شبح کمونیسم با متلاشی شدن حزب کمونیست در اروپای شرقی ناپدید نشد
نوشته هیئت تحریریه «نُه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست»
اپک تایمز درحال انتشار سری مقالات ترجمه شده از نسخه چینی کتاب «شبح کمونیسم درحال حکمرانی بر جهان ما» نوشته هیئت تحریریه نُه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست است. مقالات پیشین را از اینجا بخوانید.
فهرست مطالب
۱- هنر: هدیهای از جانب خداوند
۲- تأثیر عظیم هنر بر بشریت
۳- استفاده نادرست کمونیسم از هنر و خراب کردن آن
الف. هنر در کشورهای کمونیستی
ب. عناصر کمونیستی در پشت آوانگارد
پ. وارونگی زیباییشناسی سنتی: زشت بهعنوان هنر
ت. انحراف ادبیات
نتیجهگیری
مراجع
۱- هنر: هدیهای از جانب خداوند
تمدن بشری کتابهای بیشماری را بهرشتۀ تحریر درآورده که چه چیزی زیبایی واقعی را تشکیل میدهد. خداباوران میدانند که همۀ شگفتیهای جهان از ملکوت ناشی میشوند. هنر ژرف تلاشی برای تقلید و نمایش زیباییهای ملکوت در جهان بشری است. الهام هنرمند از موجودات خدایی سرچشمه میگیرد.
اگر هنرمندان آگاهی، بصیرت و برکاتی از سوی موجودات خدایی دریافت کنند، میتوانند چهرههای برجستهای در حوزه خود باشند.
هنرمندان بزرگ در دوره رنسانس با ایمان محکم خود به خداوند، نبوغ خود را به کار گرفتند تا آثاری را در ستایش موجودات خدایی بیافرینند. افکار درست و اعمال خیرخواهانه آنها، تأیید و برکات الهی را بهدست آورد. هنرمندان در اواسط دوره رنسانس، از جمله داوینچی، میکل آنژ و رافائل، تکنیکهایی را درک کردند که بسیار فراتر از پیشینیان و همردههایشان بود، گویی معجزه بودند. آثار آنها، شامل نقاشیها، مجسمهها و معماری، تبدیل به آثار کلاسیک جاودان دنیای هنر شدند.
قرنهاست که این آثار نمونههای باشکوهی برای بشریت بهشمار میروند. با ارجنهادن به این آثار، نهتنها هنرمندان نسلهای بعد میتوانند تکنیک ناب هنری را یاد بگیرند، بلکه افراد جامعه نیز میتوانند حضور خداوند را بهطور واقعی مشاهده و احساس کنند. وقتی این آثار، تکنیکهایی که آنها را بهوجود آورده و چیزی که الهامبخش این هنرمندان بوده، همه حفظ میشوند، جامعه بشری میتواند ارتباط با خداوند را حفظ کند. سپس، حتی وقتی جامعه بشری دوره انحطاط و زوال خود را طی کند، امید به بازگشت به سنت و راهی برای نجات وجود خواهد داشت.
همین اصل در حوزه موسیقی نیز صادق است. طبق گفتهای که ظاهراً از یک خانه اپرای آلمان آمده است: «باخ کلام خداوند را به ما داد. موتزارت خنده خداوند را به ما داد. بتهوون آتش خداوند را به ما داد. خداوند موسیقی را به ما داد که بتوانیم بیکلام دعا کنیم.» یوهان سباستین باخ برای تمام زندگی خود، ارادت به خداوند و ستایش و عبادت او را بالاترین اصل در ایجاد موسیقی خود دانست. در تمام نتهای مهم موسیقی او، حروف اسدیجی دیده میشود، یعنی مخفف «ستایش مخصوص خداوند است.[۱]»
این بالاترین قلمرویی است که یک هنرمند میتواند به آن دست یابد، عینتبخشیدن به صحنههای ملکوت در قلمرو انسان از طریق الهام از سوی خداوند. نقاشیها و مجسمههای عالی و آثار تحسینبرانگیز موسیقی کلاسیک، همه آثار معتقدین مذهبی بود و نشانگر اوج اثر هنری است که انسان میتواند به آن دست یابد.
ارائه، آفرینش و ارتباط، سه عنصر مهم در خلق اثر هنری است. تمام آفرینشهای هنری حاوی موضوعی است، یعنی پیامی که خالق اثر، بدون توجه به شکل هنری آن، در پی آن است که منتقل کند، خواه شعر باشد یا نقاشی، مجسمه، عکس، رمان، نمایش، رقص یا فیلم. هنرمند موضوع را در قلب خواننده، شنونده یا بیننده منتقل میکند. این روند همان ارتباط و رابطه است، انتقال ذهن هنرمند به گیرنده.
برای دستیابی به هدف ارتباط، هنرمندان باید توانایی فوقالعادهای برای تقلید و ارائه مجدد داشته باشند و این موضوع موردتقلید میتواند دنیای موجودات خدایی باشد یا دنیای انسانها یا حتی عالم اموات. هنرمندان براساس موضوع ارائهشان، آفرینش خود را آغاز کردند، یعنی همان فرآیند بهتر و ظریفتر کردن عناصر عمیقتر یا اساسیتر آن موضوع و تقویت بیان و توانایی خود برای برقراری ارتباط و نفوذ به قلب مخاطبان خود. اگر هنرمند ایمان راستینی به خداوند و اخلاق داشته باشد، خداوند به او الهامی برای آفرینش میبخشد. چنین آثاری، الهی، خالص و خیرخواهانه خواهند بود که هم برای هنرمند و هم برای جامعه مفید هستند.
از سوی دیگر، هنگامی که هنرمند معیارهای اخلاقی را کنار میگذارد، عناصر منفی روند خلاقیت را میربایند و نیروهای شیطانی وارد عمل میشوند و از این هنرمند برای ترسیم موجودات مخوف و عجیب و غریب از عالم اموات استفاده میکنند. آثاری از این دست به خالق اثر و جامعه آسیب میرساند.
بدین شکل، ارزش هنرهای سنتی و راستین مشخص میشود. فرهنگ و هنر الهی در شرق و غرب پیوندهای جداییناپذیر بین موجودات خدایی و تمدن بشری و نیز بهمنظور برقراری ارتباط بین آنها بود. ایدهها و پیامهای منتقلشده از طریق این هنر، زیبایی، خیرخواهی، نور و امید است. از سوی دیگر، هنرهای فاسد توسط افرادی ایجاد میشوند که تحت کنترل عناصر شیطانی هستند. آنها بین انسان و خداوند شکاف و فاصله ایجاد میکنند و انسان را بهسوی شیطان میکشانند.
۲- تأثیر عظیم هنر بر بشریت
آثار بزرگ هنری میراث را منتقل میکنند، دانش و خرد را نشر میدهند و شخصیت را تقویت میکنند. آنها در تمدنهای بزرگ شرق و غرب جایگاه ممتازی دارند.
فیثاغورس، ریاضیدان و فیلسوف یونانی باستان معتقد بود راز موسیقی در تقلید آن از هماهنگی بدنهای آسمانی است، که خود بازتاب هماهنگی جهان است. چینیها نگرش مشابهی داشتند. آثار کلاسیک چین، «سوابق مورخ بزرگ» و «کلاسیک موسیقی» هر دو دربارۀ تناظر موسیقی با پنج عنصر بحث میکنند و اینکه چگونه سازهای موسیقی باید الگوهای ملکوت و زمین را نشان دهند و تقلید کنند. فقط از این طریق «موسیقی سبک عالی» میتواند «همان هارمونی را که بین ملکوت و زمین غالب است» بهنمایش بگذارد. [۱] در داستانهای باستانی چینی، این موسیقی میتواند درنا و ققنوس را به خود جلب کند و حتی موجودات آسمانی را نیز فراخواند.
کنفوسیوس زمانی گفت: «سلسله ژو دو عصر را در مقابل خود دارد. چقدر از نظر فرهنگ غنی است! من ژو را دنبال می کنم.» [۲] او نحوۀ حکومت امپراتور ژو را تحسین کرد، که با آئین و موسیقی حکومت کرد: «شان، که امپراتور فرزانهای بود، یک آلت موسیقی ابداع کرد که پنج سیم داشت و آن را «کین» نامید و با آن درباره نسیم ملایم تابستان جنوب آواز خواند، جالب اینکه [تحت تأثیر موسیقی خوب او] امپراتوریاش بهخوبی منظم شده بود.» [۳]
«موسیقی شاهزاده کین درحال شکستن جبهه دشمن،» ساخته نخستین امپراتور سلسلۀ تانگ، لی شیمین[۲]، مورد احترام اقلیتهای قومی اطراف بود. «کتاب جدید تانگ» ثبت کرده است که در سفر راهب شوآنگذانگ[۳] به غرب برای جستجوی کتب بودایی، یکی از پادشاهان در یکی از مناطق امیرنشین به او گفت: «امپراتور شما باید فردی فرزانه باشد، زیرا او موسیقی شاهزاده کین درحال شکستن جبهه دشمن را ساخته است.» [۴]
در زمان سلطنت لویی چهاردهم، دربار سلطنتی فرانسه از طریق رقص و هنر، لطافت و زیبایی والایی را به نمایش گذاشت. رقص نهتنها تکنیکهای حرکتی است، بلکه آداب و معیارهای اجتماعی را نیز دربرمیگیرد. لویی چهاردهم از طریق هنر و فرهنگ دربار خود، الهامبخش اروپا بود و سایر دربارها و جمعیت عظیم اروپا نیز از آن تقلید میکردند.
فردریک کبیر پروس[۴] نهتنها پادشاه برجستهای بود، بلکه موسیقیدان، آهنگساز و فلوتنواز موفقی نیز بود. او دستور ساخت خانه اپرای برلین را صادر کرد، شخصاً بر اپرا نظارت داشت و آن را برای مجموعه گستردهتری از طبقات اجتماعی باز کرد. تا به امروز، اپرا بخش مهمی از فرهنگ آلمان بوده است. این چند نمونه، بیانگر تأثیر طولانیمدتی است که هنر اصیل میتواند بر جامعه داشته باشد.
هنر اصیل با قوانین طبیعی مطابقت دارد، از خرد الهی تبعیت میکند و انرژی و جلوههای ویژهای را همراه خود میآورد. از نظر جسمی و معنوی تأثیر مفیدی بر افراد دارد. هنرمندان اصیل نه تنها در سطح جسمی و فنی، بلکه از آن مهمتر، در سطح معنوی و در ارتباط با مضمون اثر، کار میکنند. چنین هنرمندانی گاهی حسی از تجربۀ نیرویی بالاتر از این دنیای فیزیکی را ابراز میکنند. تأثیری که ایجاد میکند شبیه تأثیر خواندن قصیدهای برای خداوند است، تجربهای ملکوتی و الهی که ورای زبان بشری میرود.
برای کسانی که هنرهای زیبا را گرامی میدارند، آن وسیلهای ویژه برای ارتباط با خداوند است. آنچه در پس هنر نهفته است، خرد، خلاقیت و الهام افراد است. غالباً معانی عمیقی وجود دارد که بسیار فراتر از آن چیزی است که در سطح دیده میشود. برخی از آثار نوعی انرژی معنوی را منتقل میکنند. همه اینها در سطحی عمیق و معنوی، تاثیری در مخاطب ایجاد میکنند. این تأثیر منحصربفرد بوده و با هیچ چیز نمیتوان آن را جایگزین کرد.
هنرمند خوب میتواند با تزریق ارزشها به قلب مردم از طریق داستانها و تصاویر تأثیرگذار، بر اخلاق جامعه تأثیر بگذارد. حتی افرادی که دانش عمیقی ندارند نیز میتوانند بینش، آموزههای اخلاقی و الهامی را کسب کنند که هنر سنتی منتقل میکند. در جوامع سنتی، تعداد زیادی از افراد، تشخیص حق از باطل و خیر از شر را از طریق قصههای عامیانه مانند «پری دریایی کوچک» و «سفید برفی» یاد گرفتهاند. چه تعداد از افراد چین از چهار رمان شاهکار تاریخ چین و از هنرهای سنتی داستانپردازی و درام، چیزهایی یاد گرفتهاند؟ اینگونه آثار اصول آسمانی را به انسان نشان میدهند، به انسان اجازه میدهند عظمت الهی را احساس کند و او را مشتاق همگونشدن با اصول آسمانی میکنند.
ارزشهای منحط نیز از طریق هنر اثری نامرئی بر جا میگذارند. پروفسور رابرت مککی[۵] در کتاب خود «داستان» نوشت: «هر داستان مؤثری ایدهای را برای ما ارسال میکند، درواقع این ایده را به ذهنمان میرساند، بهطوری که باید باور کنیم. درحقیقت، قدرت اقناعی یک داستان بهحدی است که ممکن است معنی آن را باور کنیم حتی اگر از نظر اخلاقی آن را دفع کنیم.» [۵]
هم از نظر مثبت و هم از نظر منفی، هنر میتواند تأثیر شگرفی بر اخلاق، اندیشه و رفتار انسان بگذارد. این اغراق نیست. جامعه مدرن مثالهای زیادی برای مطالعه دارد.
برای مثال «اثر موتزارت» توجه جهانی را به خود جلب کرده است. جامعه علمی درباره تأثیر مثبت موسیقی موتزارت بر روی مردم و حیوانات تحقیقات زیادی انجام داده است. در سال ۲۰۱۶، تحقیق مفصلتری درباره اثر موتزارت نشان داد که موسیقی موتزارت بر عملکرد و رفتار شناختی انسان تأثیر مثبتی دارد. با کمال تعجب، پخش موسیقی موتزارت بهصورت معکوس تأثیر کاملاً متضادی دارد. موسیقی آتونال یا ناموزون مدرن آرنولد شوئنبرگ[۶] تأثیری مشابه پخش معکوس موسیقی موتزارت دارد، که بیانگر خصوصیت مخرب آن است. [۶]
در مقایسه با موسیقی آتونال، موسیقی راک تأثیر منفیتری دارد. یک محقق دادههایی از دو شهر مشابه را گردآوری کرد: شهری که در آن، رادیو و تلویزیون تعداد زیادی از آهنگهای راک را پخش کردند، شاهد موارد بارداری خارج از زناشویی، ترک تحصیل، مرگ و میر جوانان، جرائم و غیره بهمیزان ۵۰درصد بیشتر بود. [۷] برخی از موسیقیهای راک حتی باعث میشود خودکشی معقول بهنظر برسد. «ریتمهای تیره و اشعار دلهرهآور آن مطمئناً میتواند بهعنوان مشوقی برای خودکشی در نظر گرفته شود و این واقعیتی انکارناپذیر است که جوانان درحالی که بارها و بارها به آن گوش دادهاند جان خود را از دست دادهاند.» [۸] برای نوجوانانی که خودکشی میکنند غیرمعمول نیست که همان کاری را انجام دهند که در متن راک توصیف شده و بسیاری از نوازندگان راک کارشان به افسردگی، مصرف مواد مخدر و خودکشی ختم شده است.
یکی دیگر از نمونههای منفی شناختهشده، فیلم ملی گرایانه نازیها «پیروزی اراده» است. با وجود اینکه کارگردانش، لنی ریفنشتال[۷]، استدلال میکرد که فیلمی مستند ساخته است، این فیلم تبلیغاتی؛ تسلط عالی هنری را به نمایش گذاشت. صحنههای باشکوه و نمایش قدرت باعث شده است که مخاطبان با انرژی و قدرت پشت آن همصدا شوند. چند تکنیک در کارگردانی و تدوین فیلم تا سالهای متمادی تأثیرگذار بود.
اما این اثر به فیلم مهم تبلیغاتی برای هیتلر و آلمان نازی تبدیل شد و بهعنوان یکی از موفقترین فیلمهای تبلیغاتی تاریخ شناخته میشود. روزنامه انگلیسی ایندیپندنت در سال ۲۰۰۳ نوشت: «پیروزی اراده» بسیاری از مردان و زنان خردمند را اغوا کرد، آنها را ترغیب کرد که به جای نفرت، تحسین کنند و بدون شک برای نازیها دوستان و متحدین بسیاری در سراسر جهان جذب کرد.» [۹]
درک قدرت عظیم هنر میتواند به ما کمک کند بهتر بفهمیم که هنر سنتی چه اهمیتی دارد و چرا عناصر شیطانی میخواهند هنر انسانی را تضعیف و خراب کنند و باعث انحطاط آن شوند.
۳- استفاده نادرست کمونیسم از هنر و خراب کردن آن
ازآنجاکه هنر چنین تأثیر شگرفی در تغییر جامعه دارد، جای تعجب نیست که کمونیسم از هنر استفاده میکند تا به هدف خود در راستای مهندسی انسان دست یابد.
الف. هنر در کشورهای کمونیستی
احزاب کمونیست قدرت هنر را میدانند و از آن برای شستشوی مغزی استفاده میکنند و همه شکلهای هنری را به ابزاری تبدیل میکنند تا شستشوی مغزی خود را پیش ببرند. افراد زیادی حزب کمونیست چین را به دلیل دادن سمت ژنرال نظامی به خوانندهها و بازیگران مسخره کردهاند. آنها تعجب میکنند که غیرنظامیانی که نه تحت آموزش نظامی بودهاند و نه در زمینه اسلحه یا جنگ آموزش دیدهاند، چگونه میتوانند ژنرال باشند. حزب کمونیست چین معتقد است که افراد در چنین نقشهایی به همان اندازۀ افراد نظامی آموزشدیده در ترویج و حمایت از فرقه کمونیستی مهم هستند، شاید حتی از اهمیت بیشتری برخوردار باشند. از این نظر، درجۀ نظامی آنها کاملاً مطابق با اصول حزب است. همانطور که مائو زدانگ گفت: «ما باید ارتش فرهنگی نیز داشته باشیم، که برای متحد کردن صفوف خود و شکست دشمن کاملاً ضروری است.» [۱۰]
اجراهای هنری در کشورهای کمونیستی به گونهای طراحی شده است که مردم بدبختیهای خود را تحت حاکمیت کمونیستی فراموش کنند و وفاداری خود را به حزب از طریق هنر پرورش دهند. این اثر تبلیغاتی، که «کار فکری» نامیده میشود، با صرفاً نیروی رزمی محقق نمیشود.
مراسم افتتاحیه المپیک پکن حزب کمونیست چین را که با هزینه عظیم مالیاتدهندگان برگزار شد، جشنواره بزرگ آواز و رقص اریرنگ کره شمالی و گروههای باله اتحاد جماهیر شوروی سابق را با یکدیگر مقایسه کنید. همه در خدمت نیازهای حزب هستند. در سپتامبر۲۰۱۱، هنگامی که وزارت فرهنگ حزب کمونیست چین جشنواره بهاصطلاح فرهنگ چینی را در کندی سنتر در واشنگتن دیسی و به نام «چین: مجموعهای از هنرهای ملی» برگزار کرد، آن مدل باله کلاسیک حزب کمونیست چین «جدایی سرخ زنان» را اجرا کرد، نمایشی که نفرت طبقاتی و خشونت کمونیستی را ترویج میکند.
اگر هنر اصیل که نزدیک به الهیات بود و ارزشهای سنتی را ترویج میکرد، همزمان با هنر کنترلشده توسط حزب که برای شستشوی مغزی در جامعه مورد استفاده قرار میگیرد، باهم وجود میداشت، آنگاه این دومی انحصار خود را از دست میداد و هیچ تأثیری نمیداشت. بههمین دلیل است که تمام کشورهای کمونیستی برای هنر و صنعت چاپ و نشر، سیستم سانسور دقیقی دارند.
ب. عناصر کمونیستی در پشت آوانگارد
قرنها، هنر کلاسیک از نسلی به نسل دیگر منتقل شده است. این سنت تا قرن بیستم ادامه یافت، هنگامی که این امر ناگهان پایان یافت. انتقال و وراثت هنر با آوانگاردِ رادیکال جایگزین شد و بهسرعت شروع به انحطاط کرد. همانطور که هنرمند رابرت فلورزاک[۸] میگوید: «چیزهای جدید، متفاوت و زشت جایگزین چیزهای ژرف، الهامبخش و زیباییها شد. … استانداردها سقوط کرد تا حدی که هیچ استانداردی وجود نداشته باشد. آنچه باقی مانده است ابراز و بیان شخصی است.» [۱۱] بنابراین بشریت احساس جهانیِ زیباییشناسی خود را از دست داده است.
سرچشمه این نیروی محرکه حرکات جدید هنری، ارتباط تنگاتنگی با گرایشهای ایدئولوژیکی تحت تأثیر کمونیسم دارد. بسیاری از این هنرمندان یا بهطور مستقیم کمونیست هستند یا شبهکمونیست از یک نوع یا نوع دیگری، یا تحتالشعاع این ایدئولوژیها قرار گرفتهاند.
جورج لوکاچ[۹]، کمیسر فرهنگ و آموزش مجارستان، کمونیست بینالملل و بنیانگذار مارکسیسم غربی، مکتب فرانکفورت را تأسیس کرد. یکی از وظایف آن، ایجاد فرهنگ جدید ازطریق رها کردن فرهنگ سنتی بود. این شکل فرهنگی جدید با مستثنیکردن هنرهایی شروع میشود که بهدنبال این بودند که معرف و بیانگر الهیات باشند. همانطور که هربرت مارکوزه، سوسیالیست آلمانی و نماینده مکتب فرانکفورت نوشت: «هنر به این روابط [اجتماعی معین] اعتراض میکند و درعینحال از آنها فراتر میرود. از این طریق، هنر آگاهی غالب، همان تجربه عادی را زیر پا میگذارد.» [۱۲]
یعنی آنها در شورش علیه الهیات و براندازی اخلاق، هنر را بهخدمت درمیآورند. چنین نگرشهایی بر جهتگیری هنر مدرن حاکم است.
گوستاو کوربه[۱۰]، بنیانگذار مکتب رئالیست فرانسه، یکی از شرکتکنندگان در کمون پاریس بود. او بهعنوان عضو کمیته کمون و رئیس فدراسیون رادیکال هنرمندان انتخاب شد. کوربه خود را وقف تحول در سیستم قدیمی و ایجاد مسیرهای جدید هنری کرد. او به فدراسیون دستور داد که یک ساختمان نئوکلاسیک، ستون واندوم (که بعداً بازسازی شد) را تخریب کند. کوربه انکار کرد که انسان توسط خداوند خلق شده است و مصمم بود از هنر برای بیان جهانبینی پرولتاریا و نیز ماتریالیسم استفاده کند. او بهخاطر این اظهارات مشهور است: «من هیچ وقت فرشتگان یا الههها را ندیدهام، بنابراین علاقهای ندارم آنها را نقاشی کنم.» [۱۳]
کوربه معتقد بود اصلاح هنر واقعاً یک انقلاب است. او تحت نام نقاشیِ آنچه او واقعیت نامید، زشتی را جایگزین زیبایی کرد. بهعنوان مثال، نقاشیهای برهنه او، بهطور ویژهای روی بهتصویر کشیدن دستگاه تناسلی زنان تمرکز دارد، یک عمل بهاصطلاح انقلابی، بهعنوان راهی برای عصیانگری و زیرپاگذاشتن سنت و بهنوعی تحریک بیشتر فعالیتهای کمونیستی. تفکر و زندگی کوربه نمادی از ارتباط نزدیک بین ایدئولوژی کمونیستی انقلاب و هنر مدرن است.
تحت تأثیر تفکر مدرنیستی، شور و شوق انقلابی هنرمندان از اواخر قرن نوزدهم باعث ایجاد مجموعه جنبشهایی در دنیای هنر شد. اینها برخلاف مکاتب سنتی بیان و ابراز هنری، جنبشهای آوانگاردی بودند که صریحاً بهدنبال گسستن از سنت بودند. اصطلاح «آوانگارد» اولین بار توسط محققان سوسیالیستی برای توصیف جنبشهای هنری که با آرمانهای سیاسی خودشان مطابقت داشتند، بهکار رفت.
در اواخر قرن نوزدهم، این تأثیرات باعث ایجاد امپرسیونیسم شد. از آن زمان، هنرمندان مدرن الزامات نقاشی سنتی رنگ و روغن، ازجمله نیاز به دقت، نسبت، ساختار، دورنما و انتقال بین نور و سایه را کنار گذاشتهاند. پس از آن، نئوامپرسیونیسم (پوانتیلیسم) و پستامپرسیونیسم پدیدار شدند و آثار خود را بر کاوش در احساسات شخصی هنرمند متمرکز کردند. از چهرههای نماینده این مکتب میتوان به ژرژ پیر سورا[۱۱] و ونسان ون گوگ[۱۲] اشاره کرد که هر دو با سوسیالیسم سروکار داشتند. [۱۴] ون گوگ دراثر مصرف ابسنت دچار بیماری روانی شد و به نظر میرسد نقاشیهای او نمایانگر این گرایشات است.
آثار هنری حاوی پیامهایی هستند که خالق آنها میخواهد آن پیامها را منتقل کند و رسانههایی هستند که نویسندگان آنها با مخاطبان خود ارتباط برقرار میکنند. هنرمندان در دوره رنسانس، شفقت و زیبایی را به مخاطبان خود منتقل میکردند. این را با هنرمندان معاصر مقایسه کنید، که پیامهای منفی و تاریکی تراوش منتقل میکنند. هنرمندان مدرن اندیشههای خود را کنار میگذارند و به خود اجازه میدهند تحت کنترل موجودات سطحپایین و ارواح قرار بگیرند. خود آنها غالباً نامنسجم و سردرگم هستند و آثارشان نیز اینگونه است، تیره، منفی، مهآلود، خاکستری، افسرده، منحط و بینظم.
پس از امپرسیونیسم، اکسپرسیونیسم و فوویسم آمدند و به دنبال آن کوبیسم پیکاسو. در سال ۱۹۴۴، پیکاسو به حزب کمونیست فرانسه پیوست. او در نامۀ خود، «چرا من کمونیست شدم» گفت: «پیوستن من به حزب کمونیست گامی منطقی در زندگی و کارم است و به آنها معنا میدهد. … اما در طول ظلم و شورش، احساس کردم که این کافی نیست و من مجبور شدم نه تنها با نقاشیام بلکه با تمام وجودم بجنگم.» [۱۵]
پیکاسو طرفدار زیرپاگذاشتن شیوههای کلاسیک نقاشی بود. برای او، همه چیز یک تکه خمیر بود که هرچه دوست دارد را بردارد و شکل دهد. هرچه آثار او هراسناکتر میشدند، خوشحالتر بود. روند ایجاد تصاویر هیولایی، روند تخریب یک تصویر است، تا مرحلهای که هیچ کسی نتواند آن را درک کند. حتی ژرژ براک[۱۳]، هنرمند مدرنی که کوبیسم را با پیکاسو بنیان نهاد، اثر «دوشیزگان آوینیون»[۱۴] او را دوست نداشت و ادعا کرد که پیکاسو باید روی بوم آن نقاشی نفت بریزد و آن را آتش بزند. [۱۶]
مارسل دوشان[۱۵]، بنیانگذار نهضت هنری دادا نیز با نمایش و استفاده از اشیای آماده، سعی در براندازی و شورش در برابر سنت داشت. او کالاهای موجود یا ساختهشده را تغییر شکل یا تغییر ساختار میداد و آنها را بهاصطلاح به چیدمانهای هنری تبدیل میکرد. دوشان پدر هنر مفهومی نامیده میشد و طرفدار این عقیده بود که هر چیزی را میتوان هنر نامید. خود جنبش دادائیست یک پروژه کمونیستی است، چراکه این امر از مانیفست دادائیستهای برلین مشهود است، یعنی همان افرادی که خواستار «اتحادیه انقلابی بینالمللی همه مردان و زنان خلاق و روشنفکر بر اساس کمونیسم رادیکال» بودند و نیز «سلب مالکیت فوری» و «تنظیم مقررات فوری کلیه روابط جنسی براساس دیدگاههای دادائیسم بینالمللی از طریق تأسیس یک مرکز جنسی دادائیستی.» [۱۷]
انتقاد دادا از سنت به سورئالیسم در فرانسه تبدیل شد. آندره برتون[۱۶]، فرد کمونیستی که طرفدار انقلاب بود آن را معرفی کرد. او مخالف سرکوب ظاهری استدلال، فرهنگ و جامعه بود، همان دیدگاههای معمول برای هنرمندان مدرن در اروپا در آن زمان. جنبشهای هنری که این اصول را گسترش داده است شامل ابسترکتیسم یا انتزاعگرایی، مینیمالیسم و هنر پاپ است. ابسترکتیسم درباره ابراز عاطفی شورش، بینظمی، پوچی و فرار است. همه این مکاتب نوعی پستمدرنیسم هستند که درنظر دارند همه قوانین، استدلال و اخلاق را باطل کنند. [۱۸] توهینآمیزترین کاری که این هنرمندان انجام میدهند خلق آثاری است که آشکارا به تصویر مریم مقدس، مادر عیسی بیاحترامی میکنند. [۱۹]
اینگونه نیست که همه هنرمندان مدرن از سیاستهای چپ پشتیبانی کنند، اما یک مشترکات ایدئولوژیکی آشکار با اندیشه کمونیستی وجود دارد، یعنی نفی الهیات و تلاش برای جایگزینی خداوند بهعنوان نقطهشروعی برای درک زندگی بشری. این ایسمها تأثیر فزایندهای در عرصه عمومی ایجاد کرد و درنهایت بهطور کامل هنر کلاسیک را به حاشیه راند.
پ. وارونگی زیباییشناسی سنتی: زشت بهعنوان هنر
مکاتب بیشمار هنر مدرنی که ظاهر شده و توسعه یافتهاند دارای مشترکات گوناگونی هستند: آنها زیباییشناسی متعارف را برعکس میکنند، زشتیها را بهعنوان زیبایی درنظر میگیرند و هدف آنها ایجاد شوک است، حتی تا آنجاکه تصور هنرمند اجازه میدهد، ناخوشایند باشد.
مارسل دوشان بر روی یک کاسهتوالت امضا کرد و نام آن را «چشمه» گذاشت تا در نیویورک برای عموم نمایش داده شود. اگرچه نمایش آن شیء رد شد، اما این حرکت، شوخی زیرکانهای در بین همقطاران دوشان در دنیای هنر تلقی شد و بعداً هنرمندان و دانشگاهیان، آن را حد اعلای خلاقیت تصور کردند. این همان محیط دنیای هنر است که در آن، نقاشی برجسته کلاسیک به حاشیه رانده شده و هنر چیدمان به برجستگی رسیده است. در سال ۱۹۵۸، ایو کلن[۱۷] نمایشگاه خود را به نام «تهی» در گالری ایریس کلرت در پاریس برگزار کرد. آثار نمایش داده شده، دیوارهای سفید و خالی بودند.
یکی از چهرههای اصلی آوانگارد آلمانی پس از جنگ، ژوزف بویز[۱۸]، در سال ۱۹۶۵ در اثری به نام «چگونگی توضیح تصاویر به خرگوشی مرده،» سرش را با عسل و زرورقهای طلایی پوشاند و بیوقفه بهمدت سه ساعت خطاب به خرگوش مردهای که در آغوش داشت چیزی را زمزمه کرد. از نظر بویز، هر کسی میتواند یک هنرمند باشد. نقل است که فرد مشکوکی نتوانست این را از او نپرسد: «شما درباره همه چیز صحبت میکنید، الا هنر!» گفتهاند که بویز پاسخ داده: «صحبت کردن درباره همه چیز، هنر است!» [۲۰]
در سال ۱۹۶۱، پیرو مانزونی[۱۹]، چهره معروف آوانگارد، مدفوع خود را در ۹۰ قوطی قرار داد، آنها را اثر هنری نامید و با نام «مردا د آرتیستا»[۲۰] («گُه هنرمند») برای فروش گذاشت. در سال ۲۰۱۵، یکی از این قوطیها در لندن با قیمت بیسابقۀ ۱۸۲هزاروپانصد پوند یا حدود ۲۴۰هزار دلار آمریکا، فروخته شد، صدها برابر قیمت هموزن طلای آن. او همچنین نام خود را بر روی باسن زن برهنهای امضا کرد و آن را «اسکالچر ویونتی»[۲۱] («مجسمه زنده») نامید.
در چین «هنرمند» برهنهای وجود داشت که بدن خود را با عسل و روغن ماهی برای جذب مگسها پوشاند. بهنظر میرسد توهین به بدن برای منتقل کردن این ایده بود که زندگی ارزان، زشت و منزجرکننده است.
در مستند بیبیسی «نوسان پکن» درباره «هنرمندان افراطی» در چین، بهاصطلاح هنر نمایشی شامل اجراهای مصرف جسد جنین مرده بود. والدمار جانوسزاک، مجری این مستند اظهار داشت: «نسبت به هر نقطه از جهان، چین وحشتناکترین و تاریکترین هنر را خلق میکند.» [۲۱] درحقیقت، این نتیجه طلبکردن سرشت اهریمنی است. برخی از این آثار بهاصطلاح مدرن هنری آنقدر کثیف و شرمآور هستند که ذهن افراد عادی تاب آن را ندارد. چنین رفتاری از آوانگارد، انقلاب فرهنگی دنیای هنر است.
کسانی که از مدرنیسم حمایت میکنند بسیار سریع جذب این روند شدهاند اما نقاشانی که واقعاً در مهارت فنی نقاشی حرفهای هستند روزگار سختی دارند. نقاشان و مجسمهسازانی که بهشدت به سنت پایبند هستند و از طریق تمرین و ممارست سختکوشانه به هنر و صنعت خود تسلط کامل دارند، از دنیای هنر بیرون رانده شدهاند. جان ویلیام گادوارد[۲۲]، نقاش نئوکلاسیک انگلیسی که با انجمن برادری پیشارافائلی در ارتباط بود، احساس کرد مورد تبعیض قرار گرفته است، چراکه با ظهور آثار مدرنیستی پیکاسو، به سبک او در نقاشی کلاسیک واقعگرایانه اعتنایی نمیشد. او در سال ۱۹۲۲، خودکشی کرد. گفته میشود در یادداشت خودکشی خود نوشته بود: «دنیا کوچکتر از آن است که من و پیکاسو را در خود جای دهد.» [۲۲]
شیوههای مشابهی برای تخریب موسیقی اتخاذ شده است. موسیقی اصیل با نظریه و نظم موسیقی مطابقت دارد. تنظیم موسیقی و کلیدها و حالتهای مختلف، همه از الگوهای طبیعی هماهنگ ناشی میشود. دنیایی که خداوند آفریده هماهنگ است. انسانها میتوانند هماهنگی جهان را گرامی بدارند و در آن مشارکت کنند و درنتیجه زیبایی بیافرینند، چراکه انسان نیز آفریدۀ خداوند است.
موسیقی آتونال مدرن ایدههایی مانند تونالیته، آکورد و ملودی را رد میکند و ساختار آن فاقد نظم است. چنین موسیقیای عصیان علیه موسیقی کلاسیک است که بهصورت الهی منتقل شده است. موسیقی آتونال، هماهنگی موجود در جهان را نقض میکند، بههمین دلیل بسیاری از مخاطبان، آن را ناخوشایند میدانند. نوازندگان مدرنیست، بر اساس تئوریهای زیباییشناسی منحرف خود، استدلال میکنند که مخاطبین آن باید گوش خود را آموزش دهند تا به چنین موسیقیای عادت کنند، بهطوری که آنها نیز از آن لذت خواهند برد.
آرنولد شوئنبرگ، یکی از بنیانگذاران موسیقی مدرن، «سیستم دوازده نتی» را معرفی کرد، ساختاری اساساً آتونال که نشانگر ایجاد تکنیک موسیقی ضدکلاسیک بود. موسیقی شوئنبرگ نفی کل فرهنگ موسیقی آلمان تا آن زمان بود و خیانت به سلیقه، احساس، سنت و همه اصول زیباییشناسی به حساب میآمد. آلمانیها در آن زمان، موسیقی او را «کوکائین» مینامیدند: «اجرای شوئنبرگ معادل باز کردن یک نوار کوکائین برای مردم است. کوکائین سم است. موسیقی شوئنبرگ کوکائین است.» [۲۳] در میان نسلهای بعدی، یک منتقد موسیقی او را اینگونه ارزیابی کرد: «یکی از دستاوردهای بزرگ این مرد این است که پنجاه سال پس از مرگش، هنوز هم میتواند هر سالن کنسرت روی زمین را خالی کند.» [۲۴]
آنچه منجر به پذیرش گسترده شوئنبرگ شد، تئوریهای موسیقی تئودور آدورنو[۲۳]، یکی از چهرههای مهم مکتب فرانکفورت بود. آدورنو در اثر سال ۱۹۴۹ خود با عنوان «فلسفه موسیقی مدرن،» سعی کرد با استفاده از تئوری ثابت کند روش دوازده نتی شوئنبرگ اوج آهنگسازی است. این مسئله باعث شد نسلهای بعدی آهنگسازان و منتقدین موسیقی، بهطور گستردهای سیستم شوئنبرگ را بپذیرند. [۲۵] از آن زمان، بسیاری از نوازندگان از شوئنبرگ تقلید کردهاند و سبک آوانگارد او تأثیر عمدهای بر دنیای موسیقی پس از جنگ داشته است.
پس از تخریب سنت با موسیقی مدرن، هنر آوانگارد از راک-اند-رول استفاده کرد تا جایگزین موسیقی کلاسیک در زندگی مردم شود. سیدنی فینکلشتاین[۲۴]، نظریهپرداز برجسته موسیقی حزب کمونیست ایالات متحده، آشکارا اظهار داشت که مرزهای بین کلاسیک و پاپ باید از بین برود. [۲۶] تقریباً در همین زمان، موسیقی راک بهشدت ریتمیک در ایالات متحده جایپای فزایندهای پیدا کرد، زیرا موسیقی کلاسیک و سنتی از بین رفته و به حاشیه رانده شده بودند. [۲۷]
ویژگیهای راک-اند-رول شامل صداهای غیرمتعارف، ملودی بدون ساختار، ضربهای شدید ریتمیک و تعارضات و تضادهای عاطفی است، یعنی کاملاً مشابه ایده کمونیستی کشمکش و مبارزه. برطبق «سوابق مورخ بزرگ» نوشتۀ مورخ باستان چین، سیما چیان[۲۵]، فقط وقتی صدا با اخلاقیات مطابقت داشته باشد میتوان آن را موسیقی نامید. بهطور معمول، زندگی نوازندگان راک-اند-رول پر از رابطه جنسی، خشونت و مواد مخدر است.
پس از راک-اند-رول، شکلهای دیگری از موسیقی، مانند رپ در ایالات متحده ظاهر شد و محبوبیت زیادی پیدا کرد. اشعار رپ مملو از کلمات ناسزا و هرزگی است و این موسیقی با استفاده از مواد مخدر، خشونت، ناسزا و فحشا، آشکارا ضدیت خود با سنت و جامعه را اعلام میکند. [۲۸] همانطور که اخلاقیات جامعه بهطور کلی رو به زوال میرود، چنین «شکلهای هنری،» که قبلاً بهعنوان خردهفرهنگ درنظر گرفته میشدند، راه خود را به بخش وسیعتری از جامعه باز کرده و حتی مکانها و سالنهای تأثیرگذار جامعه نیز بهدنبال آنها هستند.
ما تاکنون به شرایط فعلی در دنیای هنر و موسیقی پرداختهایم. درحقیقت، تمام دنیای هنری بسیار تحت تأثیر قرار گرفته است و تأثیر جنبش هنر مدرن را میتوان در شکل منحرف ایدهها، روشها و مهارتهای سنتی در حوزههایی مانند مجسمهسازی، معماری، رقص، دکوراسیون، طراحی، عکاسی و فیلم مشاهده کرد. بسیاری از افرادی که به هنر مدرن مشغول هستند، تحت تأثیر ایدئولوژی کمونیستی قرار دارند. بهعنوان مثال، بنیانگذار رقص مدرن، ایزادورا دانکن[۲۶]، دوجنسگرا و ملحد بود. او مخالف باله بود و آن را زشت و غیرطبیعی خواند. او بههمراه یکصد دانشجو در مسکو برای لنین اجرا کردند و از «انترناسیونال» بهعنوان موضوع اصلی رقص استفاده کردند. [۲۹]
درخصوص اینکه چرا این انحرافات وجود دارد و به روندی تبدیل شده یا حتی به جریان اصلی تبدیل شده، این مسئله ارتباط تنگاتنگی با فاسدکردن هنرهای سنتی الهامگرفته از الهیاتی دارد که بهدست کمونیسم انجام شده است. البته این مسئله در ظاهر آشکار نیست و بهنظر میرسد اوضاع نوعی خودفریبی است که بهطور گستردهای پذیرفته شده است، یعنی همین عقیده که اگر نظریهای در پشت چیزی وجود داشته باشد، پس هنر است.
اگر مردم از نزدیک به تفاوتهای بین هنر آوانگارد و هنر سنتی نگاه کنند، پی میبرند که هنرمندان رنسانس نهتنها از هنر برای ستایش خداوند استفاده میکردند، بلکه تا حد بیشتری زیبایی را به شکلی ارائه میدادند که موجب حسی از حقیقت و خوبی در قلب بشری باشد و با این کار اخلاقیات جامعه را حفظ میکردند.
از سوی دیگر، شکلهای مختلف جهشیافته هنر آوانگارد سعی در معکوس کردن همه دستاوردهای دوره رنسانس دارد. آنها مردم را به سمتی سوق میدهند که زشتی را جذب کنند و این مسئله باعث بیدارشدن سرشت اهریمنی آنان میشود: تاریکی، تباهی، محرومیت، خشونت، شرارت و دیگر افکار منفی چیره میشوند. این پدیده که مدرن به الهیات توهین میکند باعث شده است که امروزه مردم نهتنها از خداوند بلکه از الوهیت درونی خود، اجتماع، ارزشهای سنتی و اخلاق بیگانه شوند. [۳۰]
ت. انحراف ادبیات
ادبیات شکل خاصی از هنر است. از زبان استفاده میکند تا خردی را که خداوند به بشریت بخشیده منتقل کند و تجربیات گرانبهای زندگی بشر را نیز ثبت میکند. دو حماسه بزرگ از جهان یونان باستان، «ایلیاد» و «ادیسه،» هر دو داستان تاریخی پیچیدهای را در زمان جنگ تروا به تصویر کشیدند و بهوضوح خدایان و انسانها را به تصویر کشیدند و بوم بزرگی از تاریخ را نقاشی کردند. فضائل شجاعت، سخاوت، خرد، عدالت و خوی تحسینشده در حماسهها منبع مهمی از سیستم ارزشی یونان و کل تمدن غربی شدند.
با توجه به تأثیر زیادی که ادبیات بر مردم دارد، عناصر شیطانی با کنترل افراد و بهویژه انسانهای گمشدهای که بهدنبال شهرت و ثروت هستند، از آنها برای ساختن و ترویج آثار ادبی استفاده میکنند تا ایدئولوژی کمونیسم را منتقل کنند، به فرهنگ سنتی ناسزا بگویند، اخلاقیات مردم را نابود کنند و بدبینی، چیزهای بیخود و نگرش منفعل و عاری از معنی به زندگی را گسترش دهند. ادبیات به یکی از ابزارهای اصلی عناصر کمونیستی برای کنترل جهان تبدیل شده است.
برخی از آثار تأثیرگذار مستقیماً ایدئولوژی کمونیستی را ترویج میکنند. پس از سرکوب کمون پاریس، اوژن پوتیه[۲۷] عضو کمون، «انترناسیونال» را نوشت که میگوید: «هرگز نجاتدهنده جهان وجود نداشته است، نه خدایان و نه امپراتورانی که بتوان به آنها تکیه کرد.» تهدید میکند که: «دنیای قدیم باید نابود شود!» «انترناسیونال» آهنگ رسمی بینالملل اول و دوم شد و آهنگ رسمی حزب کمونیست چین شد. از آن در حین اجتماعات و در آثار ادبی کشورهای کمونیستی در سراسر جهان استفاده گستردهای میشود.
در طول تاریخ اتحاد جماهیر شوروی و حزب کمونیست چین، احزاب کمونیست مربوطه برای شستشوی مغزی عموم مردم، به روشنفکران خود دستور دادند تا با استفاده از تکنیکهای سنتی، زندگی پرولتاریا و مفهوم آگاهی طبقاتی را بهمنظور تبیین ایدئولوژی و سیاستهای حزب کمونیست ترسیم کنند. این امر شمار زیادی از آثار ادبی را بهوجود آورد، ازجمله رمانهای شوروی «سیل آهنین» و «چگونه فولاد آبدیده شد» و آثار حزب کمونیست چین مانند «آواز جوانان،» «خورشید بر رودخانه سانگگان میتابد» و همه اینها تأثیر تبلیغاتی گستردهای داشتند. حزب کمونیست این سبک آثار را «رئالیسم سوسیالیستی» مینامد. مائو زدانگ عملکرد این نوع ادبیات را به «خدمت به کارگران، کشاورزان و سربازان» و «خدمت به پرولتاریا» تعمیم داد. [۳۱] توانایی این نوع از ادبیات برای القای ایدئولوژی، واضح و مبرهن است. اما روشهایی که کمونیسم از ادبیات برای از بین بردن بشریت استفاده میکند، محدود به این نیست.
در زیر برخی از تأثیرات اصلی ادبیات تحت تأثیر کمونیسم بهطور خلاصه بیان میشود.
استفاده از ادبیات برای از بین بردن سنت. گام مهم در تخریب بشریت، افترا زدن به تمدن سنتی است که خداوند به انسان اعطا کرده است. چه در چین و چه در غرب، عناصر کمونیستی از روشنفکرانی با اندیشههای مدرن استفاده میکنند تا آثاری را خلق کنند که فرهنگ سنتی را تحریف میکند یا به آن افترا میزند.
در جریان نهضت فرهنگی جدید چین، نویسنده لو شون[۲۸] بهدلیل حمله شرورانه به سنت و محکوم کردن قدمت چین مشهور شد. او در اولین رمان خود با عنوان «خاطرات یک دیوانه،» از قهرمان داستان استفاده کرد تا اعلام کند که کل تاریخ چین را میتوان در دو واژه خلاصه کرد: «انسان میخورد.» مائو زدانگ لو شون را به چنین القابی ستود: «بزرگترین و شجاعترین پرچمدار ارتش فرهنگ جدید» و «فرمانده انقلاب فرهنگی چین.» مائو همچنین گفت: «مسیری که او طی کرد، همان مسیر فرهنگ جدید ملی چین بود.» [۳۲]
در اروپا در سال ۱۹۰۹، مارینتی[۲۹]، شاعر ایتالیایی، «مانیفست آیندهگرایی» را منتشر کرد و خواستار رد کلی سنت و تجلیل از ماشینآلات، فناوری، سرعت، خشونت و رقابت شد. ولادیمیر مایاکوفسکی[۳۰]، شاعر و کمونیست روسی، «سیلی بر صورت ذائقۀ عموم مردم» را در سال ۱۹۱۳ منتشر کرد، همچنین از عزم خود برای جدا شدن از ادبیات سنتی روسیه سخن گفت.
دفاع از تصاویر زشت بهعنوان «واقعیت.» امروزه روشنفکران و هنرمندان از ادبیات و هنر برای بهنمایش گذاشتن چیزها یا صحنههای زشت، عجیب و وحشتناک استفاده میکنند، با این بهانه که صرفاً واقعیات را نشان میدهند.
هنر سنتی، هماهنگی، لطافت، شفافیت، کنترل نفس، شایستگی، تعادل، تمامیت و آرمانها را منتقل میکند، که این کار نیاز به انتخاب و برگزیدن دارد. از نظر هنرمندان مدرن، چنین آثاری نمیتوانند واقعی تلقی شوند. چنین دیدگاههایی درواقع ناشی از سوءتفاهم درباره منشأ و عملکرد هنر است. هنر از زندگی روزمره سرچشمه میگیرد، اما باید از زندگی روزمره فراتر رود تا هم لذتبخش و هم آموزنده باشد. بههمین دلیل، هنرمندان درطول فرایند خلق اثر، آنچه را که میخواهند بهتصویر بکشند، انتخاب، پالایش و پردازش کنند. تمرکز کورکورانه بر «واقعگرایی» مرزهای زندگی و هنر را بهطور مصنوعی محدود میکند. اگر این نوع واقعگرایی مطلق هنر است، پس آنچه همه میبینند و میشنوند همگی هنر هستند. در این صورت، چرا کسی وقت و هزینه خود را برای آموزش هنرمندان بگذراند؟
استفاده از ادبیات برای فاسد کردن ارزشهای اخلاقی. دستاویزهایی از قبیل «ابراز وجود واقعی خود،» «جریان هوشیاری» و چنین مواردی باعث شده است که مردم از معیارهای اخلاقی سنتی دست بردارند و در جنبۀ اهریمنی سرشت بشری غرق شوند. نمونهای از این مسئله چیزی است که آندره برتون[۳۱] کمونیست و شاعر فرانسوی در «مانیفست سورئالیست» نوشت و ادبیات جدید خود را اینگونه تعریف کرد: «وضعیت خودکار فراذهنی در حالت خالص خود، که توسط آن، شخص پیشنهادی میکند- بهطور شفاهی، با استفاده از نوشتن یا هر شیوه دیگری- عملکرد واقعی اندیشه را بیان کند. با تفکر دیکتهشده، در غیاب کنترلی که از روی عقل اعمال شود، هرگونه نگرانی زیباییشناختی یا اخلاقی را معاف کند.» [۳۳]
نوشتن «جریان آگاهی» و «نوشتن خودکار» سوررئالیستی ارتباط تنگاتنگی با هم دارند. برخی از نویسندگان در غرب تحت تأثیر روانشناسی آسیبشناسی زیگموند فروید، از اوایل قرن بیستم شروع کردند سبک نوشتن جریان آگاهی را تجربه کنند. اینگونه نوشتهها معمولاً دارای خطداستان ساده هستند و از طریق روایاتی متشکل از افکار آزاد، به روندهای فکری درونی و خصوصی شخصیتهای ناچیز (ضدقهرمان) میپردازند.
انسان بهطور همزمان پتانسیل مهربانی و شرارت را در خود دارد. شخص باید خود را وقف این کند که بهطور پیوسته معیارهای اخلاقیاش را ارتقا دهد و از طریق خویشتنداری به تزکیه و تهذیب بپردازد. در جامعه مدرن، بسیاری از افراد افکار و خواستههای بیمارگونهای را تجربه میکنند. اینکه آنها را صرفاً برای مصرف عموم مردم بهتصویر کشید، معادل آلوده کردن جامعه است.
رها کردن جنبۀ تاریک انسان بهعنوان «انتقاد» و «اعتراض.» نویسندگان و هنرمندان در دنیای آزاد غرب تحت تأثیر احساسات ضد سنتگرایانه، تمام قوانین، مقررات و قوانین اخلاقی را محدودیت و سرکوب میدانند. آنها مشکلات جامعه مدرن و نقاط ضعف سرشت بشری را میبینند، اما بهجای برخورد عقلانی با آنها، فردگرایی افراطی را از طریق انتقاد و اعتراض ترویج میکنند و در امیال شخصی خود غرق میشوند. آنها برای بیان بهاصطلاح مقاومت، از ابزارهای منحط استفاده میکنند، درحالی که جنبۀ تاریک سرشت خود را تقویت میکنند، در تنفر، تنبلی، امیال، شهوت، پرخاشگری و دنبال کردن شهرت غرق میشوند. فقدان محدودیت اخلاقی هیچ مشکلی را حل نمیکند بلکه باعث بدتر شدن آنها میشود.
در جریان جنبش ضدفرهنگی دهه ۱۹۶۰، شاعر آمریکایی آلن گینزبرگ[۳۲] نماینده نسل بیت[۳۳] شد و هنوز هم امروزه توسط کسانی که مایل به شورش علیه جامعه هستند پرستش میشود. شعر او «زوزه» شیوههای زندگی و حالتهای روانی افراطی، ازجمله اعتیاد به الکل، رابطه جنسی با محارم، مواد مخدر، لواط، خودکشی، فحشا، برهنگی، حمله خشونتآمیز، سرقت، ولگردی و جنون را بهتصویر میکشد. با نهادینه شدن نهضت ضدفرهنگی، «زوزه» بهعنوان اثر کلاسیک ادبی تلقی شد و در مجموعههای آثار ادبی متعددی گنجانده شد. گینزبرگ اذعان داشت که در سالهای اولیه کمونیست بود و پشیمان هم نبوده است. [۳۴] او فیدل کاسترو و دیگر دیکتاتورهای کمونیستی را بت خود قرار داد و همجنسگرایی و آزارجنسی کودکان را بهطور گسترده ترویج داد. گینزبرگ جلوهای آشکار از زمینه مشترک بین کمونیسم و فردگرایی افراطی است.
گسترش پورنوگرافی از طریق ادبیات. از ابتدای قرن بیستم، بهصراحت محتوای جنسی در آثار ادبی ظاهر شد، که برخی از آنها مملو از چنین محتوایی بودند، اما هنوز هم بهعنوان کلاسیک مورد ستایش قرار گرفتند. بسیاری از مفسران و محققان مسئولیتهای اجتماعی خود را رها کردند و از آثار پورنوگرافی بهعنوان شاهکارهای واقعی و هنری تقدیر کردند. ما میدانیم که بسیاری از ارزشهای اخلاقی سنتی ریشه در عفت و پرهیزکاری دارند. شکستن چنین محدودیتهایی با هرگونه توجیه بهظاهر والا، اخلاقیات را تضعیف و آن را از بین میبرد.
انسانزدایی مردم از طریق ادبیات. در چند دهه گذشته، هرچه فرهنگ بیشتر و بیشتر سردرگم میشد، ژانرهای بسیاری در داستانها ظاهر شد، ازجمله فیلمهای هراسناک و آثار ترسناک، ماورایی و خیالی. از طریق چنین آثاری، عناصر سطحپایین میتوانند ذهن و بدن افراد را کنترل کنند و درنتیجه، سرشت انسانی مردم را از بین ببرند.
مردم میگویند «قطعه یخی که یک متر ضخامت دارد، نتیجه یک روز سرما نیست.» دورهای طولانی طول میکشد و حوزههای بسیاری باید درگیر شود تا ادبیات تا حدی تخریب شود که بهعنوان ابزاری برای شیطان مورد استفاده قرار گیرد. رومانتیسیسم پوشش ادبیات بر زندگی مردم را گستردهتر کرد، درحالی که برخی پدیدههای زشت و عجیب ازجمله حالات روانی شدید و مجنون انسان، برای مصرف عمومی ارائه شدهاند. چندین شاعر رمانتیک انگلیسی به دلیل محتوای غیراخلاقی اشعارشان «مکتب شیطان» نامیده شدند.
رئالیسم از بهانه ارائه واقعیت برای بیان جنبۀ منحط سرشت بشری استفاده میکند. برخی از آثار بر افکار منحط و رفتار غیراخلاقی تأکید دارند. یکی از منتقدین، رئالیسم را «رمانتیکگرایی که به هر چهارجهت میرود» نامید. [۳۵] بهعنوان مثال، فلسفه طبیعتگرایی، همانگونه که ژان ژاک روسو[۳۴] ترویج میکند، افول اخلاق انسانی را به محیط اجتماعی و ژنتیک خانواده نسبت میداد، بنابراین مسئولیت اخلاقی فرد را نادیده گرفت. زیباییشناسی خواستار «هنر برای هنر» است و ادعا میکند که هنر به معنای ارائه محرک حسی است و هیچ الزام اخلاقی ندارد.
درحقیقت، همه هنرها اثرات لطیف، ژرف و طولانیمدت بر اخلاقیات دارند. انکار مسئولیت اخلاقی هنر معادل این است که در را برای ورود به امور غیراخلاقی باز کرد. ما نمیتوانیم این واقعیت را انکار کنیم که مکاتب مختلف ادبی برخی آثار با کیفیتبالا خلق میکنند، اما آثار بد نیز با آنها مخلوط شدهاند. گرچه نمیتوانیم بگوییم عناصر کمونیست بهطور مستقیم این روندها را در ادبیات دستکاری میکنند، اما بدیهی است که عناصر منفی نتیجه افول استانداردهای اخلاقی است. آنها راهی را برای ایدئولوژی کمونیستی هموار کردند تا بشر را از طریق ادبیات نابود کند.
وقتی شخصی مینویسد، معیار اخلاقی و وضعیت روانی او در اثرش منعکس میشود. با افول کلی اخلاق انسانی، ذهنیت منفی نویسندگان، غالب میشود. این مسئله آثار بیشماری را خلق کرده است که بهجای پدید آوردن مهربانی در مردم، مردم را به سمت جهنم میکشانند.
نتیجهگیری
قدرت هنر بسیار زیاد است. هنر خوب میتواند قلب انسان را اصلاح کند، اخلاقیات را ارتقاء دهد، یین و یانگ را هماهنگ کند و حتی انسان را قادر کند به ملکوت، زمین و موجودات الهی متصل شود.
در قرن گذشته، شبح کمونیسم از سرشت اهریمنی و بدخواهی انسان بهره برد و باعث ایجاد تنوع عظیمی از «هنر» شد. مردم به شورش علیه خداوند و کفر سوق یافتند، با سنت مخالفت کردند و اخلاق را سرنگون کردند. تأثیر نهایی این امر این بود که بخشهای بزرگ جامعه اهریمنی شود. پدیدهای که اگر کسی که در دوره قبلی زندگی میکرد آن را میدید شوکه میشد.
در مقایسه با زیبایی هنرهای سنتی، هنرهای مدرن بسیار زشت هستند. استانداردهای زیباییشناسی انسان ازبین رفته است. هنر آوانگارد تبدیل به جریان اصلی شده است و به مبالغ هنگفت فرمان میدهد. هنرهای سنتی و اصیل تبدیل به موجودی خندهدار شدهاند. هنر به ابزاری تبدیل شدهاست تا مردم به امیال خود بپردازند و ماهیت شیطانی خود را ساطع کنند. مرز بین زیبایی و زشتی، لطافت و ابتذال، مهربانی و شرارت، تار شده یا حتی پاک شده است. عدم تناسب، هرج و مرج و تاریکی جایگزین ارزشهای جهانی شدهاند. جامعه بشری مملو از پیامهای اهریمنی است و انسانها به مسیر انحطاط و ویرانی سوق داده میشوند.
فقط با ارتقاء اخلاقیات و بازگشت به ایمان و سنت، بشریت قادر به دیدن رنسانس دیگری در هنر خواهد شد. فقط در آن صورت است که همه ما زیبایی، نجابت و شکوه هنر و هدف از آن را میتوانیم ببینیم.
مراجع
[۱] “Record of Music,” Classic of Rites, Chinese Text Project, https://ctext.org/liji/yue-ji?filter=435370&searchmode=showall#result
[۲] Confucius, Lunyu, ۳.۱۴
[۳] Sima Qian, “A Treatise on Music,” Records of the Grand Historian, Vol. 24.
[۴] Ouyang Xiu and Song Qi, New Book of Tang, Vol. 237.
[۵] Robert McKee, Story: Style, Structure, Substance, and the Principles of Screenwriting (New York: Harper-Collins Publishers, 1997), 129–۱۳۰.
[۶] Yingshou Xing, et al., “Mozart, Mozart Rhythm and Retrograde Mozart Effects: Evidences from Behaviours and Neurobiology Bases,” Scientific Reports Vol. 6, Article #: 18744 (2016), https://www.nature.com/articles/srep18744.
[۷] David A. Noebel, The Marxist Minstrels: A Handbook on Communist Subversion of Music, (Tulsa, Okla.: American Christian College Press, 1974), 58–۵۹.
[۸] David Cloud, “Rock Music and Suicide,” Way of Life Literature, December 20, 2000, https://www.wayoflife.org/reports/rock_music_and_suicide.html.
[۹] Val Williams, “Leni Riefenstahl: Film-maker Who Became Notorious as Hitler’s Propagandist,” The Independent, September 10, 2003, https://web.archive.org/web/20090830045819/http://www.independent.co.uk/news/obituaries/leni-riefenstahl-548728.html.
[۱۰] Mao Tse-tung, n.d., “Talks at the Yenan Forum on Literature and Art,” accessed July 10, 2018, https://www.marxists.org/reference/archive/mao/selected-works/volume-3/mswv3_08.htm.
[۱۱] Robert Florczak, Why Is Modern Art So Bad? PragerU, https://www.youtube.com/watch?v=lNI07egoefc
[۱۲] Herbert Marcuse, The Aesthetic Dimension: Toward a Critique of Marxist Aesthetics (Boston: Beacon Press, 1978), ix.
[۱۳] “Gustave Courbet Quotes,” http://www.azquotes.com/author/3333-Gustave_Courbet.
[۱۴] Tony McKenna, “Vincent van Gogh,” Taylor & Francis Online, Critique: Journal of Socialist Theory, 2011, “Vincent van Gogh,” Critique Vol. ۳۹ (۲), ۲۰۱۱: ۲۹۵–۳۰۳, https://www.tandfonline.com/doi/abs/10.1080/03017605.2011.561634.
[۱۵] Pablo Picasso, “Why I Became a Communist,” https://blogs.cul.columbia.edu/schapiro/2010/02/24/picasso-and-communism/. See also “Picasso, the FBI, and Why He Became a Communist | On Archiving Schapiro,” accessed July 11, 2018, https://blogs.cul.columbia.edu/schapiro/2010/02/24/picasso-and-communism/
[۱۶] Robert Hughes, The Shock of the New: The Hundred-Year History of Modern Art—Its Rise, Its Dazzling Achievement, Its Fall (London: Knopf, 1991), 24. See also https://www.moma.org/learn/moma_learning/pablo-picasso-les-demoiselles-davignon-paris-june-july-1907
[۱۷] Richard Huelsenbeck and Raoul Hausmann, “What Is Dadaism and What Does It Want in Germany?” in Robert Motherwell, ed., The Dada Painters and Poets: An Anthology, ۲nd ed., (Cambridge, Mass.: Belknap Press, 1989).
[۱۸] Michael Wing, “Of ‘-isms,’ Institutions, and Radicals: A Commentary on the Origins of Modern Art and the Importance of Tradition,” The Epoch Times, March 16, 2017, https://www.theepochtimes.com/of-isms-institutions-and-radicals_2231016.html.
[۱۹] Katherine Brooks, “One of The World’s Most Controversial Artworks Is Making Catholics Angry Once Again,” Huffington Post, May 13, 2014, https://www.huffingtonpost.com/2014/05/13/piss-christ-sale_n_5317545.html.
[۲۰] “Joseph Beuys: The Revolution Is Us,” Tate, https://www.tate.org.uk/whats-on/tate-liverpool/exhibition/joseph-beuys-revolution-us.
[۲۱] Ben Cade, n.d., “Zhu Yu: China’s Baby-Eating Shock Artist Goes Hyperreal,” Culture Trip, accessed July 26, 2018, https://theculturetrip.com/asia/china/articles/zhu-yu-china-s-baby-eating-shock-artist-goes-hyperreal/.
[۲۲] Brad Smithfield, “‘The World Is Not Big Enough for Me and a Picasso’: The life and Artwork of John William Godward,” The Vintage News, January 10, 2017, https://www.thevintagenews.com/2017/01/10/world-not-big-enough-picasso-life-artwork-john-william-godward/.
[۲۳] Walter Frisch, ed., Schoenberg and His World (Princeton, N.J.: Princeton University Press, 1999), 94.
[۲۴] Norman Lebrecht, “Why We Are Still Afraid of Schoenberg,” The Lebrecht Weekly, July 8, 2001, http://www.scena.org/columns/lebrecht/010708-NL-Schoenberg.html.
[۲۵] Golan Gur, “Arnold Schoenberg and the Ideology of Progress in Twentieth-Century Musical Thinking,” Search: Journal for New Music and Culture ۵ (Summer 2009), http://www.searchnewmusic.org/gur.pdf.
[۲۶] همان مرجع.
[۲۷] David A. Noebel, The Marxist Minstrels: A Handbook on Communist Subversion of Music, ۴۴–۴۷.
[۲۸] Jon Caramanica, “The Rowdy World of Rap’s New Underground,” New York Times, June 22, 2017, https://www.nytimes.com/2017/06/22/arts/music/soundcloud-rap-lil-pump-smokepurrp-xxxtentacion.html.
[۲۹] “Politics and the Dancing Body,” Library of Congress, https://www.loc.gov/exhibits/politics-and-dance/finding-a-political-voice.html.
[۳۰] Michael Minnicino, “The New Dark Age: The Frankfurt School and ‘Political Correctness,’” reprinted from Fidelio Magazine (Winter 1992), accessed Aug. 13, 2018, http://archive.schillerinstitute.org/fid_91-96/921_frankfurt.html.
[۳۱] Mao Zedong, “Talks at the Yenan Forum on Literature and Art,” ۱۹۴۲, Selected Works of Mao Tse-Tung, (Marxists.org), https://www.marxists.org/reference/archive/mao/selected-works/volume-3/mswv3_08.htm.
[۳۲] Mao Zedong, “On New Democracy,” ۱۹۴۰, Selected Works of Mao Tse-Tung (Marxists.org), accessed August 13, 2018, https://www.marxists.org/reference/archive/mao/selected-works/volume-2/mswv2_26.htm.
[۳۳] André Breton, “Manifesto of Surrealism,” https://www.tcf.ua.edu/Classes/Jbutler/T340/SurManifesto/ManifestoOfSurrealism.htm.
[۳۴] Allen Ginsberg, “America,” https://www.poetryfoundation.org/poems/49305/america-56d22b41f119f.
[۳۵] Irving Babbitt, Rousseau and Romanticism (Boston: Houghton Mifflin,1919), 104.
[۱] – Soli Deo gloria
[۲] – Li Shimin
[۳] – Xuanzang
[۴] – Frederick the Great of Prussia
[۵] – Robert McKee
[۶] – Arnold Schoenberg
[۷] – Leni Riefenstahl
[۸] – Robert Florczak
[۹] – Georg Lukacs
[۱۰] – Gustave Courbet
[۱۱] – Georges-Pierre Seurat
[۱۲] – Vincent van Gogh
[۱۳] – Georges Braque
[۱۴] – Les Demoiselles d’Avignon
[۱۵] – Marcel Duchamp
[۱۶] – André Breton
[۱۷] – Yves Klein
[۱۸] – Joseph Beuys
[۱۹] – Piero Manzoni
[۲۰] – Merda d’artista
[۲۱] – Sculture viventi
[۲۲] – John William Godward
[۲۳] – Theodor W. Adorno
[۲۴] – Sidney Finkelstein
[۲۵] – Sima Qian
[۲۶] – Isadora Duncan
[۲۷] – Eugene Pottier
[۲۸] – Lu Xun
[۲۹] – Marinetti
[۳۰] – Vladimir Mayakovsky
[۳۱] – André Breton
[۳۲] – Allen Ginsberg
[۳۳] – Beat Generation
[۳۴] – Jean-Jacques Rousseau