نویسنده: جان رابسون
ظاهراً «حزب راست افراطی آلترناتیو برای آلمان» در آخرین انتخابات این کشور در کسب رأی و کرسی در جایگاه دوم قرار گرفته است. نام عجیبی برای یک حزب است، اما در گزارشات خبری دائماً به این نام اشاره میشود. مجله تایمز از نام «راست سرسخت آلترناتیو برای آلمان» استفاده میکند، اما شاید این عبارت ترجمه درستی نباشد. باید ببینیم چه معنایی دارد.
بدیهی است که «راست افراطی» معنای «ناخوشایندی» دارد. اما بهعنوان کسی که از قدیم خبرها را دنبال میکند، نمیتوانم به این قضیه فکر نکنم که چرا این اسم برای شمار زیادی از رأیدهندگان جذابیت پیدا کرده است. ما باید بدانیم که این اسم چه معنایی دارد، حتی اگر مخالف آن باشیم. میتوانید آنقدر این گزارشها را بخوانید که چشمهایتان درد بگیرد یا دچار دلدرد شوید اما متوجه نشوید که این حزب چه باورهایی دارد و در پی انجام چه کارهایی است.
در فرهنگ آلمانی، راست افراطی به شکل ضمنی به نازیسم اشاره دارد؛ زیرا از دید ووکها تمام فرهنگها با هم برابر هستند، اما بعضیها برابرترند. از اینرو، انبیسی میگوید «آلترناتیو برای آلمان، بهعنوان یک حزب راست افراطی که سرویسهای اطلاعاتی به ظن افراطگرایی مراقب آن هستند، در انتخابات عمومی روز یکشنبه آلمان نتیجه بزرگی به دست آورده است… اما بالا آمدن این حزب در عرصه سیاسی آلمان، بخش بزرگی از این کشور را که از گذشته نازی آلمان خبر دارد، به وحشت انداخته است.» اما اگر از قیاس آن با هیتلر دست برداریم، به کجا میرسیم؟
گاردین میگوید «محافظهکاران در انتخابات آلمان پیروز میشوند، اما میزان حمایت از حزب راست افراطی آلترناتیو برای آلمان دوبرابر میشود» و اینکه «عزم این حزب به واسطه عصبانیت از مهاجرت، جنایتهای خشونتآمیز و هزینه بالای انرژی دوچندان شده است.» پس اگر مخالفِ جنایتهای خشونتآمیز باشید، «راست افراطی» هستید؟ اگر اینطور باشد، به نظرم رأیدهندگان راست افراطی زیادی در سراسر جهان و در طیفهای سیاسی مختلف وجود دارند. این مسئله در مورد هزینه بالای انرژی نیز صدق میکند. فقط مقوله مهاجرت باقی میماند.
به گفته تایمز، «انتظار میرود که فریدریش مرتس پس از پیروزی در انتخابات سراسری با حزب سوسیال دموکرات وارد مذاکره شود، اما میزان حمایت از حزب راست سرسخت آلترناتیو برای آلمان دوبرابر شده است.» پس از توجه مساعدی که به برنامههای مرتس، «صدراعظم احتمالی» آلمان، برای نادیده گرفتن این وعده انتخاباتی صورت گرفت، تایمز درنهایت از برنامههای آلترناتیو برای آلمان جهت جلوگیری از مهاجرت انبوه گفت، آن را یک حزب مردمی نامید و به تمایل این حزب به کاهش مالیات، افزایش مستمری، احیای پول ملی، ازسرگیری فعالیت نیروگاههای هستهای آلمان و واردات گاز طبیعی روسیه اشاره کرد.
صادقانه بگویم، به یک اسباببازی شانسی شباهت دارد اما محبوب است. به اعتراف تایمز، «آلترناتیو برای آلمان نهتنها در مرکز سنتی خود در آلمان شرقی، که در بین رأیدهندگان طبقه کارگر سراسر کشور نیز دست بالا را پیدا کرده و ۳۸ درصد از رأی آنها را به خود اختصاص داده است. این حزب همچنین عملکرد بسیار خوبی در جلب رأی افراد زیر ۴۵ سال داشته و در رده سنی ۲۵ تا ۳۴ سال پیشتاز شده است.»
از اینرو، این حزب چیزی در چنته دارد که نظر رأیدهندگانی را که احزاب ترقیخواه رأی آنها را از آنِ خود قلمداد میکردند، جلب کرده است. اما اگر بحثِ جنگ دوباره در استالینگراد و پیروزی در این نبرد مطرح نیست، پس با چه چیزی طرف هستیم؟ چه چیزی وجود دارد که این حزب را «راست افراطی» میکند؟
در تست آزادیخواهانه «کوچکترین آزمون سیاسی جهان» از پاسخدهندگان درباره آزادی اقتصادی و اجتماعی سؤال شد. درنهایت گفته شد که محافظهکاران آزادی اقتصادی را دوست دارند اما آزادی اجتماعی را نمیپسندند، لیبرالها برعکس محافظهکاران هستند، «دولتگرایان» یا گاهی «تمامیتخواهان» هیچکدام را نمیپسندند و آزادیخواهان هردو مورد را میپسندند. نظرسنجی مفیدی است، اما بسیاری از حامیان «آزادی اجتماعی» از این منظر تمامیتخواه جلوه میکنند. من محور سوم را اضافه میکنم که محور غیرقانونی-قانونی است، زیرا جنبشی مانند آنتیفا باورهای مشترک زیادی با لیبرالها دارد اما از بسیاری جهات افسارگسیخته عمل میکند که لیبرالها آن را اسفناک میدانند.
من با تقسیمبندی تامس سول که دنیای سیاست عمومی را به دو اردوگاه بنیادی تفکیک کرده نیز موافق هستم: دیدگاهی «محدود» که به بدهبستان و درس گرفتن از تاریخ باور دارد و دیدگاهی «نامحدود» که به خوشقلبی و شروع دوباره معتقد است. اما نکته مهم این است که اول بپرسید مردم چه فکری میکنند و چه پیشنهادی دارند و بعداً به قضاوت اخلاقی بپردازید، نه آنکه از اصطلاح «راست افراطی» بهعنوان یک چماق کلامی استفاده کنید که آن نیز صرفاً شخص شما را از پا درمیآورد و تأثیری بر سوژه هدف ندارد.
اگر این کار را با آلترناتیو برای آلمان میکردیم، با ملغمهای عجیب از سیاستهای چپ و راست مواجه میشدیم و خبری از فلسفههای یکپارچه کالوین کولیج نبود. جذابیت اصلی این حزب بهمانند بسیاری دیگر از احزاب یاغیِ پوپولیستی مختصِ افرادی است که گمان میکنند تمدن غربی چیز خوبی است و درگیر کردنِ عامدانه کشور با موجِ تازهواردانی که نه با شما اشتراک سنتی دارند و نه سنتهای شما را پسندیده میدانند، اشتباهی شوم و حتی هولناک است.
اگر نام این حزب به همین شکل روی برگههای رأی میآمد، شاید معلوم میشد که محبوبیت زیادی دارد. چنانکه محبوبیت نیز پیدا کرده و اختلاف آماری ناچیز خود را به واسطه بیاعتنایی و اهانتهای حیرتآورِ حزب حاکم کم و کمتر کرده است. مرتس- صدراعظم بعدی احتمالی آلمان- افزایش محبوبیت آلترناتیو برای آلمان را «آخرین علامت هشدار به احزاب دموکراتیک حاکم بر آلمان برای یافتن راهحل مشترک» خوانده است؛ به این معنی که حزب دموکرات مسیحی «محافظهکار» او با «سوسیال دموکراتهای» ناکام- حزبی که به دلیل سوسیالیست بودن هیچ برچسبی از جانب مطبوعات دریافت نمیکند یا «چپگرا» خوانده میشود- ائتلاف خواهد کرد تا اطمینان یابد که مردم به چیزی که باید خواهان آن باشند- نه چیزی که خودشان میخواهند- دست پیدا میکنند.
این اقدام که معادل سیاسیِ تحدید تجارت است، میتواند دلیل اصلی افزایش محبوبیت آلترناتیو برای آلمان باشد. نه به این دلیل که «راست افراطی» است یا حتی ثبات دارد، بلکه به این دلیل که میخواهد خودگردانی را به جایگاه اصلی خود بازگرداند و احزاب و رسانههای جریان اصلی آشکارا و بدون تعارف به وحشت افتادهاند.
دیدگاه ارائهشده در این مقاله نقطه نظر نویسنده بوده و لزوماً منعکسکننده دیدگاه اپک تایمز نیست.
درباره نویسنده: جان رابسون مستندساز، مقالهنویس نشنال پست، ویراستار نشریه دورچستر ریویو و مدیر اجرایی گروه مباحثات اقلیمی است. آخرین فیلم مستند او «زیستبوم: یک داستان واقعی» نام دارد.