Search
Asset 2

علت خیزش ضداسرائیلی و یهودی‌ستیزانه دانشجویان طرفداران حماس چیست؟

ایدئولوژی غالب در دانشگاه‌ها تا حد زیادی با برداشت چپ افراطی از «عدالت اجتماعی» گره خورده که به‌طور کلی در مقوله‌های «تنوع، برابری، شمول» خلاصه می‌شود.
دانشجویان در حمایت از فلسطین و آزادی بیان در خارج از محوطه دانشگاه کلمبیا در نیویورک، در ۱۵ نوامبر ۲۰۲۳ اعتراض می‌کنند. (Spencer Platt/Getty Images)

نویسنده: فیلیپ کارل سالزمن

فیلیپ کارل سالزمن استاد بازنشسته انسان‌شناسی در دانشگاه مک گیل، کارشناس ارشد مرکز مرزی برای سیاست عمومی، عضو انجمن خاورمیانه و رئیس سابق پژوهشگران برای صلح در خاورمیانه است. آنچه در ادامه می‌خوانید تحلیل او از علت خیزش ضداسرائیلی دانشجویان در آمریکا است.

خیزش ناگهانی دانشجویان آمریکای شمالی در حمایت از حماس و آسایش فلسطینیان از روابط نزدیک دانشجویان با مردمان آن سوی دنیا نشأت نمی‌گیرد.

البته، اقلیتی انگشت‌شمار از دانشجویان فلسطینی، عرب و مسلمان در آمریکای شمالی هستند که بشدت از قومیت و مذهب خود دفاع می‌کنند. اما شمار زیادی از دانشجویان معترض چنین شرایطی ندارند. چرا آن‌ها دست از تحصیل کشیده‌اند تا به کنش‌گری بپردازند؟

می‌دانیم که دلیل خیزش این نبوده که فعالان دانشجویی تاریخ و سیاست خاورمیانه، تاریخ و الهیات اسلام و یهودیت و تأثیر شگرف روابط بین‌الملل بر منطقه را به‌طور جدی مطالعه کرده‌اند. شمار اندکی از دانشجویان در رشته تاریخ و امور جاری خاورمیانه، تاریخ و الهیات اسلامی یا تاریخ و الهیات یهود تحصیل کرده‌اند. زیرا بسیاری از دانشجویانی که شعار «از رودخانه تا دریا، فلسطین از دست یهودیان آزاد خواهد شد» سر می‌دهند، حتی اسم آن رودخانه و دریا را نیز نمی‌دانند. حتی معلوم نیست چه تعداد از آن‌ها می‌توانند اسرائیل یا غزه را روی نقشه پیدا کنند.

اگر پیوند با منطقه یا شناخت آن، علتِ حمایت هیجانی آن‌ها از حماس نیست، پس چیست؟ یکی از عواملی که نقش آن انکارناپذیر است، لابی سازمان‌یافته مسلمانان است که بودجه خوبی هم دارد. برای نمونه می‌توان به گروه دانشجویان حامی عدالت در فلسطین و دیگر گروه‌های مدافع فلسطین و اسلام اشاره کرد که در دانشگاه‌های سراسر کشور فعالیت دارند. فعالیت‌های حزبی و لابی‌های بی‌وقفه آن‌ها بدون شک روی عقاید دانشجویان تأثیر گذاشته است. با این‌حال، اکثر دانشجویان خود را فلسطینی و مسلمان نمی‌دانند و مشارکت آن‌ها در این پایگاه‌ها تأثیر چندانی ندارد. چیز دیگری باید در کار باشد.

ایدئولوژی غالب در دانشگاه‌ها تا حد زیادی با برداشت چپ افراطی از «عدالت اجتماعی» گره خورده که به‌طور کلی در مقوله‌های «تنوع، برابری، شمول» خلاصه می‌شود. این ایدئولوژی ساخته دست دانشجویان نیست، بلکه سیاستی است که از بالاترین سطوح دولت بایدن در آمریکا و دولت ترودو در کانادا به اجرا درآمده است. ایدئولوژی چپ از قبل در دانشگاه‌ها وجود داشته اما پیاده‌سازی آن از جانب دولت‌ها به آن‌ها تحمیل شده است. اما بیشتر دانشگاه‌ها تمایل چندانی به آن نشان ندادند، زیرا تقریباً تمام کارکنان دانشگاهی و مقامات اداری جزو نوه و نتیجه‌های فعالان انقلاب فرهنگی دهه ۱۹۶۰ بودند که یا خودشان مارکسیست بودند یا این‌که تحلیل‌ها و سیاست‌های مارکسیستی را دنبال می‌کردند.

«عدالت اجتماعی» از دل تحلیل تضاد طبقاتی مارکسیستی برآمده است. براساس این دیدگاه، جامعه متشکل از افراد و گروه‌هایی نیست که بر سر مکان و زمان در رقابت و همکاری باشند و روابط برحسب شرایط دگرگون ‌شوند. بلکه تنها ارتباط مهم در جامعه بر پایه تضاد طبقاتی استوار است. طبقه‌ای ستمگر و استثمارگر است و طبقه‌ای دیگر قربانیِ استثمار و ستمدیده محسوب می‌شود. مارکسیسم کلاسیک این تضاد طبقاتی را برحسب جایگاه اقتصادی تدوین کرد اما این چارچوب هرگز در آمریکای شمالی نهادینه نشد. مارکسیسم نوین و اصلاح‌شده آمریکای شمالی را می‌توان «مارکسیسم فرهنگی» نامید، چراکه طبقات را برحسب جنسیت، نژاد، گرایش جنسی، توانایی، قومیت و مذهب تعریف می‌کند. آن‌چه حائز اهمیت است، این است که طبقات ستمگر و قربانی شناسایی شوند.

براساس مارکسیسم فرهنگی، مردان، طبقه استثمارگرِ «پدرسالار» را تشکیل می‌دهند و زنان جزو طبقه قربانی استثمارشده هستند. به همین ترتیب، سیاه‌پوستان، رنگین‌پوستان و بومیان جزو نژادهایی ستمدیده و تحت استثمار هستند و «سفیدپوستان» شرور که عمدتاً شامل آسیایی‌ها و یهودیان می‌شوند، طبقه ستمگر را تشکیل می‌دهند. به‌طور مشابه، دگرجنس‌گرایان «سیسجندر» (افرادی که جنسیت بدن مادرزادی خود را می‌پذیرند و هویت جنسیتی خود را مطابق با ویژگی‌های جسمانی‌شان در نظر می‌گیرند) جزو سرکوبگران جامعه ال‌جی‌بی‌تی محسوب می‌شوند. طبقات ستمگر به اعمال تعصب روش‌مند و تبعیض در قبال طبقات قربانی متهم هستند. در این دیدگاه، تفاوت‌های فردی موجود بین اعضای این به‌اصطلاح «طبقات» کنار زده می‌شوند.

شواهد چندانی برای دفاع از این دیدگاه وجود ندارد. نه‌تنها قوانین حامی تعصب و تبعیض لغو شده‌اند، بلکه قوانین جدیدی در راستای منع تعصب و تبعیض تصویب و اجرایی شده‌اند و از مدت‌ها پیش به شکل مکتوب درآمده‌اند. شواهد ادعایی فعالان، برآیند تحصیلات، درآمد و جایگاه شغلی متفاوت مردم هستند. اگر هر دسته‌ای به‌طور کلی در سطح متوسط خود نباشد، آن را دال بر تعصب و تبعیض می‌دانند. سایر دلایل مربوط به نابرابری‌های آماری- تفاوت در اولویت‌ها و انتخاب‌ها، انگیزه، موفقیت و توانمندی‌ها- نیز به‌رغم شواهد گسترده‌ای که از تأثیر این عوامل حکایت دارند، نادیده گرفته شده یا مردود تلقی می‌شوند. تأثیر فرهنگ منطقه‌ای، محلی و قومی نیز به‌طور کلی کنار گذاشته شده است.

«عدالت اجتماعی» به منزله این است که به «تنوع، برابری، شمول» که شاید در نگاه اول معنی متفاوتی داشته باشند، جامه عمل بپوشانیم. برای نمونه، «تنوع» صرفاً شامل حال اعضای طبقات ستمدیده می‌شود و مردان، سفیدپوستان و دگرجنس‌گرایان «سیسجندر» مستثنی شده و «مشمول» آن نمی‌شوند. در آگهی‌های مربوط به سمت‌های دانشگاهی فقط به سیاه‌پوستان، رنگین‌پوستان و بومیان یا اعضای ال‌جی‌بی‌تی یا افراد دارای معلولیت اشاره می‌شود و مردان سفیدپوست دگرجنس‌گرای فاقد معلولیت مستثنی هستند. برای نمونه، اکثر دانشجویان، اساتید و مدیران دانشگاه‌ها خانم هستند. آیا دقت کردید که تمام دانشگاه‌های آیوی لیگ که به دلیل خیزش دانشجویان در صدر اخبار قرار گرفته‌اند، همگی رئیس خانم دارند؟

همچنین گمان نکنید که «تنوع» در دانشگاه‌ها به منزله تنوع افکار و اندیشه‌ها است. در واقع، هر دیدگاهی خارج از چارچوب «عدالت اجتماعی» و تنوع و برابری و شمول ممنوع است و بیان آن‌ها می‌تواند به مجازات یا اخراج شما منجر شود. مسئولان و دفاتر تنوع و برابری و شمول که در سطوح مختلف در اکثر دانشگاه‌ها حضور دارند، به مثابه یک ناظر سیاسی عمل کرده و مخالفت‌های ایدئولوژیک را از طریق دستورالعمل و مجازات سرکوب می‌کنند.

«برابری» مقوله دیگری است که روی نتایج یکسان برای همه تمرکز دارد و هم‌سنگِ آرمان افراطی مارکسیسم است: برابری مطلق. از این‌رو، هر وضعیتی که به نتایج نابرابر دامن بزند فی‌نفسه نامشروع تلقی می‌شود. توجیهی که مطرح می‌شود این است: همه نابرابری‌ها نتیجه تعصب و تبعیض هستند. از این‌رو، معیارهای سنتی زندگی آکادمیک و عمومی در غرب- موفقیت و شایستگی- با برچسب نژادپرستی، جنسیت‌زدگی، هم‎جنس‌گراهراسی، ترنس‌هراسی و اسلام‌هراسی نفی می‌شوند. این دیدگاه نشان می‌دهد که چرا آسیایی‌ها و یهودیان برای اولین‌بار در تاریخ در دسته «سفیدپوستان» قرار می‌گیرند. آسیایی‌ها و یهودیان از بیشترِ سفیدپوستان موفق‌تر هستند و این موفقیت از منظر «عدالت اجتماعی» نتیجه تحمیل نژادپرستی، تبعیض جنسیتی و مسائلی از این دست است. نتیجه چنین سیاستی این است که برنامه‌هایی مثل دوره‌های پیشرفته ریاضیات و علوم که برای کسب موفقیت هدف‌گذاری شده‌اند، کنار گذاشته شوند و تست‌های موفقیت مانند آزمون‌های اس‌ای‌تی و جی‌آر‌ای نژادپرستانه تلقی شوند.

این مسائل چه ربطی به اسرائیل دارد؟ خب، اگر یهودیان ستمگرانی سفیدپوست هستند، پس اسرائیل نیز ستمگر است. تحلیل «عدالت اجتماعی» از مناقشه اسرائیل و فلسطین این است که اسرائیلی‌ها (احتمالاً سوای مسلمانان و مسیحیان عرب اسرائیل) ستمگرانی سفیدپوست هستند و اعراب فلسطینی جزو سیاه‌پوستان، رنگین‌پوستان و بومیان محسوب می‌شوند. آیا تاکنون از کسی که به اسرائیل سفر کرده و این‌دو گروه را دیده باشد، چنین چیزی شنیده‌اید؟ واقعیت این است که هم‌پوشانی نژادی قابل ملاحظه‌ای بین این‌دو گروه وجود دارد: نیمی از اسرائیلی‌ها جزو یهودیان کشورهای عربی هستند که قرن‌ها پیش از تبعید اجباری در آن کشورها زندگی می‌کردند. مشخصه‌های ژنتیکی این‌دو گروه نیز به‌طور قابل‌توجهی هم‌پوشانی دارند. تزریق وسواس نژادی آمریکا به مناقشه اسرائیل و فلسطین بی‌معنی است. تاخت‌وتاز بردگان عرب به آفریقا و تحقیر بردگان سیاه‌پوست آن‌جا را نیز در نظر بگیرید.

خیزش دانشگاهیان کاری به واقعیت‌های تاریخی ندارد. از نظر آن‌ها واضح است که چه کسانی خوب هستند و چه کسانی بد هستند و اخلاق به زعم آن‌ها هم‌سنگِ پشتیبانی از افراد خوب و حمله به افراد بد است. بارها شنیده‌ایم: «ما همه حماس هستیم»، «از رودخانه تا دریا، فلسطین آزاد خواهد شد»، «نسل‌کشی در غزه»، «اسرائیل باید نابود شود»، «انقلاب انتفاضه تنها راه چاره است» و «بیش باد ۷ اکتبر.» از نظر تظاهرکنندگان، اسرائیل ستمگری شیطان‌صفت و نژادپرست است که مردمان بی‌گناه غزه و فلسطین را سرکوب می‌کند. از این‌رو، یهودیان ستمگران شیطان‌صفتی هستند که سیاه‌پوستان، رنگین‌پوستان و بومیان، اعضای جامعه ال‌جی‌بی‌تی، زنان، معلولان و به‌طور کلی مسلمانان را سرکوب می‌کنند. اسرائیل ملتی یهودی است و یهودیان مظهر اسرائیل هستند. به همین‌خاطر است که می‌شنویم «خوک‌های صهیونیست»، «گورتان را از دانشگاه گم کنید» و «به لهستان بازگردید.»

بسیاری از تحلیلگران از عدم حضور دانشجویان معترض در کلاس و عدم اجازه به دیگران برای حضور در کلاس ابراز تأسف کرده‌اند. اما راه‌حل این نیست که محوطه دانشگاه آرام شود و دانشجویان به تحصیل خود ادامه دهند، زیرا مشکل همین است. آن‌چه که تقریباً در همه دانشگاه‌ها تدریس می‌شود، مارکسیسم فرهنگی است که جزو سیاست رسمی دانشگاه‌ها است. دانشجویان در یادگیری کوتاهی نکرده‌اند. آن‌ها درس‌های غلط و مخرب «عدالت اجتماعی» و تنوع و برابری و شمول را خیلی خوب یاد گرفته‌اند. دانشجویان در دانشگاه‌های فاسدی که حقیقت‌طلبی را فدای انقلاب مارکسیستی کرده‌اند، به تباهی کشانده شده‌اند.

این مسئله به اسرائیل، فلسطین و یهودیان ختم نمی‌شود. آمریکا، کانادا، غرب، سرمایه‌داری، دموکراسی و آزادی فردی، همگی در تیررس مارکسیسم و ​​برتری‌طلبی اسلامی هستند. ائتلاف سرخ و سبز کنترل دانشگاه‌های آمریکای شمالی را به دست گرفته است.

دیدگاه ارائه‌شده در این مقاله نقطه نظر نویسنده بوده و لزوماً منعکس‌کننده دیدگاه اپک تایمز نیست.

اخبار بیشتر

عضویت در خبرنامه اپک تایمز فارسی