روز خبرنگار را گرامی میداریم. به احترام قلم و به احترام کلمه برای این روز دمی تامل کنیم.
کسی که مینویسد یک مرحله از آگاهی را طی کرده، کسی که زیبا مینویسد، مرحله دیگری را طی کرده و کسی که از معرفت مینویسد، مرحله دیگری از آگاهی را طی کرده.
به حرمت روزی که نوشتن را آموختم، از جا برمیخیزم، به سلولهای هوا سلام میکنم. من همانم که سی سال پیش نوشتن را با انشای مدرسه شروع کرد. معلم تشویقم کرد. مرا به کلاسهای دیگر دعوت کردند تا انشایم را برای بچههای دیگر بخوانم. از آن روز فکر کردم که می توانم بنویسم و نوشتم تا به امروز. در کنار دوستان و یاران مطبوعاتی نوشتم. اما امروز قلم در دستم میلرزد. فکر می کنم آنچه نوشتهام، چقدر جهان را برای زیستن زیباتر کرده است؟… قلم که هیچ، قلبم میلرزد. حس می کنم عشق به اندازه کافی در نوشتههایم جاری نشد… قلب که هیچ، جهان میلرزد. سرعت پلشتی از سرعت کلمهها بیشتر است. شاید انسان امروز باید از کلمه بگذرد… به ادراک برسد… حتی اگر خبرنگار فرسوده شود باز انسان باید به ادراک لحظه برسد… حتی اگر خبرنگار بمیرد باز جهان به زیستن و نو شدن ادامه می دهد.
دل نوشته ای از پونه ندایی، نویسنده و روزنامه نگار