نخستین سفیر دائمی ایران در چین حدود ۱۵۰۰ سال قبل، یعنی نهم اکتبر سال ۵۱۶ میلادی (۱۷ مهرماه)، به همراه یک هیأت دیپلماتیک ۹۰ نفره وارد پایتخت چین شد و طی تشریفاتی درباری، نامه خود را به «وودی» امپراتور وقت چین تسلیم کرد و همراهان خود را معرفی کرد. در میان همراهان سفیر، یک موبد زرتشتی، ۲۱ نظامی، سه دیپترتار (دفتردار ـ منشی)، چهار مترجم، دو معمار و افرادی دیگر دیده میشدند.
به روایت مورخان، سفیر ایران به امپراتور چین توضیح داد که معماران برای ساختن بنای سفارتخانه و نظامیان برای محافظت از جان دیپلماتها، و موبد نیز برای اجرای آیینهای دینی برای اعضای هیأت با او آمدهاند و افزود که از آنجا که «سفارتخانه» قلمرو ایران به شمار میآید، نمیتوان نگهبانی از آن را به خارجیها سپرد.
سفیر ایران به امپراتور چین گفت که بعد از قسطنطیه (پایتخت روم شرقی)، این دومین هیات دیپلماتیک دائم ایران در یک کشور خارجی خواهد بود و افزود که از زمان «قباد ساسانی»، بوداییها در ایران خاوری (افغانستان امروز) آزادی مذهبی به دست آوردهاند، زیرا که بانوی قباد، دختر رئیس هونها، آیین بودایی داشت.
«دواگرلینک» بانوی امپراتور چین و قائم مقام او که در مراسم حضور داشت ابراز تمایل به بحث و گفتگو با موبد کرد. اسناد تاریخی حکایت دارد که بانوی امپراتور پس از چند جلسه بحث با موبد اعزامی، شیفته آیین زرتشت شد. درحالی بود که شاخهای از بودیسم موسوم به «ماهایانا» در پایتخت چین ( که در آن زمان شهر لوایانگ بود) پیروان فراوانی داشت، موبد اجازه ترویج دین زرتشت را در چین و ایجاد معبد و آتشکده یافت. ظرف ۱۵ سال چهار آتشکده در چین ساخته شد. ساختمان سفارت نیز ظرف سه سال به پایان رسید.
سالها بعد یزدگرد سوم آخرین شاه ساسانی پس از عقبنشینی در برابر اعراب مسلمان و استقرار در خراسان، از امپراتور چین کمک نظامی طلبید که اجابت نشد. با وجود این، پیروز پسر یزدگرد سوم به چین رفت تا با جمعآوری نیرو از پیشروی اعراب در شرق ایران جلوگیری کند که موفق نشد و با دست خالی به ایران خاوری بازگشت.
شرح این ماجرا چنین بود که یزدگرد در سال ۶۳۸ میلادی هنگامی که در جنگ با اعراب بود، فرستادهای به چین فرستاد و از امپراتور چین کمک خواست، ولی دولت چین به سبب دور بودن از ایران از فرستادن کمک خودداری کرد. بعد از فوت یزدگرد، پسر او، پیروز سوم -که در آن زمان در دربار چین اقامت داشت- خود را شاه ایران خواند و امپراتور چین او را به این سمت به رسمیت شناخت.
پیروز در کوههای طخارستان ماند و در صدد جمعآوری نیروی نظامی برای جنگ با اعراب برآمد. پیروز از امپراتوروقت چین به نام کائو تسونگ سومین امپراتور سلسله تانگ کمک خواست، اما امپراتور باز به بهانه دوری راه از کمک به او خودداری کرد، لیکن پادشاه طخارستان به او کمک کرد و او را شاه ایران دانست.
امپراتوری چین در سال ۶۵۸ میلادی ترکها را شکست داد و ممالک غربی خود را سامان بخشید، بعد دولتی به اسم ایران تشکیل داد و پادشاهی آن را به پیروز سوم تفویض نمود. این مملکت احتمالاً در انتهای شمالی سیستان یا در نزدیک سیحون قرار داشتهاست. بعد از حمله اعراب به این منطقه، پیروز فرار کرد و به چین رفت.
در سال ۶۸۴ میلادی امپراتور چین او را به خوبی پذیرفت و به او اجازهٔ تأسیس یک آتشکده در چان کان داده شد. بعد از مرگ پیروز پسر وی نرسی نوه یزدگرد سوم به طخارستان رفت و مدتی در استرداد ملک کوشید، ولی مأیوس شد و به چین بازگشت و همانند پدر در غربت درگذشت.
دنبالهٔ فرزندان یزدگرد در چین به صورت خاندانی سلطنتی و سرداران نظامی و با احترام از سوی امپراتوران این کشور پذیرفته شدند و آتشکدههایی را در این کشور برپاداشتند. ساسانیان در کنار جامعهای از ایرانیان مهاجر به چین، تا زمان تحلیل رفتن در مردمان این کشورسالها زیستند.
***
برگرفته از مقالات دکتر نوشیروان کیهانیزاد، مورخ و روزنامه نگار، در وبسایت شخصی ایشان (http://www.iranianshistoryonthisday.com)
مطالب دیگر:
داستان کوتاه از آنچه چین بیش از همه پنهان میکند
بیش از ۱ میلیون و ۳۰۰ هزار مقام چینی به دلیل فساد مجازات شدند