خانم صحرا موسوی فیلم ساز متولد افغانستان و فارغالتحصیل سینمای مستند در مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه هنر لندن است. او در کابل زندگی میکند و مستند ساز است. یازده فیلم داستانی و مستند کوتاه و بلند در کارنامهاش میدرخشد. از این تعداد چهارتای آن داستانی و باقی مستند هستند.
اخیرا فیلم مستند «آنسوی برقع» ساخته صحرا موسوی برنده جایزه ویژه اولین جشنواره فیلمهای افغانی در لندن شد.
شما برقع را میبینید، اما من چیزی خلاف برقع را به شما نشان میدهم؛ قدرت زنانی که از نظر ما زنان بیسوادی هستند، منظورم از قدرت این است که آنها چطور زندگی شادی دارند، چقدر شادی در زندگی آنها زیادتر است از زنانی که خیلی ادعا دارند و فلسفه میبافند.
صحرا موسوی
به گفته موسوی «مخاطب این فیلم بیشتر کسانی بودند که در خارج از افغانستان زندگی میکنند. با این فیلم وارد زندگی آنان شدم، وارد حریم خصوصی آنان. حریمی که زنان دارند مردان یا فیلمسازانی که از خارج میآیند اجازه ندارند وارد آن شوند، ولی من به این خاطر که یک زن بودم و از بین آنان، به من اجازه دادند وارد حریم خصوصیشان شوم. به همین خاطر این نام را انتخاب کردم؛ یعنی «آن سوی برقع.» شما برقع را میبینید، اما من چیزی خلاف برقع را به شما نشان میدهم؛ قدرت زنانی که از نظر ما زنان بیسوادی هستند، منظورم از قدرت این است که آنها چطور زندگی شادی دارند، چقدر شادی در زندگی آنها زیادتر است از زنانی که خیلی ادعا دارند و فلسفه میبافند.»
به باور بانو موسوی، مشخصترین پیام در فیلم مستند «آن سوی برقع»، این است که زنان ناخواسته قربانی جامعه شدهاند. بیسوادی باعث بروز مشکلهایی برای زنان شده، اما با این وجود، آنها مبارزه میکنند تا کار کنند، درس بخوانند و حرفه بیاموزند.
وی میافزاید: «بارزترین پیام این فیلم دو نکته است: بیشتر از سیسال ما درگیر جنگ بودیم. فرصت تحصیل برای زن و مرد نبود نتوانستیم زندگی خوبی بسازیم، ولی قبل از آن هم به خاطر باورهای سنتی ناپسند، فرصتها را از زنان میگرفتیم. اگر انسانها آموزش ندیده باشند خیلی کارهای دیگر نمیتوانند انجام دهند. تحصیل پایه و اساس است. به همین خاطر من میخواستم بگویم که این زنان، تحصیل نداشتند و چقدر نداشتن تحصیل باعث مشکل برای آنان شده بود، اما با این وجود، میخواستند، میجنگیدند و جنگجویان خیلی قوی بودند. اصلا نمیخواستم بگویم که چقدر قربانی شدهاند، اینها قربانی نبودند. آنهایی که از جایشان بلند میشوند و کاری انجام میدهند آنها قربانی نیستند، بلکه آدمهای مقاوم هستند. من میخواستم بخش مقاوم زنان را برجسته سازم.»
در این فیلم مستند، دو شخصیت وجود دارد؛ نیکبخت و مریم. نیکبخت سه فرزند دختر دارد. هر روز به سوی چشمهیی میرود و بشکههای آب را به ساکنان روستا میفروشد و از این طریق، کمکخرج خانواده میشود: «دو طفل خورد دارم که در را از پشت آنها قفل میکنم و برای آب آوردن به سر چشمه میآیم. »
مریم، خانمی که در سن هفتسالگی به عقد مردی در آمده که بیست سال از او بزرگتر بوده است. او چهار طفلش را در اثر سینهپهلو، از دست داده است: «هفتساله بودم که مرا به این مرد دادند. هیچ به یادم نیست که چه اندازه بودم یا نبودم. این مرد چند سال منتظر بوده که من بزرگ شوم. سیزده یا چهاردهساله شدم که باز عروسی کردیم و پانزده ساله بودم که بچهی بزرگم به دنیا آمد. آرزو دارم چیزی را بفهمم، خوانده بتوانم تا مشکل خود را حل کنم. بفهمم که ظلم نکنم به عروس و بچههای خود و طریق زندگی کردن خود را یاد بگیرم. هشت بچه داشتم. چهارتایش در اثر سینهپهلو فوت کرد، اما حالا میفهمم که سینهپهلو چیست؟ همین که مریض میشوند به شفاخانه میبرم.»
خانم صحرا توسط مریم و نیکبخت وارد جمعی از زنان شده است. زنانی که با هم خیاطی میکردند، لحاف میدوختند، درس میخواندند و قصهها میگفتند. صحرا موسوی میگوید: با ساختن فیلم «آن سوی برقع» روی فرهنگ، سنت و باورهای غلط جامعه و زنان درگیر با این باورهای غلط، مکثی داشته است.
اپکتایمز در ۳۵ کشور و به ۲۱ زبان منتشر میشود.