برخی از خوانندگان آثار ترجمه بیژن اشتری معتقدند او کسی بود که با انتخاب هدفمندانه کتابها تلاش داشت تا ماهیت واقعی کمونیسم را به جامعه ایران بشناساند.
کتاب «سکوت همچون سلاح» که در اولین روز سال نو ۱۴۰۴ منتشر شد، از آخرین آثار ترجمه او بود که در زمان حیاتش منتشر شد. او درباره این کتاب در صفحه اینستاگرامش نوشت: «ایساک بابل یکی از بزرگترین داستان کوتاهنویسان قرن بیستم بود که با شلیک گلولهای در مغزش به دستور استالین کشته شد. در این کتاب سعی شده به این پرسش پاسخ داده شود که اهمیت بابل در چه بود و چرا استالین نتوانست نوشتههای او را تاب آورد و دستور قتلش را داد. علاوه بر این در کتاب حاضر، گزیدهای از داستانهای کوتاه بابل نیز برای اولین بار به فارسی ترجمه و چاپ شده است.»
او همچنین به علاقمندان آثارش درباره کتاب خروشچف گفت که در حال ترجمه این کتاب است، اما شاید تصور نمیکرد که عمرش کوتاهتر از آنی باشد که نتواند نوید انتشار این کتاب را به خوانندگان منتظر اثر بدهد.
رسانههای داخلی ایران گزارش دادهاند که این نویسنده و مترجم صاحبنام ۶۵ ساله، روز یکشنبه، ۱۸ خرداد در منزلش در تهران درگذشت.
جمعی از اهالی فرهنگ و هنر، پیکر بیژن اشتری را در روز سهشنبه، ۲۰ خرداد از خانه هنرمندان ایران به سوی بهشت زهرای تهران تشییع کردند.
محمدعلی جعفریه، مدیر نشر ثالث به ایسنا گفته است که بیژن اشتری در سالهای اخیر به سرطان مبتلا بود، اما علت درگذشت او سکته قلبی اعلام شده است.
خانواده اشتری تاکنون هیچ اظهارنظری درباره علت مرگ او نکردهاند.
او که فارغالتحصیل رشته میکروبشناسی از دانشگاه تهران بود، اما مسیر دیگری در پیش گرفت و در دهه شصت شمسی به فعالیتهای روزنامه نگاری پرداخت و در اواخر دهه هفتاد به ترجمه آثار از زبان انگلیسی روی آورد و تا پایان عمر دهها کتاب و مقالات مختلف درباره برخی چهرههای تاریخی قرن بیستم و نظامهای کمونیستی در روسیه، چین و اروپای شرقی ترجمه کرد.
استالین جوان، لنین: زندگی انقلابی سرخ، امید علیه امید: روشنفکران روسیه در دورهٔ وحشت استالینی، رولت سرخ: ثروت، قدرت، فساد و خشونت در چین کمونیست، خودآموز دیکتاتورها از جمله ترجمه های او است.
اشتری با توجه به پیشینه ترجمههایش درباره کمونیسم و توتالیتاریسم، در صفحه اینستاگرامش گاه گریزی به دیکتاتورهای کمونیست شوروی سابق، اروپای شرقی و چین میزد و به نقد ایدئولوژی کمونیسم میپرداخت. گاه نیز به کلیگویی درباره نظامهای اقتدارگرا اکتفا میکرد و در عین حال از نوشتن درباره وضعیت جاری جمهوری اسلامی و بررسی نشانههای فروپاشی این نظام غافل نمیشد.
روایت روزهای پایانی
بیژن اشتری در یکی از اظهارنظرهایش در صفحه اینستاگرام خود نوشته بود: «اذعان رهبر نظام به دریافت گزارشهای پوچ و مهمل از مقامات زیردست نشانه دیگری از فروپاشی نظام و ساختارهای تصمیمگیریاش است. هر نظام حکومتی، به ویژه حکومتهای اقتدارگرا برای ادامه حیات خود نیازمند اطلاعات صحیح و موثق از نهادهای زیردستی هستند. تجربیات تاریخی نشان داده که نظامهای مستبد در اواخر عمر خود با چنین مشکلی روبرو میشوند.»
او در جایی از نوشتههایش آخرین روزهای زندگی مائو، اولین رهبر حزب کمونیست چین را به تصویر میکشد. به نوشته اشتری: «مائو از بابت عدم تحقق جاهطلبیهای جهانیاش عمیقأ متأسف بود، اما هیچ تاسفی از بابت تلفات عظیم انسانی و مادیای که مردم برای اجرای این برنامههای جاهطلبانه بیثمر متحمل شده بودند، نداشت. برایش مهم نبود که هفتاد میلیون چینی-در زمان صلح -قربانی این برنامهها شده بودند. فقط به حال خودش تأسف میخورد.»
اشتری درباره استالین نیز در روایت شخصیت او نوشت که استالین، «پدر خلقهای شوروی»، در جریان پاکسازیهای خونین دهه سی حتی به اقوام و نزدیکان خودش هم رحم نکرد و بسیاری از آنها را روانه دیار فراموشی کرد. آنهایی که حذف شدند هیچ خیانتی یا جرمی مرتکب نشده بودند، بلکه صرفا «احتمال» خیانتشان در آینده بود که موجب حذف آنها شد و این «احتمال» را هم خود او تشخیص میداد. او به رغم همه جنایتهایش همچنان در نظرسنجیهای عمومی در روسیهی امروز در صدر جدول «برجستهترین دولتمردان روس» قرار دارد. از ملتی که تاریخ نمیخواند انتظاری هم جز این نمیتوان داشت.
او همچنین درباره رضاشاه نیز نوشت: «با کسانی که این روزها از رضاشاه به عنوان یک دیکتاتور خونخوار یاد میکنند، مخالفم. رضاشاه را باید در ظرف زمانی خودش بررسی کرد. او در دورهای حکومت میکرد که در اروپا دیکتاتورهای خشنی مثل هیتلر و موسولینی و فرانکو و سالازار حکم میراندند و در روسیه هیولایی چون استالین. با این حال رضاشاه در قیاس با این دیکتاتورها بسیار دموکرات بود و مرتکب هیچ نسلکشی یا قتلعامی نشد. کل مقتولین سیاسی رضاشاه از انگشتان دو دست تجاوز نمیکند. موقعی که حزب کمونیست ایران غیرقانونی اعلام و سرانش محاکمه شدند، حداکثر حکم برای آنها ده سال زندان بود. غرض اینکه رضاشاه با همه شاهان ایرانی و چه بسا همتایان اروپایی و روسیاش کمترین قتل سیاسی را انجام داد. نه اردوگاه مرگ تاسیس کرد نه مثل اسلافش و اخلافش از کشته پشته ساخت، مقایسه کنید آمار اندک قربانیانش را با ۲۰ میلیون قربانیان هیتلر و استالین، تازه رضاشاه در یک کشور عقبمانده آسیایی حکومت میکرد نه در مهد گوته و تولستوی. پس من نمیتوانم او را دیکتاتوری خشن و خونریز بنامم. هر چند رهبری کاریزماتیک، با ابهت و اقتدارگرا بود.»
مبارزه با فریب و دروغ
محسن محمودی، پژوهشگر علوم سیاسی در نوشتهای در روزنامه هممیهن، بیژن اشتری را مترجم کلاسیک خوانده که از «ایمان پرشور به سوسیالیسم به منتقد نستوه آن بدل شد.» او نوشته است: «بیژن اشتری با انتخاب آثاری که بهطور انتقادی به رژیمهای سرکوبگر میپرداختند، نشان داد که ترجمه برای او ابزاری برای مبارزه با فریب و دروغ است. او باور داشت: «از هر جای که بوی فریب و دروغ میآید، باید فاصله گرفت تا دروغ بمیرد.» این اصل او را به ترجمه کتابهایی هدایت کرد که نهتنها تاریخ دیکتاتوریها را روایت میکردند، بلکه راههای زیستن و تابآوری در شرایط اختناق را به خوانندگان نشان میدادند. از کوبا تا شوروی، از خاورمیانه تا اروپای شرقی، آثار او تجربههای جهانی را به مخاطبان فارسیزبان منتقل کردند.»
مسعود باباپور یکی از خوانندگان آثار ترجمه اشتری در صفحه ایکس خود تصاویری از کتابهای او را به همراه دسته گلی که در خاک کاشته را منتشر کرده و نگاشته است که این گلها را به یاد بیژن اشتری کاشته و افزوده است: «بیژن اشتری رفت، اما ردِ قلمش هنوز در کتابخانهام راه میرود. ترجمههایش مرز بین تاریخ و اکنون را شکستند؛ از مأوای دیکتاتورها تا قلب قدرت سرخ. او ترجمه نمیکرد، رسوا میکرد. در روزگار سانسور، او صدای تاریخ بود.»
رامین فخاری، یکی از علاقمندان آثار او نیز در صفحه ایکس خود نگاشته است: «یک بار نمایشگاه کتاب به مسئول نشر ثالث گفتم که چرا قیمت ترجمهها کمی گران هست، حرفی زد که نتوانستم اعتراض کنم، گفت: بیژن اشتری روزی دوازده ساعت برای ترجمه کردن زمان میگذارد. همیشه هم ترجمهها را دستی مینوشت و تحویل میداد، یعنی ترجمه دقیق و بدون استفاده از ترنسلیت و هوش مصنوعی.»