افسردگی حالتی است که بر کیفیت خُلق شخص تاثیر عمیق دارد و نحوهی ادراک او را از خویش و محیطش دگرگون میسازد.
از ویژگی های بیماری افسردگی کاهش عمیق و شدید در میل به فعالیت های لذتبخش روزمره مثل معاشــرت، تفریح، ورزش، غذا و تمایلات جنسی است و این ناتوانی برای کسب لذت حالتی نافذ و پایدار است. اما در غـم و اندوه معمولی فقط برخی از جنبههای زندگی فرد درگیر بوده و فرد هنوز از بسیاری فعالیت ها و نیازهای روزمـره زندگی لذت میبرد و بیش از دو هفته ( و گاهی بیشتر) نیز تداوم نمییابد. به عبارت دیگر در افسردگی نحــوه بینش و ادراک شخص از خویش و محیط زندگیاش دگرگون میشود، اما در غم و اندوه معمولی ایــن آشفتگی عاطفی و ادراکی وجود ندارد. به عبارت دیگر در غم و اندوه معمولی هنوز زندگی معنیدار است ولی در افسردگی اینطور نیست.
علت تفاوت در چنین برداشتی، سیستم و نظام فکری فرد افسرده است. در سیستم فکری فرد افسرده قــانون همه یا هیچ شکل گرفته و همه چیز خوبند یا بد، سیاهاند یا سفید ولی در سیستم فکری فرد طبیعی همه چیز نسبی است و وقتی بر خلاف میل و خواسته اش باشد، به بن بست و انتهای خط نمیرسد.
در سیستم فکری فرد افسرده دریافت و شناخت از خود، دنیا (مردم و طبیعت) و آینده، منفی، غیرسازنده و مخرب است.
به مثال زیر توجه کنید:
در پی یک حادثه رانندگی دو ماشین با هم تصادف میکنند و پس از تبادل شماره تلفنها و اطلاعات مربوط به بیمه (وگاهی جروبحث لفظی و گاهی احمقانه بدنی!!!) هر کدام به راه خود میروند. در ضمیر و ذهن خـودآگاه و ناخودآگاه برخورد یکی از این اشخاص که سیستم فکری عادی ومثبتی دارد با این حادثه اینگونه است: من اساسا انسان خوب و راننده با احتیاطی هستم ولی حادثه برای هر کسی ممکن است رخ دهد. خوشحالم که این یکی جدی نبود و هیچکس صدمه ندید. چنین فردی ادامه روزش را بدون گرفتاری بیشتری ادامه میدهد و آن حادثه در طول بقیه روز نکته برجستهای به حساب نمیآید.(فقط ممکن است در پی سئوال همسرش که ماشین کجاست، بگوید: هیچی یک تصادف کوچک کردم و آن را به تعمیرگاه بردم).
اما شخص دوم که دارای سیستم فکری افسرده است با حادثه متفاوت برخورد میکند: اَه ! من چه آدم عوضیای هستم. امروز حس کردم ممکنه یه اتفاقی بیفته ولی باز ماشین رو آوردم! اگر به این نتیجه نرسد که رانندگی نادرست او باعث این اتفاق شده، آن را به بخت و اقبال نسبت میدهد: من مثل یک آهنربا مشکلات و بدبختیها را به خودم جذب می کنم. یا اینکه: یک روز نشد یک آب خوش از گلوم پایین بره. البته قضیه به همین ختم نمـیشود، بلکه در محل کار خود همچنان حادثه رانندگی ذهن او را مشغول کرده و این خود باعث ایجـاد اشکال در کارش میشود و به جلسهای که داشت دیر می رسد، زیرا در دستشویی مدتی طولانی توقف کرده و در حالیکه یک حولۀ کاغذی در دست داشت، در افکارش گم شده بود و یا پس از بازگشت به منزل با عصبانیت در گوشه ای کز کرده و به زمین و زمان ناسزا می گوید.
نکته: سیستم فکری فرد افسرده دائما در حال نشخوار افکار(آنهم منفی) است. افکار منفی و غیر سازنده بهطـور غیرارادی ذهن فرد افسرده را مشغول میسازد.
ادامه دارد…
فاطمه بهروزی، کارشناس ارشد مشاوره با ۳۲ سال سابقه تدریس، تحقیق، تالیف و مشاوره