درحالیکه بیشتر افراد معتقدند که آدولف هیتلر بیشتر از جوزف استالین، قتلعام کرد و با وجود آنکه تنها کمی بیش از نیمی از میانسالان تصور میکنند که کمونیسم، مشکلی جدی باشد؛ و با اینکه اخیرا جوانان به سوسیالیسم علاقه نشان میدهند، افکار عمومی در سالهای اخیر دستخوش تغییرات بسیار شده است. اپک تایمز اذعان میکند که بایستی تأثیر کمونیسم بر هنر و فرهنگ امروز و در طول تاریخ بررسی شود تا تحولات بهتر درک شوند.
شاید بدترین تأثیر کمونیست مارکسیستی بر زندگی فرهنگی، از اپیستمولوژی آن نشات بگیرد. کمونیسم، «شخص ستیزی» را به عنوان اصلی هنگام طرح یک سوال مطرح میکند. شخص ستیزی به معنای حمله به شخصیت فرد، به جای بحث و گفت و گو درباره عقیده وی است. بنابراین هر دوی آزادی و منطق انسان را نفی میکند. پس جای تعجب نیست که برای ولادیمر لنین، مهمترین سوال همیشه این بود که «چه شخصی چه کاری با چه شخصی انجام داد.» تمام مسائل به موضوع قدرت ختم میشوند.
کارل مارکس در کتاب خود تحت عنوان «مقدمهای بر نقد اقتصاد سیاسی» میگوید: «این ذهن انسانها نیست که ماهیت آنها را تعریف میکند، بلکه برعکس هویت اجتماعی آنهاست، که وجودشان را تعیین میکند.» به نظر وی، «ماهیت اجتماعی نیز تحت تأثیر منافع اقتصادی است.» بهعبارتدیگر انسانها همواره به فکر کسب منافع اقتصادی خود هستند. آنها بیانگر دارایی و پول خود (یا برعکس فقر خود) هستند. به من بگویید که یک شخص چه دارد تا به شما بگویم که وی چه تفکراتی دارد.
این گفته مارکس را میتوان به دو صورت، تفسیر نمود: اینکه بهطور مشروط، درست است یا اینکه لزوما درست است.
اگر آن را یک گفته روانشناسی در نظر بگیریم، تردیدی نیست که می تواند تا حدودی صحت داشته باشد. مردم اغلب با منطق از منافع خود دفاع میکنند.
هرچند اگر این گفته مارکس را لزوما بهعنوان یک واقعیت درباره افکار بشر در نظر بگیریم، نتایج مخربی به بار میآورد. عدم موافقت، لزوماً به خصومت منجر میشود و به بدترین نوع آن. چرا که طبقات مختلف غیر قابل تطبیق هستند تا زمانی که تمام طبقات اجتماعی توسط طبقه کارگر از بین بروند. وقتی به چنین وضعیت مطلوبی برسیم، دیگر مخالفتی وجود نخواهد داشت زیرا پایه اجتماعی مخالفت از بین رفته است.
البته این امر کاملاً نامعقول است و مشخص نیست که نحوه دستیابی مارکس و انگلس به آن که یکی از آنها کارخانهدار بود چگونه است، اما وقتیکه یک بار به عنوان واقعیت پذیرفته شود، از شدت لحن مخالفان میکاهد و اگر به یک نظریه رسمی تبدیل شود، منجر به کشتارجمعی میشود.
هر کسی ممکن است به نوعی به بحثهای «شخص ستیزی» علاقه داشته باشد، چرا که نوعی غیبت کردن هوشمندانه است؛ اما اندیشمندان از خطرات آن آگاه هستند. اما مارکس هر نوع بحثی را در این مورد غیرممکن کرد. برای کسانی که تحت تاثیر مارکس هستند، شخص الف میتواند استدلال شخص ب را بپذیرد؛ تنها به دلیل آنکه با منافعش همخوانی دارد. مارکس نیز میاندیشید که فلاسفه در اشتباه بودند که تنها در صدد درک دنیا بودند، بلکه باید آن را تغییر میدادند.
خوب، پیروان وی واقعا دنیا را تغییر دادند، همانطور که دهها میلیون آمار مرگ، گواهی بر این امر هستند. آنها قربانی اپیستمولوژی کمونیستی شدند.
دکتر «آنتونی دانیال»، رواندرمانگر و نویسنده؛ آخرین کتاب وی، «در تحسین تعصب»، نام دارد.
تخمین زده میشود که کمونیسم تاکنون حدود ۱۰۰ میلیون انسان را به قتل رسانده است؛ اما جنایات آن گردآوری نشده و ایدئولوژی آن هنوز هم ادامه دارد. اپک تایمز در صدد است تا تاریخچه و عقاید این جنبش را که خاستگاه استبداد، کشتار و تخریب است را افشا کند.