بر اساس نظریه آلبرت الیس روانشناس مشهور آمریکایی (۲۰۰۷ – ۱۹۱۳)، واکنش های رفتاری انسان در نتیجه باورهای اوست. او شکل گیری چنین فرایندی را بصورت خاص تحت عنوان ABC ترسیم نمود. A رویداد فعال کننده و یا برانگیزاننده، B باورهای ذهنی، و C پیامد، عکس العمل و واکنش است.
برای تشریح این رویکرد، شخصی را در نظر بگیرید که دچار رفتار و هیجان خاص مثل خشم و ناراحتی شده، وقتی علت این رفتار او را جویا می شویم، حادثه یا رویدادی (مثل پاشیده شدن آب از جانب ماشین راننده تاکسی و کثیف شدن لباس) را مطرح می کند. بنابراین، شخص مورد نظر واکنش خود را نتیجه چنین رویدادی می داند.
اما آلبرت الیس در مطالعات خود متوجه شد که بین رفتارهای مشابه و رویدادهای مربوطه، عامل سومی به عنوان واسطه وجود دارد که مداخله گرست. او این عامل را باورهای ذهنی نامید. او این نظریه را مطرح کرد که رفتار و واکنش های ما هیچ گاه بطور مستقیم در اثر رویدادها و موقعیت های مربوطه ایجاد نمی شود، بلکه این رویدادها در وهله نخست در مغز پردازش و تجزیه و تحلیل می شوند. مغز آنگونه که از طریق نظام باورها و نحوه تعبیر و تفسیر خود نتیجه گیری می کند رفتار و برانگیختگی را هدایت می کند.
بطور نمونه، در مثال فوق اگر شخصی پس از پاشیده شدن آب از طرف راننده تاکسی، باورش این باشد که آنقدر کوچه ها خراب است و فرورفتگی دارد که بنده خدا راننده ها در یک روز بارانی با دید ناجور توی آن می افتند، پس مقصر اصلی شهرداری است. مطمئنا واکنش آرام و مثبتی نشان می دهد و ممکن است بگوید: آقای عزیز بفرمایید اشکالی ندارد. شما مقصر نیستید ولی اگر شخص باورش این باشد که راننده تاکسی مقصر است که به او اهمیتی نداده و با بی اعتنایی و توهین آمیز از کنارش رد شده است، این چنین باوری طبیعی است عصبانیت و خشم به همراه داشته باشد.
درمان عقلانی عاطفی رفتاری (REBT) آلبرت الیس، بر اساس این ایده که منشاء بسیاری از اختلال های عصبی و روانی ریشه در باورهای غیر منطقی دارد بنیان نهاده شد.
چند باور غیر منطقی موجد اختلال
- اعتقاد به اینکه لازم است همه افراد دوستش بدارند و تکریمش کنند. درحالیکه قابل پیش بینی است برخی ها ما را دوست نداشته باشند یا نسبت به ما حتی جبهه گیری و مخالفت کنند.
- اعتقاد به اینکه لازمه احساس ارزشمندی وجود حداکثر لیاقت و فعالیت شدید درتحقق آن است. انسان منطقی از خود انتظار کمال ندارد بلکه همواره به دنبال رسیدن به آن است. باور عقلانی می گوید هر کاری را بخاطر خودت انجام بده، نه دیگران و از انجام کارها لذت ببر، نه از نتیجه آنها.
- اعتقاد به اینکه اگر وقایع مطابق خواست او نباشد، فاجعه و نهایت بیچارگی و درماندگی است. این تفکر غیرمنطقی است زیرا ناکام شدن امری طبیعی است ولی اندوه طولانی نه تنها موقعیت را عوض نمی کند، بلکه آن را بدتر نیز می کند. انسان منطقی در بدترین شرایط، مثل از دست دادن عزیزی، با قبول آن خود را سازگار می کند.
- اعتقاد به اینکه سبب بدبختی فرد، عاملی بیرونی است. فرد منطقی مسئولیت کارها را می پذیرد و می داند بخش اعظم نتایج کارها مربوط به اعمال خود اوست.
- اعتقاد به اینکه چیزهای خطرناک و ترس آور، موجب نهایت نگرانی است و فرد همواره باید درصد جلوگیری از آنها باشد و بکوشد تا آنجا که ممکن است آنها را به تاخیر اندازد. فرد عقلانی می داند گاهی نمی توان از وقوع برخی حوادث جلوگیری کرد. ضمنا برخی خطرها، بالقوه آن اندازه هم وحشتناک نیستند و می توان امکان وقوعشان را کاهش داد.
- اعتقاد به اینکه دوری جستن از مشکلات، آسانتر از مواجه شدن است. فرد منطقی می پذیرد زندگی موانع و مشکلاتی هم دارد و پذیرش مسئولیت و مواجه سازی، آدمی را قوی تر و زندگی را لذتبخش تر می کند.
- اعتقاد به اینکه باید متکی به دیگران بود و تکیه گاهی جست. فرد عقلانی برای استقلال خود تلاش می کند و از وابستگی اجتناب می نماید. اگر چه از کمک های دیگران نیز خود را بی نیاز نمی بیند.
- اعتقاد به اینکه تجارب و اتفاقات گذشته بطور کامل رفتار و شخصیت کنونی فرد را تعیین می کند. یعنی گذشته و تاریخچه فرد، تعیین کننده مطلق رفتار کنونی اوست. فرد سالم گذشته را تا آنجا مهم می داند که به امروز و آینده او آسیب نرساند او می تواند با بررسی اثرات گذشته، تغییرات قابل توجهی در خود بوجود آورد و از طریق خودآگاهی، بیشتر به حال و آینده توجه کند و نه به گذشته.
- اعتقاد به اینکه لازم است در مقابل مشکلات و اختلالات رفتاری دیگران، کاملا احساس مسئولیت کرد و برآشفته و محزون شد. در حالیکه یک فرد سالم می داند هر کسی مشکلات مخصوص بخود را داراست و خود بهتر می داند که چه باید بکند. علی رغم اینکه فرد منطقی به دیگران کمک می کند به همان اندازه نیز به مسائل خود فکر می کند و بخوبی به این امر واقف است که گاهی برای دیگری کاری از دستش ساخته نیست.
- اعتقاد به اینکه برای هر مشکلی همیشه فقط یک راه حل درست وکامل وجود دارد و اگر انسان به آن دست نیابد فاجعه آمیز خواهد بود. در حالیکه فرد عقلانی می کوشد تا حد امکان راه حل های متعددی برای مشکل خود بیابد و از بین آنها بهترین را بکار برد. اگر این راه حل توفیق نداشت بدنبال راه حل های دیگری باشد.
- اعتقاد فرد به اینکه دراعمالش اجبار، الزام و وظیفه وجود دارد و فرد بی نهایت خود را به وقوع امر خاصی معتقد و پای بند می بیند. درحالیکه فرد منطقی خود را از این قیود و اجبارها می رهاند و بدین طریق در جهت سلامت نفس و رشد شخصیت و واقع بینی گام می نهد. انطباق با واقعیت حاضر، انعطاف پذیری و قدرت انتخاب، از ویژگی های مهم در زدایش باورهای غیر منطقی است.
نقش درمانگر این است که با ایجاد چالش و زیر سوال بردن باورهای نامعقول، موجب شود درمانجو تغییری در باورهایش به وجود آورد و آنها را اصلاح کند. آلبرت الیس در روابط اجتماعی و خصوصا خانوادگی مثل اختلافات زناشویی دریافت، اغلب بدلیل تجزیه و تحلیل های نادرست و باورهای غلط سوء تفاهم و مشکل ایجاد می شود. وقتی شما افراد را با واقعیت ها روبرو می کنید و اجازه می دهید واقعیت ها را آنطور که هستند درک کنند و تعبیر و تفسیرهای غلط را تصحیح نمایند، تفاهم و درک متقابل ایجاد می شود و بسیاری از پرخاشگری ها و مشکلات از بین می روند.
ABC Activating=A Believes=B Consequences=C