Search
Asset 2

شبح کمونیسم در حال حکمرانی بر جهان ما: فصل ۱۷: گلوبالیسم و کمونیسم

اسلام عرفات و جیانگ زمین، دبیرکل وقت حزب کمونیست چین در سال‌های ۲۰۰۰ و ۲۰۰۱ با هم دیدار کردند، پس از ۱۱ سپتامبر، روشنفکران چپ رادیکال در

شبح کمونیسم با متلاشی شدن حزب کمونیست در اروپای شرقی ناپدید نشد

نوشته هیئت تحریریه «نُه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست»

اپک تایمز درحال انتشار سری مقالات ترجمه شده از نسخه چینی کتاب «شبح کمونیسم درحال حکمرانی بر جهان ما» نوشته هیئت تحریریه نُه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست است. سایر مقالات را از اینجا بخوانید.

  

فهرست مطالب

مقدمه

  • گلوبالیسم و کمونیسم
  • گلوبالیسم اقتصادی

الف. اثرات بی‌‌‏ثبات کننده گلوبالیسم

ب. چطور گلوبالیسم گسترش ایدئولوژی کمونیستی را تسهیل می‌‌‏کند

پ. کاپیتالیسم غربی: تغذیه حزب کمونیست چین

  • گلوبالیسم سیاسی

الف. گسترش قدرت سیاسی کمونیسم به وسیله سازمان ملل

ب. براندازی آرمان‎‌‌‏های بشردوستانه سازمان ملل

پ. ترویج مفاهیم سیاسی کمونیسم در جهان

ت. دولت جهانی و توتالیتاریسم

  • گلوبالیسم فرهنگی: ابزاری برای فساد بشریت

الف. تخریب سنت‌‌‏های فرهنگی در جهان

ب. نقش سازمان ملل در ترویج ارزش‌‌‏های منحط

  • حفظ میراث ملی و ارزش‌‌‏های جهانی

مراجع

مقدمه

امروزه حمل و نقل مدرن، ارتباطات راه دور و شبکه‌‌‏های دیجیتال منجر به حذف ابعاد جغرافیایی و مرزهایی شده‌‌‏اند که برای هزاران سال بر جهان سلطه داشته‌‌‏اند. دنیا کوچکتر شده و حجم تعاملات و مبادلات کشورها بی‌‌‏سابقه است. تقویت همکاری جهانی یکی از نتایج طبیعی توسعه فناوری، افزایش تولید و مهاجرت است. بنابراین این نوع از گلوبالیسم (جهانی سازی) نتیجه یک فرآیند تاریخی و طبیعی است.

با این حال نوع دیگری از گلوبالیسم نیز وجود دارد که در نتیجه تلاش ایدئولوژی‌‌‏های کمونیستی برای دخالت در فرآیندهای طبیعی و تضیعف بشریت به وجود آمده است. ما در این مطلب به نوع دوم گلوبالیسم می‌‌‏پردازیم.

تاریخ بشریت در دوران رنسانس وارد دوره‌‌‏ای از تحولات چشمگیر شد. انقلاب صنعتی در اواخر قرن هجدهم و افزایش قابل توجه بهره‌‌‏وری در این دوره منجر به تحولات اجتماعی و همچنین تغییرات عمیق در حوزه فلسفه و معنویت شد. با پیشرفت فناوری، دیدگاه‌‌‏های مادی‌‌‏گرایانه و آتئیستی برجسته شده و تعداد قابل توجهی از مردم به نفی اخلاقیات سنتی و باور به کائنات پرداختند.

در پس این تغییرات تاریخی، شبح کمونیسم از گلوبالیسم به عنوان ابزاری قدرتمند برای دستیابی به اهداف خود، یعنی جدایی مردم از فرهنگ و باور سنتی استفاده کرده است. اگرچه گلوبالیسم امکان همکاری و تفاهم‌‌‏های بین‌‌‏المللی را فراهم می‌‌‏کند، اما فروپاشی مرز بین ملت‌‌‏ها و اقتصادها به شبح کمونیسم اجازه می‌‌‏دهد تا در کنار ترکیب ویژگی‌‌‏های نامناسب سیستم‌‌‏های کمونیستی و غیر کمونیستی، به دنبال کردن اهداف سیاسی و فرهنگی گسترده و همچنین ترویج بینش خود در جهان بپردازد. وجود یک سیستم مالی و اقتصادی جهانی به این فرآیند کمک کرده و توانایی مقاومت جوامع کوچک و ملت‌‌‏ها را در برابر هجوم این شبح کمونیستی کاهش می‌‌‏دهد.

تاکید این کتاب بر عدم خلاصه شدن کمونیسم در یک نظریه و وجود شبح شیطانی آن است. این شبح زنده است، هدف نهایی خود برای نابودی بشر را دنبال می‌‌‏کند و از هرگونه تغییر شکل برای بقا و گسترش خود فروگذار نیست. پس از دهه ۱۹۹۰ میلادی، گلوبالیسم خود را به عنوان فرآیندی برای گسترش دموکراسی، اقتصاد بازار و تجارت آزاد معرفی کرده و به همین دلیل با مخالفت برخی از گروه‌‌‏ها و چهره‌‌‏های چپ‌‌‏گرا مواجه شده است. با این حال این افراد از تغییر شیوه عملیاتی کمونیسم اطلاعی ندارند. کمونیسم از فرآیند گلوبالیسم نه برای ساخت یک دنیای بهتر، بلکه برای تحمیل ایدئولوژی کنترل جهانی بر تمام ملل دنیا و تسخیر جهان استفاده می‌‌‏کند. رویکرد گلوبالیسم در برخی از حوزه‌‌‏ها – به ویژه در زمینه‌‌‏های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی – پیشرفت شگفت انگیزی داشته است. گلوبالیسم در قالب یک نیروی ایدئولوژیک در اشکال متنوع و حتی به ظاهر متناقضی وجود داشته و غالبا مفاهیم مبهمی را از یک دنیای بدون جنگ، فقر، تبعیض یا استثمار ترویج می‌‌‏دهد. اما در عمل، رویکردهای پیشنهادی گلوبالیسم برای دستیابی به این اهداف اساسا مشابه دروغ‌‌‏های انقلاب کمونیستی درباره آرمان شهر است.

اگرچه هر ملت دارای فرهنگ و تاریخ خاص خود است، اما سنت‌‌‏های متنوع آنها شامل ارزش‌‌‏های اخلاقی مشترک برای کل بشر می‌‌‏شود. حاکمیت ملی و سنت‌‌‏های فرهنگی هر قوم نقش مهمی را در حفظ استقلال و میراث ملی آنها بازی کرده و نوعی محافظت جمعی را در برابر تهدیدات مختلف – شامل بلایای طبیعی یا حملات نظامی – ارائه می‌‌‏دهد. علاوه براین، افسانه‌‌‏های ملی و مذهب به تمام افراد یک قوم در حفظ هویت خود کمک کرده و از آن‌‌‏ها در برابر نقشه‌‌‏های شیطانی شبح کمونیسم محافظت می‌‌‏کند.

در حالی که اغلب حامیان گلوبالیسم ادعای دفاع از فرهنگ تمام گروه‌‌‏های قومی را دارند، اما در سال‌‌‏های اخیر مشخص شده است که کارکرد حقیقی این ایدئولوژی برای تقویت اهداف چپ‌‌‏گرا است. به جای حمایت از فرهنگ‌‌‏های سنتی که ریشه در ایمان و تقوا دارند، نکات اصلی گفتمان گلوبالیسم بازتاب دهنده مفاهیم چپ‌‌‏گرا مانند «نزاکت سیاسی»، «عدالت اجتماعی»، «خنثی بودن ارزش‌‌‏ها» و «برابری طلبی مطلق» است.

هدف اصلی گلوبالیسم، ایجاد یک دولت جهانی با مقررات و نهادهای فرا-ملی است. پس از تشکیل یک ابردولت جهانی، کمونیسم به راحتی به اهداف خود – شامل نابودی مالکیت خصوصی، ملت‌‌‏ها، نژادها، و فرهنگ‌‌‏های سنتی هر ملت – دست پیدا می‌‌‏کند. افشا کردن نحوه دستکاری گفتمان گلوبالیسم توسط کمونیست‌‌‏ها و بررسی رابطه بین این دو دیدگاه از اهمیت بالایی برخوردار است.

  • گلوبالیسم و کمونیسم

کارل مارکس در نوشته‌‌‏های خود از مفهوم گلوبالیسم استفاده نکرد، اما اصطلاح «تاریخ جهان» در آثار وی شباهت زیادی با این مفهوم دارد. مارکس و فردریش انگلس (هم نویسنده) در کتاب «مانیفست کمونیست» ادعا کردند که گسترش جهانی کاپیتالیسم به طور اجتناب ناپذیر یک طبقه عظیم از کارگران (پرولتاریا) را در ملت‌‌‏های صنعتی ایجاد می‌‌‏کند و سپس انقلاب طبقه کارگر جهان را در بر می‌‌‏گیرد و کاپیتالیسم را بر می‌‌‏اندازد و منجر به دستیابی به «بهشت» کمونیسم می‌‌‏شود.

مارکس و انگلس همچنین نوشته‌‌‏اند که «به این ترتیب، پرولتاریا و فعالیت آن – درست مانند کمونیسم – تنها می‌‌‏تواند در ابعاد «تاریخ جهانی» وجود داشته باشد». [۱] این بدان معناست که تحقق نظام کمونیستی وابسته به اتحاد طبقه کارگر در سراسر جهان بوده و انقلاب کمونیستی باید ابعاد جهانی داشته باشد.

پس از آن ولادیمیر لنین با اصلاح آموزه‌‌‏های مارکس پیشنهاد کرد که علی رغم ویژگی روستایی روسیه در آن زمان، انقلاب جهانی کمونیستی از این کشور آغاز شود. در سال ۱۹۱۹ کمونیست‌‌‏های شوروی اتحادیه کمینترن (انترناسیونال سوم یا کمونیست بین الملل) را در مسکو تاسسیس کرده و شعبه‌‌‏های آن را در بیش از ۶۰ کشور گسترش دادند. لنین گفت که هدف کمینترن ایجاد یک «جمهوری شوروی جهانی» است. [۲]

جوزف استالین، جانشین لنین و رهبر شوروی برای دنبال کردن سیاست موقت «کمونیسم در یک کشور» شهرت داشت، اما در کتاب خود به نام «مارکسیسم و مسئله ملی» چندین هدف را برای انقلاب جهانی کمونیستی تعیین کرد. جی. ادوارد گریفین، روشنفکر آمریکایی نکات کتاب استالین را به شکل زیر خلاصه کرد:

  • سردرگمی، بی‌‌‏نظمی و نابودی نیروهای کاپیتالیسم در سراسر دنیا
  • تجمیع تمام کشورها در یک نظام اقتصاد جهانی و واحد
  • اجبار تمام کشورهای پیشرفته برای ارسال کمک‌‌‏های مالی طولانی مدت به کشورهای توسعه نیافته
  • تقسیم دنیا به گروه‌‌‏های منطقه‌‌‏ای به عنوان یک مرحله انتقالی به سمت دولت جهانی مطلق. ترغیب مردم هر کشور برای جایگزین کردن هویت ملی با نوعی هویت مبهم منطقه‌‌‏ای، آسان‌‌‏تر از حرکت ناگهانی به سمت یک قدرت جهانی است. در مراحل بعدی می‌‌‏توان این گروه‌‌‏ها (مانند ناتو، سازمان پیمان آسیای جنوب شرقی و سازمان کشورهای آمریکایی) را به یک دیکتاتوری جهانی پرولتاریا تبدیل کرد. [۳]

ویلیام ز. فاستر، رئیس سابق «حزب کمونیست ایالات متحده آمریکا» نوشت: «دنیای کمونیستی متحد و سازمان یافته خواهد بود. سازوکار اقتصادی آن – براساس اصول برنامه‌‌‏ریزی کنونی در اتحاد جماهیر شوروی – تبدیل به یک سازمان فوق العاده می‌‌‏شود. دولت کمونیست آمریکایی بخش اصلی یک دولت جهانی بزرگ‌‌‏تر خواهد بود». [۴]

با بررسی ایده‌‌‏های مارکس، لنین، استالین، فاستر و مفهوم «جامعه سرنوشت بشری» که توسط حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) عنوان شده است، متوجه می‌‌‏شویم که شبح کمونیسم به محدود بودن قدرت خود در چند کشور راضی نیست. تمامی اشکال ایدئولوژی کمونیستی شامل جاه‌‌‏طلبی برای تسلط بر تمام بشریت هستند.

انقلاب جهانی پرولتری براساس چشم انداز پیشنهادی مارکس محقق نشد. جوامع کاپیتالیست رو به مرگ و ناامید در نظریه و آموزه‌‌‏های او، در واقع کشورهای شکوفا و دارای مالکیت خصوصی بودند که به شکل قانونمند اداره می‌‌‏شدند. پس از فروپاشی شوروی و کشورهای کمونیست بلوک شرقی و همچنین به کارگیری قوانین بازار آزاد توسط حزب کمونیست چین، به نظر می‌‌‏رسید که دنیای آزاد بر کمونیسم پیروز شده است. با این حال شبح کمونیسم با پنهان شدن پشت دکترین و جنبش‌‌‏های مختلف به نفوذ، تخریب، و گسترش عناصر خود در هر گوشه جهان می‌‌‏پردازد. افزایش پذیرش سوسیالیسم – ویژگی اصلی کمونیسم – و گسترش جنبه‌‌‏های بی‌‌‏ثبات کننده جنبش گلوبالیسم را می‌‌‏توان در ابعاد بین المللی مشاهده کرد.

پس از جنگ جهانی دوم، نیروهای چپ‌‌‏گرا در کشورهای اروپایی به رشد خود ادامه دادند. انجمن «انترناسیونال سوسیالیست» که سوسیالیسم دموکراتیک را ترویج می‌‌‏کند، شامل احزاب سیاسی بیش از صد کشور جهان می‌‌‏شود. این احزاب در کشورهای مختلف صاحب قدرت بودند و با اهداف سیاست‌‌‏های رفاه همگانی، مالیات بالا و افزایش مالکیت دولتی در اروپا گسترش یافتند.

گلوبالیسم صنعت ایالات متحده را از بین برده، ابعاد طبقه متوسط را کاهش داده، منجر به رکود درآمدها شده، تفاوت قشر فقیر و ثروتمند را افزایش داده و جامعه را با شکاف مواجه کرده است. این امر در آمریکا منجر به رشد چپ‌‌‏گرایی و سوسیالیسم شده و در یک دهه گذشته منجر به روی آوردن بخش عظیمی از طیف سیاسی جهانی به چپ‌‌‏گرایی شده است. نیروهای چپ‌‌‏گرا در سراسر جهان می‌‌‏دانند که گلوبالیسم منجر به نابرابری درآمدها و افزایش شکاف بین طبقه ثروتمند و فقیر شده است. علاوه بر موارد ذکر شده، احساسات ضد گلوبالیسم به سرعت در دنیا تشدید شده و نظام سرمایه‌‌‏داری را به عنوان مقصر مشکلات جهان دانسته و حمایت از سیاست‌‌‏های سوسیالیستی افزایش یافته است.

پس از جنگ سرد، ایده‌‌‏های کمونیستی با هدف حذف هرگونه اقتصاد ملی مستقل و تضعیف بنیاد حاکمیت اقتصادی کشورها به جنبش گلوبالیسم اقتصادی نفوذ کرد. این امر منجر به تحریک حرص و طمع انسان در ابعاد بین المللی شد. پس از اصلاحات در بازارهای حزب کمونیست چین، قدرت‌‌‏های اقتصادی غربی در چند دهه گذشته از ثروت خود – که توسط جامعه در طول صدها سال به دست آمده بود – برای بهبود اقتصاد چین استفاده کرده‌‌‏اند. حزب کمونیست چین از این سرمایه‌‌‏گذاری‌‌‏ها برای تقویت رژیم خود استفاده کرده و مشاغل و رهبران خارجی را به سیستم فاسد خود وابسته کرده است.

امروزه حزب کمونیست چین به عنوان رهبر نیروهای کمونیست در دنیا قصد دارد تا به وسیله تقویت احزاب چپ‌‌‏گرا و کمونیست در سراسر جهان، یک ابرقدرت اقتصادی سوسیالیستی ایجاد کند. سیستم توتالیتر این حزب قوانین تجارت عادی را زیر پا گذاشته و قصد دارد تا با استفاده از کمک‌‌‏های مالی بازارهای آزاد و دموکراتیک، آنها را از درون دچار فروپاشی کند.

قدرت اقتصادی حزب کمونیست چین منجر به بلندپروازی آن در ابعاد سیاسی و نظامی و تلاش برای ترویج مدل استبدادی کمونیستی خود در سراسر جهان شده است. با نگاه به استراتژی گلوبالیسم حزب کمونیست چین از دریچه نظریه‌‌‏های مارکس، لنین و استالین متوجه می‌‌‏شویم که دنیای امروز بسیاری از شرایط لازم برای یک انقلاب کمونیستی را دارد.

  • گلوبالیسم اقتصادی

 گلوبالیسم اقتصادی به معنای ادغام زنجیره‌‌‏های جهانی سرمایه، تولید و تجارت است. این جنبش از دهه‌‌‏های ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ میلادی آغاز شد، در دهه‌‌‏های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ به بلوغ رسید و در دهه ۱۹۹۰ به یک عرف جهانی تبدیل شد. موتور محرک این جنبش، سازمان‌‌‏های بین الملل و آژانس‌‌‏هایی بودند که با هدف جریان آزاد سرمایه و اجناس، خواستار کاهش مقررات و معیارهای کنترلی بودند. در نگاه اول به نظر می‌‌‏رسید که گلوبالیسم اقتصادی توسط کشورهای غربی و به منظور گسترش کاپیتالیسم در جهان ایجاد شده بود. اما متاسفانه گلوبالیسم تبدیل به ابزاری برای شبح کمونیسم شده است. به طور خاص، گلوبالیسم منجر به حمایت مالی کشورهای غربی از رژیم چین و وابستگی متقابل بین اقتصاد کاپیتالیسم و اقتصاد توتالیتر سوسیالیستی حزب کمونیست چین شده است. کشورهای غربی در ازای منافع اقتصادی وجدان و ارزش‌‌‏های خود را فدا کرده‌‌‏اند، و در عین حال رژیم کمونیستی کنترل خود را به وسیله فشار اقتصادی گسترش می‌‌‏دهد.

الف. اثرات بی‌‌‏ثبات کننده گلوبالیسم

فرآیند گلوبالیسم و به ویژه جهانی شدن اقتصادهای ملی منجر به شکل‌‌‏گیری سازمان‌‌‏های بزرگ، معاهدات و مقررات بین‌‌‏المللی شده است. در نگاه اول به نظر می‌‌‏رسد که این امر در خدمت گسترش کاپیتالیسم و بازار آزاد است. اما در حقیقت این فرآیند منجر به ایجاد یک سیستم یکپارچه برای کنترل اقتصادی می‌‌‏شود که می‌‌‏تواند با صدور دستورهای مختلف، سرنوشت بنگاه‌‌‏های اقتصادی در بسیاری از کشورها را تعیین کند. پس از استقرار این نظام مالی بین المللی، رویکردی با هدف کمک مالی کشورهای توسعه یافته به کشورهای در حال توسعه در طولانی مدت ایجاد شد که در راستای هدف سوم استالین بود.

در چهارچوب توزیع کمک‌‌‏های مالی، سازمان‌‌‏های مالی بین المللی مانند بانک جهانی رویکرد مداخله گرایی در اقتصاد کلان را در پیش می‌‌‏گیرند که در کنار ماهیت استبدادی، منجر به تضعیف بازار آزاد می‌‌‏شود. این رویکرد همچنین شرایط مدنی، فرهنگی و تاریخی کشور دریافت کننده را نادیده می‌‌‏گیرد. این امر منجر به نقض آزادی، حاکمیت ملی و همچنین کنترل اقتصادی متمرکز می‌‌‏شود. جیمز بووارد، پژوهشگر آمریکایی در این باره نوشت که بانک جهانی «به شکل قابل ملاحظه‌‌‏ای باعث رواج ملی سازی اقتصاد کشورهای جهان سوم شده و کنترل سیاسی و بوروکراتیک را بر زندگی فقیرترین جوامع افزایش داده است». [۵]

گلوبالیسم اقتصادی نیز به توسعه یک فرهنگ جهانی همگن کمک کرده است که متعاقبا منجر به شباهت فزاینده بین گرایش مصرف کنندگان و یکپارچگی سازوکارهای تولید و مصرف شده است. بسیاری از کسب و کارهای کوچک و به ویژه متعلق به گروه‌‌‏های قومی به وسیله هجوم گلوبالیسم به راحتی از بین رفته‌‌‏اند. تعداد فزاینده‌‌‏ای از افراد از محیط یا انگیزه لازم برای تجارت آزاد در یک محدوده مشخص محروم شده‌‌‏اند.

در ابتدا به نظر می‌‌‏رسید که با توسعه فناوری‌‌‏های ارتباطی و حمل و نقل و ارتباط بیشتر کشورها، گلوبالیسم موجب رونق مالی و ترویج ارزش‌‌‏های دموکراتیک در سراسر این دهکده جهانی بشود. با این حال، دقیقا عکس این امر در بسیاری از موارد اتفاق افتاد.

کشورهای در حال توسعه تبدیل به بخشی از یک زنجیره تولید جهانی شده‌‌‏اند که باعث تضعیف حاکمیت اقتصادی و – در بعضی موارد – حتی فروپاشی دولت می‌‌‏شود. برخی از کشورها در این میان زیر بار بدهی رفته و عدم توانایی در بازپرداخت منجر به نابودی کامل اقتصاد کاپیتالیست آزاد در آنها می‌‌‏شود.

فرآیند گلوبالیسم به روش‌‌‏های مختلف منجر به تضعیف کشورهای در حال توسعه نیز می‌‌‏شود. جامائیکا در اوایل دهه ۲۰۰۰ میلادی با گشایش بازارهای خود شروع به واردات شیر ارزان در حجم بالا کرد. اگرچه با این کار افراد بیشتری توانایی خرید شیر داشتند، اما دامداران محلی به دلیل عدم توانایی رقابت با سیل واردات ارزان قیمت تا مرز ورشکستگی پیش رفتند. مکزیک در گذشته دارای تعداد زیادی از کارخانه‌‌‏های تولید صنعتی سبک بود، اما با ورود پکن به سازمان تجارت جهانی بسیاری از این فرصت‌‌‏های شغلی به جمهوری خلق چین منتقل شد. متعاقبا مکزیک به دلیل عدم توانایی رقابت با ظرفیت تولید بالای چین متحمل زیان شد.

بسیاری از کشورهای در حال توسعه از منابع طبیعی غنی برخوردار هستند، اما سرمایه‌‌‏گذاری خارجی و صادرات مواد معدنی آنها به خارج از کشور سود اقتصادی ناچیزی را برای مردم محلی تولید می‌‌‏کند. سرمایه‌‌‏گذاری خارجی همچنین منجر به فساد مقامات دولتی می‌‌‏شود. یکی از ادعاهای گلوبالیسم به ارمغان آوردن دموکراسی برای ملت‌‌‏های درحال توسعه است، اما در حقیقت باعث قدرت بخشیدن به دیکتاتوری‌‌‏های فاسد و فقر عموم مردم شده است.

در طول بحران مالی ۱۹۹۷ در آسیا، تایلند سیستم مالی ضعیف خود را به روی دنیا گشود که رونق موقت را به همراه داشت. اما به محض خروج سرمایه‌‌‏گذاری خارجی اقتصاد تایلند با شکست مواجه شد. کشورهای همسایه تایلند نیز از تاثیر منفی این اتفاق در امان نماندند.

طبق گفته دنی رادریک، استاد دانشکده دولتی جان اف. کندی در دانشگاه هاروارد، گلوبالیسم یک «سه راهی» را پیش روی ما می‌‌‏گذارد: «اینکه ما نمی‌‌‏توانیم به صورت همزمان اهداف دموکراسی، استقلال ملی و گلوبالیسم اقتصادی را دنبال کنیم». [۶] این نقطه ضعف اساسی گلوبالیسم است و کمونیسم از آن بیشترین بهره را می‌‌‏برد.

فرصت‌‌‏ها و مزایای حاصل از گلوبالیسم صرفا محدود به یک گروه کوچک می‌‌‏شود. گلوبالیسم در بسیاری از کشورها منجر به تشدید نابرابری و عدم دسترسی به راهکارهای بلند مدت شده است.

 ب. چطور گلوبالیسم گسترش ایدئولوژی کمونیستی را تسهیل می‌‌‏کند

ایدئولوژی برابری طلبانه کمونیستی و مبارزه طبقاتی در جهان به وسیله گلوبالیسم منتشر شده است. این امر باعث از بین رفتن حاکمیت ملی، تشدید درگیری‌‌‏های منطقه‌‌‏ای و رواج کهن الگوی مارکسیستی درگیری «ستمگر» و «مظلوم» شده است؛ کهن الگویی که چپ‌‌‏گرایان از آن به عنوان یک سلاح ایدئولوژیک برای نبرد با بازار آزاد، مالکیت خصوصی و سایر جنبه‌‌‏های «جوامع قدیمی» استفاده می‌‌‏کنند.

گلوبالیسم با افزایش شکاف بین فقرا و ثروتمندان، چرخه‌‌‏ای را برای تحکیم خود ایجاد می‌‌‏کند. کاهش قابل توجه فرصت‌‌‏های شغلی و صنایع در کشورهای غربی منجر به قربانی شدن طبقات فقیر و متوسط جامعه شده است. انتقال گسترده سرمایه و فناوری از ایالات متحده به جمهوری خلق چین منجر به از دست رفتن میلیون‌‌‏ها فرصت شغلی در بخش تولید، نابودی صنایع و افزایش بیکاری شد. شصت و پنج هزار کارخانه تنها در بازه زمانی سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۱ تعطیل شد، و ۵.۷ میلیون – معادل ۳۳ درصد – کسب و کارهای تولیدی از بین رفت. [۷]

از دهه‌‌‏ها پیش شکاف بین قشر فقیر و ثروتمند در آمریکا رو به افزایش بوده است. افزایش نامتناسب متوسط دستمزد در ۳۰ سال گذشته (با توجه به تورم) باعث ظهور قشر «کارگر فقیر» شده است: افرادی که برای ۲۷ هفته در سال شاغل هستند، اما سطح درآمد آنها پایین‌‌‏تر از خط فقر رسمی است. ۷.۶ میلیون نفر از آمریکایی‌‌‏ها در سال ۲۰۱۶ در طبقه کارگران فقیر قرار داشتند. [۸]

شکاف قشر فقیر و ثروتمند پیش زمینه مناسبی را برای گسترش ایدئولوژی کمونیستی فراهم می‌‌‏کند. مشکلات اقتصادی بر تمام جوانب یک جامعه تاثیر می‌‌‏گذارد، اما نیاز به یک راه حل برای مقابله با توزیع ناعادلانه درآمد منجر به افزایش روی آوردن افراد به ایدئولوژی‌‌‏های سوسیالیستی و کنشگری برای «عدالت اجتماعی» شده است. در همین حال گسترش خدمات تامین اجتماعی متعاقبا منجر به افزایش تعداد خانواده‌‌‏های فقیر شده و یک چرخه معیوب کاهش بهره وری و وابستگی افراد به دولت را ایجاد کرده است.

تاثیر ایدئولوژی چپ‌‌‏گرا در ایالات متحده از سال ۲۰۰۰ افزایش پیدا کرده است، و جوانان به طور فزاینده‌‌‏ای در مسائل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی به تفکرات چپ روی آورده‌‌‏اند. تقاضای فزاینده برای سوسیالیسم و تشدید دوقطبی سیاسی در زمان انتخابات سال ۲۰۱۶ کاملا قابل مشاهده بود. گلوبالیسم نقش قابل توجهی را در این تغییرات بازی کرده است. در همین حال، عیان شدن اختلافات اقتصادی و اجتماعی در جوامع دموکراتیک غربی به معنای پیروزی ظاهری نیروی کمونیسم در صحنه جهانی بود.

شبح کمونیسم بی‌‌‏شرمانه از هر دو سوی یک مشکل برای دستیابی به اهداف خود استفاده می‌‌‏کند. به همین دلیل، پیشرفت گلوبالیسم با ایجاد کارزارهای ضد گلوبالیسم همراه شد. اولین تظاهرات گسترده و خشونت آمیز این کارزارها در اواخر سال ۱۹۹۹ در سیاتل علیه کنفرانس نمایندگان سازمان تجارت جهانی شکل گرفت. سه کنفرانس بزرگ بین المللی در سال ۲۰۰۱ (اجلاس سران قاره آمریکا در کبک، کانادا؛ اجلاس اتحادیه اروپا در گوتنبرگ، سوئد و اجلاس اقتصادی گروه هشت در جنوآ، ایتالیا) نیز با تظاهرات مشابه مواجه شدند.

کارزارهای ضد گلوبالیسم در سراسر جهان اعضای خود را از پیش زمینه‌‌‏های مختلف جذب کرده‌‌‏اند. بخش بزرگی از آنها شامل مخالفان چپ‌‌‏گرای گسترش کاپیتالیسم، اتحادیه‌‌‏های کارگری، سازمان‌‌‏های زیست محیطی (که به شکل مشابه توسط کمونیسم‌‌‏ها ربوده و تسخیر شده‌‌‏اند)، قربانیان گلوبالیسم و همچنین اقشار ضعیف جامعه هستند. بنابراین این افراد – چه طرفداران و چه مخالفان گلوبالیسم – به صورت ناخواسته به اهداف کمونیسم کمک کرده‌‌‏اند.

پ. کاپیتالیسم غربی: تغذیه حزب کمونیست چین

پژوهشگران غالبا برای ارزیابی شکست یا موفقیت‌‌‌‏های گلوبالیسم به وضعیت جمهوری خلق چین استناد می‌‌‌‏کنند؛ کشوری که سود قابل توجهی از گلوبالیسم به دست آورده و به سرعت تبدیل به دومین اقتصاد بزرگ جهان شده است. بسیاری بر این باورند که چین در نهایت جایگاه آمریکا به عنوان بزرگ‌‌‌‏ترین اقتصاد جهان را تصاحب خواهد کرد.

در حالی که کشوری مانند مکزیک از مدل تولیدی خرد پیروی کرد، جمهوری خلق چین تلاش کرد تا جدیدترین فناوری‌‌‌‏ها را از کشورهای توسعه یافته به دست آورد و سپس از رقبای خود پیشی بگیرد. به همین منظور، شرکت‌‌‌‏های کشورهای توسعه یافته برای فروش محصولات خود در چین ملزم به سرمایه‌‌‌‏‎گذاری مشترک با دولت این کشور شدند. سپس، حزب کمونیست چین از این فرصت برای به دست آوردن فناوری‌‌‌‏های کلیدی استفاده کرد. حزب کمونیست چین از ترفندهای مختلف مانند اجبار شرکت‌‌‌‏ها به انتقال فناوری‌‌‌‏های خود و حتی سرقت و هک برای دستیابی به هدف خود استفاده کرد. پس از به دست آوردن فناوری‌‌‌‏های پیشرفته، چین از این اهرم برای سرازیر کردن محصولات ارزان در بازارهای جهانی استفاده کرد. چین با استفاده از تخفیف و یارانه‌‌‌‏های صادراتی رقبای خود را با قیمت‌‌‌‏های پایین‌‌‌‏تر از عرف شکست داد و نظم بازار آزاد را مختل کرد.

همزمان با گشوده شدن بازار کشورهای در حال توسعه، جمهوری خلق چین موانع تجاری متعددی را ایجاد کرد. حزب کمونیست چین با عضویت در سازمان تجارت جهانی در سال ۲۰۰۱ و استفاده از قوانین آن، در کنار بهره‌‌‌‏مندی از بازارهای جهانی برای صادر کردن محصولات خود منفعت زیادی را کسب کرده است. عدم توانایی حزب کمونیست در ایجاد صنایع کلیدی – مانند ارتباطات، بانکداری و انرژی – متعاقبا به چین این اجازه را داد تا همزمان با بهره‌‌‌‏وری از اقتصاد جهانی، تعهدات خود را زیرپا بگذارد.

دنیای غرب با تمرکز بر منافع مالی چشم و گوش خود را بر روی نقض فاحش حقوق بشر توسط حزب کمونیست چین بست، و جامعه بین المللی به رفتار جانبدارانه خود در برابر چین ادامه داد. افزایش قدرت رژیم چین، فساد اخلاقی در جامعه این کشور و ادامه گلوبالیسم ضربه مخربی را به اقتصاد بازار و مقررات تجاری در غرب وارد کرده است.

جمهوری خلق چین معاهدات جهانی را نادیده گرفت و تمامی مزایای گلوبالیسم را ازآن خود کرد. به عبارت دیگر گلوبالیسم را می‌‌‌‏توان به اعطای خون به رگ‌‌‌‏های حزب کمونیست تشبیه کرد که به آن اجازه فعالیت مجدد را داد. دستکاری در فرآیند گلوبالیسم با هدف پنهان حمایت از جمهوری خلق چین و توزیع مجدد ثروت انجام شده است.

گلوبالیسم به عنوان فرآیندی برای نجات حزب کمونیست چین و مشروعیت بخشیدن به این رژیم عمل کرده است. همزمان با تقویت رویکردهای سوسیالیستی حزب با استفاده از قدرت کاپیتالیسم، غرب دچار زوال نسبی شد و انگیزه بیشتری را به حزب برای دنبال کردن توتالیتاریسم کمونیستی و جاه‌‌‌‏طلبی‌‌‌‏های جهانی‌‌‌‏اش داد. علاوه براین، پیشرفت چین تعداد زیادی از سوسیالیست‌‌‌‏ها و چپ‌‌‌‏گرایان را در سراسر جهان امیدوار کرد.

رشد اقتصادی منجر به تشدید تلاش‌‌‌‏های جمهوری خلق چین برای نفوذ به نهاد‌‌‌‏های اقتصادی جهانی – مانند سازمان تجارت جهانی، صندوق بین المللی پول، بانک جهانی و سازمان توسعه صنعتی ملل – شده است. اعضای جمهوری خلق چین با تصاحب مقامات ارشد این سازمان‌‌‌‏ها، کشورهای دیگر را برای حمایت از رویکردهای حزب و تایید برنامه‌‌‌‏های آن ترغیب می‌‌‌‏کنند.

حزب کمونیست چین از سازمان‌‌‌‏های اقتصاد بین المللی برای پیشبرد اهداف و مدل همکاری اقتصادی خود استفاده می‌‌‌‏کند. در صورت عدم توقف جاه طلبی‌‌‌‏های این رژیم، شکی نیست که فاجعه‌‌‌‏ای متوجه سیاست و اقتصاد جهانی خواهد بود.

موارد بالا تنها نمونه‌‌‌‏هایی از به کارگیری گلوبالیسم اقتصادی برای رواج و گسترش کمونیسم است. با پیشرفت در فناوری و حمل و نقل، گسترش فعالیت‌‌‌‏های اقتصادی هر ملت به خارج از مرزهای آن اجتناب ناپذیر است. این یک فرآیند طبیعی است، اما موارد بالا تبدیل این فرآیند به فرصت حزب کمونیست برای دستیابی به سلطه جهانی را نشان می‌‌‌‏دهد.

  • گلوبالیسم سیاسی

جنبه‌‌‌‏های سیاسی گلوبالیسم شامل افزایش همکاری بین دولت‎ها، ظهور نهادهای بین المللی و تشکیل تعهدات و دستورالعمل‌‌‌‏های بین المللی است. با ظهور نهاد‌‌‌‏های بین المللی و همچنین قوانین و مقرراتی که از مرزهای ملی فراتر می‌‌‌‏روند، این سازمان‌‌‌‏ها تبدیل به پایگاه‌‌‌‏های قدرت بین‌‌‌‏المللی شده‌‌‌‏اند که حاکمیت ملی را تضعیف کرده و بنیان‌‌‌‏های فرهنگی، اجتماعی و اخلاقی هر کشور را زیرپا می‌‌‌‏گذارند. نهادهای گلوبالیست با بهانه ترویج صلح جهانی و درک بین الملل سعی در همسو کردن قدرت‌‌‌‏های مختلف برای پیشبرد برنامه کمونیست را دارند.

شبح کمونیسم از سازمان‌‌‌‏های بین الملل برای تقویت عوامل چپ‌‌‌‏گرا، ترویج فلسفه مارکسیستی «مبارزه» و گسترش تعاریف دستکاری شده رژیم‌‌‌‏های کمونیستی از مفاهیم حقوق بشر و آزادی استفاده می‌‌‌‏کند. گلوبالیسم ایده‌‌‌‏های سوسیالیستی را در مقیاس جهانی گسترش داده و سعی در توزیع مجدد ثروت، ایجاد یک دولت جهانی و در نهایت تجمیع بشریت تحت یک حاکمیت توتالیتر را دارد.

الف. گسترش قدرت سیاسی کمونیسم به وسیله سازمان ملل

سازمان ملل بزرگ‌‌‌‏ترین نهاد بین المللی است که پس از جنگ جهانی دوم و به منظور بهبود همکاری و هماهنگی بین کشورها تشکیل شد. نیروهای کمونیستی از این سازمان به عنوان یک نهاد فرا-ملی برای دستیابی به هدف خود، یعنی تضعیف و از بین بردن دولت‌‌‌‏های مستقل استفاده می‌‌‌‏کنند. سازمان ملل از بدو تاسیس خود توسط بلوک کمونیست و به رهبری اتحاد جماهیر شوروی به منظور سکویی برای تبلیغ حزب کمونیست و دستیابی به هدف دولت جهانی استفاده شده است.

در زمان تاسیس سازمان ملل و تنظیم منشور آن، اتحاد جماهیر شوروی یکی از کشورهای حامی و عضو دائمی شورای امنیت بود و نقش تعیین کننده‌‌‌‏ای در سیاست‌‌‌‏های آن داشت. الجر هیس دبیر کل کنفرانس سان‌‌‌‏فرانسیسکو، یک مقام وزارت خارجه ایالات متحده و مشاور ارشد پرزیدنت فرانکلین دی. روزولت بود. هیس در سال ۱۹۵۰ و در پرونده مرتبط با جاسوسی برای شوروی به اتهام شهادت دروغ محکوم شد. منشور و کنوانسیون سازمان ملل حاوی حفره‌‌‌‏های سودمند برای رژیم کمونیستی است که احتمالا با دخالت‌‌‌‏های هیس ارتباط دارد.

روسای بسیاری از آژانس‌‌‌‏های سازمان ملل کمونیست بوده یا مرتبط با این حزب هستند. بسیاری از دبیران کل این نهاد سوسیالیست و مارکسیست بوده‌‌‌‏اند. برای مثال تریگوه لی، اولین دبیر کل سازمان ملل، یک سوسیالیست اهل نروژ بود که در ابتدا حمایت‌‌‌‏های زیادی را از اتحاد جماهیر شوروی دریافت کرد. مهم‌‌‌‏ترین وظیفه او حمایت از پیوستن جمهوری خلق چین به سازمان ملل بود. جانشین وی، داگ همرشولد یک سوسیالیت سوئدی و حامی انقلاب کمونیستی جهانی بود. همرشولد معمولا با جئو ئن‌‌‌‏لای، یک مقام عالی رتبه حزب کمونیست چین ارتباط داشت. او تانت، سومین دبیر کل سازمان ملل و اهل برمه (همچنین میانمار) یک مارکسیست بود که ایده‌‌‌‏های لنین را در راستای منشور سازمان ملل می‌‌‌‏دانست. پطرس پطرس غالی، ششمین دبیر کل سازمان ملل و اهل مصر فعالیت سیاسی خود را در رژیم جمال عبدالناصر آغاز کرد و همچنین معاون کل سابق انترناسیونال سوسیالیست بود. [۹]

دلیل انتخاب سران رژیم‌‌‌‏های کمونیستی در بالاترین جایگاه‌‌‌‏های سازمان ملل واضح است. بسیاری از کنوانسیون‌‌‌‏های سازمان ملل به منظور ترویج مستقیم یا غیر مستقیم اندیشه‌‌‌‏های کمونیستی و گسترش قدرت این حزب ایجاد شده‌‌‌‏اند.

ماموریت اصلی سازمان ملل، حفظ صلح و امنیت جهانی است و نیروهای ناظر بر امور سیاسی و برقراری صلح توسط معاونان دبیرکل سازمان ملل متحد تعیین می‌‌‌‏شوند. از بین چهارده نفری که از سال ۱۹۴۶ تا ۱۹۹۲ این مقام را بر عهده داشته‌‌‌‏اند، سیزده نفر آنها شهروند شوروی بودند. رژیم کمونیستی شوروی هرگز تلاش خود را برای گسترش قدرت کمونیسم متوقف نکرده و علاقه‌‌‌‏ای به حفظ صلح جهانی نداشته است. اگرچه شعار اتحاد جماهیر شوروی «حفاظت از صلح جهانی» بود، اما هدف اصلی آن نفوذ به سازمان ملل و استفاده از آن به عنوان یک سازمان حامی سوسیالیسم برای پیشبرد جنبش کمونیستی بوده است.

نفوذ کمونیسم در سازمان ملل آنچنان گسترده بود که آن را به یک خط مقدم حقیقی برای گسترش دیدگاه‌‌‌‏های اتحاد جماهیر شوروی تبدیل کرده بود. جی. ادگار هوور، رئیس اف‌‌‌‏بی‌‌‌‏آی در سال ۱۹۶۳ گفت که دیپلمات‌‌‌‏های سازمان ملل «نمایانگر ستون عملیاتی اطلاعات روسیه در این کشور هستند». [۱۰]

آثار کمونیسم در سازمان ملل حتی پس از فروپاشی بلوک کشورهای کمونیست نیز به شکل گسترده‌‌‌‏ای قابل مشاهده بود. روزنامه «وال استریت ژورنال» در سال ۱۹۹۱ گزارش داد: «بسیاری از کسانی که در دبیرخانه سازمان ملل یا آژانس‌‌‌‏های مرتبط با آن مشغول به کار هستند به وجود میراث کمونیسم در بوروکراسی سازمان ملل اشاره می‌‌‌‏کنند. یکی از متخصصان سازمان ملل این پدیده را به «نیش یک عقرب» تشبیه کرد. کمونیسم (یا همان نیش عقرب) مرده است. اما نیش او همچنان زنده خواهد ماند و [در طول سال‌‌‌‏ها] افراد بیشتری را قربانی می‌‌‌‏کند. غربی‌‌‌‏هایی که در سازمان ملل کار می‌‌‌‏کردند شرایط را مانند محاصره شدن توسط یک مافیای کمونیستی می‌‌‌‏دانستند». [۱۱] حزب کمونیست چین از سازمان ملل به عنوان سکوی تبلیغاتی خود استفاده می‌‌‌‏کند. به عنوان مثال مقامات سازمان ملل – از جمله دبیر کل – حمایت خود را از طرح راه ابریشم جدید نشان داده‌‌‌‏اند: یک زیرساخت و سرمایه‌‌‌‏گذاری جهانی به عنوان راهی برای مقابله با فقر در کشورهای در حال توسعه. در حقیقت این زیرساخت ابزاری برای حزب کمونیست چین به منظور گسترش هژمونی بین المللی آن است. راه ابریشم جدید بسیاری از کشورها را درگیر بدهی کرده است. برای مثال پاکستان به منظور بازپرداخت بدهی وام‌‌‌‏های این طرح از صندوق بین المللی پول درخواست ۶ میلیارد دلار وام کرده است. سایر کشورها مجبور به واگذاری زیرساخت‌‌‌‏های حیاتی خود به جمهوری خلق چین شده‌‌‌‏اند. سریلانکا برای پرداخت بدهی خود مجبور شد تا کنترل یکی از بنادر مهم خود را به مدت ۹۹ سال به پکن بسپارد.

علاوه براین، اجرای طرح مذکور به حزب کمونیست اجازه کنترل بر سیاست‌‌‌‏ها و اقتصاد کشورهای شرکت کننده، و همچنین نقض حقوق بشر و دموکراسی در آنها را می‌‌‌‏دهد. بسیاری از این کشورها به دلایل مذکور در حال عقب نشینی از قرارداد هستند. با این حال نفوذ سیاسی حزب کمونیست چین در سازمان ملل به این معناست که مقامات ارشد سازمان به تبلیغ این پروژه می‌‌‌‏پردازند. [۱۲]

 ب. براندازی آرمان‌‌‌‏های بشردوستانه سازمان ملل

یکی از اهداف سازمان ملل بهبود وضعیت حقوق بشر و ترویج آزادی در چهارچوب اصول جهانی است. با این حال جمهوری خلق چین و سایر رژیم‌‌‌‏های فاسد جهانی بودن حقوق بشر را انکار می‌‌‌‏کنند. حزب کمونیست معتقد است که حقوق بشر به امور داخلی هر کشور محدود شده و از این بهانه برای سرکوب وحشیانه آزادی مذهب، اقلیت‌‌‌‏های قومی و مخالفان استفاده می‌‌‌‏کند. حزب کمونیست چین خود را به عنوان حامی حقوق بشر در «نجات» صدها میلیون نفر در این کشور از فقر، می‌‌‌‏ستاید و سخت‌‌‌‏کوشی و هوشمندی مردم چین را نادیده گرفته است.

حزب کمونیست چین از ابزار سازمان ملل برای حمله به ارزش‌‌‌‏های دموکراتیک غرب استفاده کرده و با کمک متحدان خود در کشورهای در حال توسعه به دنبال نابودی تلاش ملت‌‌‌‏های آزاد برای ترویج ارزش‌‌‌‏های جهانی است. به دلیل تاثیرات کمونیستی، سازمان ملل نه تنها در بهبود وضعیت حقوق بشر نقش ناچیزی دارد، بلکه تبدیل به ابزار رژیم‌‌‌‏های کمونیستی برای از بین بردن سوابق نقض حقوق بشر آنها شده است. دور گُلد، سفیر سابق اسرائیل در سازمان ملل و نویسنده کتاب «برج بابل: چگونه سازمان ملل به هرج و مرج جهانی دامن زده است» در این باره گفت: «سازمان ملل یک نهاد بی اثر و غیر دوستانه است. این سازمان در حقیقت به گسترش هرج و مرج جهانی کمک کرده است». گلد در این باره به سیاست‌‌‌‏های متعدد سازمان ملل از جمله «بی طرفی ارزش‌‌‌‏ها»، «برابری اخلاقی» و «نسبی‌‌‌‏گرایی اخلاقی»، فساد عمومی سازمان، اعطا کردن حق رای بالا به کشورهای غیر دموکراتیک و میزان کنترل کشورهای کمونیستی اشاره کرد. [۱۳] او سازمان ملل را یک «ناکامی خفت بار» خواند و نوشت که این نهاد توسط «نیروهای ضد غربی، دیکتاتوری‌‌‌‏ها، حامیان دولتی تروریسم و بدترین دشمنان آمریکا» اداره می‌‌‌‏شود. [۱۴] برای مثال کشورهای ناقض حقوق بشر مجاز به عضویت در «شورای حقوق بشر» هستند؛ امری که ارزش تمامی فعالیت‌‌‌‏های این شورا را زیر سوال می‌‌‌‏برد. علاوه براین، جمهوری خلق چین با رشوه دادن به بسیاری از کشورهای توسعه یافته از خاموش شدن انتقادات از سیاست‌‌‌‏های حقوق بشری خود اطمینان حاصل می‌‌‌‏کند. استبداد اکثریت سازمان ملل تبدیل به ابزار نیروهای کمونیست برای مخالفت با کشورهای آزاد شده است. این وضعیت باعث خروج ایالات متحده از شورای حقوق بشر شد. تلاش‌‌‌‏های غرب برای رواج آزادی و حقوق بشر مرتبا توسط کشورهای کمونیست متوقف شده است. شورای حقوق بشر به وسیله تبهکاران اداره می‌‌‌‏شود و کنوانسیون‌‌‌‏های بین المللی هیچ تاثیری بر محدود کردن کشورهای توتالیتر ندارند. این کشورها شعارهای حقوق بشر را صرفا به زبان آورده و آن‌‌‌‏ها را عملی نمی‌‌‌‏کنند.

منشور سازمان ملل دارای شباهت‌‌‌‏های زیادی با قانون اساسی شوروی بوده و در نقطه مقابل قانون اساسی ایالات متحده قرار دارد. هدف این منشور نه حفاظت از حقوق افراد، بلکه تامین منافع رهبران سیاسی است. قانون اساسی شوروی به طور مشابه حقوق محدودی را در اختیار شهروندان قرار داده بود. با این حال بسیاری از قوانین در یک «محدوده حقوقی خاص» کاربرد داشتند و سران شوروی از این حفره حقوقی برای تفسیر شرایط براساس «محدوده حقوقی خاص» و محروم کردن شهروندان از حقوق خود استفاده می‌‌‌‏کردند. منشور سازمان ملل و کنوانسیون‌‌‌‏های مختلف آن نیز حقوق بشر را به شکل مبهمی تعریف کرده‌‌‌‏اند. برای مثال در «میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی» جمله‌‌‌‏ «همگان از این حق برخوردار هستند» در کنار اصلاحیه‌‌‌‏ای با این مضمون آمده است: «حقوق مذکور نباید تحت هیچگونه محدودیتی قرار داشته باشند، مگر در مواردی که مانع قانونی وجود داشته باشد». این اصلاحیه برای حفظ استقلال ملت‌‌‌‏ها یا به صورت تصادفی نوشته نشده است. این جملات در واقع حفره‌‌‌‏هایی هستند که توسط کمونیست‌‌‌‏ها و به صورت هدفمند ایجاد شده‌‌‌‏اند.

گریفین در این باره نوشت: «در واقع سیاستمداران می‌‌‌‏توانند با بهانه‌‌‌‏های مختلف – مانند لزوم دفاع از امنیت ملی، نظم عمومی، امنیت عمومی، سلامت جامه، اخلاقیات و حقوق، آزادی‌‌‌‏ها و شهرت سایر افراد – تمامی حقوق مذکور در میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی را مردود اعلام کنند. بیشتر جنگ‌‌‌‏ها و جنایت‌‌‌‏های ملی تحت یکی از این [اصلاحیه‌‌‌‏ها] انجام می‌‌‌‏شود». [۱۵] اگرچه سلب خودسرانه آزادی شهروندان در کشورهای آزاد امری نادر است، اما رژیم‌‌‌‏های کمونیستی می‌‌‌‏توانند به صورت آشکار از حفره‌‌‌‏های حقوقی در بیانه جهانی حقوق بشر استفاده کنند.

پ. ترویج مفاهیم سیاسی کمونیسم در جهان

شبح کمونیسم با استفاده از عوامل خود مرتبا مشکلات جهانی را مطرح کرده و تنها راه حل آنها را همکاری بین المللی و ایجاد ساختار جهانی قدرت می‌‌‌‏داند. هدف حقیقی کمونیسم تشکیل یک دولت جهانی است. کشورهای بیشتر متعاقبا در چهارچوب معاهدات بین المللی فزآینده محدود شده و حاکمیت ملی آنها تضعیف می‌‌‌‏شود.

گروه‌‌‌‏های متعددی از تشکیل ساختارهای قدرت این‌‌‌‏چنینی حمایت کرده‌‌‌‏اند. اگرچه تمام این گروه‌‌‌‏ها لزوما کمونیست نیستند، اما اهداف آنها – یعنی حذف ملت‌‌‌‏های مستقل و تشکیل دولت جهانی – در راستای ایدئولوژی کمونیستی است.

ما در فصل شانزدهم مشاهده کردیم که چطور کمونیسم با ادعای حفاظت از محیط زیست، به پیشبرد سیاست‌‌‌‏های خود می‌‌‌‏پردازد. جنبش‌‌‌‏ زیست محیطی به طور مشابه به دنبال تضعیف حاکمیت ملی و ترویج یک قدرت سیاسی فرا-ملی است.

یک چهره رسانه‌‌‌‏ای در «روز زمین» سال ۱۹۷۰ در این باره گفت: «بشر نیازمند یک قدرت جهانی است. یک ملت کاملا مستقل توانایی مقابله با آلودگی محیط زیست را ندارد. بنابراین مدیریت این سیاره – چه در مورد جلوگیری از وقوع جنگ و چه برای جلوگیری از تخریب شرایط زندگی – نیازمند یک دولت جهانی است». [۱۶]

در «دومین مانیفست اومانیسم (انسان‌‌‌‏گرا)» در سال ۱۹۷۳ نیز آمده است: «ما به نقطه عطفی در تاریخ بشر رسیده‌‌‌‏ایم که بهترین گزینه برای عبور از آن، کنار گذاشتن حاکمیت ملی و حرکت به سمت یک جامعه جهانی است. به این ترتیب ما به دنبال توسعه یک سیستم متشکل از قانون و نظم جهانی هستیم که براساس یک دولت فدرال فرا-ملی تشکیل شده باشد». [۱۷]

در واقع دلیل اصلی ایجاد «برنامه محیط زیست سازمان ملل متحد»، استدلال یک گروه حامی محیط زیست در سال ۱۹۷۲ مبنی بر جهانی بودن مشکل زیست محیطی، نیاز به توسعه راهکارهای جهانی و تشکیل یک آژانس بین المللی حفاظت از محیط زیست بود. اولین رئیس این انجمن فردی به نام موریس استرانگ از کانادا و دارای گرایشات شدید سوسیالیستی بود.

در اجلاس سران سازمان ملل متحد در ریودوژانیرو در سال ۱۹۹۲ (که با نام «کنفرانس سازمان ملل درباره محیط زیست و توسعه» نیز شناخته می‌‌‌‏شود)، ۱۷۸ دولت به تصویب «دستور کار ۲۱» رای دادند. این پیش‌‌‌‏نویس هشتصد صفحه‌‌‌‏ای شامل مطالبی در زمینه محیط زیست، حقوق زنان، مراقبت‌‌‌‏های پزشکی و موارد مشابه بود. یک پژوهشگر شناخته شده در زمینه محیط زیست و یکی از مسئولان برنامه محیط زیست سازمان ملل در این باره گفت: «حاکمیت ملی – به معنای اختیارات هر کشور برای کنترل شرایط در مرزهای خود – در دنیای امروز که مرزهایش توسط آلودگی، تجارت بین الملل، جریانات مالی و پناهجویان درهم شکسته است معنای گذشته را ندارد. در حقیقت ملت‌‌‌‏ها بخشی از حاکمیت خود را به جامعه بین الملل واگذار کرده و در حال ایجاد سیستم نوین دولت زیست محیطی بین المللی برای مقابله با مشکلات در ابعاد بزرگ هستند». [۱۸]

در نگاه اول بسیاری از استدلال‌‌‌‏ها برای تشکیل دولت جهانی منطقی به نظر می‌‌‌‏رسد، اما هدف حقیقی آنها گسترش کمونیسم و تسلط بر جهان است. رژیم‌‌‌‏های کمونیستی عموما دخالت در امور سایر کشورها را به صورت علنی رد می‌‌‌‏کنند، در حالی که با حضور فعالانه در سازمان‌‌‌‏های بین‌‌‌‏المللی مختلف به گسترش مفهوم حاکمیت جهانی می‌‌‌‏پردازند.

پطرس غالی در دوره دبیر کلی سازمان ملل (۱۹۹۲ تا ۱۹۹۶) عامل پیشرفت سریع سیاست‌‌‌‏های این نهاد به سوی دولت جهانی بود. او خواستار تشکیل ارتش دائمی سازمان ملل بود و بر حق دریافت مالیات پافشاری می‌‌‌‏کرد. [۱۹] ایالات متحده با انتخاب مجدد وی برای دوره دوم مخالفت کرد. غیرقابل تصور است که اگر او برکنار نمی‌‌‌‏شد، سازمان ملل در دنیای امروز چقدر قدرتمند‌‌‌‏تر می‌‌‌‏بود.

کوفی عنان، دبیر کل سازمان ملل در سال ۲۰۰۲ گفت: «در عصر وابستگی متقابل، شهروندی جهانی ستون اساسی پیشرفت است». رابرت چندلر، سرهنگ سابق نیروی هوایی ایالات متحده و استراتژیست کاخ سفید معتقد است که دیدگاه عنان درباره «پیشرفت» حاکمیت ملی را تهدید کرده و منجر به تشکیل یک جامعه جهانی مدنی خواهد شد که تحت حکومت «بوروکراسی بین‌‌‌‏المللی عظیم و بدون هویت قرار دارد و از اعضای خود مانند مورچه‌‌‌‏های کارگر در جهان استبدادی سوسیالیستی سو استفاده می‌‌‌‏کند». چندلر معتقد است که سازماندهی و نظارت بر سیاست‌‌‌‏های سازمان ملل – مانند «آموزش فرهنگ صلح» – به وسیله چپ‌‌‌‏گرایان افراطی با هدف نابودی حاکمیت ملی انجام می‌‌‌‏شود. [۲۰]

کتاب «کمونیسم برهنه» در سال ۱۹۵۸ به توضیح چهل و پنج هدف کمونیست‌‌‌‏ها پرداخت. یکی از این اهداف به این شرح بود: «از سازمان ملل به عنوان تنها امید بشریت حمایت کنید. در صورت بازنویسی منشور این سازمان، خواستار تشکیل یک دولت جهانی به همراه نیروهای مسلح مستقل باشید». [۲۱] تشکیل یک دولت جهانی در کوتاه مدت امکان پذیر نیست، و به این دلیل کمونیست‌‌‌‏ها و گلوبالیست‌‌‌‏ها از بهانه‌‌‌‏های مختلف برای ایجاد سازمان‌‌‌‏های بین المللی در زمینه‌‌‌‏های مختلف استفاده می‌‌‌‏کنند. آنها سپس از ادغام این سازمان‌‌‌‏ها و وابستگی فزآینده به سازمان ملل حمایت می‌‌‌‏کنند.

ت. دولت جهانی و توتالیتاریسم

تصور زندگی در جهان یا آینده‌‌‌‏ای بهتر هیچ مشکلی ندارد. با این حال ایجاد یک دولت جهانی برای حل تمام مشکلات بشر هیچ تفاوتی با «دیکتاتوری پرولتاریا» یا ایده «برنامه ریزی مرکزی» در حکومت کمونیستی ندارد.

حمایت از ایده دولت جهانی، تقویت نقش سازمان ملل و تبلیغ آن به عنوان درمانی برای تمام مشکلات دنیای مدرن تنها بهانه‌‌‌‏ای برای مدیریت آینده بشر و بازی کردن نقش خداگونه است. تاسیس این رژیم به معنای سقوط اجتناب ناپذیر به دیکتاتوری کمونیستی است.

یک دولت جهانی با ارائه مزایای وسوسه برانگیز – مانند وعده رفاه یا پیش‌‌‌‏نویس یک آرمان شهر برای بشریت – دولت‌‌‌‏های مستقل را برای پیوستن به خود تشویق می‌‌‌‏کند.

با این حال چالش اجتناب ناپذیر دولت جهانی، شیوه اعمال سیاست‌‌‌‏های خود (در زمینه سیاسی، نظامی، اقتصادی و غیره) در دنیای واقعی است. تحمیل کردن سیاست‌‌‌‏ها در ابعاد جهانی در چهارچوب یک جمهوری آزاد – مانند ایالات متحده – امکان پذیر نیست. چنین دولتی تنها می‌‌‌‏تواند به شکل یک رژیم توتالیتر، مانند اتحادیه جماهیر شوروی یا جمهوری خلق چین وجود داشته باشد.

تمرکز قدرت به این شکل کنترل دولت بر جامعه را به شکلی بی‌‌‌‏بدیل افزایش می‌‌‌‏دهد. این دولت دیگر نیازی به دستیابی به اجماع نظر بین کشورهای عضو یا عمل به تعهدات گذشته خود نخواهد داشت. اجرای قدرتمندانه سیاست‌‌‌‏ها تبدیل به تنها هدف دولت جهانی می‌‌‌‏شود.

تفاوت بین کشورها در دنیای امروز بی‌‌‌‏سابقه است. بسیاری از کشورها از حقوق اولیه مانند آزادی مذاهب و جامعه برخوردار نیستند، و حقوق بشر و استانداردهای اخلاقی مرتبا در آنها نقض می‌‌‌‏شود. اگر کشورها برای تشکیل یک دولت جهانی به یکدیگر بپیوندند، نهاد ناظر بر آنها پایین‌‌‌‏ترین استاندارد مدیریتی را اتخاذ کرده و سایر پیش‌‌‌‏نیازهای مذهبی، باورها، اخلاقیات و حقوق بشر را نادیده می‌‌‌‏گیرد. به عبارت دیگر، کشورهای عضو دولت جهانی مسئولیتی در قبال پیش‎نیازهای مذکور نداشته و از مفهوم «بی طرفی» در مذهب، اخلاقیات و حقوق بشر به عنوان بهانه‌‌‌‏ای برای اتحاد بین خود استفاده می‌‌‌‏کنند. یک دولت جهانی با نادیده گرفتن وجود سنت‌‌‌‏های فرهنگی و باورهای مذهبی خاص در هر ملیت، درصدد تحمیل اجتناب ناپذیر یک فرهنگ «جریان اصلی» برای ایجاد اتحاد است.

بخش اعظمی از متخصصان، پژوهشگران و مقامات دولتی حامی مفهوم دولت جهانی افراد آتئیست و دارای دیدگاه‌‌‌‏های پیشرفت‌‌‌‏گرایانه درباره باورهای مذهبی هستند. انتخاب آتئیسم به عنوان ارزش اساسی دولت جهانی – به ویژه با توجه به نقش پررنگ کمونیسم در آن – یک اتفاق اجتناب ناپذیر است. علاوه بر این از آنجا که تفاوت‌‌‌‏های فرهنگی و زبانی مانع اعمال قدرت جهانی هستند، حامیان دولت جهانی معمولا با مفاهیم اساسی رفاه ملی مانند میهن پرستی یا بومی گرایی مخالفت می‌‌‌‏کنند.

یک دولت جهانی برای حفظ حاکمیت خود و برای بازآموزی ایدئولوژیک شهروندان به زور و خشونت متوصل می‌‌‌‏شود. این دولت همچنین برای جلوگیری از جنبش‌‌‌‏های استقلال و جدایی طلب بین اعضای خود نیروهای نظامی و پلیس را تقویت کرده و میزان کنترل بر آزادی بیان و رسانه را افزایش می‌‌‌‏دهد.

حفظ قدرت و دولت در کشور یا منطقه‌‌‌‏ای که مردم آن فاقد باور یا فرهنگ مشترک هستند صرفا از طریق توتالیتاریسم امکان‌‌‌‏‎پذیر است‌‌‌‏، و نتیجه آن از دست رفتن آزادی‌‌‌‏های فردی خواهد بود.

در نهایت، یک دولت جهانی تنها می‌‌‌‏تواند در چهارچوب یک پروژه توتالیتر وجود داشته باشد. بردگی شهروندان، سو استفاده و تخریب مخالفان در این دولت را می‌‌‌‏توان در رژیم‌‌‌‏های کمونیستی کنونی و قدیم مشاهده کرد. اما این پروژه توتالیتر به یک دولت محدود نشده و تمام دنیا را دربر می‌‌‌‏گیرد. در این حالت شبح کمونیسم با مانعی برای دست یافتن به هدف فساد در فرهنگ سنتی بشر، ریشه‌‌‌‏کن کردن باورها به ادیان و نهایتا نابودی بشریت مواجه نخواهد شد.

  • گلوبالیسم فرهنگی: ابزاری برای فساد بشریت

همزمان با گسترش مبادلات فرهنگی و جریان سرمایه در سراسر جهان، فرهنگ‌‌‌‏های منحط ایجاد شده توسط کمونیسم در صده گذشته – مانند هنر، ادبیات و تفکر مدرن؛ شیوه‌‌‌‏های زندگی و سرگرمی منحرف؛ و مصرف‌‌‌‏گرایی – در سطح جهان منتشر می‌‌‌‏شوند. طی این فرآیند سنت‌‌‌‏های اقوام مختلف دچار خدشه شده و ریشه‌‌‌‏کن می‌‌‌‏شود و این امر منجر به رواج سبک‌‌‌‏های زندگی توخالی و انحرافی با هدف منفعت شخصی و مصرف‌‌‌‏گرایی، و همچنین نابودی اخلاق و ساختارهای مدنی می‌‌‌‏شود.

ویلی مونتسنبرگ، فعال کمونیست آلمانی و یکی از بنیانگذاران مکتب فرانکفورت، گفت: «ما باید روشنفکران را سازماندهی کرده و از آنها برای مدفون کردن تمدن غرب استفاده کنیم. فقط در صورت فاسد کردن ارزش‌‌‌‏های غرب و غیرممکن کردن زندگی در آن می‌‌‌‏توانیم دیکتاتوری پرولتاریا را تحمیل کنیم». [۲۲]

همانطور که در فصل‌‌‌‏های پیشین این کتاب گفته شد، میراث تمدن فرهنگ غرب با فرهنگ منحط عامه پسند مدرن جایگزین شده است. گلوبالیسم و جهانی‌‌‌‏سازی این انحطاط فرهنگی را به سراسر جهان انتقال می‌‌‌‏دهد.

ایالات متحده آمریکا در زمینه‌‌‌‏های سیاسی، اقتصادی و نظامی پیشروی جهان است. جایگاه ویژه این کشور را می‌‌‌‏توان در فرهنگ عامه آمریکایی و پذیرفته شدن آن در تمام کشورها و مناطق دیگر مشاهده کرد. کمونیسم با نفوذ و فاسد کردن مفاهیم خانواده، سیاست، اقتصاد، قانون، هنر، رسانه و فرهنگ عامه در تمام جنبه‌‌‌‏های زندگی روزانه در آمریکا، از گلوبالیسم فرهنگی برای صادر کردن فرهنگ فاسد خود استفاده کرده است. امروزه می‌‌‌‏توان آثار جدیدترین و محبوب‌‌‌‏ترین گرایش‌‌‌‏های فرهنگ عامه در آمریکا را در سراسر جهان مشاهده کرد. امروزه ساکنان سنت‌‌‌‏گرای روستاهای دوردست چین با تماشای فیلم‌‌‌‏های هالیوودی مشاهده می‌‌‌‏کنند که مادران مجرد، روابط خارج از ازدواج و آزادی‌‌‌‏های جنسی جنبه‌‌‌‏های «عادی» زندگی در غرب «پیشرفته» هستند. تاثیر موسیقی راک اند رول را می‌‌‌‏توان در سرتاسر دنیا مشاهده کرد: از اکوادور تا آمریکای جنوبی، مالزی و آسیای جنوب شرقی، و فیجی و جزایر اقیانوس آرام. مفاهیم اصلی ایدئولوژی برنامه‌‌‌‏ریزی درسی که توسط فرهنگ مارکسیستی در آمریکا رواج داده شد، بلافاصله در کتاب‌‌‌‏های درسی متوسطه تایوان بازتاب پیدا کرد. تصاویر جنبش اشغال وال استریت در نیویورک در یک چشم برهم زدن بر صفحات تلویزیون روستاهای دوردست و کوهستانی هند به نمایش درآمدند.

گلوبالیسم مانند طوفانی است که فرهنگ منحط غرب و فرهنگ حزبی کشور‌‌‌‏های توتالیتر کمونیستی را در سرتاسر جهان پخش کرده و بی‌‌‌‏رحمانه ارزش‌‌‌‏های سنتی که برای هزاران سال راهنمای بشر بوده‌‌‌‏اند را از بین می‌‌‌‏برند.

الف. تخریب سنت‌‌‌‏های فرهنگی در جهان

فرهنگ تمام اقوام دارای ویژگی‌‌‌‏های منحصربفرد و تاثیرات تاریخی عمیق خاص است. فارق از تفاوت‌‌‌‏های موجود بین اقوام، این فرهنگ‌‌‌‏ها از ارزش‌‌‌‏های الهی و جهانی یکسان در سنت‌‌‌‏های هر قوم برخوردار هستند. همزمان با انقلاب صنعتی، توسعه فناوری و افزایش آسایش بشر، مفهوم سنت توسط افراد پیشرفت‌‌‌‏گرا به عنوان عقب ماندگی القا شد. ارزیابی هرچیز براساس مدرن بودن، نوآوری، میزان «پیشرفت» و ارزش تجاری تبدیل به استاندارد شده است.

کمونیسم در ظاهر از ارزش‌‌‌‏های نوین حمایت می‌‌‌‏کند، اما هدف حقیقی آن کنار گذاشتن ارزش‌‌‌‏های سنتی توسط بشر و جایگزین کردن آنها با ارزش‌‌‌‏های مدرن، همگن و رو به زوال است. ارزش‌‌‌‏های به اصطلاح مشترک در دنیای امروزی که به وسیله تبادلات فرهنگی و فرآیند گلوبالیسم ایجاد شده‌‌‌‏اند از پیش‌‌‌‏زمینه سنتی خاصی برخوردار نبوده و صرفا «ارزش‌‌‌‏های مدرن» هستند. ارزش‌‌‌‏ها و عناصر گلوبالیسم باید برحسب ضرورت در تضاد با سنت باشند. این ارزش‌‌‌‏ها شامل بی‌‌‌‏معناترین عناصر میراث فرهنگی مدرن و جنبه‌‌‌‏های تجاری هستند. مفاهیم «سرنوشت مشترک بشریت» و «آینده مشترک ما» نتایج این ارزش‌‌‌‏های منحط هستند.

پایین‌‌‌‏ترین استاندارد قابل مشاهده در گلوبالیسم فرهنگی را می‌‌‌‏توان در فرهنگ مصرف‌‌‌‏گرایی مشاهده کرد. طراحی و بازاریابی محصولات براساس اهداف اقتصادی انجام شده و کاملا بازتاب دهنده غریزه‌‌‌‏های اساسی مصرف کننده هستند. هدف آنها کنترل بشریت از طریق اغوا، تشویق و ارضای خواسته‌‌‌‏های سطحی مردم است.

از فرهنگ مصرف‌‌‌‏گرایی جهانی برای تخریب سنت به روش‌‌‌‏های مختلف استفاده می‌‌‌‏شود. در مرحله اول، تمام ویژگی‌‌‌‏ها و معنای خاص هر محصول که در فرهنگ قومی ریشه داشته باشد از بین می‌‌‌‏رود. به عبارت دیگر، عنصر سنتی هر محصول با استفاده از فرآیندهای فرهنگ‌‌‌‏زدایی و استانداردسازی حذف می‌‌‌‏شود. هرچقدر که گروهی از افراد با میراث فرهنگی و باورهای خود بیگانه شوند، ترغیب آنها به مصرف‌‌‌‏گرایی ساده‌‌‌‏تر خواهد بود. آداب، رسوم و هویت اقوام به مرور زمان و به وسیله گلوبالیسم نابود شده و به سطح پایین فرهنگ مصرف‌‌‌‏گرایی خالی از معنا و اخلاقیات می‌‌‌‏رسد.

در مرحله دوم، صنعت رسانه جهانی و زیرشاخه‌‌‌‏های انحصاری آن به عناصر کمونیسم اجازه می‌‌‌‏دهد تا به راحتی مفاهیم منحط محصولات تجاری را منتشر کنند. آنها ویژگی‌‌‌‏های فرهنگی سطحی یک محصول را تبلیغ کرده و در عین حال ایدئولوژی مارکسیستی را گسترش می‌‌‌‏دهند. ترکیب فرهنگ‌‌‌‏ها از طریق گلوبالیسم تبدیل به روش جدیدی برای انتشار ایدئولوژی کمونیستی می‌‌‌‏شود.

در مرحله سوم، فرهنگ گلوبالیسم مصرف‌‌‌‏گرایی را به گرایش اصلی جامعه تبدیل می‌‌‌‏کند. تبلیغات، فیلم‌‌‌‏ها، برنامه‌‌‌‏های تلویزیونی و شبکه‌‌‌‏های اجتماعی دائما این ایده را به مصرف‌‌‌‏کنندگان القا می‌‌‌‏کنند که اگر کالای خاصی را خریداری و تصاحب نکرده یا به دنبال شکل خاصی از سرگرمی نباشند، معنای زندگی حقیقی را نچشیده‌‌‌‏اند. کمونیسم از ابزار و سرگرمی‌‌‌‏های مختلف برای ترغیب مردم به دنبال کردن و ارضای خواسته‌‌‌‏های غریزی خود استفاده می‌‌‌‏کند. با پرداختن به این خواسته‌‌‌‏ها و فاصله گرفتن از جنبه‌‌‌‏های معنوی زندگی، جامعه پس از چند نسل از باورهای دیرینه الهی و ارزش‌‌‌‏های سنتی خود فاصله می‌‌‌‏گیرد.

کمونیسم با گسترش سریع ایدئولوژی انحرافی خود در فرآیند گلوبالیسم از مفهوم تفکر گله‌‌‌‏ای استفاده می‌‌‌‏کند. اخبار، رسانه‌‌‌‏ها، شبکه‌‌‌‏های اجتماعی، تبلیغات، برنامه‌‌‌‏های تلویزیونی و فیلم‌‌‌‏ها مرتبا مردم را در معرض ایدئولوژی‌‌‌‏های ضد سنتی قرار می‌‌‌‏دهند. رسانه‌‌‌‏ها این توهم را ایجاد می‌‌‌‏کنند که ایدئولوژی‌‌‌‏های انحرافی نمایانگر یک باور جهانی هستند. مردم به مرور زمان دربرابر صدمات وارد شده توسط این ایدئولوژی‌‌‌‏ها بی‌‌‌‏حس شده، رفتارهای هنجارشکن به عنوان مد روز شناخته می‌‌‌‏شوند و مردم به این رفتارها افتخار می‌‌‌‏کنند. مصرف مواد مخدر، آزادی‌‌‌‏های جنسی، موسیقی‌‌‌‏های منحط، هنر انتزاعی و بسیاری از رفتارهای دیگر همگی به این شکل گسترش پیدا می‌‌‌‏کنند.

هنر مدرن رو به زوال است و تمام تعاریف سنتی زیبایی شناسی را نقض می‌‌‌‏کند. برخی از افراد شاید در ابتدا به این امر پی ببرند، اما رویدادهایی مانند به نمایش گذاشتن آثار هنری مدرن در گالری‌‌‌‏های معروف و شهرهای بزرگ و فروش آنها با قیمت‌‌‌‏های گزاف و گزارش مکرر رسانه‌‌‌‏ها درباره آثار غیرعادی و تاریک منجر به رواج این باور در افراد می‌‌‌‏شود که آنها نسبت به جریانات روز ناآگاه بوده و باید سلیقه خود را در هنر به روز کنند. افراد تحت تاثیر بازی‌‌‌‏های روانی گرایشات هنری جدید درک خود از زیبایی را نادیده گرفته و به هنرهای رو به زوال روی می‌‌‌‏آورند.

در حال حاضر گرایشات فرهنگی انحرافی با پوشش فرهنگ غربی به گوشه و کنار جهان سرایت پیدا کرده است. هالیوود به حامل اصلی ایدئولوژی‌‌‌‏های نشات گرفته از فرهنگ مارکسیستی تبدیل شده است. ویژگی‌‌‌‏های خاص صنعت سینما منجر به پذیرش ناخودآگاه ارزش‌‌‌‏های آن توسط مردم می‌‌‌‏شود. همانطور که در فصل ۱۳ به آن اشاره شد، سینما با به تصویر کشیدن اتمسفر، داستان و کاراکترهای مختلف دیدگاه مخاطب را با دیدگاه کارگردان یکسو می‌‌‌‏کند. فیلم‌‌‌‏های هالیوودی نقش بزرگی را در شکل دادن به ارزش‌‌‌‏ها و دیدگاه‌‌‌‏های مخاطب بازی می‌‌‌‏کنند.

ما در این کتاب به نفوذ مارکسیسم در سیستم آموزشی غرب اشاره کردیم (فصل ۱۲ را مشاهده کنید)؛ امری که متعاقبا منجر به آشنایی دانشجویان خارجی در کشورهای غربی با ایدئولوژی‌‌‌‏های چپ‌‌‌‏گرا می‌‌‌‏شود. این افراد پس از بازگشت به کشورهای خود این ایدئولوژی‌‌‌‏‌‌‌‏ها را – که به دلیل پیشرفته بودن غرب در فناوری و اقتصاد جذاب‌‌‌‏تر هستند – در جوامع مختلف پخش می‌‌‌‏کنند. به این ترتیب گسترش این ایدئولوژی‌‌‌‏ها با مقاومت ناچیزی مواجه شده و در نهایت منجر به نابودی فرهنگ‌‌‌‏های سنتی و محلی می‌‌‌‏شوند.

ارزش‌‌‌‏های گلوبالیستی و مدرن به وسیله فرهنگ سازمانی شرکت‌‌‌‏های چندملیتی تبدیل به گرایشات جریان اصلی می‌‌‌‏شوند. گلوبالیسم به گسترش سریع مفهوم آزادی جنسی کمک شایانی کرده و منجر به آسیب شدید در ارزش‌‌‌‏های اخلاقی و جوامع سنتی شده است.

در سال ۲۰۱۶ یک خرده فروش بزرگ و جهانی اعلام کرد که اتاق‌‌‌‏های پرو و سرویس‌‌‌‏های بهداشتی آنها برای «افراد تراجنسی» قابل استفاده خواهد بود. این یعنی مردان می‌‌‌‏توانستند با معرفی خود به عنوان زن وارد اتاق‌‌‌‏های تعویض لباس گروهی یا سرویس بهداشتی زنان شوند. «سازمان خانواده آمریکایی» سیاست‌‌‌‏های این شرکت را برای زنان و کودکان مخرب دانست و خواستار تحریم فروشگاه توسط مشتریان شد. درخواست این سازمان برای تحریم فروشگاه تاکنون ۱.۵ میلیون امضا جمع کرده است. [۲۳] با این حال اتخاذ سیاست‌‌‌‏های مشابه توسط شرکت‌‌‌‏های مختلف در دنیا منجر به بی‌‌‌‏اثر شدن اقدامات این چنینی شده است. کمونیسم با آگاهی از عدم وجود اراده قوی در اکثر افراد از ذهنیت گله‌‌‌‏ای بیشترین بهره را برده است. با فاصله گرفتن بشر از سنت‌‌‌‏های الهی، نسبی‌‌‌‏گرایی افزایش پیدا کرده و ارزش‌‌‌‏ها با گذر زمان تغییر پیدا می‌‌‌‏کنند. در این حالت شرایط برای سو استفاده کمونیسم مهیا می‌‌‌‏شود.

احترام متقابل و تحمل فرهنگ‌‌‌‏های مختلف در گلوبالیسم تبدیل به گرایش اصلی شده است. کمونیسم از این امر برای خدشه‌‌‌‏دار کردن مفهوم تحمل، ترویج بی‌‌‌‏طرفی به عنوان «اجماع جهانی» و حمایت از ایده‌‌‌‏های منحرف استفاده کرده است.

ب. نقش سازمان ملل در ترویج ارزش‌‌‌‏های منحط

در ماده ۱۳ کنوانسیون حقوق کودکان سازمان ملل آمده است: «کودک باید از حق آزادی بیان برخوردار باشد. این حق شامل آزادی در جست و جو، دریافت و انتقال اطلاعات از تمام منابع و ایده‌‌‌‏ها شده، محدود به مرزها نبوده و می‌‌‌‏تواند در اشکال شفاهی، مکتوب و چاپی، در قالب آثار هنری یا هرگونه ابزار رسانه‌‌‌‏ای به انتخاب کودک باشد». [۲۴]

برخی از پژوهشگران پرسش‌‌‌‏هایی را در این باره مطرح کرده‌‌‌‏اند: آیا مخالفت والدین با پوشیدن لباس با نمادهای شیطانی توسط فرزندانشان به عنوان نقض حقوق کودکان تلقی می‌‌‌‏شود؟ آیا کودکان حق دارند تا نحوه صحبت کردن با والدین خود را انتخاب کنند؟ کودکان ممکن است فاقد قدرت قضاوت باشند؛ آیا در صورت ارتکاب خشونت یا نقض هنجارهای اخلاقی والدین اجازه تنبیه آنها را دارند؟ این نگرانی‌‌‌‏ها بی دلیل نیستند. در سال ۲۰۱۷ ایالت انتاریو در کانادا قانونی را تصویب کرد که براساس آن، والدین نباید حق کودکان در ابراز جنسیت خود یا انتخاب جنسیت خود را نقض کنند. عدم پذیرش هویت جنسیتی منتخب فرزندان از سوی والدین به عنوان مصداق کودک آزاری شناخته شده و دولت حق جدا کردن فرزند از والدین را دارد. [۲۵]

سازمان بهداشت جهانی در سال ۱۹۹۰ اعلام کرد که همجنسگرایی یک بیماری روانی نیست؛ امری که جنبش «ال‌جی‌بی‌تی» را در سراسر دنیا تحریک و ترویج کرد. شرایط گلوبالیسم به گسترش جهانی بیماری ایدز کمک کرده و همجنسگرایان – به عنوان مستعدترین گروه در معرض این بیماری – به کانون توجه اجتماعی و بحث‌‌‌‏های مدنی تبدیل شده‌‌‌‏اند. به این دلیل، کمونیسم از گسترش جنبش ال‌جی‌بی‌تی حمایت می‌‌‌‏کند. آفریقای جنوبی اولین کشوری بود که با معرفی یک کنوانسیون جدید در شورای حقوق بشر سازمان ملل، به رسمیت شناختن گرایش جنسی و هویت جنسیتی را به عنوان شاخص حمایت از حقوق بشر به رسمیت شناخت. این کنوانسیون برای اولین بار به موضوع گرایش جنسی و هویت جنسیتی پرداخت، و در نهایت آن را به صورت رسمی تصویب کرد. در واقع این کنوانسیون با اهمیت دادن به ایده‌‌‌‏ها و مفاهیم انحرافی گذشته در چهارچوب حقوق بشر، سعی در عادی‌‌‌‏سازی آنها دارد.

به این ترتیب کمونیسم از گلوبالیسم به عنوان ابزاری برای دستکاری و تخریب همه‌‌‌‏جانبه فرهنگ و ارزش‌‌‌‏های اخلاقی سنتی استفاده می‌‌‌‏کند. این فرآیند شامل استفاده ابزاری از کشورهای توسعه یافته، شرکت‌‌‌‏های جهانی و نهادهای بین‌‌‌‏المللی می‌‌‌‏شود. آسایش سطحی زندگی جهانی برای مردم منجر به غفلت آنها نسبت به تغییرات سریع در سطح ایدئولوژی و آگاهی شده است. این دیدگاه‌‌‌‏های کاملا جدید تنها طی چند ده بسیاری از نقاط جهان را دربر گرفته‌‌‌‏اند. ورود دیدگاه‌‌‌‏های جدید منجر به تغییر فرهنگ‌‌‌‏ها شده و حتی کهن‌‌‌‏ترین و بسته‌‌‌‏ترین کشورها نیز توان مقاومت دربرابر آنها را ندارند. در صورت ادامه این فرآیند، تمدن به طور کل نابود خواهد شد.

فرهنگ سنتی ریشه وجود انسان و مشوق او برای حفظ استانداردهای اخلاقی هستند. بازگشت به مسیر صحیح و نجات یافتن توسط نیروی الهی، نیاز کلیدی بشر است. فرآیند گلوبالیسم منجر به دستکاری فرهنگ‌‌‌‏های سنتی توسط شبح کمونیسم شده است. بحران اخلاقی بلند مدت پیش روی تمدن بشری بی‌‌‌‏سابقه است.

  • حفظ میراث ملی و ارزش‌‌‌‏های جهانی

ملیت‌‌‌‏ها و کشورهای مختلف برای هزاران سال وجود داشته‌‌‌‏اند. با وجود تفاوت‌‌‌‏های جغرافیایی، سیستم‌‌‌‏های سیاسی، ساختارهای مدنی، زبان‌‌‌‏های مختلف و ویژگی‌‌‌‏های روانی و فرهنگی بین این ملیت‌‌‌‏ها، تمام آنها از ارزش‌‌‌‏های جهانی مشترکی برخوردار هستند. ارزش‌‌‌‏های جهانی بخش اساسی فرهنگ سنتی تمام گروه‌‌‌‏ها و اقوام هستند.

شبح کمونیسم با استفاده از گلوبالیسم و سایر فرآیندهای تاریخی در چند قرن اخیر، قدرت خود را در جهان افزایش داده و خسارات قابل توجهی را به فرهنگ‌‌‌‏های سنتی و الهی بشر وارد کرده است.

کمونیست‌‌‌‏ها در نیمه اول قرن بیستم روسیه و چین را تصاحب کرده و با کنار زدن نخبگان فرهنگی، فرهنگ سنتی این دو ملت بزرگ را از بین بردند. پس از جنگ جهانی دوم، حزب کمونیست دست به اقداماتی مانند نفوذ و کنترل در سازمان‌‌‌‏های بین المللی (مانند سازمان ملل)، سو استفاده از فرآیندهای دموکراتیک برای تحمیل استبداد اکثریت، کنترل کشورهای کوچک با استفاده از پول و استفاده از قدرت فرا-ملی سازمان ملل برای گسترش سیستم سیاسی خود در سراسر جهان زده است.

نمایندگان کمونیسم در سراسر دنیا و به ویژه پس از پایان جنگ سرد با استفاده از مبادلات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در دنیای شرق و غرب دست به گسترش و کنترل گلوبالیسم زده‌‌‌‏اند. سازمان‌‌‌‏های گلوبالیست ارزش‌‌‌‏های فاسد خود را تقریبا در هر کشور تبلیغ کرده و با این کار به نابودی سیستماتیک ارزش‌‌‌‏های جهانی، فرهنگ‌‌‌‏های سنتی و باور الهی توسط کمونیسم کمک می‌‌‌‏کنند.

در عرض کمتر از صد سال پس از ظهور کمونیسم در صحنه جهانی، نیروهای فرا-ملی سیاسی و اقتصادی قدرت غیرقابل وصفی را به دست آورده و حاکمیت‌‌‌‏های مستقل در سراسر جهان را با رویکرد دولت جهانی به خطر انداخته‌‌‌‏اند.

جوامع تنها با بازگشت به سنت‌‌‌‏ها می‌‌‌‏توانند هویت و حاکمیت ملی خود را بازیابی کرده و فضای بین‌‌‌‏المللی هماهنگی را با استفاده از ارزش‌‌‌‏های مناسب جهانی ایجاد کنند. چنین رویکردی به بشر قدرت از بین بردن شبح کمونیسم و زندگی در حمایت و لطف کائنات را می‌‌‌‏دهد.

اپک تایمز درحال انتشار سری مقالات ترجمه شده از نسخه چینی کتاب «شبح کمونیسم درحال حکمرانی بر جهان ما» نوشته هیئت تحریریه نُه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست است. سایر مقالات را از اینجا بخوانید.

مراجع

۱. Karl Marx and Friedrich Engels, “The German Ideology,” in Marx-Engels Collected Works, vol. 5 (1932), accessed via Marxists Internet Archive on May 4, 2020, https://www.marxists.org/archive/marx/works/1845/german-ideology/index.htm.

۲. Vladimir Lenin, “The Third, Communist International,” in Lenin’s Collected Works, ۴th English edition, vol. 29 (Moscow: Progress Publishers, 1972), 240–۲۴۱, Marxists Internet Archive, accessed on May 4, 2020, https://www.marxists.org/archive/lenin/works/1919/mar/x04.htm.

۳. G. Edward Griffin, Fearful Master: A Second Look at the United Nations (Appleton, WI: Western Islands, 1964), chap. 7.

۴. William Z. Foster, Toward Soviet America (New York: Coward-McCann, 1932), chap. 5, Marxists Internet Archive, accessed on May 4, 2020, https://www.marxists.org/archive/foster/1932/toward/06.htm.

۵. James Bovard, “The World Bank vs. the World’s Poor,” Cato Institute Policy Analysis, no. 92, September 28, 1987, https://object.cato.org/sites/cato.org/files/pubs/pdf/pa092.pdf.

۶. Dani Rodrik, The Globalization Paradox: Why Global Markets, States, and Democracy Can’t Coexist (New York: Oxford University Press, 2011), 19.

۷. Robert Atkinson, “Why the 2000s Were a Lost Decade for American Manufacturing,” IndustryWeek, March 14, 2013, https://www.industryweek.com/the-economy/article/22006840/why-the-2000s-were-a-lost-decade-for-american-manufacturing.

۸. US Bureau of Labor Statistics, “A Profile of the Working Poor, 2016,” BLS Reports, July 2018, https://www.bls.gov/opub/reports/working-poor/2016/home.htm.

۹. William F. Jasper, Global Tyranny … Step by Step: The United Nations and the Emerging New World Order (Appleton, WI: Western Islands Publishers, 1992), chap. 4.

۱۰. J. Edgar Hoover, as quoted in Griffin, Fearful Master, ۴۸.

۱۱. Amity Shlaes, “Communism Becomes Cronyism at the UN,” The Wall Street Journal, October 24, 1991.

۱۲. Colum Lynch, “China Enlists UN to Promote Its Belt and Road Project,” Foreign Policy, May 10, 2018, https://foreignpolicy.com/2018/05/10/china-enlists-u-n-to-promote-its-belt-and-road-project.

۱۳. Dore Gold, Tower of Babble: How the United Nations Has Fueled Global Chaos (New York: Crown Forum, 2004), 1–۲۴.

۱۴. Dore Gold, as quoted in Robert Chandler, Shadow World: Resurgent Russia, The Global New Left, and Radical Islam (Washington, DC: Regnery Publishing, 2008), 403.

۱۵. Griffin, Fearful Master, chap. 11.

۱۶. Norman Cousins, as quoted in Gary Benoit, “‘Earth Day’ — The Greatest Sham on Earth,” The New American, April 21, 2016, https://www.thenewamerican.com/tech/environment/item/23011-earth-day-the-greatest-sham-on-earth.

۱۷. American Humanist Association, “Humanist Manifesto II” (Washington, DC: American Humanist Association, 1973), https://americanhumanist.org/what-is-humanism/manifesto2.

۱۸. Hilary F. French, et al., “After the Earth Summit: The Future of Environmental Governance,” Worldwatch Institute 107, March 1992.

۱۹. Jasper, Global Tyranny, chap. 4.

۲۰. Chandler, Shadow World, ۴۰۱–۴۰۳.

۲۱. W. Cleon Skousen, The Naked Communist (Salt Lake City: Izzard Ink Publishing, 1958), chap. 12.

۲۲. Willi Münzenberg, as quoted in Bernard Connolly, The Rotten Heart of Europe: Dirty War for Europe’s Money (London: Faber & Faber, 2013).

۲۳. “Sign the Boycott Target Pledge!” American Family Association, April 2016, https://www.afa.net/target.

۲۴. United Nations Office of the High Commissioner for Human Rights, “Convention on the Rights of the Child” (Geneva: United Nations, 1989), https://www.ohchr.org/en/professionalinterest/pages/crc.aspx.

۲۵. Grace Carr, “Ontario Makes Disapproval of Kid’s Gender Choice Potential Child Abuse,” Daily Caller, June 5, 2017, https://dailycaller.com/2017/06/05/ontario-makes-disapproval-of-kids-gender-choice-child-abus

اخبار بیشتر

عضویت در خبرنامه اپک تایمز فارسی