مقوله بیشتر توجه کنیم و از بازی با کلمات دست برداریم و البته سخنان از این رقم چه شوخی و یا چه جدی -شوخی فراوان داریم و باید آن را بیشتر بررسی کنیم. اگر فردی حتی به شوخی حرف از “خود را کشتن، خود را داغون کردن، محو شدن” و از این قبیل می زند، از ایشان بپرسیم که: آیا واقعا قصد خودکشی داری؟ آیا به این موضوع فکر می کنی و یا از این مقوله به عنوان تهدید دیگری به فرمانبرداری استفاده می کنی؟ داشتن این گفتگو به معنی اینکه فرد را به این کار تشویق کنیم نیست، بلکه بر عکس نشان دهنده توجه ما به دیگری و حفظ سلامت شان است.
آن افرادی را که این سخنان را نمی گویند ولی به دلایلی ذکر شده، شکننده تر از دیگران هستند را بیشتر در محدوده دید خود قرار دهیم و اگر می توانیم نسبت به آنان همدلی بیشتری نشان دهیم، باشد که بتوانیم افراد را به زندگی و پایداری تشویق کنیم. خودکشی، درد عمیق روانی برای بازماندگان بجای میگذرد و افراد در جستجوی یافتن پاسخی برای این پرسش همیشگی “چرا” می روند. گاهی بازماندگان تکههای پازل را که کنار هم می چینند درمی یابند که نشانههایی از حال بد این فرد وجود داشته است، ولی بدون شک در بیشتر موارد فرد درها را بروی خود میبندد چرا که در دنیای ناامید و تاریک شان راه نجاتی وجود ندارد. فردی که به فکر پایان زندگی برای پایان دردهایش میافتد، از همه جا رانده شده و بدلایل بسیاری شاید دیگران را مدتهاست که از خود رانده است چرا که به خود حق انجام این کار را بدهد.
علائم زیر را جدی بگیریم:
تهدید به خودکشی- نداشتن میل به زندگی
صحبت مستقیم و یا غیر مستقیم فرد در مورد نداشتن دلیلی برای زندگی
تغییرات شدید خلقی – عاطفی
از دست دادن علاقه به فعالیتهای قدیمی
خشم – استفاده بیش از حد الکل و یا مواد مخدر
رفتار های پرخطر و یا ریسک پذیری بیش از حد
رفتارهای خشن و لحظهای بدون مدیریت رفتار یا احساس
تغیرات رفتاری – ارتباطی – تغذیهای – کاری – روابط اجتماعی
شکستهای عشقی – عاطفی – کاری – اجتماعی
گوشه گیری – قطع روابط با دنیای مانوس – بریدن از گروه دوستان و اقوام
بذل و بخشش ویسیل فردی برای یک خداحافظی پنهان
تلاش خودکشی در گذشته و نداشتن حس تعلق به زندگی.
در پایان، در دنیای زندگی میکنیم که بیماری روانی یعنی بهم خوردن تعادل فکر احساس و رفتار بسیار عادی است، چرا که زندگی انسانی بیشتر از پیش بغرنج می شود. ولی تعادل روانی را می شود بوجود آورد و با دنیای جدید اطلاعات و تکنولوژی کمک تخصصی گرفتن از همیشه ساده تر شده است. سعی کنیم حس امیدواری را در افراد تشویق کنیم و دریچه تحمل روانی خود را از طریق حواس آگاه و مدیریت عواطف بالا ببریم.
پوران پوراقبال: روانشناس، جامعه شناس و مشاور خانواده
Poran Poregbal, MA, RSW, RCC
Reference:
Bender, Theodore W.; Anestis, Michael D.; Anestis, Joye C.; Gordon, Kathryn H.; Joiner, Thomas E.. Affective and Behavioral Paths Toward the Acquired Capacity for Suicide. Journal of Social and Clinical Psychology31.1 (Jan 2012): 81-100.