نویسنده: کنراد بلک
سوریه بیش از ۵۰ سال تحت استبداد ظالمانه خانواده اسد بود و در شرایطی بهسر برد که یک اقلیت قومی ۱۱ درصدی، موسوم به علویان، مایه رنج و عذاب کل کشور بود. سوریه از این نظر شبیه عراق است که در دوران صدام حسین تحت حکومت مستبدانه اکثریت سنی ۲۰ درصدی کشور بهسر میبرد.
سوریه از دیرباز حضورِ ملموسی در عصر باستان داشته و دمشق کهنترین شهر ماندگارِ جهان محسوب میشود، اما در عصر کتاب مقدس تحت حکومت بابلیها، آشوریها و ایرانیها و سپس تحت حکومت مقدونیها (اسکندر مقدونی)، سلوکیان، آرامیها، ارمنیها، رومیها، امپراتوری بیزانس، اعراب مسلمان و ترکها قرار داشته است. تفاوتهای قومیتی و قبیلهای در این ۲۵ قرن نسبتاً ناچیز شمرده شده است. در پایان جنگ جهانی اول که امپراتوری عثمانی به همراه امپراتوری هابسبورگ در وین، امپراتوری هوهنتسولرن در برلین و امپراتوری رومانوف در سنپترزبورگ فروپاشید، توافقی صورت گرفت که بهموجب آن سوریه و لبنان تحت حکومت فرانسه قرار گرفت و بریتانیا بر اردن، اسرائیل و فلسطین کنونی مسلط شد.
متفقینِ پیروز در جنگ جهانی اول بویژه ژرژ کلمانسو، نخستوزیر فرانسه، و دیوید لوید جرج، نخستوزیر بریتانیا، با تقسیمات ارضی خود نشان دادند که از اشتباهات پیشینیان در قرن نوزدهم عبرت نگرفتهاند. آنها عملاً کل مناطق جنوب صحرا و سواحل غربی آفریقا را بین خود تقسیم کرده و حد و مرزِ اشغال و استعمار را در صدارتخانههای اروپا بر روی نقشهها و اطلسها تعیین کردند، اما هیچ توجهی به تفاوتهای قومیتی و قبیلهای نشان ندادند.
نتیجه این کار همچنان به شکلی غمانگیز در مناقشات بیپایانِ داخلی در نیجریه، نیجر، مالی، سنگال، ساحل عاج، کنگو، آنگولا، سودان، اتیوپی، سومالی، رواندا، گابن و چاد- که معروفترین مناقشات چند وقت اخیر هستند- مشهود است. خطوط مرزی بین این کشورها عمدتاً بیمعنی و نتیجه خطکشیهای خودسرانه دولتمردان اروپایی بویژه وزرای امور خارجه بریتانیا و فرانسه هستند.
با صفآرایی سربازان دو طرف در سال ۱۸۹۸ در فاشودا در حوالی نیل سفید- سودان فعلی- که به دلیل اختلاف بر سر مرز دو امپراتوری در آن قسمت از آفریقا رخ داد، بریتانیا و فرانسه تا حدی وارد جنگ شدند، اما اروپاییها به اختلافات قومیتی و قبیلهای در سرزمینهای تحت کنترل خود بیتوجه بودند، حتی زمانی که با استقلال آنها موافقت کردند. این مسئله در اکثر نقاط خاورمیانه نیز صدق میکند که نمونه بارز آن صدور اعلامیه بالفور در سال ۱۹۱۷ است؛ یک سال قبل از فروپاشی امپراتوری عثمانی که بریتانیا خودسرانه تصمیم گرفت که اسرائیل کنونی، غزه، و کرانه باختری، بدون تضییع حقوق عربهای فلسطینی، به زیستگاه یهودیان تبدیل شود. تبعات این فریبکاری بهقدری واضح است که دیگر نیازی به توضیح ندارد.
با توجه به ترکیب قومیتی و فرهنگی بسیاری از این کشورها، که شامل حال سوریه نیز میشود، اگر میخواستند بهعنوان کشوری یکپارچه به حیاتشان ادامه دهند، یکی از گروههای قومیتی یا فرقهای میبایست بر دیگران حکومت میکرد. منش این نظام سیاسی همزمان با آغاز یک شورش محلی موفقیتآمیز در گوشهای از اتیوپی در اوایل دهه ۱۹۵۰ به خوبی عیان شد و رئیس قبیله مستقر اعلام کرد که «این شورش به ۳ هزار سال حکمرانی نامطلوب خاتمه میدهد.» (اگرنه تا مدتها تمامی نداشت.)
کشورهایی که در خاورمیانه به ثبات رسیدهاند، شامل ایران، ترکیه، اسرائیل، مصر و عربستان سعودی هستند. یورش به سفارت جمهوری اسلامی ایران در دمشق و اخراج ایرانیها از سوریه- در کنار نابودی تقریباً کل گروه تروریستی حماس و بخش عمده نیروهای شبهنظامی حزبالله به دست نیروهای دفاعی اسرائیل- یکی دیگر از شکستهای تاکتیکی سنگین جمهوری اسلامی بوده است.
دونالد ترامپ، رئیسجمهور آتی آمریکا، و بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، قول دادهاند که از تبدیل شدن جمهوری اسلامی ایران به یک قدرت نظامی هستهای جلوگیری کنند. تردیدی نیست که به همین شکل عمل میکنند و چنین اقدامی- حتی به شکل ضمنی- مورد حمایت دیگر ملتهای جهان خواهد بود. توالی این شکستها میتواند به منزله پایان حکومتی باشد که ۴۵ سال است بر ایران حکمرانی میکند.
از تظاهرات دیوانهوار مردم در اکثر نقاط سوریه پیداست که سرنگونی رژیم اسد با استقبال پرشور مردم همراه بوده است. بعید است که جناح خاصی بتواند بدون اعمال سرکوب نظامی مرسوم در سوریه، بویژه در نقاطی که مردمشان از نظر قومیتی و فرهنگی هیچ سنخیتی با گروه حاکم بر دمشق ندارند، حمایت کل کشور را به دست آورد.
اقدامات دلگرمکنندهای از جانب ابومحمد الجولانی، رهبر هیئت تحریر شام، در دستور کار قرار گرفته تا خودش را بهعنوان شخصیتی جا بیندازد که مدتهاست از کارهای تروریستی دست برداشته است. حتی اگر الجولانی همین هفته پیش از آن کارها دست برداشته باشد، عقل حکم میکند که تغییر رویه او را بپذیریم. این امکان وجود دارد که یک حکومت کانتونی یا قبیلهای با یک دولت نسبتاً غیرمتمرکز در سوریه شکل بگیرد. قدرتهای عربی بویی از علوم سیاسی نوین یا تقسیم قدرت نبردهاند. اما بدیهی است که چنین حکومتی در بسیاری از این کشورهای سابقاً استعماری- که استقلالشان را بعد از جنگ جهانی دوم به دست آوردند- بهتر از هرچیزی جواب میدهد.
اکنون باید برای همه محرز باشد که کشور اسرائیل، که یهودیان بیش از ۴ هزار سال در آن سکونت داشتهاند، تغییرناپذیر و ماندگار خواهد بود. سوریه و عراق در بخش عمدهای از تاریخِ اسرائیل جزو سرسختترین دشمنان این کشور بودهاند. ایندو کشور متلاشی شدهاند، اما اسرائیل اختلافات خود را با مصر حل کرده و به نظر میرسد که بهزودی با عربستان سعودی به توافق برسد. خسارات سنگینی که اسرائیل به حماس و حزبالله وارد کرده و تحقیر جمهوری اسلامی ایران را میتوان اقداماتی سازنده در مسیر برقراریِ صلح نسبی در منطقهای دانست که مدتهاست رنگ صلح را به خود ندیده است.
اگر جناحهای سوری نتوانند بر سر یک دولت واحد به توافق برسند و از به راه افتادن حمام خون جلوگیری کنند، ترکها، مصریها، اردنیها و سعودیها باید دست به دست یکدیگر دهند و نگذارند که سوریه به دامان تروریستها بیفتد و درگیرِ یک فاجعه انسانی بیپایان شود.
هر اتفاقی هم که در آینده بیفتد، خروج شتابزده اسد چیزی جز یک گام روبهجلو نخواهد بود.
دیدگاه ارائهشده در این مقاله نقطه نظر نویسنده بوده و لزوماً منعکسکننده دیدگاه اپک تایمز نیست.
درباره نویسنده: کنراد بلک به مدت ۴۰ سال از برجستهترین سرمایهگذاران کانادا بوده و جزو پیشگامان انتشار روزنامه در جهان است. او نویسنده زندگینامه فرانکلین دی. روزولت و ریچارد نیکسون و اخیراً «دونالد جی. ترامپ: رئیسجمهوری که مثل هیچکس نیست» است که نسخه جدید آن به تازگی منتشر شده است. شما میتوانید کنراد بلک را به همراه بیل بنت و ویکتور دیویس هانسن در پادکست اسکالرز اند سنس دنبال کنید.