شبح کمونیسم با متلاشی شدن حزب کمونیست در اروپای شرقی ناپدید نشد
نوشته هیئت تحریریه «نُه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست»
اپک تایمز درحال انتشار سری مقالات ترجمه شده از نسخه چینی کتاب «شبح کمونیسم درحال حکمرانی بر جهان ما» نوشته هیئت تحریریه نُه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست است. سایر مقالات را از اینجا بخوانید.
فهرست مطالب
مقدمه
- گلوبالیسم و کمونیسم
- گلوبالیسم اقتصادی
الف. اثرات بیثبات کننده گلوبالیسم
ب. چطور گلوبالیسم گسترش ایدئولوژی کمونیستی را تسهیل میکند
پ. کاپیتالیسم غربی: تغذیه حزب کمونیست چین
- گلوبالیسم سیاسی
الف. گسترش قدرت سیاسی کمونیسم به وسیله سازمان ملل
ب. براندازی آرمانهای بشردوستانه سازمان ملل
پ. ترویج مفاهیم سیاسی کمونیسم در جهان
ت. دولت جهانی و توتالیتاریسم
- گلوبالیسم فرهنگی: ابزاری برای فساد بشریت
الف. تخریب سنتهای فرهنگی در جهان
ب. نقش سازمان ملل در ترویج ارزشهای منحط
- حفظ میراث ملی و ارزشهای جهانی
مراجع
مقدمه
امروزه حمل و نقل مدرن، ارتباطات راه دور و شبکههای دیجیتال منجر به حذف ابعاد جغرافیایی و مرزهایی شدهاند که برای هزاران سال بر جهان سلطه داشتهاند. دنیا کوچکتر شده و حجم تعاملات و مبادلات کشورها بیسابقه است. تقویت همکاری جهانی یکی از نتایج طبیعی توسعه فناوری، افزایش تولید و مهاجرت است. بنابراین این نوع از گلوبالیسم (جهانی سازی) نتیجه یک فرآیند تاریخی و طبیعی است.
با این حال نوع دیگری از گلوبالیسم نیز وجود دارد که در نتیجه تلاش ایدئولوژیهای کمونیستی برای دخالت در فرآیندهای طبیعی و تضیعف بشریت به وجود آمده است. ما در این مطلب به نوع دوم گلوبالیسم میپردازیم.
تاریخ بشریت در دوران رنسانس وارد دورهای از تحولات چشمگیر شد. انقلاب صنعتی در اواخر قرن هجدهم و افزایش قابل توجه بهرهوری در این دوره منجر به تحولات اجتماعی و همچنین تغییرات عمیق در حوزه فلسفه و معنویت شد. با پیشرفت فناوری، دیدگاههای مادیگرایانه و آتئیستی برجسته شده و تعداد قابل توجهی از مردم به نفی اخلاقیات سنتی و باور به کائنات پرداختند.
در پس این تغییرات تاریخی، شبح کمونیسم از گلوبالیسم به عنوان ابزاری قدرتمند برای دستیابی به اهداف خود، یعنی جدایی مردم از فرهنگ و باور سنتی استفاده کرده است. اگرچه گلوبالیسم امکان همکاری و تفاهمهای بینالمللی را فراهم میکند، اما فروپاشی مرز بین ملتها و اقتصادها به شبح کمونیسم اجازه میدهد تا در کنار ترکیب ویژگیهای نامناسب سیستمهای کمونیستی و غیر کمونیستی، به دنبال کردن اهداف سیاسی و فرهنگی گسترده و همچنین ترویج بینش خود در جهان بپردازد. وجود یک سیستم مالی و اقتصادی جهانی به این فرآیند کمک کرده و توانایی مقاومت جوامع کوچک و ملتها را در برابر هجوم این شبح کمونیستی کاهش میدهد.
تاکید این کتاب بر عدم خلاصه شدن کمونیسم در یک نظریه و وجود شبح شیطانی آن است. این شبح زنده است، هدف نهایی خود برای نابودی بشر را دنبال میکند و از هرگونه تغییر شکل برای بقا و گسترش خود فروگذار نیست. پس از دهه ۱۹۹۰ میلادی، گلوبالیسم خود را به عنوان فرآیندی برای گسترش دموکراسی، اقتصاد بازار و تجارت آزاد معرفی کرده و به همین دلیل با مخالفت برخی از گروهها و چهرههای چپگرا مواجه شده است. با این حال این افراد از تغییر شیوه عملیاتی کمونیسم اطلاعی ندارند. کمونیسم از فرآیند گلوبالیسم نه برای ساخت یک دنیای بهتر، بلکه برای تحمیل ایدئولوژی کنترل جهانی بر تمام ملل دنیا و تسخیر جهان استفاده میکند. رویکرد گلوبالیسم در برخی از حوزهها – به ویژه در زمینههای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی – پیشرفت شگفت انگیزی داشته است. گلوبالیسم در قالب یک نیروی ایدئولوژیک در اشکال متنوع و حتی به ظاهر متناقضی وجود داشته و غالبا مفاهیم مبهمی را از یک دنیای بدون جنگ، فقر، تبعیض یا استثمار ترویج میدهد. اما در عمل، رویکردهای پیشنهادی گلوبالیسم برای دستیابی به این اهداف اساسا مشابه دروغهای انقلاب کمونیستی درباره آرمان شهر است.
اگرچه هر ملت دارای فرهنگ و تاریخ خاص خود است، اما سنتهای متنوع آنها شامل ارزشهای اخلاقی مشترک برای کل بشر میشود. حاکمیت ملی و سنتهای فرهنگی هر قوم نقش مهمی را در حفظ استقلال و میراث ملی آنها بازی کرده و نوعی محافظت جمعی را در برابر تهدیدات مختلف – شامل بلایای طبیعی یا حملات نظامی – ارائه میدهد. علاوه براین، افسانههای ملی و مذهب به تمام افراد یک قوم در حفظ هویت خود کمک کرده و از آنها در برابر نقشههای شیطانی شبح کمونیسم محافظت میکند.
در حالی که اغلب حامیان گلوبالیسم ادعای دفاع از فرهنگ تمام گروههای قومی را دارند، اما در سالهای اخیر مشخص شده است که کارکرد حقیقی این ایدئولوژی برای تقویت اهداف چپگرا است. به جای حمایت از فرهنگهای سنتی که ریشه در ایمان و تقوا دارند، نکات اصلی گفتمان گلوبالیسم بازتاب دهنده مفاهیم چپگرا مانند «نزاکت سیاسی»، «عدالت اجتماعی»، «خنثی بودن ارزشها» و «برابری طلبی مطلق» است.
هدف اصلی گلوبالیسم، ایجاد یک دولت جهانی با مقررات و نهادهای فرا-ملی است. پس از تشکیل یک ابردولت جهانی، کمونیسم به راحتی به اهداف خود – شامل نابودی مالکیت خصوصی، ملتها، نژادها، و فرهنگهای سنتی هر ملت – دست پیدا میکند. افشا کردن نحوه دستکاری گفتمان گلوبالیسم توسط کمونیستها و بررسی رابطه بین این دو دیدگاه از اهمیت بالایی برخوردار است.
- گلوبالیسم و کمونیسم
کارل مارکس در نوشتههای خود از مفهوم گلوبالیسم استفاده نکرد، اما اصطلاح «تاریخ جهان» در آثار وی شباهت زیادی با این مفهوم دارد. مارکس و فردریش انگلس (هم نویسنده) در کتاب «مانیفست کمونیست» ادعا کردند که گسترش جهانی کاپیتالیسم به طور اجتناب ناپذیر یک طبقه عظیم از کارگران (پرولتاریا) را در ملتهای صنعتی ایجاد میکند و سپس انقلاب طبقه کارگر جهان را در بر میگیرد و کاپیتالیسم را بر میاندازد و منجر به دستیابی به «بهشت» کمونیسم میشود.
مارکس و انگلس همچنین نوشتهاند که «به این ترتیب، پرولتاریا و فعالیت آن – درست مانند کمونیسم – تنها میتواند در ابعاد «تاریخ جهانی» وجود داشته باشد». [۱] این بدان معناست که تحقق نظام کمونیستی وابسته به اتحاد طبقه کارگر در سراسر جهان بوده و انقلاب کمونیستی باید ابعاد جهانی داشته باشد.
پس از آن ولادیمیر لنین با اصلاح آموزههای مارکس پیشنهاد کرد که علی رغم ویژگی روستایی روسیه در آن زمان، انقلاب جهانی کمونیستی از این کشور آغاز شود. در سال ۱۹۱۹ کمونیستهای شوروی اتحادیه کمینترن (انترناسیونال سوم یا کمونیست بین الملل) را در مسکو تاسسیس کرده و شعبههای آن را در بیش از ۶۰ کشور گسترش دادند. لنین گفت که هدف کمینترن ایجاد یک «جمهوری شوروی جهانی» است. [۲]
جوزف استالین، جانشین لنین و رهبر شوروی برای دنبال کردن سیاست موقت «کمونیسم در یک کشور» شهرت داشت، اما در کتاب خود به نام «مارکسیسم و مسئله ملی» چندین هدف را برای انقلاب جهانی کمونیستی تعیین کرد. جی. ادوارد گریفین، روشنفکر آمریکایی نکات کتاب استالین را به شکل زیر خلاصه کرد:
- سردرگمی، بینظمی و نابودی نیروهای کاپیتالیسم در سراسر دنیا
- تجمیع تمام کشورها در یک نظام اقتصاد جهانی و واحد
- اجبار تمام کشورهای پیشرفته برای ارسال کمکهای مالی طولانی مدت به کشورهای توسعه نیافته
- تقسیم دنیا به گروههای منطقهای به عنوان یک مرحله انتقالی به سمت دولت جهانی مطلق. ترغیب مردم هر کشور برای جایگزین کردن هویت ملی با نوعی هویت مبهم منطقهای، آسانتر از حرکت ناگهانی به سمت یک قدرت جهانی است. در مراحل بعدی میتوان این گروهها (مانند ناتو، سازمان پیمان آسیای جنوب شرقی و سازمان کشورهای آمریکایی) را به یک دیکتاتوری جهانی پرولتاریا تبدیل کرد. [۳]
ویلیام ز. فاستر، رئیس سابق «حزب کمونیست ایالات متحده آمریکا» نوشت: «دنیای کمونیستی متحد و سازمان یافته خواهد بود. سازوکار اقتصادی آن – براساس اصول برنامهریزی کنونی در اتحاد جماهیر شوروی – تبدیل به یک سازمان فوق العاده میشود. دولت کمونیست آمریکایی بخش اصلی یک دولت جهانی بزرگتر خواهد بود». [۴]
با بررسی ایدههای مارکس، لنین، استالین، فاستر و مفهوم «جامعه سرنوشت بشری» که توسط حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) عنوان شده است، متوجه میشویم که شبح کمونیسم به محدود بودن قدرت خود در چند کشور راضی نیست. تمامی اشکال ایدئولوژی کمونیستی شامل جاهطلبی برای تسلط بر تمام بشریت هستند.
انقلاب جهانی پرولتری براساس چشم انداز پیشنهادی مارکس محقق نشد. جوامع کاپیتالیست رو به مرگ و ناامید در نظریه و آموزههای او، در واقع کشورهای شکوفا و دارای مالکیت خصوصی بودند که به شکل قانونمند اداره میشدند. پس از فروپاشی شوروی و کشورهای کمونیست بلوک شرقی و همچنین به کارگیری قوانین بازار آزاد توسط حزب کمونیست چین، به نظر میرسید که دنیای آزاد بر کمونیسم پیروز شده است. با این حال شبح کمونیسم با پنهان شدن پشت دکترین و جنبشهای مختلف به نفوذ، تخریب، و گسترش عناصر خود در هر گوشه جهان میپردازد. افزایش پذیرش سوسیالیسم – ویژگی اصلی کمونیسم – و گسترش جنبههای بیثبات کننده جنبش گلوبالیسم را میتوان در ابعاد بین المللی مشاهده کرد.
پس از جنگ جهانی دوم، نیروهای چپگرا در کشورهای اروپایی به رشد خود ادامه دادند. انجمن «انترناسیونال سوسیالیست» که سوسیالیسم دموکراتیک را ترویج میکند، شامل احزاب سیاسی بیش از صد کشور جهان میشود. این احزاب در کشورهای مختلف صاحب قدرت بودند و با اهداف سیاستهای رفاه همگانی، مالیات بالا و افزایش مالکیت دولتی در اروپا گسترش یافتند.
گلوبالیسم صنعت ایالات متحده را از بین برده، ابعاد طبقه متوسط را کاهش داده، منجر به رکود درآمدها شده، تفاوت قشر فقیر و ثروتمند را افزایش داده و جامعه را با شکاف مواجه کرده است. این امر در آمریکا منجر به رشد چپگرایی و سوسیالیسم شده و در یک دهه گذشته منجر به روی آوردن بخش عظیمی از طیف سیاسی جهانی به چپگرایی شده است. نیروهای چپگرا در سراسر جهان میدانند که گلوبالیسم منجر به نابرابری درآمدها و افزایش شکاف بین طبقه ثروتمند و فقیر شده است. علاوه بر موارد ذکر شده، احساسات ضد گلوبالیسم به سرعت در دنیا تشدید شده و نظام سرمایهداری را به عنوان مقصر مشکلات جهان دانسته و حمایت از سیاستهای سوسیالیستی افزایش یافته است.
پس از جنگ سرد، ایدههای کمونیستی با هدف حذف هرگونه اقتصاد ملی مستقل و تضعیف بنیاد حاکمیت اقتصادی کشورها به جنبش گلوبالیسم اقتصادی نفوذ کرد. این امر منجر به تحریک حرص و طمع انسان در ابعاد بین المللی شد. پس از اصلاحات در بازارهای حزب کمونیست چین، قدرتهای اقتصادی غربی در چند دهه گذشته از ثروت خود – که توسط جامعه در طول صدها سال به دست آمده بود – برای بهبود اقتصاد چین استفاده کردهاند. حزب کمونیست چین از این سرمایهگذاریها برای تقویت رژیم خود استفاده کرده و مشاغل و رهبران خارجی را به سیستم فاسد خود وابسته کرده است.
امروزه حزب کمونیست چین به عنوان رهبر نیروهای کمونیست در دنیا قصد دارد تا به وسیله تقویت احزاب چپگرا و کمونیست در سراسر جهان، یک ابرقدرت اقتصادی سوسیالیستی ایجاد کند. سیستم توتالیتر این حزب قوانین تجارت عادی را زیر پا گذاشته و قصد دارد تا با استفاده از کمکهای مالی بازارهای آزاد و دموکراتیک، آنها را از درون دچار فروپاشی کند.
قدرت اقتصادی حزب کمونیست چین منجر به بلندپروازی آن در ابعاد سیاسی و نظامی و تلاش برای ترویج مدل استبدادی کمونیستی خود در سراسر جهان شده است. با نگاه به استراتژی گلوبالیسم حزب کمونیست چین از دریچه نظریههای مارکس، لنین و استالین متوجه میشویم که دنیای امروز بسیاری از شرایط لازم برای یک انقلاب کمونیستی را دارد.
- گلوبالیسم اقتصادی
گلوبالیسم اقتصادی به معنای ادغام زنجیرههای جهانی سرمایه، تولید و تجارت است. این جنبش از دهههای ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ میلادی آغاز شد، در دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ به بلوغ رسید و در دهه ۱۹۹۰ به یک عرف جهانی تبدیل شد. موتور محرک این جنبش، سازمانهای بین الملل و آژانسهایی بودند که با هدف جریان آزاد سرمایه و اجناس، خواستار کاهش مقررات و معیارهای کنترلی بودند. در نگاه اول به نظر میرسید که گلوبالیسم اقتصادی توسط کشورهای غربی و به منظور گسترش کاپیتالیسم در جهان ایجاد شده بود. اما متاسفانه گلوبالیسم تبدیل به ابزاری برای شبح کمونیسم شده است. به طور خاص، گلوبالیسم منجر به حمایت مالی کشورهای غربی از رژیم چین و وابستگی متقابل بین اقتصاد کاپیتالیسم و اقتصاد توتالیتر سوسیالیستی حزب کمونیست چین شده است. کشورهای غربی در ازای منافع اقتصادی وجدان و ارزشهای خود را فدا کردهاند، و در عین حال رژیم کمونیستی کنترل خود را به وسیله فشار اقتصادی گسترش میدهد.
الف. اثرات بیثبات کننده گلوبالیسم
فرآیند گلوبالیسم و به ویژه جهانی شدن اقتصادهای ملی منجر به شکلگیری سازمانهای بزرگ، معاهدات و مقررات بینالمللی شده است. در نگاه اول به نظر میرسد که این امر در خدمت گسترش کاپیتالیسم و بازار آزاد است. اما در حقیقت این فرآیند منجر به ایجاد یک سیستم یکپارچه برای کنترل اقتصادی میشود که میتواند با صدور دستورهای مختلف، سرنوشت بنگاههای اقتصادی در بسیاری از کشورها را تعیین کند. پس از استقرار این نظام مالی بین المللی، رویکردی با هدف کمک مالی کشورهای توسعه یافته به کشورهای در حال توسعه در طولانی مدت ایجاد شد که در راستای هدف سوم استالین بود.
در چهارچوب توزیع کمکهای مالی، سازمانهای مالی بین المللی مانند بانک جهانی رویکرد مداخله گرایی در اقتصاد کلان را در پیش میگیرند که در کنار ماهیت استبدادی، منجر به تضعیف بازار آزاد میشود. این رویکرد همچنین شرایط مدنی، فرهنگی و تاریخی کشور دریافت کننده را نادیده میگیرد. این امر منجر به نقض آزادی، حاکمیت ملی و همچنین کنترل اقتصادی متمرکز میشود. جیمز بووارد، پژوهشگر آمریکایی در این باره نوشت که بانک جهانی «به شکل قابل ملاحظهای باعث رواج ملی سازی اقتصاد کشورهای جهان سوم شده و کنترل سیاسی و بوروکراتیک را بر زندگی فقیرترین جوامع افزایش داده است». [۵]
گلوبالیسم اقتصادی نیز به توسعه یک فرهنگ جهانی همگن کمک کرده است که متعاقبا منجر به شباهت فزاینده بین گرایش مصرف کنندگان و یکپارچگی سازوکارهای تولید و مصرف شده است. بسیاری از کسب و کارهای کوچک و به ویژه متعلق به گروههای قومی به وسیله هجوم گلوبالیسم به راحتی از بین رفتهاند. تعداد فزایندهای از افراد از محیط یا انگیزه لازم برای تجارت آزاد در یک محدوده مشخص محروم شدهاند.
در ابتدا به نظر میرسید که با توسعه فناوریهای ارتباطی و حمل و نقل و ارتباط بیشتر کشورها، گلوبالیسم موجب رونق مالی و ترویج ارزشهای دموکراتیک در سراسر این دهکده جهانی بشود. با این حال، دقیقا عکس این امر در بسیاری از موارد اتفاق افتاد.
کشورهای در حال توسعه تبدیل به بخشی از یک زنجیره تولید جهانی شدهاند که باعث تضعیف حاکمیت اقتصادی و – در بعضی موارد – حتی فروپاشی دولت میشود. برخی از کشورها در این میان زیر بار بدهی رفته و عدم توانایی در بازپرداخت منجر به نابودی کامل اقتصاد کاپیتالیست آزاد در آنها میشود.
فرآیند گلوبالیسم به روشهای مختلف منجر به تضعیف کشورهای در حال توسعه نیز میشود. جامائیکا در اوایل دهه ۲۰۰۰ میلادی با گشایش بازارهای خود شروع به واردات شیر ارزان در حجم بالا کرد. اگرچه با این کار افراد بیشتری توانایی خرید شیر داشتند، اما دامداران محلی به دلیل عدم توانایی رقابت با سیل واردات ارزان قیمت تا مرز ورشکستگی پیش رفتند. مکزیک در گذشته دارای تعداد زیادی از کارخانههای تولید صنعتی سبک بود، اما با ورود پکن به سازمان تجارت جهانی بسیاری از این فرصتهای شغلی به جمهوری خلق چین منتقل شد. متعاقبا مکزیک به دلیل عدم توانایی رقابت با ظرفیت تولید بالای چین متحمل زیان شد.
بسیاری از کشورهای در حال توسعه از منابع طبیعی غنی برخوردار هستند، اما سرمایهگذاری خارجی و صادرات مواد معدنی آنها به خارج از کشور سود اقتصادی ناچیزی را برای مردم محلی تولید میکند. سرمایهگذاری خارجی همچنین منجر به فساد مقامات دولتی میشود. یکی از ادعاهای گلوبالیسم به ارمغان آوردن دموکراسی برای ملتهای درحال توسعه است، اما در حقیقت باعث قدرت بخشیدن به دیکتاتوریهای فاسد و فقر عموم مردم شده است.
در طول بحران مالی ۱۹۹۷ در آسیا، تایلند سیستم مالی ضعیف خود را به روی دنیا گشود که رونق موقت را به همراه داشت. اما به محض خروج سرمایهگذاری خارجی اقتصاد تایلند با شکست مواجه شد. کشورهای همسایه تایلند نیز از تاثیر منفی این اتفاق در امان نماندند.
طبق گفته دنی رادریک، استاد دانشکده دولتی جان اف. کندی در دانشگاه هاروارد، گلوبالیسم یک «سه راهی» را پیش روی ما میگذارد: «اینکه ما نمیتوانیم به صورت همزمان اهداف دموکراسی، استقلال ملی و گلوبالیسم اقتصادی را دنبال کنیم». [۶] این نقطه ضعف اساسی گلوبالیسم است و کمونیسم از آن بیشترین بهره را میبرد.
فرصتها و مزایای حاصل از گلوبالیسم صرفا محدود به یک گروه کوچک میشود. گلوبالیسم در بسیاری از کشورها منجر به تشدید نابرابری و عدم دسترسی به راهکارهای بلند مدت شده است.
ب. چطور گلوبالیسم گسترش ایدئولوژی کمونیستی را تسهیل میکند
ایدئولوژی برابری طلبانه کمونیستی و مبارزه طبقاتی در جهان به وسیله گلوبالیسم منتشر شده است. این امر باعث از بین رفتن حاکمیت ملی، تشدید درگیریهای منطقهای و رواج کهن الگوی مارکسیستی درگیری «ستمگر» و «مظلوم» شده است؛ کهن الگویی که چپگرایان از آن به عنوان یک سلاح ایدئولوژیک برای نبرد با بازار آزاد، مالکیت خصوصی و سایر جنبههای «جوامع قدیمی» استفاده میکنند.
گلوبالیسم با افزایش شکاف بین فقرا و ثروتمندان، چرخهای را برای تحکیم خود ایجاد میکند. کاهش قابل توجه فرصتهای شغلی و صنایع در کشورهای غربی منجر به قربانی شدن طبقات فقیر و متوسط جامعه شده است. انتقال گسترده سرمایه و فناوری از ایالات متحده به جمهوری خلق چین منجر به از دست رفتن میلیونها فرصت شغلی در بخش تولید، نابودی صنایع و افزایش بیکاری شد. شصت و پنج هزار کارخانه تنها در بازه زمانی سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۱ تعطیل شد، و ۵.۷ میلیون – معادل ۳۳ درصد – کسب و کارهای تولیدی از بین رفت. [۷]
از دههها پیش شکاف بین قشر فقیر و ثروتمند در آمریکا رو به افزایش بوده است. افزایش نامتناسب متوسط دستمزد در ۳۰ سال گذشته (با توجه به تورم) باعث ظهور قشر «کارگر فقیر» شده است: افرادی که برای ۲۷ هفته در سال شاغل هستند، اما سطح درآمد آنها پایینتر از خط فقر رسمی است. ۷.۶ میلیون نفر از آمریکاییها در سال ۲۰۱۶ در طبقه کارگران فقیر قرار داشتند. [۸]
شکاف قشر فقیر و ثروتمند پیش زمینه مناسبی را برای گسترش ایدئولوژی کمونیستی فراهم میکند. مشکلات اقتصادی بر تمام جوانب یک جامعه تاثیر میگذارد، اما نیاز به یک راه حل برای مقابله با توزیع ناعادلانه درآمد منجر به افزایش روی آوردن افراد به ایدئولوژیهای سوسیالیستی و کنشگری برای «عدالت اجتماعی» شده است. در همین حال گسترش خدمات تامین اجتماعی متعاقبا منجر به افزایش تعداد خانوادههای فقیر شده و یک چرخه معیوب کاهش بهره وری و وابستگی افراد به دولت را ایجاد کرده است.
تاثیر ایدئولوژی چپگرا در ایالات متحده از سال ۲۰۰۰ افزایش پیدا کرده است، و جوانان به طور فزایندهای در مسائل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی به تفکرات چپ روی آوردهاند. تقاضای فزاینده برای سوسیالیسم و تشدید دوقطبی سیاسی در زمان انتخابات سال ۲۰۱۶ کاملا قابل مشاهده بود. گلوبالیسم نقش قابل توجهی را در این تغییرات بازی کرده است. در همین حال، عیان شدن اختلافات اقتصادی و اجتماعی در جوامع دموکراتیک غربی به معنای پیروزی ظاهری نیروی کمونیسم در صحنه جهانی بود.
شبح کمونیسم بیشرمانه از هر دو سوی یک مشکل برای دستیابی به اهداف خود استفاده میکند. به همین دلیل، پیشرفت گلوبالیسم با ایجاد کارزارهای ضد گلوبالیسم همراه شد. اولین تظاهرات گسترده و خشونت آمیز این کارزارها در اواخر سال ۱۹۹۹ در سیاتل علیه کنفرانس نمایندگان سازمان تجارت جهانی شکل گرفت. سه کنفرانس بزرگ بین المللی در سال ۲۰۰۱ (اجلاس سران قاره آمریکا در کبک، کانادا؛ اجلاس اتحادیه اروپا در گوتنبرگ، سوئد و اجلاس اقتصادی گروه هشت در جنوآ، ایتالیا) نیز با تظاهرات مشابه مواجه شدند.
کارزارهای ضد گلوبالیسم در سراسر جهان اعضای خود را از پیش زمینههای مختلف جذب کردهاند. بخش بزرگی از آنها شامل مخالفان چپگرای گسترش کاپیتالیسم، اتحادیههای کارگری، سازمانهای زیست محیطی (که به شکل مشابه توسط کمونیسمها ربوده و تسخیر شدهاند)، قربانیان گلوبالیسم و همچنین اقشار ضعیف جامعه هستند. بنابراین این افراد – چه طرفداران و چه مخالفان گلوبالیسم – به صورت ناخواسته به اهداف کمونیسم کمک کردهاند.
پ. کاپیتالیسم غربی: تغذیه حزب کمونیست چین
پژوهشگران غالبا برای ارزیابی شکست یا موفقیتهای گلوبالیسم به وضعیت جمهوری خلق چین استناد میکنند؛ کشوری که سود قابل توجهی از گلوبالیسم به دست آورده و به سرعت تبدیل به دومین اقتصاد بزرگ جهان شده است. بسیاری بر این باورند که چین در نهایت جایگاه آمریکا به عنوان بزرگترین اقتصاد جهان را تصاحب خواهد کرد.
در حالی که کشوری مانند مکزیک از مدل تولیدی خرد پیروی کرد، جمهوری خلق چین تلاش کرد تا جدیدترین فناوریها را از کشورهای توسعه یافته به دست آورد و سپس از رقبای خود پیشی بگیرد. به همین منظور، شرکتهای کشورهای توسعه یافته برای فروش محصولات خود در چین ملزم به سرمایهگذاری مشترک با دولت این کشور شدند. سپس، حزب کمونیست چین از این فرصت برای به دست آوردن فناوریهای کلیدی استفاده کرد. حزب کمونیست چین از ترفندهای مختلف مانند اجبار شرکتها به انتقال فناوریهای خود و حتی سرقت و هک برای دستیابی به هدف خود استفاده کرد. پس از به دست آوردن فناوریهای پیشرفته، چین از این اهرم برای سرازیر کردن محصولات ارزان در بازارهای جهانی استفاده کرد. چین با استفاده از تخفیف و یارانههای صادراتی رقبای خود را با قیمتهای پایینتر از عرف شکست داد و نظم بازار آزاد را مختل کرد.
همزمان با گشوده شدن بازار کشورهای در حال توسعه، جمهوری خلق چین موانع تجاری متعددی را ایجاد کرد. حزب کمونیست چین با عضویت در سازمان تجارت جهانی در سال ۲۰۰۱ و استفاده از قوانین آن، در کنار بهرهمندی از بازارهای جهانی برای صادر کردن محصولات خود منفعت زیادی را کسب کرده است. عدم توانایی حزب کمونیست در ایجاد صنایع کلیدی – مانند ارتباطات، بانکداری و انرژی – متعاقبا به چین این اجازه را داد تا همزمان با بهرهوری از اقتصاد جهانی، تعهدات خود را زیرپا بگذارد.
دنیای غرب با تمرکز بر منافع مالی چشم و گوش خود را بر روی نقض فاحش حقوق بشر توسط حزب کمونیست چین بست، و جامعه بین المللی به رفتار جانبدارانه خود در برابر چین ادامه داد. افزایش قدرت رژیم چین، فساد اخلاقی در جامعه این کشور و ادامه گلوبالیسم ضربه مخربی را به اقتصاد بازار و مقررات تجاری در غرب وارد کرده است.
جمهوری خلق چین معاهدات جهانی را نادیده گرفت و تمامی مزایای گلوبالیسم را ازآن خود کرد. به عبارت دیگر گلوبالیسم را میتوان به اعطای خون به رگهای حزب کمونیست تشبیه کرد که به آن اجازه فعالیت مجدد را داد. دستکاری در فرآیند گلوبالیسم با هدف پنهان حمایت از جمهوری خلق چین و توزیع مجدد ثروت انجام شده است.
گلوبالیسم به عنوان فرآیندی برای نجات حزب کمونیست چین و مشروعیت بخشیدن به این رژیم عمل کرده است. همزمان با تقویت رویکردهای سوسیالیستی حزب با استفاده از قدرت کاپیتالیسم، غرب دچار زوال نسبی شد و انگیزه بیشتری را به حزب برای دنبال کردن توتالیتاریسم کمونیستی و جاهطلبیهای جهانیاش داد. علاوه براین، پیشرفت چین تعداد زیادی از سوسیالیستها و چپگرایان را در سراسر جهان امیدوار کرد.
رشد اقتصادی منجر به تشدید تلاشهای جمهوری خلق چین برای نفوذ به نهادهای اقتصادی جهانی – مانند سازمان تجارت جهانی، صندوق بین المللی پول، بانک جهانی و سازمان توسعه صنعتی ملل – شده است. اعضای جمهوری خلق چین با تصاحب مقامات ارشد این سازمانها، کشورهای دیگر را برای حمایت از رویکردهای حزب و تایید برنامههای آن ترغیب میکنند.
حزب کمونیست چین از سازمانهای اقتصاد بین المللی برای پیشبرد اهداف و مدل همکاری اقتصادی خود استفاده میکند. در صورت عدم توقف جاه طلبیهای این رژیم، شکی نیست که فاجعهای متوجه سیاست و اقتصاد جهانی خواهد بود.
موارد بالا تنها نمونههایی از به کارگیری گلوبالیسم اقتصادی برای رواج و گسترش کمونیسم است. با پیشرفت در فناوری و حمل و نقل، گسترش فعالیتهای اقتصادی هر ملت به خارج از مرزهای آن اجتناب ناپذیر است. این یک فرآیند طبیعی است، اما موارد بالا تبدیل این فرآیند به فرصت حزب کمونیست برای دستیابی به سلطه جهانی را نشان میدهد.
- گلوبالیسم سیاسی
جنبههای سیاسی گلوبالیسم شامل افزایش همکاری بین دولتها، ظهور نهادهای بین المللی و تشکیل تعهدات و دستورالعملهای بین المللی است. با ظهور نهادهای بین المللی و همچنین قوانین و مقرراتی که از مرزهای ملی فراتر میروند، این سازمانها تبدیل به پایگاههای قدرت بینالمللی شدهاند که حاکمیت ملی را تضعیف کرده و بنیانهای فرهنگی، اجتماعی و اخلاقی هر کشور را زیرپا میگذارند. نهادهای گلوبالیست با بهانه ترویج صلح جهانی و درک بین الملل سعی در همسو کردن قدرتهای مختلف برای پیشبرد برنامه کمونیست را دارند.
شبح کمونیسم از سازمانهای بین الملل برای تقویت عوامل چپگرا، ترویج فلسفه مارکسیستی «مبارزه» و گسترش تعاریف دستکاری شده رژیمهای کمونیستی از مفاهیم حقوق بشر و آزادی استفاده میکند. گلوبالیسم ایدههای سوسیالیستی را در مقیاس جهانی گسترش داده و سعی در توزیع مجدد ثروت، ایجاد یک دولت جهانی و در نهایت تجمیع بشریت تحت یک حاکمیت توتالیتر را دارد.
الف. گسترش قدرت سیاسی کمونیسم به وسیله سازمان ملل
سازمان ملل بزرگترین نهاد بین المللی است که پس از جنگ جهانی دوم و به منظور بهبود همکاری و هماهنگی بین کشورها تشکیل شد. نیروهای کمونیستی از این سازمان به عنوان یک نهاد فرا-ملی برای دستیابی به هدف خود، یعنی تضعیف و از بین بردن دولتهای مستقل استفاده میکنند. سازمان ملل از بدو تاسیس خود توسط بلوک کمونیست و به رهبری اتحاد جماهیر شوروی به منظور سکویی برای تبلیغ حزب کمونیست و دستیابی به هدف دولت جهانی استفاده شده است.
در زمان تاسیس سازمان ملل و تنظیم منشور آن، اتحاد جماهیر شوروی یکی از کشورهای حامی و عضو دائمی شورای امنیت بود و نقش تعیین کنندهای در سیاستهای آن داشت. الجر هیس دبیر کل کنفرانس سانفرانسیسکو، یک مقام وزارت خارجه ایالات متحده و مشاور ارشد پرزیدنت فرانکلین دی. روزولت بود. هیس در سال ۱۹۵۰ و در پرونده مرتبط با جاسوسی برای شوروی به اتهام شهادت دروغ محکوم شد. منشور و کنوانسیون سازمان ملل حاوی حفرههای سودمند برای رژیم کمونیستی است که احتمالا با دخالتهای هیس ارتباط دارد.
روسای بسیاری از آژانسهای سازمان ملل کمونیست بوده یا مرتبط با این حزب هستند. بسیاری از دبیران کل این نهاد سوسیالیست و مارکسیست بودهاند. برای مثال تریگوه لی، اولین دبیر کل سازمان ملل، یک سوسیالیست اهل نروژ بود که در ابتدا حمایتهای زیادی را از اتحاد جماهیر شوروی دریافت کرد. مهمترین وظیفه او حمایت از پیوستن جمهوری خلق چین به سازمان ملل بود. جانشین وی، داگ همرشولد یک سوسیالیت سوئدی و حامی انقلاب کمونیستی جهانی بود. همرشولد معمولا با جئو ئنلای، یک مقام عالی رتبه حزب کمونیست چین ارتباط داشت. او تانت، سومین دبیر کل سازمان ملل و اهل برمه (همچنین میانمار) یک مارکسیست بود که ایدههای لنین را در راستای منشور سازمان ملل میدانست. پطرس پطرس غالی، ششمین دبیر کل سازمان ملل و اهل مصر فعالیت سیاسی خود را در رژیم جمال عبدالناصر آغاز کرد و همچنین معاون کل سابق انترناسیونال سوسیالیست بود. [۹]
دلیل انتخاب سران رژیمهای کمونیستی در بالاترین جایگاههای سازمان ملل واضح است. بسیاری از کنوانسیونهای سازمان ملل به منظور ترویج مستقیم یا غیر مستقیم اندیشههای کمونیستی و گسترش قدرت این حزب ایجاد شدهاند.
ماموریت اصلی سازمان ملل، حفظ صلح و امنیت جهانی است و نیروهای ناظر بر امور سیاسی و برقراری صلح توسط معاونان دبیرکل سازمان ملل متحد تعیین میشوند. از بین چهارده نفری که از سال ۱۹۴۶ تا ۱۹۹۲ این مقام را بر عهده داشتهاند، سیزده نفر آنها شهروند شوروی بودند. رژیم کمونیستی شوروی هرگز تلاش خود را برای گسترش قدرت کمونیسم متوقف نکرده و علاقهای به حفظ صلح جهانی نداشته است. اگرچه شعار اتحاد جماهیر شوروی «حفاظت از صلح جهانی» بود، اما هدف اصلی آن نفوذ به سازمان ملل و استفاده از آن به عنوان یک سازمان حامی سوسیالیسم برای پیشبرد جنبش کمونیستی بوده است.
نفوذ کمونیسم در سازمان ملل آنچنان گسترده بود که آن را به یک خط مقدم حقیقی برای گسترش دیدگاههای اتحاد جماهیر شوروی تبدیل کرده بود. جی. ادگار هوور، رئیس افبیآی در سال ۱۹۶۳ گفت که دیپلماتهای سازمان ملل «نمایانگر ستون عملیاتی اطلاعات روسیه در این کشور هستند». [۱۰]
آثار کمونیسم در سازمان ملل حتی پس از فروپاشی بلوک کشورهای کمونیست نیز به شکل گستردهای قابل مشاهده بود. روزنامه «وال استریت ژورنال» در سال ۱۹۹۱ گزارش داد: «بسیاری از کسانی که در دبیرخانه سازمان ملل یا آژانسهای مرتبط با آن مشغول به کار هستند به وجود میراث کمونیسم در بوروکراسی سازمان ملل اشاره میکنند. یکی از متخصصان سازمان ملل این پدیده را به «نیش یک عقرب» تشبیه کرد. کمونیسم (یا همان نیش عقرب) مرده است. اما نیش او همچنان زنده خواهد ماند و [در طول سالها] افراد بیشتری را قربانی میکند. غربیهایی که در سازمان ملل کار میکردند شرایط را مانند محاصره شدن توسط یک مافیای کمونیستی میدانستند». [۱۱] حزب کمونیست چین از سازمان ملل به عنوان سکوی تبلیغاتی خود استفاده میکند. به عنوان مثال مقامات سازمان ملل – از جمله دبیر کل – حمایت خود را از طرح راه ابریشم جدید نشان دادهاند: یک زیرساخت و سرمایهگذاری جهانی به عنوان راهی برای مقابله با فقر در کشورهای در حال توسعه. در حقیقت این زیرساخت ابزاری برای حزب کمونیست چین به منظور گسترش هژمونی بین المللی آن است. راه ابریشم جدید بسیاری از کشورها را درگیر بدهی کرده است. برای مثال پاکستان به منظور بازپرداخت بدهی وامهای این طرح از صندوق بین المللی پول درخواست ۶ میلیارد دلار وام کرده است. سایر کشورها مجبور به واگذاری زیرساختهای حیاتی خود به جمهوری خلق چین شدهاند. سریلانکا برای پرداخت بدهی خود مجبور شد تا کنترل یکی از بنادر مهم خود را به مدت ۹۹ سال به پکن بسپارد.
علاوه براین، اجرای طرح مذکور به حزب کمونیست اجازه کنترل بر سیاستها و اقتصاد کشورهای شرکت کننده، و همچنین نقض حقوق بشر و دموکراسی در آنها را میدهد. بسیاری از این کشورها به دلایل مذکور در حال عقب نشینی از قرارداد هستند. با این حال نفوذ سیاسی حزب کمونیست چین در سازمان ملل به این معناست که مقامات ارشد سازمان به تبلیغ این پروژه میپردازند. [۱۲]
ب. براندازی آرمانهای بشردوستانه سازمان ملل
یکی از اهداف سازمان ملل بهبود وضعیت حقوق بشر و ترویج آزادی در چهارچوب اصول جهانی است. با این حال جمهوری خلق چین و سایر رژیمهای فاسد جهانی بودن حقوق بشر را انکار میکنند. حزب کمونیست معتقد است که حقوق بشر به امور داخلی هر کشور محدود شده و از این بهانه برای سرکوب وحشیانه آزادی مذهب، اقلیتهای قومی و مخالفان استفاده میکند. حزب کمونیست چین خود را به عنوان حامی حقوق بشر در «نجات» صدها میلیون نفر در این کشور از فقر، میستاید و سختکوشی و هوشمندی مردم چین را نادیده گرفته است.
حزب کمونیست چین از ابزار سازمان ملل برای حمله به ارزشهای دموکراتیک غرب استفاده کرده و با کمک متحدان خود در کشورهای در حال توسعه به دنبال نابودی تلاش ملتهای آزاد برای ترویج ارزشهای جهانی است. به دلیل تاثیرات کمونیستی، سازمان ملل نه تنها در بهبود وضعیت حقوق بشر نقش ناچیزی دارد، بلکه تبدیل به ابزار رژیمهای کمونیستی برای از بین بردن سوابق نقض حقوق بشر آنها شده است. دور گُلد، سفیر سابق اسرائیل در سازمان ملل و نویسنده کتاب «برج بابل: چگونه سازمان ملل به هرج و مرج جهانی دامن زده است» در این باره گفت: «سازمان ملل یک نهاد بی اثر و غیر دوستانه است. این سازمان در حقیقت به گسترش هرج و مرج جهانی کمک کرده است». گلد در این باره به سیاستهای متعدد سازمان ملل از جمله «بی طرفی ارزشها»، «برابری اخلاقی» و «نسبیگرایی اخلاقی»، فساد عمومی سازمان، اعطا کردن حق رای بالا به کشورهای غیر دموکراتیک و میزان کنترل کشورهای کمونیستی اشاره کرد. [۱۳] او سازمان ملل را یک «ناکامی خفت بار» خواند و نوشت که این نهاد توسط «نیروهای ضد غربی، دیکتاتوریها، حامیان دولتی تروریسم و بدترین دشمنان آمریکا» اداره میشود. [۱۴] برای مثال کشورهای ناقض حقوق بشر مجاز به عضویت در «شورای حقوق بشر» هستند؛ امری که ارزش تمامی فعالیتهای این شورا را زیر سوال میبرد. علاوه براین، جمهوری خلق چین با رشوه دادن به بسیاری از کشورهای توسعه یافته از خاموش شدن انتقادات از سیاستهای حقوق بشری خود اطمینان حاصل میکند. استبداد اکثریت سازمان ملل تبدیل به ابزار نیروهای کمونیست برای مخالفت با کشورهای آزاد شده است. این وضعیت باعث خروج ایالات متحده از شورای حقوق بشر شد. تلاشهای غرب برای رواج آزادی و حقوق بشر مرتبا توسط کشورهای کمونیست متوقف شده است. شورای حقوق بشر به وسیله تبهکاران اداره میشود و کنوانسیونهای بین المللی هیچ تاثیری بر محدود کردن کشورهای توتالیتر ندارند. این کشورها شعارهای حقوق بشر را صرفا به زبان آورده و آنها را عملی نمیکنند.
منشور سازمان ملل دارای شباهتهای زیادی با قانون اساسی شوروی بوده و در نقطه مقابل قانون اساسی ایالات متحده قرار دارد. هدف این منشور نه حفاظت از حقوق افراد، بلکه تامین منافع رهبران سیاسی است. قانون اساسی شوروی به طور مشابه حقوق محدودی را در اختیار شهروندان قرار داده بود. با این حال بسیاری از قوانین در یک «محدوده حقوقی خاص» کاربرد داشتند و سران شوروی از این حفره حقوقی برای تفسیر شرایط براساس «محدوده حقوقی خاص» و محروم کردن شهروندان از حقوق خود استفاده میکردند. منشور سازمان ملل و کنوانسیونهای مختلف آن نیز حقوق بشر را به شکل مبهمی تعریف کردهاند. برای مثال در «میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی» جمله «همگان از این حق برخوردار هستند» در کنار اصلاحیهای با این مضمون آمده است: «حقوق مذکور نباید تحت هیچگونه محدودیتی قرار داشته باشند، مگر در مواردی که مانع قانونی وجود داشته باشد». این اصلاحیه برای حفظ استقلال ملتها یا به صورت تصادفی نوشته نشده است. این جملات در واقع حفرههایی هستند که توسط کمونیستها و به صورت هدفمند ایجاد شدهاند.
گریفین در این باره نوشت: «در واقع سیاستمداران میتوانند با بهانههای مختلف – مانند لزوم دفاع از امنیت ملی، نظم عمومی، امنیت عمومی، سلامت جامه، اخلاقیات و حقوق، آزادیها و شهرت سایر افراد – تمامی حقوق مذکور در میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی را مردود اعلام کنند. بیشتر جنگها و جنایتهای ملی تحت یکی از این [اصلاحیهها] انجام میشود». [۱۵] اگرچه سلب خودسرانه آزادی شهروندان در کشورهای آزاد امری نادر است، اما رژیمهای کمونیستی میتوانند به صورت آشکار از حفرههای حقوقی در بیانه جهانی حقوق بشر استفاده کنند.
پ. ترویج مفاهیم سیاسی کمونیسم در جهان
شبح کمونیسم با استفاده از عوامل خود مرتبا مشکلات جهانی را مطرح کرده و تنها راه حل آنها را همکاری بین المللی و ایجاد ساختار جهانی قدرت میداند. هدف حقیقی کمونیسم تشکیل یک دولت جهانی است. کشورهای بیشتر متعاقبا در چهارچوب معاهدات بین المللی فزآینده محدود شده و حاکمیت ملی آنها تضعیف میشود.
گروههای متعددی از تشکیل ساختارهای قدرت اینچنینی حمایت کردهاند. اگرچه تمام این گروهها لزوما کمونیست نیستند، اما اهداف آنها – یعنی حذف ملتهای مستقل و تشکیل دولت جهانی – در راستای ایدئولوژی کمونیستی است.
ما در فصل شانزدهم مشاهده کردیم که چطور کمونیسم با ادعای حفاظت از محیط زیست، به پیشبرد سیاستهای خود میپردازد. جنبش زیست محیطی به طور مشابه به دنبال تضعیف حاکمیت ملی و ترویج یک قدرت سیاسی فرا-ملی است.
یک چهره رسانهای در «روز زمین» سال ۱۹۷۰ در این باره گفت: «بشر نیازمند یک قدرت جهانی است. یک ملت کاملا مستقل توانایی مقابله با آلودگی محیط زیست را ندارد. بنابراین مدیریت این سیاره – چه در مورد جلوگیری از وقوع جنگ و چه برای جلوگیری از تخریب شرایط زندگی – نیازمند یک دولت جهانی است». [۱۶]
در «دومین مانیفست اومانیسم (انسانگرا)» در سال ۱۹۷۳ نیز آمده است: «ما به نقطه عطفی در تاریخ بشر رسیدهایم که بهترین گزینه برای عبور از آن، کنار گذاشتن حاکمیت ملی و حرکت به سمت یک جامعه جهانی است. به این ترتیب ما به دنبال توسعه یک سیستم متشکل از قانون و نظم جهانی هستیم که براساس یک دولت فدرال فرا-ملی تشکیل شده باشد». [۱۷]
در واقع دلیل اصلی ایجاد «برنامه محیط زیست سازمان ملل متحد»، استدلال یک گروه حامی محیط زیست در سال ۱۹۷۲ مبنی بر جهانی بودن مشکل زیست محیطی، نیاز به توسعه راهکارهای جهانی و تشکیل یک آژانس بین المللی حفاظت از محیط زیست بود. اولین رئیس این انجمن فردی به نام موریس استرانگ از کانادا و دارای گرایشات شدید سوسیالیستی بود.
در اجلاس سران سازمان ملل متحد در ریودوژانیرو در سال ۱۹۹۲ (که با نام «کنفرانس سازمان ملل درباره محیط زیست و توسعه» نیز شناخته میشود)، ۱۷۸ دولت به تصویب «دستور کار ۲۱» رای دادند. این پیشنویس هشتصد صفحهای شامل مطالبی در زمینه محیط زیست، حقوق زنان، مراقبتهای پزشکی و موارد مشابه بود. یک پژوهشگر شناخته شده در زمینه محیط زیست و یکی از مسئولان برنامه محیط زیست سازمان ملل در این باره گفت: «حاکمیت ملی – به معنای اختیارات هر کشور برای کنترل شرایط در مرزهای خود – در دنیای امروز که مرزهایش توسط آلودگی، تجارت بین الملل، جریانات مالی و پناهجویان درهم شکسته است معنای گذشته را ندارد. در حقیقت ملتها بخشی از حاکمیت خود را به جامعه بین الملل واگذار کرده و در حال ایجاد سیستم نوین دولت زیست محیطی بین المللی برای مقابله با مشکلات در ابعاد بزرگ هستند». [۱۸]
در نگاه اول بسیاری از استدلالها برای تشکیل دولت جهانی منطقی به نظر میرسد، اما هدف حقیقی آنها گسترش کمونیسم و تسلط بر جهان است. رژیمهای کمونیستی عموما دخالت در امور سایر کشورها را به صورت علنی رد میکنند، در حالی که با حضور فعالانه در سازمانهای بینالمللی مختلف به گسترش مفهوم حاکمیت جهانی میپردازند.
پطرس غالی در دوره دبیر کلی سازمان ملل (۱۹۹۲ تا ۱۹۹۶) عامل پیشرفت سریع سیاستهای این نهاد به سوی دولت جهانی بود. او خواستار تشکیل ارتش دائمی سازمان ملل بود و بر حق دریافت مالیات پافشاری میکرد. [۱۹] ایالات متحده با انتخاب مجدد وی برای دوره دوم مخالفت کرد. غیرقابل تصور است که اگر او برکنار نمیشد، سازمان ملل در دنیای امروز چقدر قدرتمندتر میبود.
کوفی عنان، دبیر کل سازمان ملل در سال ۲۰۰۲ گفت: «در عصر وابستگی متقابل، شهروندی جهانی ستون اساسی پیشرفت است». رابرت چندلر، سرهنگ سابق نیروی هوایی ایالات متحده و استراتژیست کاخ سفید معتقد است که دیدگاه عنان درباره «پیشرفت» حاکمیت ملی را تهدید کرده و منجر به تشکیل یک جامعه جهانی مدنی خواهد شد که تحت حکومت «بوروکراسی بینالمللی عظیم و بدون هویت قرار دارد و از اعضای خود مانند مورچههای کارگر در جهان استبدادی سوسیالیستی سو استفاده میکند». چندلر معتقد است که سازماندهی و نظارت بر سیاستهای سازمان ملل – مانند «آموزش فرهنگ صلح» – به وسیله چپگرایان افراطی با هدف نابودی حاکمیت ملی انجام میشود. [۲۰]
کتاب «کمونیسم برهنه» در سال ۱۹۵۸ به توضیح چهل و پنج هدف کمونیستها پرداخت. یکی از این اهداف به این شرح بود: «از سازمان ملل به عنوان تنها امید بشریت حمایت کنید. در صورت بازنویسی منشور این سازمان، خواستار تشکیل یک دولت جهانی به همراه نیروهای مسلح مستقل باشید». [۲۱] تشکیل یک دولت جهانی در کوتاه مدت امکان پذیر نیست، و به این دلیل کمونیستها و گلوبالیستها از بهانههای مختلف برای ایجاد سازمانهای بین المللی در زمینههای مختلف استفاده میکنند. آنها سپس از ادغام این سازمانها و وابستگی فزآینده به سازمان ملل حمایت میکنند.
ت. دولت جهانی و توتالیتاریسم
تصور زندگی در جهان یا آیندهای بهتر هیچ مشکلی ندارد. با این حال ایجاد یک دولت جهانی برای حل تمام مشکلات بشر هیچ تفاوتی با «دیکتاتوری پرولتاریا» یا ایده «برنامه ریزی مرکزی» در حکومت کمونیستی ندارد.
حمایت از ایده دولت جهانی، تقویت نقش سازمان ملل و تبلیغ آن به عنوان درمانی برای تمام مشکلات دنیای مدرن تنها بهانهای برای مدیریت آینده بشر و بازی کردن نقش خداگونه است. تاسیس این رژیم به معنای سقوط اجتناب ناپذیر به دیکتاتوری کمونیستی است.
یک دولت جهانی با ارائه مزایای وسوسه برانگیز – مانند وعده رفاه یا پیشنویس یک آرمان شهر برای بشریت – دولتهای مستقل را برای پیوستن به خود تشویق میکند.
با این حال چالش اجتناب ناپذیر دولت جهانی، شیوه اعمال سیاستهای خود (در زمینه سیاسی، نظامی، اقتصادی و غیره) در دنیای واقعی است. تحمیل کردن سیاستها در ابعاد جهانی در چهارچوب یک جمهوری آزاد – مانند ایالات متحده – امکان پذیر نیست. چنین دولتی تنها میتواند به شکل یک رژیم توتالیتر، مانند اتحادیه جماهیر شوروی یا جمهوری خلق چین وجود داشته باشد.
تمرکز قدرت به این شکل کنترل دولت بر جامعه را به شکلی بیبدیل افزایش میدهد. این دولت دیگر نیازی به دستیابی به اجماع نظر بین کشورهای عضو یا عمل به تعهدات گذشته خود نخواهد داشت. اجرای قدرتمندانه سیاستها تبدیل به تنها هدف دولت جهانی میشود.
تفاوت بین کشورها در دنیای امروز بیسابقه است. بسیاری از کشورها از حقوق اولیه مانند آزادی مذاهب و جامعه برخوردار نیستند، و حقوق بشر و استانداردهای اخلاقی مرتبا در آنها نقض میشود. اگر کشورها برای تشکیل یک دولت جهانی به یکدیگر بپیوندند، نهاد ناظر بر آنها پایینترین استاندارد مدیریتی را اتخاذ کرده و سایر پیشنیازهای مذهبی، باورها، اخلاقیات و حقوق بشر را نادیده میگیرد. به عبارت دیگر، کشورهای عضو دولت جهانی مسئولیتی در قبال پیشنیازهای مذکور نداشته و از مفهوم «بی طرفی» در مذهب، اخلاقیات و حقوق بشر به عنوان بهانهای برای اتحاد بین خود استفاده میکنند. یک دولت جهانی با نادیده گرفتن وجود سنتهای فرهنگی و باورهای مذهبی خاص در هر ملیت، درصدد تحمیل اجتناب ناپذیر یک فرهنگ «جریان اصلی» برای ایجاد اتحاد است.
بخش اعظمی از متخصصان، پژوهشگران و مقامات دولتی حامی مفهوم دولت جهانی افراد آتئیست و دارای دیدگاههای پیشرفتگرایانه درباره باورهای مذهبی هستند. انتخاب آتئیسم به عنوان ارزش اساسی دولت جهانی – به ویژه با توجه به نقش پررنگ کمونیسم در آن – یک اتفاق اجتناب ناپذیر است. علاوه بر این از آنجا که تفاوتهای فرهنگی و زبانی مانع اعمال قدرت جهانی هستند، حامیان دولت جهانی معمولا با مفاهیم اساسی رفاه ملی مانند میهن پرستی یا بومی گرایی مخالفت میکنند.
یک دولت جهانی برای حفظ حاکمیت خود و برای بازآموزی ایدئولوژیک شهروندان به زور و خشونت متوصل میشود. این دولت همچنین برای جلوگیری از جنبشهای استقلال و جدایی طلب بین اعضای خود نیروهای نظامی و پلیس را تقویت کرده و میزان کنترل بر آزادی بیان و رسانه را افزایش میدهد.
حفظ قدرت و دولت در کشور یا منطقهای که مردم آن فاقد باور یا فرهنگ مشترک هستند صرفا از طریق توتالیتاریسم امکانپذیر است، و نتیجه آن از دست رفتن آزادیهای فردی خواهد بود.
در نهایت، یک دولت جهانی تنها میتواند در چهارچوب یک پروژه توتالیتر وجود داشته باشد. بردگی شهروندان، سو استفاده و تخریب مخالفان در این دولت را میتوان در رژیمهای کمونیستی کنونی و قدیم مشاهده کرد. اما این پروژه توتالیتر به یک دولت محدود نشده و تمام دنیا را دربر میگیرد. در این حالت شبح کمونیسم با مانعی برای دست یافتن به هدف فساد در فرهنگ سنتی بشر، ریشهکن کردن باورها به ادیان و نهایتا نابودی بشریت مواجه نخواهد شد.
- گلوبالیسم فرهنگی: ابزاری برای فساد بشریت
همزمان با گسترش مبادلات فرهنگی و جریان سرمایه در سراسر جهان، فرهنگهای منحط ایجاد شده توسط کمونیسم در صده گذشته – مانند هنر، ادبیات و تفکر مدرن؛ شیوههای زندگی و سرگرمی منحرف؛ و مصرفگرایی – در سطح جهان منتشر میشوند. طی این فرآیند سنتهای اقوام مختلف دچار خدشه شده و ریشهکن میشود و این امر منجر به رواج سبکهای زندگی توخالی و انحرافی با هدف منفعت شخصی و مصرفگرایی، و همچنین نابودی اخلاق و ساختارهای مدنی میشود.
ویلی مونتسنبرگ، فعال کمونیست آلمانی و یکی از بنیانگذاران مکتب فرانکفورت، گفت: «ما باید روشنفکران را سازماندهی کرده و از آنها برای مدفون کردن تمدن غرب استفاده کنیم. فقط در صورت فاسد کردن ارزشهای غرب و غیرممکن کردن زندگی در آن میتوانیم دیکتاتوری پرولتاریا را تحمیل کنیم». [۲۲]
همانطور که در فصلهای پیشین این کتاب گفته شد، میراث تمدن فرهنگ غرب با فرهنگ منحط عامه پسند مدرن جایگزین شده است. گلوبالیسم و جهانیسازی این انحطاط فرهنگی را به سراسر جهان انتقال میدهد.
ایالات متحده آمریکا در زمینههای سیاسی، اقتصادی و نظامی پیشروی جهان است. جایگاه ویژه این کشور را میتوان در فرهنگ عامه آمریکایی و پذیرفته شدن آن در تمام کشورها و مناطق دیگر مشاهده کرد. کمونیسم با نفوذ و فاسد کردن مفاهیم خانواده، سیاست، اقتصاد، قانون، هنر، رسانه و فرهنگ عامه در تمام جنبههای زندگی روزانه در آمریکا، از گلوبالیسم فرهنگی برای صادر کردن فرهنگ فاسد خود استفاده کرده است. امروزه میتوان آثار جدیدترین و محبوبترین گرایشهای فرهنگ عامه در آمریکا را در سراسر جهان مشاهده کرد. امروزه ساکنان سنتگرای روستاهای دوردست چین با تماشای فیلمهای هالیوودی مشاهده میکنند که مادران مجرد، روابط خارج از ازدواج و آزادیهای جنسی جنبههای «عادی» زندگی در غرب «پیشرفته» هستند. تاثیر موسیقی راک اند رول را میتوان در سرتاسر دنیا مشاهده کرد: از اکوادور تا آمریکای جنوبی، مالزی و آسیای جنوب شرقی، و فیجی و جزایر اقیانوس آرام. مفاهیم اصلی ایدئولوژی برنامهریزی درسی که توسط فرهنگ مارکسیستی در آمریکا رواج داده شد، بلافاصله در کتابهای درسی متوسطه تایوان بازتاب پیدا کرد. تصاویر جنبش اشغال وال استریت در نیویورک در یک چشم برهم زدن بر صفحات تلویزیون روستاهای دوردست و کوهستانی هند به نمایش درآمدند.
گلوبالیسم مانند طوفانی است که فرهنگ منحط غرب و فرهنگ حزبی کشورهای توتالیتر کمونیستی را در سرتاسر جهان پخش کرده و بیرحمانه ارزشهای سنتی که برای هزاران سال راهنمای بشر بودهاند را از بین میبرند.
الف. تخریب سنتهای فرهنگی در جهان
فرهنگ تمام اقوام دارای ویژگیهای منحصربفرد و تاثیرات تاریخی عمیق خاص است. فارق از تفاوتهای موجود بین اقوام، این فرهنگها از ارزشهای الهی و جهانی یکسان در سنتهای هر قوم برخوردار هستند. همزمان با انقلاب صنعتی، توسعه فناوری و افزایش آسایش بشر، مفهوم سنت توسط افراد پیشرفتگرا به عنوان عقب ماندگی القا شد. ارزیابی هرچیز براساس مدرن بودن، نوآوری، میزان «پیشرفت» و ارزش تجاری تبدیل به استاندارد شده است.
کمونیسم در ظاهر از ارزشهای نوین حمایت میکند، اما هدف حقیقی آن کنار گذاشتن ارزشهای سنتی توسط بشر و جایگزین کردن آنها با ارزشهای مدرن، همگن و رو به زوال است. ارزشهای به اصطلاح مشترک در دنیای امروزی که به وسیله تبادلات فرهنگی و فرآیند گلوبالیسم ایجاد شدهاند از پیشزمینه سنتی خاصی برخوردار نبوده و صرفا «ارزشهای مدرن» هستند. ارزشها و عناصر گلوبالیسم باید برحسب ضرورت در تضاد با سنت باشند. این ارزشها شامل بیمعناترین عناصر میراث فرهنگی مدرن و جنبههای تجاری هستند. مفاهیم «سرنوشت مشترک بشریت» و «آینده مشترک ما» نتایج این ارزشهای منحط هستند.
پایینترین استاندارد قابل مشاهده در گلوبالیسم فرهنگی را میتوان در فرهنگ مصرفگرایی مشاهده کرد. طراحی و بازاریابی محصولات براساس اهداف اقتصادی انجام شده و کاملا بازتاب دهنده غریزههای اساسی مصرف کننده هستند. هدف آنها کنترل بشریت از طریق اغوا، تشویق و ارضای خواستههای سطحی مردم است.
از فرهنگ مصرفگرایی جهانی برای تخریب سنت به روشهای مختلف استفاده میشود. در مرحله اول، تمام ویژگیها و معنای خاص هر محصول که در فرهنگ قومی ریشه داشته باشد از بین میرود. به عبارت دیگر، عنصر سنتی هر محصول با استفاده از فرآیندهای فرهنگزدایی و استانداردسازی حذف میشود. هرچقدر که گروهی از افراد با میراث فرهنگی و باورهای خود بیگانه شوند، ترغیب آنها به مصرفگرایی سادهتر خواهد بود. آداب، رسوم و هویت اقوام به مرور زمان و به وسیله گلوبالیسم نابود شده و به سطح پایین فرهنگ مصرفگرایی خالی از معنا و اخلاقیات میرسد.
در مرحله دوم، صنعت رسانه جهانی و زیرشاخههای انحصاری آن به عناصر کمونیسم اجازه میدهد تا به راحتی مفاهیم منحط محصولات تجاری را منتشر کنند. آنها ویژگیهای فرهنگی سطحی یک محصول را تبلیغ کرده و در عین حال ایدئولوژی مارکسیستی را گسترش میدهند. ترکیب فرهنگها از طریق گلوبالیسم تبدیل به روش جدیدی برای انتشار ایدئولوژی کمونیستی میشود.
در مرحله سوم، فرهنگ گلوبالیسم مصرفگرایی را به گرایش اصلی جامعه تبدیل میکند. تبلیغات، فیلمها، برنامههای تلویزیونی و شبکههای اجتماعی دائما این ایده را به مصرفکنندگان القا میکنند که اگر کالای خاصی را خریداری و تصاحب نکرده یا به دنبال شکل خاصی از سرگرمی نباشند، معنای زندگی حقیقی را نچشیدهاند. کمونیسم از ابزار و سرگرمیهای مختلف برای ترغیب مردم به دنبال کردن و ارضای خواستههای غریزی خود استفاده میکند. با پرداختن به این خواستهها و فاصله گرفتن از جنبههای معنوی زندگی، جامعه پس از چند نسل از باورهای دیرینه الهی و ارزشهای سنتی خود فاصله میگیرد.
کمونیسم با گسترش سریع ایدئولوژی انحرافی خود در فرآیند گلوبالیسم از مفهوم تفکر گلهای استفاده میکند. اخبار، رسانهها، شبکههای اجتماعی، تبلیغات، برنامههای تلویزیونی و فیلمها مرتبا مردم را در معرض ایدئولوژیهای ضد سنتی قرار میدهند. رسانهها این توهم را ایجاد میکنند که ایدئولوژیهای انحرافی نمایانگر یک باور جهانی هستند. مردم به مرور زمان دربرابر صدمات وارد شده توسط این ایدئولوژیها بیحس شده، رفتارهای هنجارشکن به عنوان مد روز شناخته میشوند و مردم به این رفتارها افتخار میکنند. مصرف مواد مخدر، آزادیهای جنسی، موسیقیهای منحط، هنر انتزاعی و بسیاری از رفتارهای دیگر همگی به این شکل گسترش پیدا میکنند.
هنر مدرن رو به زوال است و تمام تعاریف سنتی زیبایی شناسی را نقض میکند. برخی از افراد شاید در ابتدا به این امر پی ببرند، اما رویدادهایی مانند به نمایش گذاشتن آثار هنری مدرن در گالریهای معروف و شهرهای بزرگ و فروش آنها با قیمتهای گزاف و گزارش مکرر رسانهها درباره آثار غیرعادی و تاریک منجر به رواج این باور در افراد میشود که آنها نسبت به جریانات روز ناآگاه بوده و باید سلیقه خود را در هنر به روز کنند. افراد تحت تاثیر بازیهای روانی گرایشات هنری جدید درک خود از زیبایی را نادیده گرفته و به هنرهای رو به زوال روی میآورند.
در حال حاضر گرایشات فرهنگی انحرافی با پوشش فرهنگ غربی به گوشه و کنار جهان سرایت پیدا کرده است. هالیوود به حامل اصلی ایدئولوژیهای نشات گرفته از فرهنگ مارکسیستی تبدیل شده است. ویژگیهای خاص صنعت سینما منجر به پذیرش ناخودآگاه ارزشهای آن توسط مردم میشود. همانطور که در فصل ۱۳ به آن اشاره شد، سینما با به تصویر کشیدن اتمسفر، داستان و کاراکترهای مختلف دیدگاه مخاطب را با دیدگاه کارگردان یکسو میکند. فیلمهای هالیوودی نقش بزرگی را در شکل دادن به ارزشها و دیدگاههای مخاطب بازی میکنند.
ما در این کتاب به نفوذ مارکسیسم در سیستم آموزشی غرب اشاره کردیم (فصل ۱۲ را مشاهده کنید)؛ امری که متعاقبا منجر به آشنایی دانشجویان خارجی در کشورهای غربی با ایدئولوژیهای چپگرا میشود. این افراد پس از بازگشت به کشورهای خود این ایدئولوژیها را – که به دلیل پیشرفته بودن غرب در فناوری و اقتصاد جذابتر هستند – در جوامع مختلف پخش میکنند. به این ترتیب گسترش این ایدئولوژیها با مقاومت ناچیزی مواجه شده و در نهایت منجر به نابودی فرهنگهای سنتی و محلی میشوند.
ارزشهای گلوبالیستی و مدرن به وسیله فرهنگ سازمانی شرکتهای چندملیتی تبدیل به گرایشات جریان اصلی میشوند. گلوبالیسم به گسترش سریع مفهوم آزادی جنسی کمک شایانی کرده و منجر به آسیب شدید در ارزشهای اخلاقی و جوامع سنتی شده است.
در سال ۲۰۱۶ یک خرده فروش بزرگ و جهانی اعلام کرد که اتاقهای پرو و سرویسهای بهداشتی آنها برای «افراد تراجنسی» قابل استفاده خواهد بود. این یعنی مردان میتوانستند با معرفی خود به عنوان زن وارد اتاقهای تعویض لباس گروهی یا سرویس بهداشتی زنان شوند. «سازمان خانواده آمریکایی» سیاستهای این شرکت را برای زنان و کودکان مخرب دانست و خواستار تحریم فروشگاه توسط مشتریان شد. درخواست این سازمان برای تحریم فروشگاه تاکنون ۱.۵ میلیون امضا جمع کرده است. [۲۳] با این حال اتخاذ سیاستهای مشابه توسط شرکتهای مختلف در دنیا منجر به بیاثر شدن اقدامات این چنینی شده است. کمونیسم با آگاهی از عدم وجود اراده قوی در اکثر افراد از ذهنیت گلهای بیشترین بهره را برده است. با فاصله گرفتن بشر از سنتهای الهی، نسبیگرایی افزایش پیدا کرده و ارزشها با گذر زمان تغییر پیدا میکنند. در این حالت شرایط برای سو استفاده کمونیسم مهیا میشود.
احترام متقابل و تحمل فرهنگهای مختلف در گلوبالیسم تبدیل به گرایش اصلی شده است. کمونیسم از این امر برای خدشهدار کردن مفهوم تحمل، ترویج بیطرفی به عنوان «اجماع جهانی» و حمایت از ایدههای منحرف استفاده کرده است.
ب. نقش سازمان ملل در ترویج ارزشهای منحط
در ماده ۱۳ کنوانسیون حقوق کودکان سازمان ملل آمده است: «کودک باید از حق آزادی بیان برخوردار باشد. این حق شامل آزادی در جست و جو، دریافت و انتقال اطلاعات از تمام منابع و ایدهها شده، محدود به مرزها نبوده و میتواند در اشکال شفاهی، مکتوب و چاپی، در قالب آثار هنری یا هرگونه ابزار رسانهای به انتخاب کودک باشد». [۲۴]
برخی از پژوهشگران پرسشهایی را در این باره مطرح کردهاند: آیا مخالفت والدین با پوشیدن لباس با نمادهای شیطانی توسط فرزندانشان به عنوان نقض حقوق کودکان تلقی میشود؟ آیا کودکان حق دارند تا نحوه صحبت کردن با والدین خود را انتخاب کنند؟ کودکان ممکن است فاقد قدرت قضاوت باشند؛ آیا در صورت ارتکاب خشونت یا نقض هنجارهای اخلاقی والدین اجازه تنبیه آنها را دارند؟ این نگرانیها بی دلیل نیستند. در سال ۲۰۱۷ ایالت انتاریو در کانادا قانونی را تصویب کرد که براساس آن، والدین نباید حق کودکان در ابراز جنسیت خود یا انتخاب جنسیت خود را نقض کنند. عدم پذیرش هویت جنسیتی منتخب فرزندان از سوی والدین به عنوان مصداق کودک آزاری شناخته شده و دولت حق جدا کردن فرزند از والدین را دارد. [۲۵]
سازمان بهداشت جهانی در سال ۱۹۹۰ اعلام کرد که همجنسگرایی یک بیماری روانی نیست؛ امری که جنبش «الجیبیتی» را در سراسر دنیا تحریک و ترویج کرد. شرایط گلوبالیسم به گسترش جهانی بیماری ایدز کمک کرده و همجنسگرایان – به عنوان مستعدترین گروه در معرض این بیماری – به کانون توجه اجتماعی و بحثهای مدنی تبدیل شدهاند. به این دلیل، کمونیسم از گسترش جنبش الجیبیتی حمایت میکند. آفریقای جنوبی اولین کشوری بود که با معرفی یک کنوانسیون جدید در شورای حقوق بشر سازمان ملل، به رسمیت شناختن گرایش جنسی و هویت جنسیتی را به عنوان شاخص حمایت از حقوق بشر به رسمیت شناخت. این کنوانسیون برای اولین بار به موضوع گرایش جنسی و هویت جنسیتی پرداخت، و در نهایت آن را به صورت رسمی تصویب کرد. در واقع این کنوانسیون با اهمیت دادن به ایدهها و مفاهیم انحرافی گذشته در چهارچوب حقوق بشر، سعی در عادیسازی آنها دارد.
به این ترتیب کمونیسم از گلوبالیسم به عنوان ابزاری برای دستکاری و تخریب همهجانبه فرهنگ و ارزشهای اخلاقی سنتی استفاده میکند. این فرآیند شامل استفاده ابزاری از کشورهای توسعه یافته، شرکتهای جهانی و نهادهای بینالمللی میشود. آسایش سطحی زندگی جهانی برای مردم منجر به غفلت آنها نسبت به تغییرات سریع در سطح ایدئولوژی و آگاهی شده است. این دیدگاههای کاملا جدید تنها طی چند ده بسیاری از نقاط جهان را دربر گرفتهاند. ورود دیدگاههای جدید منجر به تغییر فرهنگها شده و حتی کهنترین و بستهترین کشورها نیز توان مقاومت دربرابر آنها را ندارند. در صورت ادامه این فرآیند، تمدن به طور کل نابود خواهد شد.
فرهنگ سنتی ریشه وجود انسان و مشوق او برای حفظ استانداردهای اخلاقی هستند. بازگشت به مسیر صحیح و نجات یافتن توسط نیروی الهی، نیاز کلیدی بشر است. فرآیند گلوبالیسم منجر به دستکاری فرهنگهای سنتی توسط شبح کمونیسم شده است. بحران اخلاقی بلند مدت پیش روی تمدن بشری بیسابقه است.
- حفظ میراث ملی و ارزشهای جهانی
ملیتها و کشورهای مختلف برای هزاران سال وجود داشتهاند. با وجود تفاوتهای جغرافیایی، سیستمهای سیاسی، ساختارهای مدنی، زبانهای مختلف و ویژگیهای روانی و فرهنگی بین این ملیتها، تمام آنها از ارزشهای جهانی مشترکی برخوردار هستند. ارزشهای جهانی بخش اساسی فرهنگ سنتی تمام گروهها و اقوام هستند.
شبح کمونیسم با استفاده از گلوبالیسم و سایر فرآیندهای تاریخی در چند قرن اخیر، قدرت خود را در جهان افزایش داده و خسارات قابل توجهی را به فرهنگهای سنتی و الهی بشر وارد کرده است.
کمونیستها در نیمه اول قرن بیستم روسیه و چین را تصاحب کرده و با کنار زدن نخبگان فرهنگی، فرهنگ سنتی این دو ملت بزرگ را از بین بردند. پس از جنگ جهانی دوم، حزب کمونیست دست به اقداماتی مانند نفوذ و کنترل در سازمانهای بین المللی (مانند سازمان ملل)، سو استفاده از فرآیندهای دموکراتیک برای تحمیل استبداد اکثریت، کنترل کشورهای کوچک با استفاده از پول و استفاده از قدرت فرا-ملی سازمان ملل برای گسترش سیستم سیاسی خود در سراسر جهان زده است.
نمایندگان کمونیسم در سراسر دنیا و به ویژه پس از پایان جنگ سرد با استفاده از مبادلات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در دنیای شرق و غرب دست به گسترش و کنترل گلوبالیسم زدهاند. سازمانهای گلوبالیست ارزشهای فاسد خود را تقریبا در هر کشور تبلیغ کرده و با این کار به نابودی سیستماتیک ارزشهای جهانی، فرهنگهای سنتی و باور الهی توسط کمونیسم کمک میکنند.
در عرض کمتر از صد سال پس از ظهور کمونیسم در صحنه جهانی، نیروهای فرا-ملی سیاسی و اقتصادی قدرت غیرقابل وصفی را به دست آورده و حاکمیتهای مستقل در سراسر جهان را با رویکرد دولت جهانی به خطر انداختهاند.
جوامع تنها با بازگشت به سنتها میتوانند هویت و حاکمیت ملی خود را بازیابی کرده و فضای بینالمللی هماهنگی را با استفاده از ارزشهای مناسب جهانی ایجاد کنند. چنین رویکردی به بشر قدرت از بین بردن شبح کمونیسم و زندگی در حمایت و لطف کائنات را میدهد.
اپک تایمز درحال انتشار سری مقالات ترجمه شده از نسخه چینی کتاب «شبح کمونیسم درحال حکمرانی بر جهان ما» نوشته هیئت تحریریه نُه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست است. سایر مقالات را از اینجا بخوانید.
مراجع
۱. Karl Marx and Friedrich Engels, “The German Ideology,” in Marx-Engels Collected Works, vol. 5 (1932), accessed via Marxists Internet Archive on May 4, 2020, https://www.marxists.org/archive/marx/works/1845/german-ideology/index.htm.
۲. Vladimir Lenin, “The Third, Communist International,” in Lenin’s Collected Works, ۴th English edition, vol. 29 (Moscow: Progress Publishers, 1972), 240–۲۴۱, Marxists Internet Archive, accessed on May 4, 2020, https://www.marxists.org/archive/lenin/works/1919/mar/x04.htm.
۳. G. Edward Griffin, Fearful Master: A Second Look at the United Nations (Appleton, WI: Western Islands, 1964), chap. 7.
۴. William Z. Foster, Toward Soviet America (New York: Coward-McCann, 1932), chap. 5, Marxists Internet Archive, accessed on May 4, 2020, https://www.marxists.org/archive/foster/1932/toward/06.htm.
۵. James Bovard, “The World Bank vs. the World’s Poor,” Cato Institute Policy Analysis, no. 92, September 28, 1987, https://object.cato.org/sites/cato.org/files/pubs/pdf/pa092.pdf.
۶. Dani Rodrik, The Globalization Paradox: Why Global Markets, States, and Democracy Can’t Coexist (New York: Oxford University Press, 2011), 19.
۷. Robert Atkinson, “Why the 2000s Were a Lost Decade for American Manufacturing,” IndustryWeek, March 14, 2013, https://www.industryweek.com/the-economy/article/22006840/why-the-2000s-were-a-lost-decade-for-american-manufacturing.
۸. US Bureau of Labor Statistics, “A Profile of the Working Poor, 2016,” BLS Reports, July 2018, https://www.bls.gov/opub/reports/working-poor/2016/home.htm.
۹. William F. Jasper, Global Tyranny … Step by Step: The United Nations and the Emerging New World Order (Appleton, WI: Western Islands Publishers, 1992), chap. 4.
۱۰. J. Edgar Hoover, as quoted in Griffin, Fearful Master, ۴۸.
۱۱. Amity Shlaes, “Communism Becomes Cronyism at the UN,” The Wall Street Journal, October 24, 1991.
۱۲. Colum Lynch, “China Enlists UN to Promote Its Belt and Road Project,” Foreign Policy, May 10, 2018, https://foreignpolicy.com/2018/05/10/china-enlists-u-n-to-promote-its-belt-and-road-project.
۱۳. Dore Gold, Tower of Babble: How the United Nations Has Fueled Global Chaos (New York: Crown Forum, 2004), 1–۲۴.
۱۴. Dore Gold, as quoted in Robert Chandler, Shadow World: Resurgent Russia, The Global New Left, and Radical Islam (Washington, DC: Regnery Publishing, 2008), 403.
۱۵. Griffin, Fearful Master, chap. 11.
۱۶. Norman Cousins, as quoted in Gary Benoit, “‘Earth Day’ — The Greatest Sham on Earth,” The New American, April 21, 2016, https://www.thenewamerican.com/tech/environment/item/23011-earth-day-the-greatest-sham-on-earth.
۱۷. American Humanist Association, “Humanist Manifesto II” (Washington, DC: American Humanist Association, 1973), https://americanhumanist.org/what-is-humanism/manifesto2.
۱۸. Hilary F. French, et al., “After the Earth Summit: The Future of Environmental Governance,” Worldwatch Institute 107, March 1992.
۱۹. Jasper, Global Tyranny, chap. 4.
۲۰. Chandler, Shadow World, ۴۰۱–۴۰۳.
۲۱. W. Cleon Skousen, The Naked Communist (Salt Lake City: Izzard Ink Publishing, 1958), chap. 12.
۲۲. Willi Münzenberg, as quoted in Bernard Connolly, The Rotten Heart of Europe: Dirty War for Europe’s Money (London: Faber & Faber, 2013).
۲۳. “Sign the Boycott Target Pledge!” American Family Association, April 2016, https://www.afa.net/target.
۲۴. United Nations Office of the High Commissioner for Human Rights, “Convention on the Rights of the Child” (Geneva: United Nations, 1989), https://www.ohchr.org/en/professionalinterest/pages/crc.aspx.
۲۵. Grace Carr, “Ontario Makes Disapproval of Kid’s Gender Choice Potential Child Abuse,” Daily Caller, June 5, 2017, https://dailycaller.com/2017/06/05/ontario-makes-disapproval-of-kids-gender-choice-child-abus