نویسنده دیوید هارتمن
زمانیکه در سال ۲۰۰۳ به عنوان یک نیروی ذخیره ارتش به جنگ رفتم، پیش از این ماموریت، چند سال در پروژههای تاسیسات غیرنظامی کار میکردم.
در ابتدای ماموریتم، ما روی ساختن پردیس کوچکی در کابل کار کردیم که قرار بود در آن، افسران ارشد ارتش ملی افغانستان (ANA) آموزش ببینند. به نظر میرسید این مکان در گذشته یک مکان تجاری با انبار تجهیزات، ساختمانها، چاه آب و نزدیک به استادیوم قاضی بود. در دهه نود میلادی طالبان صدها اعدام قطع عضو را در آن استادیوم اجرا کرده بودند. بعد از هر کشتار و قطع عضو، خونها را پاک میکردند و مسابقات فوتبال و کریکت را در آنجا برگزار میکردند. همان موقع این اتفاقات خبرساز شده بود.
همانطور که ما برخی (ساختمانها) را در تعدادی از مناطق تخریب میکردیم و برخی (ساختمانها) را در منطقه دانشگاهی بازسازی میکردیم، به یک چاه برخوردیم. در ابتدا فکر کردیم که مانند بسیاری از مناطق در افغانستان، منطقه باستانی است. شروع به حفاری کردیم، به این امید که بتوانیم از این چاه دوباره استفاده کنیم؛ اما با خاکهای حفاری شده چند تکه لباس… سپس استخوانها بیرون آمد. اسکلتهای زیادی از انسانها آنجا وجود داشت، در حالیکه هیچ جمجمهای پیدا نکردیم. اینها اجساد کسانی بود که در استادیوم سر بریده شده بودند. از آن زمان بارها به این فکر کردهام که آن جنایات چه احساسی در سازندگان آن استادیوم ایجاد کرده است وقتی یک مهندس تلاش میکند تا (با سازههایش) کیفیت زندگی، سلامت و ایمنی جانها را بهبود بخشد و در پایان یک پروژه بزرگ، میتواند به تمام شادیها و خاطراتی که در آن سازه اتفاق میافتد، فکر کند. بنابراین نمیتوانستم وحشت سازنده استادیوم را تصور کنم، وقتی میشنود که پروژه باشکوهش به کشتارگاه انسانها تبدیل شده است.
در سال ۲۰۰۴ با تیمهای امور ملکی در جنوب افغانستان با تمرکز بر ولایت قندهار خدمت کردم. ما در عملیات بیشمار مهندسی، شرکت داشتیم که به مردم در شهرها و روستاها و کشور کمک میکرد تا زیرساختهایی را که به آن نیاز داشتند، توسعه دهند. ما پروژههایمان را در اغلب اوقات در مناطق خطرناک و ناامن اجرا میکردیم، درحالیکه آژانسهای غیرنظامی پروژههایشان را در مناطق امنتر اجرا میکردند. پروژههای ما شامل کلینیکها، نیروگاهها، پلها، جادهها، چاهها و مکاتب/مدارس بود.
براساس حرفهام معتقدم که اگر هر انسانی سقفی بالای سر خود، مکانی امن برای آموزش فرزندش و توالت/تشناب تمیزی داشته باشد، جهان مکان امنتر و سالمتری خواهد بود.
موقعی که ما شروع به کار کردیم، چند مدرسه/مکتب در افغانستان وجود داشت و پروژههای ما شامل افزایش حجم فیزیکی مکاتب تا دو برابر ظرفیت کنونیشان بود تا دختران نیز بتوانند برای تحصیل همچون پسران به مکتب بروند. در زمان طالبان، زنان حق تحصیل نداشتند و باید در خانه میماندند و بعد از رسیدن به سن بلوغ باید ازدواج میکردند تا نوزادانی به دنیا بیاورند. کمک به کودکان برای اینکه بتوانند تحصیل کنند، برای ما خوشحالکننده بود.
اکنون ده سال است که از آن زمان میگذرد و من به خانهام برگشتهام و فکر میکنم، آن مکاتبی که ساختیم، هنوز هم کارکرد مناسبی تا حالا داشته است. در دسامبر ۲۰۱۴ طالبان پاکستانی ۱۴۱ نفر را که از آن جمله ۱۳۱ کودک بودند، در شمال غرب پاکستان کشتند، هر کسی که با طالبان جنگیده یا در مورد آنها مطالعه کرده است، میتواند بگوید که تنها دلیل این قتلعامها، مخالفت با تحصیل زنان و کشتار مخالفانشان است.
این ماجرا باعث شد که به یاد مکاتبی بیفتم که در افغانستان ساختهایم. میتوانم هر جراحت یا قتلهایی را که در پروژههای غیرنظامیام در طول دو دهه گذشته اتفاق افتاده است، نام ببرم و خوشبختانه تعداد اتفاقات ناخوشایند کم بوده و یک عدد تکرقمی است. تلاش میکنم تمام کارهای خوب و مثبتی را در مکاتبی که ساختهام صورت گرفته است با درد و رنجی که در داخل این مکاتب بر سر دانشآموزان آمده است، بررسی کنم. به طور مثال یکی از حملههای اسیدپاشی که در چند سال گذشته اتفاق افتاد، در یکی از مکاتبی بود که ساخته بودم. گاهی با خودم فکر میکنم اگر تیم ما آن پروژهها را اجرا نمیکرد، شخص دیگری این پروژهها را اجرا میکرد. ما کارمان را انجام دادیم و نتایج تلاشهایمان را میبینیم.
میدانم که من وظیفه خود را انجام دادم و بسیاری دیگر نیز وظیفه خود را انجام میدهند تا این کار را انجام دهند. ما مهندسان از آثار خوبی که پروژههایمان به دنیا میآورند، قدردانی میکنیم.