Search
Asset 2

شبح کمونیسم در حال حکمرانی بر جهان ما: فصل ۱۳: ربودن رسانه‌ها

اسلام عرفات و جیانگ زمین، دبیرکل وقت حزب کمونیست چین در سال‌های ۲۰۰۰ و ۲۰۰۱ با هم دیدار کردند، پس از ۱۱ سپتامبر، روشنفکران چپ رادیکال در

شبح کمونیسم با متلاشی شدن حزب کمونیست در اروپای شرقی ناپدید نشد

نوشته هیئت تحریریه «نُه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست»

اپک تایمز درحال انتشار سری مقالات ترجمه شده از نسخه چینی کتاب «شبح کمونیسم درحال حکمرانی بر جهان ما» نوشته هیئت تحریریه نُه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست است. سایر مقالات را از اینجا بخوانید.

فهرست مطالب

مقدمه

۱- تلقین گسترده در کشورهای کمونیستی

۲- نفوذ کمونیست در رسانه‌های غربی و هالیوود

۳- سوگیری چپ‌گرایانه در بین متخصصان رسانه

۴- تصاحب رسانه‌ها توسط لیبرالیسم و ​​ترقی‌خواهی

۵- صنعت فیلم: آوانگارد در برابر سنت

۶- تلویزیون: فساد در هر خانواده

۷- رسانه‌ها: میدان اصلی نبرد در جنگی تمام‌عیار

۸- بازگرداندن درستی به قوه چهارم دولت

 

مراجع

مقدمه

تأثیر رسانه‌ها در جامعه مدرن بسیار زیاد و به‌طور روزافزونی رو به رشد است. رسانه‌ها در همه جوامع، از جوامع محلی گرفته تا جوامع جهانی، نفوذ می‌کنند. رسانه‌های جمعی از شکل روزنامه‌ و مجله به رادیو، فیلم و تلویزیون تکامل یافته‌اند. با ظهور رسانه‌های اجتماعی و محتوای تولید شده توسط کاربر، اینترنت سرعت و دسترسی ارتباطات سمعی و بصری را تا حد زیادی تقویت کرده است.

مردم برای جدیدترین اخبار و تحلیل‌ها به رسانه‌ها متکی هستند. در اقیانوس اطلاعات، رسانه‌ها روی اطلاعاتی که مردم می‌بینند و چگونگی تفسیر آنها تأثیر می‌گذارند. رسانه‌ها در موقعیتی قرار دارند که بر اولین برداشت افراد از موضوع خاصی تأثیر می‌گذارند و ازاین‌رو قدرت قابل‌توجهی در تصمیم و اعمال افراد دارند.

برای نخبگان اجتماعی، به‌ویژه سیاستمداران، رسانه‌ها تعیین‌کننده افکار عمومی هستند و به‌عنوان چراغ راه عمل می‌کنند. مباحثی که رسانه‌ها را پوشش می‌دهند به موضوعاتی با نگرانی شدید اجتماعی تبدیل می‌شوند. مسائلی که گزارش نمی‌شوند، نادیده گرفته و فراموش می‌شوند.

توماس جفرسون، پدر اعلامیه استقلال و رئیس جمهور سوم آمریکا، زمانی وظایف اساسی را که مطبوعات در جامعه بر عهده دارند این‌گونه خلاصه کرد: «اگر برعهدۀ من بود که تصمیم بگیرم آیا باید دولتی بدون روزنامه داشته باشیم یا روزنامه‌ای بدون دولت، لحظه‌ای درنگ نمی‌کردم و دومی را ترجیح می‌دادم.» [۱]

رسانه‌ها به‌عنوان صدای جامعه می‌توانند محافظ اخلاق باشند یا ابزاری برای شیطان. وظیفه آنها گزارش حقیقی وقایع مهم جهان به‌صورت منصفانه، دقیق و به‌موقع است. آنها باید از عدالت حمایت و تخلفات را محکوم کنند، همچنین مروج خوبی باشند. مأموریت آنها فراتر از منافع شخصی هر فرد، شرکت یا حزب سیاسی است.

در محافل خبری غربی، رسانه‌ها حافظ حقیقت و ارزش‌های اصلی جامعه هستند. روزنامه‌نگاران به‌دلیل تخصص و فداکاری‌هایشان مورد احترام هستند.

ژوزف پولیتزر‌[۱]، ناشر روزنامه، که جایزه پولیتزر بنا بر وصیت او را پایه‌گذاری شد، گفت: «جمهوری ما و مطبوعات آن با هم بالا می‌روند یا سقوط می‌کنند. یک مطبوعات توانا، بی‌طرف و طرفدار مردم، با شعور آموزش‌دیده برای شناخت درست و شجاعت در انجام این کار، می‌تواند این فضیلت عمومی را حفظ کند و بدون آن، دولت مردمی شرم‌آور و مسخره است. مطبوعات منفی‌باف، مزدور و عوام‌فریب، به‌مرور زمان افرادی را به‌وجود می‌آورد که مانند خود فرومایه هستند. قدرت شکل دادن آیندۀ جمهوری در دست خبرنگاران نسل‌های آینده خواهد بود.» [۲]

اما در بحبوحه نزول اخلاقی بشر، تحت فشار قدرت و وسوسه پول، برای رسانه‌ها دشوار است که فضیلت خود را حفظ کنند و وظایف خود را به انجام برسانند. در کشورهای کمونیستی، رسانه‌ها توسط دولت کنترل می‌شوند. این سخنگویان رژیم، مردم را شستشوی مغزی می‌دهند و در نقش همدستان سیاست‌های کمونیستیِ وحشت و کشتار عمل می‌کنند.

در جامعه غربی، اندیشه کمونیستی به‌شدت در رسانه‌ها نفوذ کرده و این رسانه‌ها به یکی از کارگزاران اصلی گرایش‌های ضدسنتی، ضد اخلاقی و شیطانی کمونیسم تبدیل شده‌اند. این رسانه‌ها، دروغ و نفرت را تبلیغ می‌کند و انحطاط اخلاقی را بدتر می‌کنند. بسیاری از نهادهای رسانه‌ای وظیفه خود را مبنی بر گزارش حقیقت و محافظت از وجدان اخلاقی جامعه رها کرده‌اند. برای ما ضروری است که به وضعیت امروز رسانه‌ها آگاه شویم و در این زمینه مسئولیت خود را به‌انجام برسانیم.

۱- تلقین گسترده در کشورهای کمونیستی

کمونیست‌ها از همان ابتدا رسانه‌ها را ابزاری برای شستشوی مغزی می‌دیدند. در مقاله سال ۱۸۴۷ با عنوان «قوانین لیگ کمونیست» که مارکس و انگلس در تهیه آن مشارکت داشتند، از اعضا خواستند که «انرژی انقلابی و شور و اشتیاق در پروپاگاندا» داشته باشند. [۳] مارکس و انگلس غالباً در مقالات خود از اصطلاحاتی مانند «جبهه نبرد حزب،» «سخنگوی حزب،» «مرکز سیاسی» یا «ابزاری برای افکار عمومی» استفاده می‌کردند تا ویژگی و کارکردهای موردنظر رسانه‌ها را بیان کنند.

لنین از رسانه‌ها به‌عنوان ابزاری برای ترویج، تحریک و سازماندهی انقلاب روسیه استفاده کرد. وی روزنامه‌های رسمی کمونیستی ایسکرا (اخگر) و پراودا (حقیقت) را برای ترویج تبلیغات و فعالان انقلابی تأسیس کرد. بلافاصله پس از اینکه حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی قدرت را به‌دست گرفت، از رسانه‌ها برای تلقین سیاسی داخلی استفاده کرد. در خارج از کشور، تبلیغاتی را برای بهبود چهره‌اش و صدور انقلاب به‌راه انداخت.

حزب کمونیست چین نیز رسانه‌ها را ابزاری برای کنترل افکار عمومی دیکتاتوری و سخنگویی برای حزب و دولت می‌داند. حزب کمونیست چین از این واقعیت آگاه است که «اسلحه و قلم همان چیزی است که برای تصرف و تحکیم قدرت، به آن تکیه می‌کند.» [۴] از همان اوایل دورۀ یان‌آن (۱۹۴۵-۱۹۳۷)، هو چیائومو، منشی مائو زدانگ، اصل «ابتدا ماهیت حزب» را مطرح کرد و گفت که روزنامۀ حزب «باید تمام نظرات و دیدگاه‌های حزب را در هر مقاله‌ای، هر نوشته‌ای، هر گزارش خبری و هر خبرنامه‌ای منتقل کند.» [۵]

حزب کمونیست چین پس از تأسیس دیکتاتوری خود، کنترل شدیدی را بر رسانه‌ها اعمال کرد، شامل تلویزیون، رادیو، روزنامه‌ها، مجلات و بعداً اینترنت. این حزب از آنها به‌عنوان ابزاری برای تلقین ایدئولوژی کمونیستی در چینی‌ها، سرکوب مخالفان، ارعاب عمومی و پنهان کردن یا تحریف حقیقت استفاده می‌کند. کارمندان رسانه‌ها متخصص خودسانسوری هستند و دائماً آگاه هستند که فقط یک خطا می‌تواند نتیجۀ شومی را در پی داشته باشد. سانسور، نه‌تنها کانال‌های خبری رسمی، بلکه وبلاگ‌های شخصی و گروه‌های گفتگوی آنلاین را نیز کنترل می‌کند و همه اینها توسط سیستم عظیم پلیس سایبری، پایش و کنترل می‌شود.

یک عبارت معاصر چینی وجود دارد که به‌وضوح نقش رسانه‌ها را تحت مقررات حزب کمونیست چین توصیف می‌کند: «من سگ حزب هستم و کنار درِ حزب نشسته‌ام. هر کسی را که حزب بگوید گاز می‌گیرم و هر چند باری که به من گفته شود.» این اغراق نیست. هر جنبش سیاسی کمونیستی با افکار عمومی شروع می‌شود: رسانه‌ها برای تحریک نفرت‌، دروغ‌پراکنی می‌کنند و در مرحلۀ بعد به خشونت و کشتار تبدیل می‌شود. رسانه‌ها نقش مهمی در این مکانیسم مهلک ایفا می‌کنند.

حزب کمونیست چین حین قتل‌عام میدان تیان‌آنمن در سال ۱۹۸۹، مدعی شد که دانشجویان، اراذل و اوباش آشوبگر هستند و بنابراین از ارتش برای سرکوب «شورش» استفاده کرد. پس از این قتل‌عام، ادعا شد که ارتش به کسی شلیک نکرده و تلفاتی در میدان تیان‌آنمن رخ نداده است. [۶] در سال ۲۰۰۱، در اوایل آزار و شکنجه فالون گونگ، این رژیم به‌اصطلاح واقعۀ خودسوزی تیان‌آنمن را صحنه‌سازی کرد تا علیه این روش معنوی پاپوش درست کند و در کل چین و سراسر جهان، علیه تمرین کنندگان فالون گونگ نفرت ایجاد کند. [۷]

رهبری کادرها در کمیته‌ها در تمام سطوح حزب کمونیست چین، اهمیت زیادی برای کارهای تبلیغاتی قائل می‌شود و کارمندان قابل‌توجهی برای این کار می‌گمارد. تا اواخر سال ۲۰۱۰، چین بیش از ۱.۳میلیون پرسنل داشت که در دستگاه تبلیغات ملی مشغول به کار بودند، از جمله حدود پنجاه‌وشش‌هزار نفر در ادارات تبلیغاتی در سطح استان و شهرستان، ۱.۲میلیون نفر در واحدهای تبلیغاتی محلی و پنجاه‌ودو‌هزار نفر در واحدهای کاری تبلیغات مرکزی. [۸] این رقم، شامل تعداد زیادی از کارمندانی که در حوزه اینترنت وظیفه نظارت و دستکاری افکار را دارند نیست، مانند پلیس سایبری، مدیران گروه‌ها، مفسران تحت کنترل حزب و سایر افراد شاغلی که به شکل‌های مختلفی وظیفه روابط عمومی را عهده‌دار هستند.

کشورهایی که تحت احزاب کمونیستی اداره می‌شوند، بدون استثناء، از منابع زیادی برای دستکاری رسانه‌ها استفاده می‌کنند. سال‌ها فعالیت، رسانه‌های دولتی کمونیستی را به سخنگویان مؤثری برای اربابان تمامیت‌خواه خود تبدیل کرده است و آنها از هر وسیله‌ای برای فریب و مسموم کردن مردم استفاده می‌کنند.

۲- نفوذ کمونیست در رسانه‌های غربی و هالیوود

قرن گذشته شاهد تقابل بزرگ بین جهان آزاد و اردوگاه کمونیست بود. درطول این مدت، کمونیسم در جوامع آزاد نفوذ کرده است. برای این منظور، نفوذ و تحریف رسانه‌ها در کشورهای غربی به یکی از روش‌های اصلی آن تبدیل شده است. با توجه به تأثیر فوق‌العاده رسانه‌های آمریکایی در سراسر جهان، این فصل به ایالات متحده متمرکز شده است تا درباره تسلط شبح کمونیست روی این رسانه‌ها بحث کند.

پس از اینکه رژیم اتحاد جماهیر شوروی در روسیه به‌قدرت رسید، تلاش کرد که کنترل خود را بر گفتمان عمومی در غرب اعمال کند و عوامل خود را برای نفوذ در رسانه‌های غربی و تطمیع هواداران محلی کمونیست، اعزام کرد. این رژیم این افراد را به‌کار گرفت تا اتحاد جماهیر شوروی را به‌شدت مورد ستایش قرار دهند و وحشی‌گری حکومت کمونیستیِ آن را مخفی کنند. تلاش‌های تبلیغاتی اتحاد جماهیر شوروی تعداد زیادی از غربی‌ها را تحت تأثیر قرار داد و حتی روی سیاست دولت‌ها در جهت حمایت از اتحاد جماهیر شوروی تأثیر گذاشت.

مشخص شده است که کاگ‌ب شوروی از عوامل خود در ایالات متحده برای همکاری مستقیم با سازمان‌های رسانه‌ای معتبر آمریکایی استفاده می‌کرد، که می‌توان به ویتاکر چمبرز، جان اسکات‌[۲]، ریچارد لاترباخ‌[۳] و استفان لیرد‌[۴] از مجله تایم اشاره کرد. آنها از جایگاه خود برای معاشرت با سیاستمداران، افراد مشهور و سران کشور استفاده کردند. گذشته از جمع‌آوری طیف گسترده‌ای از اطلاعات، آنها بر تصمیمات مهم سیاسی، اقتصادی، دیپلماسی، جنگ و غیره نیز تأثیر گذاشتند. [۹] ویتاکر چمبرز‌[۵]، ویرایشگر دیگر مجله تایم و جاسوس شوروی، بعد‌‌‏ها تغییر کرد و کتاب «شاهد» درباره جزییات خرابکاری‌‌‏های کمونیست‌‌‏ها در ایالات متحده را نوشت.

والتر دورانتی‌[۶]، خبرنگار نیویورک تایمز مسکو، اخبار اتحادیه جماهیر شوروی را به‌طور گسترده پوشش می‌داد و جایزه پولیتزر سال ۱۹۳۲ را به‌خاطر مجموعه گزارش سیزده قسمتی خود درباره برنامه پنج ساله توسعه شوروی کسب کرد. اما جی لاوستون‌[۷]، کمونیست سابق آمریکایی و ژوزف آلسوپ‌[۸] روزنامه‌نگار برجسته، معتقدند که دورانتی به‌عنوان جاسوس برای پلیس مخفی اتحاد جماهیر شوروی عمل کرده است. [۱۰]

در طول قحطی بین سال‌های ۱۹۳۲ تا ۱۹۳۳ که باعث ویرانی اوکراین و مناطق دیگر اتحاد جماهیر شوروی شد، دورانتى انکار کرد که قحطی حتی وجود داشته است، چه رسد به اینکه میلیون‌ها نفر از گرسنگی مرده‌اند. او ادعا کرد که «هرگونه گزارش از قحطی در روسیه امروز تبلیغاتی مبالغه‌آمیز یا بدخیم است.» [۱۱]

رابرت کانکوئست‌[۹]، مورخ مشهور انگلیسی و فرد خبرۀ تاریخ اتحاد جماهیر شوروی، در توصیف عواقب گزارش‌دهی دروغین دورانتی، در کتاب کلاسیک خود با عنوان محصول غم و اندوه: وحشت و مالکیت اشتراکی شوروی- قحطی، نوشت: «انکار قحطی آقای دورانتی، به‌عنوان یکی از بهترین‌ها خبرنگاران شناخته‌شده در جهان برای یکی از مشهورترین روزنامه‌های جهان، مانند انجیل مورد پذیرش قرار گرفت. بنابراین آقای دورانتی نه‌تنها خوانندگان روزنامه نیویورک تایمز را فریب داد، بلکه به‌دلیل اعتبار این روزنامه، وی بر فکر هزاران خوانندۀ دیگر درباره شخصیت ژوزف استالین و رژیم اتحاد جماهیر شوروی نیز تأثیر گذاشت. و او مطمئناً روزولت، رئیس جمهور تازه منتخب‌شده را تحت تأثیر قرار داد تا اتحاد جماهیر شوروی را به‌رسمیت بشناسد.» [۱۲]

هالیوود، خانه صنعت فیلم آمریکا نیز تحت نفوذ ایده‌های کمونیستی و چپ‌گرایان بود و حتی میزبان یک شعبه حزب کمونیست بود. پس از اینکه ویلی مونزنبرگ‌[۱۰]، کمونیست آلمانی و عضو بین‌الملل سوم وارد ایالات متحده شد، وی پیاده‌سازی مفاهیم لنین در زمینه ساخت و تولید فیلم را آغاز و از فیلم به‌عنوان ابزاری برای تبلیغات استفاده کرد. او دستیار مورد اطمینان خود به نام اوتو کاتز و دستیار او را فرستاد تا به این صنعت نفوذ کنند. او در نفوذ به چرخه اجتماعی نخبگان هالیوود بسیار موفق بود و خیلی زود سازمان شاخه حزب کمونیست  با نام لیگ ضد نازی هالیوود را تأسیس کرد.

تأثیر اتحاد جماهیر شوروی قدم به قدم وارد شد. بسیاری از فیلمسازان آن دوره، شوروی‌ها را مانند بت می‌پرستیدند و این احساسات درطول جنگ جهانی دوم، هنگامی که ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی مدتی کوتاه علیه آلمان نازی متحد شدند، رشد کرد. یک نمایشنامه‌نویس مشهور ادعا کرد که حمله آلمان به اتحاد جماهیر شوروی «حمله به سرزمین مادری ما» بوده است. [۱۳] یک سطر در فیلم مأموریت در مسکو، محصول سال ۱۹۴۳، اتحاد جماهیر شوروی را به‌عنوان کشوری مبتنی بر همان اصول بنیادین ایالات متحده، به‌تصویر می‌کشد. [۱۴]

علاوه بر اتحاد جماهیر شوروی، رژیم کمونیستی چین نیز سود فراوانی از رسانه‌ها و روزنامه‌نگاران چپ‌گرا در دنیای آزاد داشته است. در بین آنها، از برجسته‌ترین روزنامه‌نگاران چپ‌گرای آمریکایی می‌توان به ادگار اسنو‌[۱۱]، اگنس اسمدلی‌[۱۲] و آنا لوئیز استرانگ‌[۱۳] اشاره کرد.

کتاب اسنو با نام ستاره سرخ بر فراز چین، تصویری درخشان از مائو و دیگر رهبران ارشد حزب کمونیست چین به نمایش گذاشت، درحالی که جنایات آنها و ماهیت پلید کمونیسم را از خوانندگان غربی پنهان کرده بود. مائو گفت: «اسنو اولین کسی است که راه را برای روابط دوستانه لازم برای ایجاد جبهه متحد هموار می‌کند.» [۱۵]

اسمدلی مقالات و کتاب‌های بسیاری در وصف حزب کمونیست چین و رهبری آن نوشت. شواهدی محکم در بایگانی‌های اتحاد جماهیر شوروی وجود دارد که نشان می‌دهد این زن یک مأمور کومینترن بود که برای تقویت انقلاب مسلحانه در هند و جمع‌آوری اطلاعات برای شوروی کار کرده بود. [۱۶] استرانگ تحسین‌کننده جنبش کمونیستی چین نیز بود. حزب کمونیست چین با صدور تمبر پستی به افتخار «خدمات شایسته،» از این سه آمریکایی تقدیر کرد.

۳- سوگیری چپ‌گرایانه در بین متخصصان رسانه

اکثر آمریکایی‌ها می‌‌‏گویند که رسانه‌‌‏ها سمت و سوی حزب گرایانه دارند. نظرسنجی گالوپ در سال ۲۰۱۷ نشان داد که ۶۴درصد از مردم احساس می‌کنند که رسانه‌ها به‌سمت دموکرات‌ها تمایل دارند. در مقایسه، ۲۲درصد فکر می‌کردند که سوگیری به نفع محافظه‌کاران دارند. [۱۷] سپس این سؤال پیش می‌آید: با توجه به اینکه صنعت خبر چنین زمینه رقابتی دارد، چگونه می‌تواند چنین سوگیری شدیدی وجود داشته باشد؟

اگرچه خبرنگاران و سردبیران، دیدگاه‌های سیاسی و اجتماعی فردی خود را دارند، اما این مسئله نباید در گزارش آنها منعکس شود. ازآنجاکه انصاف و بی‌طرفی اصول اساسی اخلاق روزنامه‌نگاری است، گزارش‌های خبری نباید با نظرات شخصی آمیخته باشد. طبق اصول عادی بازار، هرگونه سوگیری که وجود داشته باشد باید با ظهور رقبای جدید و خنثی‌تر جبران شود.

واقعیت پیچیده‌تر است. کتاب دانشمند آمریکایی علوم سیاسی، تیم گروسکلوز‌[۱۴]، با نام چرخش به چپ: سوگیری رسانه‌های لیبرال چگونه ذهن آمریکایی‌ها را تحریف می‌کند، که در سال ۲۰۱۲ چاپ شد، از روش‌های علمی دقیقی استفاده می‌کند تا تمایلات سیاسی رسانه‌های بزرگ آمریکایی را تجزیه و تحلیل کند. یافته‌های وی نشان داد که به‌طور متوسط، تمایلات سیاسی رسانه‌های آمریکایی، به میزان بسیار زیادی به سمت لیبرالیسم و ​​ترقی‌خواهی گرایش دارد، یعنی حتی چپ‌تر از شهروند رأی‌دهنده معمولی هستند. رسانه‌های «جریان اصلی» حتی چپ‌تر از این متوسط هستند. [۱۸]

این کتاب توضیح می‌دهد که اکثر متخصصان رسانه‌ها، لیبرال هستند، که در عمل فشارهایی را در این حوزه بر سنت‌گرایان وارد می‌کنند. به گفته گروسکلوز، تعداد اندکی از محافظه‌کارانی که در شرکت‌های رسانه‌ای لیبرال کار می‌کنند به‌عنوان «کمی شرور یا مادون انسان» دیده می‌شوند. حتی اگر آنها از کار اخراج نشوند، جرات نمی‌کنند دیدگاه‌های سیاسی خود را به‌صورت علنی پخش کنند، چه رسد به اینکه دیدگاه‌های محافظه‌کارانه را در روزنامه یا تلویزیون تبلیغ کنند. [۱۹] بنابر نظرسنجی سال ۲۰۱۳ توسط ای‌‌‏بی‌‌‏سی و واشنگتن پست، حدود ۲۸ درصد از خبرنگاران در ایالات متحده خودشان را دموکرات معرفی می‌‌‏کنند و این رقم در مقایسه برای جمهوری‌‌‏خواهان ۷.۱ درصد است. [۲۰]

جامعه متخصصان رسانه‌ها، دیدگاه‌هایی را که با سوگیری لیبرال آن همسو نیست، حذف می‌کند. به این ترتیب، اتاق‌های پژواک سیاسی را شکل می‌دهند. افراد در این جامعه خود را به‌عنوان نخبگان دلسوز و باهوش در خط‌مقدم توسعه اجتماعی می‌دانند، درحالی که شهروندان عادی را به‌عنوان عوام لجباز درنظر می‌گیرند. سوگیری چپ‌گرایانه، دانشجویان با دیدگاه محافظه‌کارانه را از انتخاب روزنامه‌نگاری به‌عنوان رشته اصلی خود، یا شاغل شدن در رسانه‌ها پس از فارغ‌التحصیلی، منصرف می‌کند.

درطول انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده در سال ۲۰۱۶، پنجاه‌وهفت روزنامه از صد روزنامه بزرگ آن کشور- با تیراژ سیزده‌میلیون نسخه- آشکارا نامزد حزب دموکرات را تأیید کردند. فقط دو روزنامه از صد روزنامه برتر، با تیراژ ۳۰۰هزار نسخه، دربین آنها از نامزد جمهوری‌خواه حمایت کردند. [۲۱]

اما رسانه‌های جریان اصلی لزوماً بیانگر نظرات جریان اصلی اجتماع نیستند. نظرسنجی صورت‌گرفته در سال ۲۰۱۶ توسط گالوپ این موضوع را تأیید کرد. براساس این نظرسنجی، ۳۶درصد از شهروندان آمریکایی محافظه‌کار هستند، درحالی که لیبرال‌ها کمی بیش از ۲۵درصد هستند. [۲۲] یعنی اگر رسانه‌ها به‌طور صحیحی نظرات اکثریت شهروندان را منعکس می‌کردند، در مجموع، رسانه‌ها متمایل به چپ نمی‌بودند.

گرایش به چپ رسانه‌ها نتیجه اراده مردمی نیست. بلکه ناشی از فشار پشت‌پرده یک برنامه سیاسی است که قصد دارد کل جمعیت را به‌سمت چپ سیاسی سوق دهد. در نظرسنجی فوق نیز توضیح داده شده است- در مجموع، شهروندان درحال تغییر دیدگاه‌های خود هستند تا لیبرال‌تر و مترقی‌تر شوند. شکاف بین محافظه‌کاران و لیبرال‌ها در سال ۱۹۹۶ به میزان ۲۲درصد بود. در سال ۲۰۱۴، به اندازه ۱۴درصد و در سال ۲۰۱۶، به میزان ۱۱درصد بود. نسبت محافظه‌کاران ثابت مانده است، اما بسیاری از افرادی که در وسط بودند به سمت چپ متمایل شده‌اند. رسانه‌های جریان اصلی نقش غیرقابل‌انکاری در این تحول جمعیتی دارند، که به نوبه خود باعث ادامۀ سوگیری ایدئولوژیک رسانه‌ها می‌شود.

چرا رسانه‌ها این‌قدر به سمت چپ متمایل شده‌اند؟ در دهه ۱۹۶۰، این کشور به‌شدت تحت تأثیر ایدئولوژی کمونیستی قرار گرفت و جنبش‌های اجتماعی رادیکال چپ در ایالات متحده راه افتاد. دانشجویان رادیکال آن دوره بعداً وارد رسانه‌ها، جامعه دانشگاهی، طبقه بالاتر جامعه، سازمان‌های دولتی و صحنه هنر شدند و بدین ترتیب کنترل گفتمان عمومی را به‌دست گرفتند.

امروزه اکثر اساتید دانشگاه چپ‌گرا هستند. دپارتمان‌های روزنامه‌نگاری و ادبیات که با ایدئولوژی چپ پر شدند، چند نسل فارغ‌التحصیلان را تحت تأثیر آن قرار داده‌اند. به کارمندان رسانه‌ها حقوق و دستمزد بالایی پرداخت نمی‌شود، بلکه آنها با تکیه بر حس آرمان‌گرایی خود درخصوص هدفی که دارند، در این زمینه به فعالیت ادامه می‌دهند. این آرمان‌گرایی ابزاری شده است که رسانه‌ها را به پایگاه عملیاتی چپ‌گرایان تبدیل می‌کند.

در کنار رسانه‌های خبری، صنعت فیلم نیز در محاصره است. هالیوود به زیرزمین تبلیغات چپ‌ تبدیل شده است. با استفاده از تکنیک‌های پیشرفته تولید و داستان‌پردازی، تولیدکنندگان چپ‌گرایا ایدئولوژی‌های چپ را ترویج می‌کنند که در دسترس کل جهان قرار گرفته‌اند. موضوع اصلی فیلم‌های هالیوود معمولاً تهمت زدن به سرمایه‌داری و تأکید بر تعارض طبقاتی به‌نظر می‌رسد، درحالی که رفتار غیراخلاقی یا احساسات ضد آمریکایی را تحسین می‌کند.

بن شاپیرو‌[۱۵]، نویسنده، با بسیاری از ستارگان و تهیه کنندگان فیلم در هالیوود مصاحبه کرد و کتابی نوشت با عنوان تبلیغات ساعات پربیننده: ماجرای واقعی هالیوود درباره اینکه چگونه چپ تلویزیون شما را به‌دست گرفت. به گفته شاپیرو، یک تهیه‌کننده مشهور گفت: در این حرفه، لیبرالیسم ۱۰۰درصد غالب است و هرکسی که این را انکار کند یا شوخی می‌کند یا حقیقت را نمی‌گوید. وی در پاسخ به این سؤال که آیا داشتن یک موضع سیاسی متفاوت می‌تواند مانع ورود یک شخص در صنعت فیلم شود، پاسخ داد: «قطعاً.»

یک تهیه‌کننده مشهور دیگر با صراحت اعتراف کرد که هالیوود از طریق آثار خود به فروش دیدگاه‌های سیاسی لیبرال می‌پردازد: «درحال حاضر تنها یک چشم‌انداز وجود دارد. و این یک دیدگاه بسیار ترقی‌خواهانه است.» [۲۳] این تهیه‌کننده سریال تلویزیونی درباره پلیس جنایی اعتراف کرد که عمداً بیشتر افراد سفید پوست را به‌عنوان جنایتکار نشان می‌دهد زیرا «خواهان کمک به کلیشه‌های منفی» نبود. [۲۴]

شاپیرو استدلال می‌کند که تبارگماری و خویشاوندسالاری در هالیوود بیشتر ایدئولوژیک است و نه خانوادگی: دوستان، دوستانی با نگرش‌های ایدئولوژیک مشابه خودشان را استخدام می‌کنند. اینکه هالیوود به تبعیض ضدمحافظه‌کارانه خود اعتراف می‌کند، شوکه‌کننده است. کسانی که درباره سعه‌صدر و تنوع رنگ و نژاد صحبت می‌کنند‌، وقتی به احترام گذاشتن به تنوع ایدئولوژی می‌رسد، هیچ سعه‌صدری ندارند. [۲۵]

۴- تصاحب رسانه‌ها توسط لیبرالیسم و ​​ترقی‌خواهی

والتر ویلیامز‌[۱۶]، بنیانگذار آموزش روزنامه‌نگاری و اولین مدرسه روزنامه‌نگاری جهان در دانشگاه میزوری، در سال ۱۹۱۴ مرامنامۀ روزنامه‌نگاری را تدوین کرد. این مرامنامه، روزنامه‌نگاری را حرفه‌ای مستقل تعریف می‌کرد که به خداوند احترام می‌گذارد و انسان را گرامی می‌دارد. روزنامه‌نگاران باید تحت تأثیر غرور نظرات و عقاید یا حرص و آز قدرت قرار نگیرند. آنها باید به جزئیات توجه کرده و کنترل نفس، صبر و شجاعت داشته باشند و همواره به خوانندگان خود احترام بگذارند. [۲۶] اما پس از دهه ۱۹۶۰، ترقی‌خواهی رواج یافت. جانبداری جایگزین انصاف شد. لیبرالیسم و ​ترقی‌خواهی جایگزین بی‌طرفی شدند.

ساموئل رابرت لیختر‌[۱۷]، نویسنده کتاب نخبگان رسانه‌ها که در سال ۱۹۸۶ چاپ شد، نوشت که خبرنگاران تمایل دارند نظرات و سوابق تحصیلی خود را به گزارش‌هایی که درباره موضوعات بحث‌برانگیز تهیه می‌کنند، اضافه کنند. زیرا اکثر افراد در اتاق خبر، لیبرال هستند، تهیۀ گزارش خبری به سمت سیاست‌های لیبرال متمایل شده‌است. [۲۷]

جیم ای. کویپرز‌[۱۸] در تحقیقات خود درباره تحول دویست سال روزنامه‌نگاری آمریکایی نتیجه گرفت که رسانه‌های جریان اصلی امروز، در ساختار و گزارشگری خود لیبرال و ترقی‌خواه هستند. وی به نقل از یک سردبیر لیبرال یک روزنامه بزرگ گفت: «خیلی وقت‌ها، لیبرالیسم را آشکارا نشان می‌دهیم و آن را پنهان نمی‌کنیم. ما سایر سبک‌های زندگی و دیدگاه‌ها را تحمل نمی‌کنیم. بی‌ هیچ تردیدی می‌گوییم اگر می‌خواهید در اینجا کار کنید، باید مانند ما باشید و باید لیبرال، ترقی‌خواه و یک دموکرات باشید.» [۲۸]

برنارد گلدبرگ‌[۱۹]، گزارشگر پیشین سی‌بی‌اس در مقاله تفسیری که توسط وال استریت ژورنال در سال ۲۰۰۱ منتشر شد، نوشت که مجریان خبری جریان اصلی چنان سوگیری داشتند که «حتی نمی‌دانند سوگیری لیبرالی چیست.» [۲۹]

با وجود نظرسنجی‌‌‏ها که نشان می‌‌‏دهد بیشتر آمریکایی‌‌‏ها از حزب گرایی رسانه‌‌‏ها مطلعند، بسیاری از افراد این مسئله را بدیهی و مسلم در نظر می‌گیرند که گزارش‌ها به‌صورت بی‌طرفانه و جامع نوشته شده‌اند و آنچه مورد استناد قرار می‌گیرد، تجزیه و تحلیل کارشناسانه‌ای است که بر مبنای اطلاعات منابع معتبر صورت می‌گیرد. رسانه‌های چپ‌گرا از اعتماد مصرف‌کنندگان خود استفاده می‌کنند تا نگرش ایدئولوژی خود را در ذهن آنان فرو کنند.

جوامع آزاد غرب به‌طور سنتی بر لزوم داشتن رسانه‌هایی صادق، بی‌طرف و منصف تأکید کرده‌اند. ازاین‌رو، رسانه‌های چپ‌گرا همیشه  به طور صریح اخبار جعلی منتشر نمی‌کنند تا مردم را فریب دهند. روش‌های آن مطابق چیزی است که در ادامه شرح داده می‌شود و ظریف‌تر و دقیق‌تر است.

پوشش خبری انتخابی

 هر روز، ده‌ها‌هزار واقعه خبرساز در سراسر جهان رخ می‌دهد. اما اینکه کدام وقایع مورد توجه قرار می‌گیرند یا بی‌سروصدا از توجه عموم مردم محو می‌شوند، تقریباً با آنچه رسانه‌ها برای پوشش خبری انتخاب می‌کنند تعیین می‌شود.

پوشش خبری انتخابی را می‌توان به سه دسته تقسیم کرد. اول، رویدادها فقط یا در درجه اول برای کمک به خوانندگان در پذیرش موضع ایدئولوژیک چپ انتخاب می‌شوند. دوم، آنها به‌جای گزارش جامع دربارۀ رویداد، فقط جنبه‌هایی را گزارش می‌دهند که از دیدگاه چپ‌ پشتیبانی می‌کنند. آخر اینکه، رسانه‌ها تمایل دارند به کسانی که به چپ‌ تمایل دارند یا اظهارات‌شان با چپ‌گرایان موافق است اولویت بیشتری بدهند که صدای‌شان را به گوش دیگران برسانند، درحالی که سایر سازمان‌ها و افراد را کنار می‌گذارند.

گروس‌کلوز و جفری میلیو، در مقاله خود در سال ۲۰۰۵ به‌نام «سنجش سوگیری رسانه‌ها» نوشتند: «برای هر گناه ناشی از انجام دادن کاری،… اعتقاد داریم که صدها و شاید هزاران گناه ناشی از انجام ندادن کاری وجود دارد؛ مواردی که یک روزنامه‌نگار حقایق یا ماجراهایی را انتخاب کرده که فقط یک طرف از طیف سیاسی احتمالاً آنها را ذکر می‌کند.» [۳۰]

در چین، حزب کمونیست از سال ۱۹۹۹ اعضای تمرین معنوی فالون گونگ را تحت آزار و اذیت قرار داده است، روشی که بر اساس اصول جهانی حقیقت، نیکخواهی و بردباری است. این آزار و اذیت، میلیون‌ها نفر را در پرجمعیت‌ترین کشور جهان تحت تأثیر قرار داده است. این آزار و اذیت تقریباً دو دهه است که ادامه داشته است و نوع خشونت و وحشیگری صورت گرفته تاکنون سابقه نداشته است. این بزرگترین آزار و اذیت عقیدتی در تاریخ معاصر است.

آزار و اذیت فالون گونگ، آزار و اذیت علیه ارزش‌های اصلی تمدن بشری و حمله‌ای عظیم به آزادی عقیده است. اما پوشش خبری رسانه‌های غربی درباره این موضوع بسیار ضعیف بوده و در مقایسه با وسعت و شدت وقایعی که رخ می‌دهند بسیار نامتناسب است. اکثر رسانه‌های اصلی، تحت تأثیر چماق سیاسی حزب کمونیست چین قرار گرفته‌اند یا خودسانسوری را در پیش گرفته‌اند یا درخصوص چنین موضوع مهمی سکوت کرده‌اند. برخی حتی در کمک به حزب کمونیست چین برای گسترش فریب این حزب با آن همدست بوده‌اند.

در عین حال، روندی از مخالفت با کمونیسم نیز در جهان پدیدد آمده است و از بازگشت به سنت حمایت می‌کند. در چین، در جنبشی تحت عنوان «تویی‌دانگ» (خروج از حزب)، بیش از ۳۰۰میلیون نفر از حزب کمونیست چین و سازمان‌های وابسته به آن خارج شده‌اند. اما چنین پدیده مهمی که اهمیت بسیاری برای آینده چین و جهان دارد، به‌ندرت در رسانه‌های غربی ذکر می‌شود.

تنظیم برنامه کاری

در دهه ۱۹۶۰، محققان رسانه به تئوری تأثیر‌گذاری رسیدند مبنی بر اینکه عملکرد رسانه‌ها این است که تعیین کنند کدام موضوعات برای مطرح‌ کردن مناسب هستند. برنارد کوهن‌[۲۰] این موضوع را به‌خوبی بیان کرد: مطبوعات «ممکن است در بیشتر مواقع موفق نباشند به مردم بگویند چطور فکر کنند، اما به‌طرز حیرت‌انگیزی موفق شده‌اند که به خوانندگان خود بگویند که درباره چه چیزی فکر کنند.» [۳۱] یعنی مطبوعات می‌توانند از طریق تعداد گزارش‌ها و گزارش‌های تکمیلی درباره یک رویداد، اهمیت آن را تعیین کنند، درحالی که موضوعاتی با درجۀ اهمیت معادل آن یا مهم‌تر از آن را می‌توانند به‌طور خلاصه گزارش کنند یا اصلاً‌ گزارش نکنند.

با اینکه تراجنسیتی‌ها بخش بسیار کمی از جمعیت را شامل می‌شوند، اما موضوع حقوق آنها به کانون بحث و گفتگو تبدیل شده و نمونه‌ای از این است که چگونه رسانه‌ها در تنظیم برنامه کاری موفق بوده‌اند. علاوه بر این، گرم شدن کره زمین، به‌عنوان نتیجه‌ای از توطئه طولانی‌مدت بین رسانه‌ها و سایر نیروهای سیاسی، به موضوع مهمی در گفتمان عمومی تبدیل شد.

به‌دلیل نفوذ چشمگیر چپ‌گرایان در بسیاری از سازمان‌ها و کارمندان رسانه‌ها، بسیاری از ایده‌های ترقی‌خواهان، مانند به‌اصطلاح عدالت اجتماعی، برابری و فمینیسم، به جریان اصلی تبدیل شده‌اند، درحالی که جنایات کمونیسم ماستمالی شده است. نوت گینگریچ‌[۲۱]، رئیس سابق مجلس نمایندگان ایالات متحده زمانی گفت: «جامعۀ دانشگاهی چپ‌گرا و رسانه‌های خبری آن و خادمین هالیوود از مقابله با سوابق هولناک غیرانسانی و بی‌پایان مارکسیسم امتناع می‌ورزند.» [۳۲]

قالب‌بندی فکری

بسیاری از مسائل وجود دارد که آن‌قدر بزرگ هستند که نمی‌تواند نادیده گرفته شوند. رسانه‌ها برای تنظیم روایت از شیوۀ قالب‌بندی فکری استفاده می‌کنند. جنبش آزادی جنسی و رفاه دولتی در دهه ۱۹۶۰ منجر به تجزیه خانواده، بدتر شدن فقر و افزایش جرم شد. اما چپ‌ها از رسانه‌ها و هالیوود استفاده می‌کنند تا تصویری از مادر مجرد مستقل و قوی را به تصویر بکشند و مسائل واقعی اجتماعی در پشت این پدیده را پنهان کنند. آن‌‌‏ها متخصصان را می‌‌‏آورند تا سیستم تبعیض در برابر وضع مالی فقیران در طبقه اجتماعی گروه‌‌‏های اقلیت را سرزنش کنند و علل اصلی که بسیاری از این‌‌‏ها ریشه در کمونیسم دارد را مخفی کنند. رواج چنین روایاتی تا حد زیادی نتیجه تبانی رسانه‌ها و نیروهای سیاسی خاصی است.

روش قالب‌بندی فکری عمدتاً در پدیده‌ای مشاهده می‌شود که در آن، داستان‌ها به واقعیت ترجیح دارند. در گزارش بی‌طرفانه، نویسنده حقایق را برای شکل دادن یک داستان خلاصه می‌کند. اما خبرنگاران و ویراستاران غالباً درباره یک موضوع نظرات پیش‌فرض دارند و هنگام تهیه گزارش، واقعیت‌ها را طوری دستکاری می‌کنند تا متناسب با داستانی مؤید سوگیری‌های خود باشند.

استفاده از نزاکت سیاسی برای تحقق خودسانسوری

نزاکت سیاسی، ابزار قوی کمونیست در رسانه‌ها نفوذ می‌کند. بسیاری از رسانه‌ها، خواه در راهنمای سبک نوشتاری‌شان ذکر شده باشد خواه به‌صورت ضمنی بیان شده باشد، دارای خط‌مشی‌های نزاکت سیاسی هستند که بر آنچه باید گزارش شود یا نباید گزارش شود و چگونه گزارش شود، تأثیر می‌گذارد. به‌دلیل مقررات مربوط به «جنایات نفرت‌انگیز» در برخی از کشورهای اروپایی، بسیاری از رسانه‌های محلی جرئت نمی‌کنند گزارشی از جرایم مرتکب‌شده توسط مهاجران ارائه دهند، حتی اگر این جنایات به موضوع اجتماعی شدیدی تبدیل شده باشد و امنیت داخلی در آن کشورها را تهدید کند. سازمان‌های رسانه‌ای آمریکا نیز هنگام گزارش‌دهی جرائم، خودسانسوری می‌کنند و اغلب وضعیت مهاجرتی عاملان را ذکر نمی‌کنند.

رسانه‌های غربی به‌همراه محیط دانشگاهی و گروه‌های سیاسی چپ، سیستم گسترده‌ای از واژگان نزاکت سیاسی ایجاد کرده‌اند. این واژگان چنان مورد استفاده رسانه‌ها قرار گرفته که این زبان گویش، در آگاهی عمومی عمیقاً ریشه کرده و به‌گونه‌ای نامحسوس مردم را تحت تأثیر قرار داده است.

برچسب زدن به منابع محافظه‌کارانه برای خنثی کردن تأثیر آنها

رسانه‌های لیبرال برای ایجاد تصور گزارش متوازن، چاره‌ای جز گزارش دادن درباره نظرات محافظه‌کاران یا اتاق‌های فکر محافظه‌کارانه ندارند. اما رسانه‌ها معمولاً هنگام نقل قول از این منابع از برچسب‌هایی مانند «راست افراطی»، «جناح راست» یا «جناح راست مذهبی» استفاده می‌کنند، که خیلی ظریف این معنی را می‌رسانند که فقط به‌خاطر اینکه آنها محافظه‌کار هستند، نظرات‌شان همراه با پیش‌قضاوت است یا اینکه قابل اعتماد نیست. رسانه‌ها معمولاً هنگام نقل‌قول از لیبرال‌ها یا اتاق‌های فکر لیبرال، از عناوین خنثی مانند «محقق» یا «خبره» استفاده می‌کنند و نشان می‌دهند که این نظرات، منصفانه، بی‌طرف، منطقی و قابل اعتماد است.

هنگامی که رسانه‌ها نظر چپ‌گرایان را تأیید می‌کنند، این مسئله در همه جنبه‌های جامعه تجلی می‌یابد. در مقاله‌ای که در اکتبر۲۰۰۸ روزنامه نیویورک تایمز با عنوان «غلبۀ دیدگاه‌های لیبرال بر نورهای روی صحنه،» چاپ کرد، آمده است: «در طول این دوره از انتخابات، تئاترهای نیویورک می‌توانند ده‌ها نمایشنامه سیاسی یا بسیار آشکار را درباره عراق، فساد واشنگتن، فمینیسم یا مهاجرت ببینند؛ اما چیزی را از منظر محافظه‌کاران نخواهند دید.» [۳۳]

رنگ‌های سیاسی رسانه‌ها در پوشش خبری روند دموکراتیک نیز منعکس شده است. نامزدهای لیبرال به‌گونه‌ای مثبت گزارش می‌شوند، اما از کاندیداهایی که از نظرات سنتی حمایت می‌کنند، بیشتر انتقاد می‌شود. چنین گزارش‌ها و تحلیل‌های «کارشناسی،» تأثیر زیادی بر جمعیت رأی‌دهنده دارد.

گروسکلوز پی برد که بیش از ۹۰درصد خبرنگاران در واشنگتن به دموکرات‌ها رأی دادند. طبق محاسبه گروسکلوز، در هر انتخابات معمولی، سوگیری رسانه‌ای، حدود ۸ تا ۱۰درصد به داوطلبان دموکرات یاری می‌رساند. به‌عنوان مثال، اگر سوگیری رسانه‌ای وجود نداشت، جان مک‌‌‏کین به‌جای باختن ۴۶ به ۵۳ به باراک اوباما، او را ۵۶درصد به ۴۲درصد شکست می‌داد. [۳۴]

۵- صنعت فیلم: آوانگارد در برابر سنت

هالیوود به‌عنوان سمبل بین‌المللی فرهنگ آمریکایی، در خدمت پخش و تقویت ارزش‌های آمریکایی در سراسر جهان است؛ اما به ابزاری تبدیل شده است که ارزش‌های تحریف‌شده و ضدسنتی را در معرض دید تمام مردم دنیا قرار می‌دهد.

امروز این تصور برای اکثر آمریکایی‌ها دشوار است که خانواده‌ها در دهه‌های ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ لازم نبود نگران تأثیر منفی فیلم بر روی کودکان باشند. صنعت فیلم در آن زمان از قوانین سختگیرانه اخلاقی پیروی می‌کرد.

در سال ۱۹۳۴، صنعت فیلم با پشتوانه قوی کلیساها، «نظام‌نامه تولید تصاویر متحرک،» یا «کد هِیز»‌[۲۲] را معرفی کرد. اصل اول آن این بود که هیچ تصویری نباید تولید شود که معیارهای اخلاقی بینندگان را تنزل دهد. هرگز نباید کاری کرد که مخاطب با جرم، کار اشتباه، شرارت و گناه همدردی کند. اصل کد هیز در خصوص مسائل جنسی، حمایت از حرمت خانواده و ازدواج بود. تصاویر متحرک نمی‌بایست حاکی از این باشد که شکل‌های ناصحیح روابط جنسی هنجارهای قابل‌قبولی هستند. زنا، گرچه گاهی اوقات به‌عنوان بخشی از طرح داستان لازم است، اما نباید توجیه شود، به تصویر کشیده شود یا به‌صورت آشکار و صریح به آن پرداخته شود.

اما از دهه ۵۰، آزادی جنسی باعث شوک فرهنگی و اخلاقی شده است. ظهور تلویزیون در خانواده‌های آمریکا، باعث فشار عظیم بر بازار و افزایش رقابت بین تولیدکنندگان فیلم شد. هالیوود به‌طور فزاینده‌ای قوانین هِیز را نادیده گرفت و نتوانست خود را منضبط کند. به‌عنوان مثال، فیلم لولیتا محصول سال ۱۹۶۲، اقتباسی از رمانی به همین اسم، رابطه جنسی پدوفیلی بین یک مرد و نادختری کم‌سن او را به تصویر می‌کشید.

لولیتا یک جایزه اسکار و یک جایزۀ گلدن گلوب را کسب کرد و گرچه فیلم در آن زمان نقدهای منفی و هم مثبت داشت، اما امروز رتبه تأیید ۹۱درصد را در بین چهل‌ویک نقد درباره مجموعه فیلم‌های منتخب فیلم و تلویزیون آمریکایی در پایگاه راتن تومیتوز‌[۲۳] (گوجه‌فرنگی‌های گندیده) کسب کرده است. این نشان‌دهنده تغییر عظیمی در اخلاقیات اجتماعی است، که در دوره‌های اخیر رخ داده است.

جنبش‌های ضدفرهنگ در اواخر دهه ۱۹۶۰ حاکی از فروپاشی اخلاق و نظم سنتی در تولیدات هالیوود بود. چند فیلم نمادین که مضامین شورش را به تصویر می‌کشند، بازتاب شرارت رو به رشد در صنعت فیلم آمریکایی است.

همانطور که بارها و بارها در طول این کتاب بیان شد، یکی از ترفند‌های اصلی کمونیسم، قرار دادن رفتارهای مجرمانه در قالبی درست و راستین است. بانی و کلاید فیلمی از جنایات سال ۱۹۶۷ است که بر اساس داستان واقعی سارقین مشهور دوران رکود بزرگ ساخته شده است. در دوران رکود بزرگ، بسیاری از خانواده‌ها پس از اینکه بانک‌ها خانه‌شان را ضبط رهن کردند، بی‌خانمان شدند. شخصیت‌های اصلی فیلم، عصبانیت خود از این پدیده را موجه جلوه می‌دهند و به هنگام مبارزه برای سرقت از بانک و قتل، رفتارشان به‌صورت مبارزه با بی‌عدالتی اجتماعی به تصویر کشیده می‌شود.

این فیلم که برخی از اولین نمایش‌های خشونت هالیوود را نشان می‌دهد، روایتی پنهان از عدالت به سبک رابین هود برای این جنایات را نشان می‌دهد. این زوج جنایتکار که نقش آنها را مردی خوش‌تیپ و زنی زیبا بازی کرده‌اند، با یک احساس ذاتی عدالت به تصویر کشیده شده‌اند. در همین حال، پلیس به‌جای محافظت از نظم و قانون، به‌عنوان مأمورین ناسازگار به‌تصویر کشیده شده‌اند. در پایان، کشته شدن بانی و کلاید که قربانی نقشه پلیس شدند تأثیر عمیقی بر مخاطبان نوجوان گذاشت. تصویری که از این دو نفر معرفی شد مانند شهیدانی بود که گویی خود را فدای اهداف بزرگی کرده‌اند.

مضامین جنایات و خشونت به‌تصویر کشیده شده در این فیلم، جریان اصلی جامعه آمریکا را شوکه کرد، اما در بین دانشجویان سرکش، انعکاس وسیعی پیدا کرد. این دو بازیگر سینما که در نقش بانی و کلاید بازی کرده بودند، روی جلد مجله تایم ظاهر شدند. جوانان شروع به کپی کردن گفتار، سبک لباس و تحقیر سنت و عرف کردند. آنها حتی به‌دنبال تقلید از شیوه مرگ زن و شوهر بودند. [۳۵] یکی از رهبران افراطی یک سازمان دانشجویی، مقالاتی را نوشت که بانی و کلاید را با قهرمانانی مثل رهبر چریکی کوبا، چه گوارا و نگوین وان تروی‌[۲۴]، یک تروریست ویتکونگ مقایسه می‌کند. [۳۶] یک سازمان دانشجویی رادیکال ادعا کرد: «ما بانی و کلاید بالقوه نیستیم، ما خود بانی و کلاید هستیم.» [۳۷]

گذشته از زیباسازی جرم، بانی و کلاید سطح بی‌سابقه خشونت و تمایل جنسی را نشان دادند. با این حال، این فیلم باز هم ده بار نامزد اسکار و برنده دو جایزه شد و نیز تحسین منتقدان را جلب کرد. هالیوود از اصول سنتی خود منحرف شده بود. [۳۸]

فیلم فارغ‌التحصیل، که در اواخر سال ۱۹۶۷ منتشر شد، نشان دهندۀ اضطراب و تضاد درونی دانشجویان آن دوره بود. این فیلم، یک فارغ‌التحصیل تنهای دانشگاه را در یک چندراهی زندگی نشان می‌دهد. ارزش‌های سنتی نسل پدرش کسل‌کننده و ریاکارانه هستند. او به‌جای ورود به جامعۀ اصلی آمریکا، مزیت‌های یک زن متأهل بزرگ‌‌‏تر را می‌پذیرد و عاشق دخترش نیز می‌شود که او به این رابطه پی می‌برد. در مراسم عروسی دختر و یک جوان دیگر، شخصیت اصلی وارد کلیسا می‌شود و او و زن جوان با هم فرار می‌کنند. فیلم فارغ‌التحصیل از جنجال شورش‌های بزرگسالی، میل جنسی کنترل‌نشده، زنای با محارم و مضامین دیگر بهره می‌برد که منعکس‌کنندۀ محیط سردرگم و ضدسنتی جوانان شورشی بود. این فیلم از لحاظ ظاهری فیلم موفقی بود و بلافاصله پس از پخش و نیز در طی سال‌های بعد، فروش بسیار زیادی داشت. فیلم فارغ‌التحصیل با هفت نامزد اسکار و یک جایزه، در هالیوود توجه بسیاری را به خود جلب کرد.

فیلم‌هایی مانند بانی و کلاید و فارغ‌التحصیل، دورۀ جدید هالیوود را رقم زدند. در اواخر سال ۱۹۶۸، کد هِیز با سیستم مدرن رتبه‌بندی فیلم جایگزین شد. یعنی فیلم‌هایی با انواع محتوا می‌توانستند تا زمانی که دارای رتبه‌بندی خوبی باشند، نمایش داده شوند. این امر انضباط اخلاقی صنعت سرگرمی را به‌طور چشمگیری سست کرد و معیارهای درست و نادرست را کم‌رنگ کرد. به این شکل، سازندگان سرگرمی و افراد شاغل در رسانه‌ها اخلاق را از خلاقیت خود جدا کردند و عنان محتوای شیطانی را رها کردند.

سرگرمی منحط، مخاطبان را با مطالب بی‌ارزش، هیجان‌انگیز و سهل‌الوصول به خود مشغول کرد. در همین حال، تولیدکنندگان تسلیم حرص و طمع خود شدند، چراکه سودهای سرشاری نصیب‌شان می‌شد.

فیلم، رسانه‌ای ویژه است که قدرت به‌تصویر کشیدن فضاهای دلپذیر و شخصیت‌های واقعی را دارد. دادن سمت و سویی ماهرانه می‌‌‏تواند نظر مخاطب، مخصوصا مخاطب جوان و تاثیرپذیر را تغییر دهد و نقش بسیار زیادی در شکل دادن احساسات و جهان‌بینی مخاطبان خود دارند. فیلم‌های موفق چنان می‌توانند مخاطبان خود را در دنیای سینما غوطه‌ور کنند که هر چیزی به‌سختی می‌تواند آنها را به واقعیت برگرداند.

یک تهیه‌کننده مشهور فیلم زمانی گفت: «مستندها، تبدیل‌شده‌ها از قبل را تبدیل می‌کنند. فیلم‌های داستانی، تبدیل‌نشده‌ها را تبدیل می‌کنند.» [۳۹] به‌عبارت دیگر، فیلم‌های مستند ارزش‌هایی را که بینندگان پیشاپیش دارند، تقویت می‌کنند، درحالی که فیلم‌های داستانی از داستان‌های جذاب استفاده می‌کنند تا مخاطبان را بدون اینکه خواسته باشند، با مجموعه‌ای جدید از ارزش‌ها آشنا کنند. تهیه‌کننده و شخصیت اصلی فیلم بانی و کلاید حامی سوسیالیسم است. درام تاریخی او، سرخ‌ها، محصول سال ۱۹۸۱، جوایز اسکار و گلدن گلوب را کسب کرد. در اوج جنگ سرد‌، فیلم سرخ‌ها قالب یک کمونیست رادیکال را به شخصیتی آسان‌گیر و دوستانه تغییر داد. [۴۰]

او در یکی دیگر از فیلم‌های خود با نام بول‌ورث، که نامزد اسکار بود، نقش یک نامزد سنای لیبرال به تصویر کشده شده که مواد مخدر مصرف می‌‌‏کند، درباره بیمه سلامت اجتماعی و نابرابری اجتماعی می‌‌‏خواند، از آمریکای با مدل کورپوریشن خشمگین است و آدم کشی را استخدام می‌‌‏کند که او را بکشد تا دخترش بتواند پول نقد از شرکت بیمه عمرش بگیرد. [۴۱] این فیلم چنان موفق بود که بسیاری از او خواستند که برای انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده نامزد شود.

از زمان معرفی سیستم رتبه‌بندی فیلم، هالیوود شروع به تولید انبوه فیلم‌هایی کرد که وجهۀ مثبتی از رفتارهای منحرف مانند بی‌بندوباری جنسی، خشونت، مواد مخدر و جرم سازمان‌یافته، نشان می‌دادند. تحقیقی نشان داد که تا ۵۸درصد از فیلم‌های هالیوود تولید شده بین سال‌های ۱۹۶۸ تا ۲۰۰۵ دارای رتبه‌بندی آر بودند. [۴۲]

اولین فیلم دارای رتبۀ آر.‌[۲۵] با نام ایزی رایدر، بسیار مورد استقبال قرار گرفت و به محبوبیت مصرف مواد مخدر کمک کرد. این فیلم ماجراهای دو موتورسوار هیپی با موهای بلند است که در کار خرید و فروش کوکائین هستند و خود را غرق در موسیقی راک، مواد توهم‌زا، اجتماعات هیپی و فاحشه‌خانه‌ها می‌کردند. در طول ساخت فیلم، از مواد مخدر واقعی استفاده شد. شیوه زندگی آنها مبنی بر سبک ضد اجتماع و عاری از ارزش‌های متعارف، به رؤیای جوانان بیشماری تبدیل شد و مواد مخدر را به نمادی از ضد فرهنگ تبدیل کرد. این کارگردان اعتراف کرد: «مشکل کوکائین در ایالات متحده واقعاً به‌خاطر من است. قبل از ایزی رایدر در خیابان هیچ کوکائینی وجود نداشت. پس از ایزی رایدر، همه جا بود.» [۴۳]

محقق آمریکایی ویکتور بی کلاین‌[۲۶]، سی‌وهفت فیلم را که در دهه ۱۹۷۰ در سالت لیک سیتی به نمایش درآمد، مورد بررسی قرار داد. او دریافت که ۵۷درصد از فیلم‌ها عدم صداقت را در سیمایی قهرمانانه به‌تصویر می‌کشند یا آن را به‌خاطر شرایط موجود توجیه می‌کنند؛ ۳۸درصد فیلم‌ها فعالیت جنایی را به‌عنوان چیزی به‌تصویر می‌کشند که پاداش دریافت می‌کند یا به‌عنوان یک سرگرمی موفق و مهیج و بدون هیچ‌گونه عواقب منفی. در ۵۹درصد از فیلم‌ها، قهرمانان، یک یا چند نفر را کشته‌اند. هفتادودو درصد از قهرمانان زن، تا درجات مختلفی بی‌بندوباری جنسی داشته‌اند. درحقیقت، فقط یک فیلم بود که در آن، روابط جنسی بین زن و مرد، عادی و قانونی بود و آنها با هم ازدواج کرده بودند. فقط در ۲۲درصد از فیلم‌ها، هر یک از چهره‌های اصلی فیلم در ازدواج‌هایی سالم و منطقی و رضایت‌بخش دیده می‌شدند. [۴۴]

استدلال رایج در پاسخ به انتقاد از خشونت و تمایلات جنسی در فیلم‌ها این است که چنین چیزهایی در زندگی واقعی وجود دارد و فیلم‌ها فقط ماهیت واقعیت را منعکس می‌کنند، نه اینکه بخواهند تأثیری منفی داشته باشند. اما آمار فوق نشان می‌دهد که این امر کاملاً نادرست است. علاوه بر این، فیلم‌های بی‌شماری که توسط چپ‌گراهای هالیوود تولید شده‌اند، به‌طور طبیعی ارزش‌های آنها را منعکس می‌کنند و به نوبه خود، ارزش‌های جامعه را تغییر داده‌اند. به گفته منتقد فیلم و فیلمنامه‌نویس سابق هالیوود، مایکل مدود‌[۲۷]، انقلابیون اجتماعی که در هالیوود تفکرات لیبرال دارند ازطریق حمله به مشروعیت خانواده، ترویج انحراف جنسی و تجلیل از زشتی، شکل ارزش‌های جامعه را تغییر می‌دهند. [۴۵]

برخی دیگر استدلال می‌کنند که وفور محتوای منحط اخلاقی در صنعت فیلم صرفاً توسط نیروهای بازار هدایت می‌شود. اما از هر طریق که باشد، این اهداف شیطانی  با تاثیری شدید است که محقق می‌شوند. سرعت و قدرتی که صنعت فیلم در خنثی کردن اخلاق اجتماع دارد حیرت‌انگیز است. برخی از فیلم‌‌ها، از جانوران یا هیولاها تمجید می‌کنند؛ آنهایی که انسان را به یک جانور تبدیل می‌کنند یا حتی درگیر تجاوز و وحشیگیری می‌شوند توسط جریان اصلی هالیوود مورد تأیید و تمجید قرار می‌گیرند. از منظر معنوی، می‌‌‏توان اینطور گفت که این بازتاب زنده و واقعی این است که این شبح چگونه جهان را تحت سیطره خود قرار داده است؛ انسان به مرحله‌ای رسیده که هیولا و دیوها را در آغوش بگیرد.

این فیلم‌های ضدسنت، در مسائل اجتماعی به‌گونه‌ای سطحی تحقیق و آنها را تفسیر می‌کنند، اما درواقع، بهانه‌ای برای ایجاد محیط پیچیده و واضحی هستند که در آنها، مخاطب را غرق آن محیط می‌کنند. اما فضایی که به‌دقت ساخته شده، به مخاطب این اجازه را می‌دهد که معیارهای اخلاقی را به‌عنوان چیزی وابسته به شرایط درنظر بگیرد. اعمال زشتی که جامعه متعارف با آن مخالفت می‌کند، می‌تواند همیشه و به شکلی منطقی جلوه کند و با دلسوزی با آن رفتار شود یا حتی مثبت نشان داده شود. پیام نهایی که در ذهن مخاطب کاشته می‌شود این است که بین درست و نادرست یا خوب و بد، مرز روشنی وجود ندارد و اینکه سنت‌ها کسل‌کننده و ظالم هستند و اینکه اخلاق، امری نسبی است.

۶- تلویزیون: فساد در هر خانواده

تلویزیون بخش فراگیری در زندگی روزمره شده است و تماشای مکرر آن می‌تواند جهان‌بینی فرد را تغییر دهد بدون اینکه خود او متوجه آن شود. تحقیقات انجام شده توسط مرکز تحقیقات رسانه‌ها نشان داده است که هرچه افراد بیشتر تلویزیون تماشا کنند، کمتر به فضیلت‌های سنتی مانند صداقت، قابلیت اطمینان و انصاف، متعهدانه عمل می‌کنند و به احتمال بیشتری رویکرد ساده‌گیرانه‌ای در برابر موضوعات مربوط به اخلاق جنسی، مانند رابطه جنسی خارج ازدواج، سقط جنین و هم‌جنس‌گرایی خواهند داشت. [۴۶]

اگرچه در دو مجموعه از مردم، یعنی کسانی که کم‌وبیش تلویزیون تماشا می‌کردند و گفتند به خدا ایمان دارند و کسانی که خیلی تلویزیون تماشا می‌کردند و گفتند به خدا ایمان دارند، درصد تقریباً یکسان بود (به ترتیب ۸۵ و ۸۸درصد)، اما این تحقیق نشان داد که هر چه فرد بیشتر تلویزیون تماشا کند، برای او دشوارتر است که بتواند برای اصول راستین ارزش قائل شود. به‌عنوان مثال وقتی در پرسشنامه‌ای سؤال شد که «مردم باید تحت هر شرایطی تحت تعالیم و اصول خداوند زندگی کنند» یا «مردم باید مجموعه اخلاق و ارزش‌های شخصی خود را با اصول اخلاقی مقررشده توسط خداوند ترکیب کنند،» افرادی که بیشتر تلویزیون تماشا می‌کردند، گرایش داشتند دومی را انتخاب کنند.

از چنین ارقامی به‌طور کلی می‌توان نتیجه گرفت که تلویزیون مردم را مستعد نسبیت‌گرایی اخلاقی می‌کند.

تلویزیون از دهه ۱۹۵۰ جزو لاینفکی از زندگی روزمره بوده است. نه‌تنها سریال‌ها و فیلم‌های تلویزیونی در شکل‌دهی ارزش‌های مردم به تأثیر مشابهی دست می‌یابند، بلکه مصاحبه‌های تلویزیونی، برنامه‌های تلویزیونی طنز و حتی مستندها، هر روز با تکرار مداوم برنامه‌های خود، بی‌سروصدا انواع ایده‌های تحریف‌شده را به مخاطبان خود القا می‌کنند.

مصاحبه‌های تلویزیونی را به‌عنوان مثال درنظر بگیرید. استودیوهای تلویزیونی علاقۀ ویژه‌ای دارند که مهمانانی را دعوت کنند که نظرات یا رفتارشان با ارزش‌های سنتی در تناقض باشد یا زندگی آنها مملو از تضاد باشد، یا «متخصصانی» را برای گفتگو درباره برخی از موضوعات اخلاقی بحث‌برانگیز دعوت کنند. مهمانان تشویق می‌شوند تا شجاعانه مشکلات «عمیق» یا «پیچیدۀ» شخصی خود را فاش کنند. مجریان، کارشناسان و حتی مخاطبان، گزینه‌های مختلفی را به‌عنوان راه‌حل برای مشکلات ارائه می‌دهند. برای افزایش محبوبیت برنامه، معمولاً قضاوت اخلاقی صورت نمی‌گیرد. به این ترتیب، بسیاری از برنامه‌ها به مکانی برای نمایش رفتارها و دیدگاه‌های فاسد و تحریف‌شده تبدیل می‌شوند. مردم به‌تدریج به این نتیجه می‌رسند که ارزش‌هایی که قبلاً از آنها حمایت می‌کردند می‌تواند تحت برخی شرایط خاص نادیده گرفته شود، که درواقع وجود اصول جهانی انکار می‌شود.

بسیاری از برنامه‌های تلویزیونی که در ساعات پربیننده پخش می‌شوند پر از مطالب زشت و زننده هستند که تماشای آن دشوار است. برخی از مجریان برنامه، افتخار می‌کنند که کلمات زننده می‌گویند. برخی از برنامه‌ها درحالی که مخاطب درحال استراحت است، از طریق سرگرمی، ذائقه مبتذل و محتوای ضدفرهنگی یا ضدسنتی را در افراد تلقین می‌کنند. با گذشت زمان، مردم به‌هیچ‌وجه احساس نگرانی نمی‌کنند و حتی این مطالب را تأیید و تحسین می‌کنند و درنتیجه، تفکر اخلاقی خود را از بین می‌برند.

برنامه‌های تلویزیونی طنز ازطریق پخش مکرر در تلویزیون، برای عادی‌ جلوه‌ دادن ارزش‌ها و رفتارهای منحرفی استفاده می‌شود که در زندگی روزانۀ مردم به‌ندرت دیده می‌شود.

شاپیرو صحنه‌ای از اپیزود «The One With the Birth» از سریال کمدی محبوب فرندز را به‌عنوان نمونه درنظر می‌گیرد. کارول هم‌جنس‌گرا و همسر سابق راس از او باردار است. راس به‌وضوح نگران است که عشق همجنسگرای همسر سابقش تاثیر بیشتری نسبت به او در زندگی فرزندش بگذارد. درحالی که راس احساس آشفتگی می‌کند، فیبی به او می‌گوید: «وقتی من بزرگ می‌شدم، می‌دانی که پدرم ما را ترک کرد، مادرم از دنیا رفت و ناپدری‌ام به زندان افتاد، به‌همین خاطر پدر و مادر به تعداد کافی نداشتم که از من فرد کاملی بسازد. اما اینجا این کودک کوچک سه پدر و مادر دارد که آن‌قدر به او اهمیت می‌دهند که سر اینکه چه کسی او را بیشتر دوست دارند دعوا می‌کنند و حتی هنوز به دنیا نیامده است. او خوش‌شانس‌ترین کودک دنیا است.» [۴۷] راس بلافاصله احساس آرامش و آسودگی می‌کند. شاپیرو می‌نویسد که این اپیزود: «هم‌جنس‌گرایان باردار و خانواده‌هایی را که سه پدر و مادر دارند، نه‌تنها طبیعی بلکه تحسین‌برانگیز» به‌تصویر می‌کشد.

طب مدرن کشف کرده است که مغز انسان پنج نوع الگوی الکتریکی یا «امواج مغزی» را تجربه می‌کند. دو نوع که اغلب درحالتی از هوشیاریِ شخص رخ می‌دهد، امواج آلفا و بتا هستند. هنگامی که مردم مشغول کار هستند، امواج مغزی غالب آنها امواج بتا است. آنها توانایی پیشرفته‌ای برای تجزیه و تحلیل دارند و تمایل به استفاده از تفکر منطقی دارند. شخصی که مشغول بحث است عمدتاً امواج مغزی بتا را به‌نمایش می‌گذارد. به‌عبارت دیگر، افراد درحالتی که امواج بتا غالب است، هوشیارتر هستند و کمتر باور می‌کنند. هنگامی که افراد استراحت می‌کنند و امواج آلفا تسلط می‌یابند، احساسات‌شان فرمان را در دست می‌گیرد و توانایی تحلیل آنها ضعیف می‌شود. وقتی مردم تلویزیون تماشا می‌کنند، آمادۀ تفکر جدی نیستند بلکه درحالت استراحت و تأثیرپذیری هستند. در چنین شرایطی، افراد تمایل دارند ناخودآگاه تحت تأثیر الگوها و دیدگاه‌هایی قرار بگیرند که در برنامه تلویزیونی ارائه می‌شود.

برنامه‌‌‏های تلویزیونی شروع به آلوده کردن افراد از سن بسیار کم می‌‌‏کند. تحقیقات نشان می‌دهد که حدود دوسوم برنامه‌‌های رسانه‌‌ها، از جمله برنامه‌های کودکان، حاوی صحنه‌های خشونت هستند.

حجم زیادی از تحقیقات به‌وضوح نشان می‌دهد که محتوای خشونت‌آمیز در رسانه‌ها، حساسیت جوانان به خشونت را ازبین می‌برد و احتمال ارتکاب اعمال خشونت‌آمیز در زندگی را افزایش می‌دهد.

برنامه‌های تلویزیونی، آلوده کردن مردم را از همان سنین کم شروع می‌کنند. کارتون‌ها شخصیت‌های زشت یا خشونت بیش از حد دارند. سایر برنامه‌های کودکان مضامین پنهانی ترقی‌خواهی و لیبرالیسم دارند، مانند آموزش هم‌جنس‌گرایی تحت عنوان «تنوع فرهنگی.» آنها از عباراتی مانند «فقط یک شخص در کل جهان مانند تو وجود دارد» استفاده می‌کنند تا عزت نفس بی‌جا و مفهوم پذیرش همه افراد صرف‌نظر از رفتارهای غیراخلاقی را تقویت کنند.

سینما و تلویزیون تأثیر بسیار بدی بر جوانان داشته و تمایل به خشونت، فعالیت جنسی زیر سن قانونی و حاملگی نوجوانان را افزایش می‌دهند. جوانان پس از کلاس‌های آموزش جنسی در مدارس‌، رسانه‌ها را به‌عنوان دومین منبع مهم برای یادگیری درباره فعالیت‌های جنسی ذکر می‌کنند. دو مطالعه نشان داد که دخترانی که غالباً برنامه‌هایی را مشاهده می‌کنند که دارای فعالیت‌های جنسی است، در مقایسه با دخترانی که به‌ندرت چنین برنامه‌هایی را تماشا می‌کنند، احتمال بارداری‌شان در طی سه سال دو برابر بیشتر است. برنامه‌های رسانه‌ای خطر تجاوز جنسی و فعالیت در رفتارهای خطرناک را نیز افزایش می‌دهند. [۴۸]

همانطور که یکی از محققان خاطرنشان کرد: «رسانه‌ها آنقدر قانع‌کننده و پر از رابطه جنسی هستند، که برای هر بچه [یا] حتی یک منتقد سخت است که مقاومت کند… من رسانه‌ها را به‌عنوان مربیان واقعی جنسی درنظر می‌گیرم.» [۴۹] به‌خاطر تأثیر رسانه‌ها، رابطه جنسی خارج از ازدواج، زنا و سایر رفتارها به‌عنوان بخشی از سبک زندگی عادی تلقی شده است- تا وقتی همه طرفین مایل باشند، هیچ مشکلی در آن نیست.

در کتاب تبلیغات ساعات پربیننده، شاپیرو درباره حدود ۱۰۰ سریال تلویزیونی تأثیرگذار آمریکایی تحقیق کرد. وی دریافت که با گذشت زمان، این برنامه‌ها به‌طور فزاینده‌ای این چیزها را ترویج می‌دهند: لیبرالیسم و ​​دیدگاه‌های چپ، الحاد و تحقیر ایمان، مسائل جنسی و خشونت، فمینیسم، هم‌جنس‌گرایی و تراجنسی، نفی اخلاقیات و رد روابط سنتی زن و شوهر یا والدین و فرزند. آنها همچنین ضدقهرمان‌های خشن را به‌عنوان شخصیت‌های اصلی فاقد حس همدردی جایگزین کرده‌اند. تکامل آنها فرآیندی از زوال مداوم اخلاقی بوده است. این نوع از سبک زندگی ضدسنتی تأثیر بزرگی بر طرز تفکر عموم مردم و به‌ویژه جوانان داشته است. [۵۰]

به‌عنوان مثال‌، نمایشی که در اوایل دهه ۲۰۰۰ پنج شب در هفته از کانال ام‌تی‌وی پخش می‌‌‏شد، به‌طور علنی مطالب جنسی و شهوت‌انگیز و حتی رفتارهای جنسی منحرف را برای مخاطبان جوان ترویج می‌داد. [۵۱] از زمان اجرای سیستم رتبه‌بندی فیلم، بسیاری از فیلم‌های مستهجن وقتی که برچسب X یا NC-17 روی آنها خورده است، می‌توانند فروخته شوند. با توسعه فناوری، این برنامه‌های نامناسب از زیر زمین درآمدند و در اختیار عموم مردم قرار گرفتند و به‌راحتی در فروشگاه‌های کرایه فیلم، از طریق کانال‌های تلویزیونی پولی و در هتل‌ها در دسترس قرار گرفتند.

مطمئناً فقط تعداد کمی از تولیدکنندگان هالیوود برنامه‌ای رسمی برای تلقین ایدئولوژی‌های فاسد در مخاطبان خود داشتند. اما وقتی خود تولیدکنندگانِ برنامه موافق مفاهیم ترقی‌خواهی و لیبرالیسم باشند، آنگاه این ایدئولوژی‌های فاسد ناگزیر سر از برنامه‌ها درمی‌آورند. نقشۀ واقعی، برنامۀ شیطان است و تولید کنندگانی که از الهیات خیلی دور باشند، پیاده‌نظام شیطان می‌شوند.

۷- رسانه‌ها: میدان اصلی نبرد در جنگی تمام‌عیار

برطبق فلسفۀ نزاع و کشمکش کمونیستی، برای تحقق اهداف سیاسی کمونیستی از هیچ ابزاری نباید دریغ کرد و هیچ خط قرمز اخلاقی وجود ندارد. در مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری آمریکا در سال ۲۰۱۶، دونالد ترامپ، نامزد انتخابات، با «نزاکت سیاسی» مخالفت کرد و طرفداری خود از اقدامات برای جابجایی آمریکا از چپ به راست را اعلام کرد: بازگشت به ارزش‌های سنتی، حکومت قانون، کاهش مالیات برای احیای اقتصاد، احیای احترام و فروتنی مردم در برابر خداوند و غیره. صریح بودن او، لیبرال‌ها را به وحشت انداخت. لیبرال‌های مسلح به رسانه‌های جریان اصلی جامعه، با تمام قوا و از هر سو به ترامپ شلیک کردند.

در جریان مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری، رسانه‌های چپ از شیوه‌های مختلفی برای شیطانی جلوه‌دادن و بدنام کردن ترامپ استفاده کردند و همزمان، حامیان او را که با عناوینی همچون نژادپرستی، طرفدار تبیعض جنسیتی، بیگانه‌هراس ضد مهاجرت و سفیدپوستان بی‌سواد، طرد کردند. به‌عبارت دیگر، رسانه‌‌ها سعی داشتند با دستکاری افکار عمومی، بر نتایج انتخابات تأثیر بگذارند. غیر از تعداد کمی از رسانه‌ها، تقریباً ۹۵درصد از رسانه‌ها به‌طور مکرر پیش‌بینی می‌کردند که ترامپ قطعاً بازندۀ انتخابات خواهد بود. بر خلاف انتظار، ترامپ رقیب خود را شکست و به‌عنوان چهل‌و‌پنجمین رئیس جمهور آمریکا انتخاب شد.

تحت شرایط عادی، بدون توجه به لفاظی‌های تبلیغاتی استفاده شده در انتخابات، احزاب و گروه‌های مختلف پس از پایان انتخابات باید به روال عادی برگردند. مهم‌تر از همه، رسانه‌ها باید اصل انصاف را رعایت کنند، منافع ملی را در اولویت قرار دهند و بی‌طرفی را حفظ کنند. اما پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۶ در ایالات متحده، دیدیم که رسانه‌ها حالت جنون‌آمیز کارزار انتخابات را حتی به قیمت خطر از دادن وجهۀ عمومی خود ادامه داده‌اند.

اکثر رسانه‌ها عمداً دستاوردهای دولت ترامپ را نادیده گرفتند، مانند رکورد صعود بورس سهام، دستاوردهای دیپلماتیک آمریکا و تقریباً ریشه‌کن کردن گروه تروریستی داعش.

بنا بر مطالعه‌‌‏ای که نیوز باستر، بازوی تحلیلگر مرکز مطالعات رسانه‌‌‏ها انجام داده است، در سال ۲۰۱۷، نود درصد اخبار درباره ترامپ منفی بود. در سال ۲۰۱۸، پوشش خبری منفی به ۹۱درصد رسید. ریچ نویز، ویرایشگر ارشد نیوزباستر در این گزارش نتیجه گیری کرده است: «بدون تردید، هیچ رئیس جمهوری مانند ترامپ تاکنون چنین مدت زمان زیادی پوشش خبری خصمانه‌ دریافت نکرده است.»

علاوه بر این، رسانه‌ها هر کاری انجام می‌دهند تا با اتهامات بی‌اساس، کارایی دولت ترامپ را زیر سؤال ببرند. به‌عنوان مثال، رسانه‌ها تئوری توطئه تبانی بین ترامپ و روسیه را مطرح کردند حتی دو روزنامه برای پوشش چنین محتوایی برنده جایزه پولیتزر شدند براساس تحقیقات انجام شده توسط مرکز تحقیقات رسانه‌ها، ترامپ در دو سال گذشته کانون اصلی پخش خبرهای عصرانۀ سه شبکه اصلی رسانه‌ای ایالات متحده بوده است و یک‌سوم از کل زمان پخش‌شده اخبار عصر را به خود اختصاص داده است. [۵۲] اما طی دو سال تحقیق ویژه، هیچ مدرکی برای تأیید این امر پیدا نشد. [۵۳]

رسانه‌ها به ساخت داستان‌‌‏های خبری معروفند. در دسامبر سال ۲۰۱۷، یک غول خبری تلویزیونی یک خبرنگار ارشد را به‌مدت چهار هفته بدون پرداخت حقوق به حالت تعلیق درآورد، چراکه آنها به دروغ گزارش کرده بودند که ترامپ به مایکل فلین دستور داده بود با روسیه تماس بگیرد. [۵۴] سرانجام این خبرنگار مجبور شد از آن ایستگاه تلویزیون خارج شوند. این تیم خاص قبلاً دستاوردهای خارق‌العاده‌ای کسب کرده بودند، برنده چهار جایزه پی‌بادی و ۱۷ جایزه امی شده بودند.

هنگامی که ترامپ باند بدنام ام‌اس۱۳ را محکوم کرد، به‌ویژه آن اعضایی را که به‌‌صورت مهاجران غیرقانونی وارد ایالات متحده شده بودند، او گفت: «آنها از مردم نیستند. این‌ها حیوان هستند و ما باید بسیار بسیار خشن باشیم.» اما رسانه‌های اصلی در آمریکا بلافاصله قسمتی از صحبت‌های او را بدون درنظر گرفتن فحوای سخنان او برداشتند و ادعا کردند که ترامپ گفته است مهاجران غیرقانونی حیوان هستند.

در ژوئن سال ۲۰۱۸، عکسی از دختر گریانی اهل هندوراس به‌طور گسترده در رسانه‌ها و اینترنت پخش شد. این دختر کوچک و مادرش درحالی که تلاش می‌کردند وارد ایالات متحده شوند، توسط گشت مرزی متوقف شدند. رسانه‌ها ادعا کردند که این دختر به زور از مادرش جدا شده و از این فرصت برای انتقاد از سیاست‌های مرزی ترامپ و برخورد بدون مدارا با مهاجرت غیرقانونی استفاده کردند. بعداً مجله تایم عکس این دختر کوچک را با عکسی از ترامپ ترکیب کرد و آن را با تیتر «به آمریکا خوش آمدید» و برای تمسخر ترامپ روی جلد مجله قرار داد. اما پدر دختر بعداً به رسانه‌ها گفت که مقامات مرزی او را از مادرش جدا نکرده بودند و اینکه آن مادر، دخترش را بر خلاف تمایل او برده بود. [۵۵]

با این حال، مردم آمریکا از اخبار جعلی بیشتر آگاه می‌شوند. برطبق نظرسنجی انجام شده توسط دانشگاه مونماوث در آوریل۲۰۱۸، درصد آمریکایی‌هایی که فکر می‌کردند رسانه‌‌های اصلی حداقل گاه‌گاهی خبرهای جعلی را گزارش می‌کنند از ۶۳درصد در سال گذشته به ۷۷درصد افزایش یافته است. [۵۶] در سال ۲۰۱۶، یک نظرسنجی گالوپ نشان داد که اعتماد آمریکایی‌ها به رسانه‌ها به پایین‌ترین سطح رسیده است، به‌طوری که فقط ۳۲درصد از مردم «به‌میزان زیاد» یا «تقریباً زیادی» به رسانه‌ها اعتماد دارند، که ۸درصد کم‌تر از سال قبل بوده است. [۵۷] جای تعجب نیست که صاحب یک شرکت بزرگ رسانه‌ای ابراز تأسف کرد که «اخبار جعلی سرطان روزگار ما است.» [۵۸]

با قضاوت براساس نتایج انتخابات ایالات متحده، نیمی از آمریکایی‌ها از ترامپ حمایت می‌کنند، اما رویکردی که رسانه‌ها اتخاذ کرده‌اند یک‌طرفه است. در این شرایط غیرعادی، ترامپ مورد حمله قرار گرفته و شیطانی به‌تصویر کشیده می‌شود زیرا وی به‌شدت از احیای سنت حمایت می‌کند و آرمان‌های او نمی‌تواند با ایدئولوژی ضدسنتی چپ همزیستی داشته باشد. اگر حملات رسانه‌ها به ترامپ بتواند باعث شود تا مردم اعتمادشان به او را دست بدهند، به هدف اصلی خود خواهند رسید؛ یعنی جلوگیری از از بازگشت جامعه به سنت.

اما چیزی که از همه بیشتر نگران‌کننده است این است که بسیاری از رسانه‌ها برای بزرگنمایی لفاظی‌های رادیکال، تحریک خصومت و نفرت و قطبی کردن جمعیت، به کاتالیزوری تبدیل شده‌اند و بدین ترتیب، شکاف‌های جامعه را گسترده‌تر می‌کنند. اخلاقیات پایه دور ریخته شده است و عواقب آن نادیده گرفته می‌شود، تا حدی که نابود کردن خود برای دستیابی به مرگ حریف، قابل قبول می‌شود. کشور آمریکا به حالتی بسیار آشفته و خطرناک سوق داده شده است.

۸- بازگرداندن درستی به قوه چهارم دولت

به دلیل نقشی که رسانه‌‌‏ها در هدایت و شکل دادن به افکار عمومی دارند، در کنار قوای مقننه، مجریه و قضاییه نقش قوه چهارم دولت را دارند. تحت نفوذ شبح کمونیسم، رسانه‌‌‏ها به طور موثری از فاسد کردن سنت و اخلاقیات انسان‌‌‏ها، برای انحراف و فریب میلیارد‌‌‏ها نفر بهره برده‌‌‏اند.

در کشورهای غربی، بسیاری از مؤسسات رسانه‌ای لیبرال به ابزاری برای پنهان کردن حقیقت و فریب مردم تبدیل شده‌اند. بسیاری از آنها اخلاق حرفه‌ای اساسی را رها کرده‌اند و اکنون به انواع حملات عاری از وجدان، تهمت و سوءاستفاده متوسل می‌شوند، بدون اینکه تأثیر این کارها را بر شهرت خود یا بر اجتماع درنظر بگیرند.

کمونیسم موفق بوده، زیرا از این نقاط ضعف انسان بهره‌برداری کرده است: جستجوی شهرت و نفع شخصی، جهل، تنبلی، خودخواهی، همدردی نابجا، رقابت‌جویی و غیره. برخی روزنامه‌نگاران با نقاب حقیقت‌طلبی، علیه ارزش‌های سنتی شورش می‌کنند. برخی از آنها برای جذب مخاطب، مطابق با معیارهای اخلاقی منحرف «تقاضای عمومی» عمل می‌کنند. برخی به‌خاطر حفظ شغل خود منطبق با استانداردهای سطح پایین عمل می‌کنند. برخی از روی حسادت و خصومت، اخبار جعلی می‌سازند. برخی به‌خاطر نادانی و تنبلی‌شان، اخبار جعلی را باور می‌کنند. برخی از مهربانی و همدلی دیگران برای دفاع از عدالت اجتماعی سوءاستفاده می‌کنند و بدین ترتیب کل جامعه را به سمت چپ سوق می‌دهند و برای دستیابی به اهداف سیاسی و اقتصادی خود به ترفندهای ناشایست متوسل می‌شوند.

رسالت رسانه‌ها بسیار والا است. آنها ابزار مهمی هستند که مردم اطلاعات خود در زمینه رویدادهای عمومی را از طریق آنها کسب می‌کنند و همچنین نیروی مهمی در حفظ پیشرفت سالم جامعه هستند. رعایت انصاف و بی‌طرفی، جزئی مهم از الزامات اخلاقی رسانه‌ها محسوب می‌شوند و عاملی کلیدی در کسب اعتماد مردم هستند. اما در رسانه‌های امروزه، هرج و مرج حاکم است و بر اعتماد مردم به آنها به‌شدت تأثیر می‌گذارد. احیای رسالت رسانه‌ها و احیای شکوه حرفه خبرنگاری، مسئولیت اصیل افراد شاغل در این حوزه است.

احیای رسالت رسانه‌ها به این معنی است که رسانه‌ها باید در جستجوی حقیقت باشند. پوشش خبری رسانه‌ها درباره حقیقت باید جامع باشد و از خلوص نشأت گرفته باشد. بسیاری از رسانه‌ها هنگام گزارش پدیده‌های اجتماعی، بخشی از واقعیت را ارائه می‌دهند، به شکلی که غالباً گمراه‌کننده بوده و می‌توانند صدمات بیشتری نسبت به دروغ‌های آشکار داشته باشد.

اگر رسانه‌ها بتوانند به جامعه کمک کنند تا به اخلاقیات ارزش گذارند و از آن حمایت کنند، آنگاه به‌خوبی عمل کرده‌اند، زیرا خیر و شر به‌طور همزمان در جامعه بشری حضور دارند. این وظیفه رسانه‌ها است که حقایق را گسترش دهند، فضیلت را ارج نهند و شیطان را مهار و افشاء کنند.

رسانه‌ها در احیای مأموریت خود، باید به وقایع مهم تأثیرگذار بر آینده بشر بیشتر توجه کنند. قرن گذشته شاهد درگیری بزرگی بین جهان آزاد و اردوگاه کمونیست بود. درحالی که به‌نظر می‌رسید که آن تقابلی ایدئولوژیک است، در حقیقت یک جنگ زندگی و مرگ بین درستی و شرارت بود، زیرا کمونیسم درحال تخریب اخلاقیاتی است که تمدن‌های بشر را حفظ کرده‌اند. اما حتی پس از فروپاشی رژیم‌های کمونیستی در اروپای شرقی، این شبح هنوز به حیات خود ادامه داده و شکست نخورده است.

امروزه جهان دستخوش تحولات بزرگی است، حقیقت و ارزش‌های سنتی از هر زمان دیگری اهمیت بیشتری دارند. جهان به رسانه‌هایی نیاز دارد که بتوانند بین درست و نادرست تمایز قایل شوند، کارهای نیک انجام دهند و حافظ اخلاقیات مردم باشند. فراتر رفتن از منافع افراد، شرکت‌ها و احزاب سیاسی به‌منظور معرفی دنیای واقعی به مردم وظیفه هر فردی است که در رسانه مشغول است.

امروزه هنگام مواجهه با افول اخلاقی در حرفه رسانه، ضروری است که خوانندگان و مخاطبان تمایز آگاهانه‌ای بین درست و نادرست قائل شوند و اطلاعات تولید شده توسط رسانه‌ها را به‌صورت عقلانی بررسی کنند. مردم باید موضوعات را مطابق با سنت اخلاقی قضاوت کنند، پدیده‌های اجتماعی را از منظر ارزش‌های جهانی بنگرند و با انجام این کار، رسانه‌ها را به‌سمت انجام مأموریت تاریخی خود سوق دهند. این کلید اصلی بشر برای جلوگیری از تأثیر شبح کمونیستی و یافتن مسیر آینده بهتر نیز است.

مراجع

  1. Thomas Jefferson, The Works, vol. 5 (Correspondence 1786–۱۷۸۹), as quoted in Online Library of Liberty,accessed on April 24, 2020, http://oll.libertyfund.org/quote/302.
  2. Joseph Pulitzer, as quoted in Michael Lewis, “J-School Confidential,” The New Republic,April 18, 1993, https://newrepublic.com/article/72485/j-school-confidential.
  3. Karl Marx and Friedrich Engels, “Rules of the Communist League,” in The Communist League(۱۸۴۷), Marx/Engels Internet Archive, accessed April 26, 2020, https://www.marxists.org/archive/marx/works/1847/communist-league/index.htm.
  4. Lin Biao 林彪, “Zai Zhongyangzhengzhiju kuodahuiyi shang de jianghua” 在中央政治局擴大會議上的講話 [“Speech at the Enlarged Meeting of the Politburo”], in Zhongguo Wenhuadageming wenku 中國文化大革命文庫 [Collection of Documents From China’s Cultural Revolution], May 18, 1966. [In Chinese]
  5. Hu Qiaomu 胡喬木, “Baozhi shi jiaokeshu” 報紙是教科書 [“Newspapers Are Textbooks”], in Hu Qiaomu wenku胡喬木文集 [The Collected Works of Hu Qiaomu], (Beijing: People’s Daily Publishing House, 1994), 3:303. [In Chinese]
  6. Han Mei 韩梅, “Ying jiemi dang’an baoguang ‘liu si’ siwang renshu: shiti duiji zai dixiatongdao 英解密档案曝光“六四”死亡人数:尸体堆积在地下通道 [“UK Declassifies Files on Casualties at Tiananmen; Bodies Stored Underground in Heaps”], Sound of Hope Radio,December 20, 2017, http://www.soundofhope.org/gb/2017/12/20/n1378413.html. [In Chinese]
  7. “Self-Immolation Hoax on Tiananmen Square,” Minghui.org,http://en.minghui.org/cc/88/.
  8. “Zongshu: Chuangxinjizhi qianghua peiyang – goujian gaosuzhi xuanchuanwenhuaduiwu” 综述:创新机制强化培养 构建高素质宣传文化队伍 [“General Overview: Intensify the Fostering of a Mechanism for Innovation, Construct a High-Grade Propaganda Cultural Team”], Xinhua News Network,September 28, 2011, http://www.gov.cn/jrzg/2011-09/28/content_1958774.htm. [In Chinese]
  9. Matthew Vadum, “Journalistic Treachery,” Canada Free Press,July 1, 2015, https://canadafreepress.com/article/journalistic-treachery.
  10. Marco Carynnyk, “The New York Times and the Great Famine,” Ukrainian Weekly,vol. LI, no. 37, published September 11, 1983, accessed April 26, 2020, http://www.ukrweekly.com/old/archive/1983/378320.shtml.
  11. Walter Duranty, as quoted in Robert Conquest, The Harvest of Sorrow: Soviet Collectivization and the Terror-Famine(New York: Oxford University Press, 1986), 319.
  12. Robert Conquest, as quoted in Arnold Beichman, “Pulitzer-Winning Lies,” The Weekly Standard,June 12, 2003, https://www.washingtonexaminer.com/weekly-standard/pulitzer-winning-lies.
  13. Ronald Radosh and Allis Radosh, Red Star Over Hollywood: The Film Colony’s Long Romance With the Left(San Francisco: Encounter Books, 2005), 80.
  14. Ibid., 105.
  15. Mao Zedong, as quoted in Edgar Snow, Random Notes on Red China, 1936–۱۹۴۵(Montana: Literary Licensing, LLC, 2011).
  16. Ruth Price, The Lives of Agnes Smedley(New York: Oxford University Press, 2004), 5–۹.
  17. Art Swift, “Six in 10 in US See Partisan Bias in News Media,” Gallup,April 5, 2017, https://news.gallup.com/poll/207794/six-partisan-bias-news-media.aspx.
  18. Tim Groseclose, Left Turn: How Liberal Media Bias Distorts the American Mind(New York: St. Martin’s Press, 2011).
  19. Ibid., 111–۱۲۲.
  20. Chris Cillizza, “Just 7 Percent of Journalists Are Republicans. That’s Far Fewer than Even a Decade Ago,” The Washington Post,May 6, 2014, https://www.washingtonpost.com/news/the-fix/wp/2014/05/06/just-7-percent-of-journalists-are-republicans-thats-far-less-than-even-a-decade-ago/?noredirect=on&utm_term=.3d0109901e1e.
  21. “۲۰۱۶ General Election Editorial Endorsements by Major Newspapers,” The American Presidency Project,last updated November 8, 2016, http://www.presidency.ucsb.edu/data/2016_newspaper_endorsements.php.
  22. Lydia Saad, “US Conservatives Outnumber Liberals by Narrowing Margin,” Gallup,January 3, 2017, https://news.gallup.com/poll/201152/conservative-liberal-gap-continues-narrow-tuesday.aspx.
  23. Ben Shapiro, Primetime Propaganda: The True Hollywood Story of How the Left Took Over Your TV(New York: Broadside Books, 2012), 55–۸۵.
  24. Ibid., 161–۲۲۳.
  25. Ibid., 55–۸۵.
  26. Ronald Farrar,A Creed for My Profession: Walter Williams, Journalist to the World(Missouri: University of Missouri, 1999).
  27. S. Robert Lichter et. al., The Media Elite: America’s New Powerbrokers(Castle Rock, CO: Adler Publishing Co., 1986).
  28. Jim Kuypers, Partisan Journalism: A History of Media Bias in the United States(Lanham, MD: Rowman & Littlefield, 2013).
  29. Bernard Goldberg, “On Media Bias, Network Stars Are Rather Clueless,” The Wall Street Journal,May 24, 2001, https://www.wsj.com/articles/SB990662606943995140.
  30. Tim Groseclose and Jeff Milyo, “A Measure of Media Bias,” The Quarterly Journal of Economics۱۲۰, no. 4 (November 2005), 1205.
  31. Bernard Cohen, as quoted in Maxwell E. McCombs and Donald L. Shaw, “The Agenda-Setting Function of Mass Media,” The Public Opinion Quarterly۳۶, no. 2 (Summer 1972): 177.
  32. Newt Gingrich, “China’s Embrace of Marxism Is Bad News for Its People,” Fox News,June 2, 2018, http://www.foxnews.com/opinion/2018/06/02/newt-gingrich-chinas-embrace-marxism-is-bad-news-for-its-people.html.
  33. Patricia Cohen, “Liberal Views Dominate Footlights,” The New York Times,October 14, 2008, https://www.nytimes.com/2008/10/15/theater/15thea.html.
  34. Groseclose, Left Turn,ix.
  35. John Belton, American Cinema/American Culture,۲nd Edition (New York: McGraw-Hill Publishing Company, 2004), chap. 14.
  36. “Hollywood: The Shock of Freedom in Films,” Time,Dec. 8, 1967, http://content.time.com/time/magazine/article/0,9171,844256,00.html.
  37. Todd Gitlin, The Whole World Is Watching: Mass Media in the Making and Unmaking of the New Left(Berkeley, CA: University of California Press, 2003), 199.
  38. Steven Ross, Hollywood Left and Right: How Movie Stars Shaped American Politics(New York: Oxford University Press, 2011), 322.
  39. Ibid., 338.
  40. Ibid., 338–۳۹.
  41. Ibid., 352.
  42. Ashley Haygood, “The Climb of Controversial Film Content,” (master’s thesis, Liberty University, May 2007), accessed October 5, 2018, https://digitalcommons.liberty.edu/cgi/viewcontent.cgi?&httpsredir=1&article=1007&context=masters&sei-re.
  43. Dennis Hopper, as quoted in Peter Biskind, Easy Riders, Raging Bulls: How the Sex-Drugs-and-Rock ‘n’ Roll Generation Saved Hollywood(New York: Simon and Schuster, 1999), 74.
  44. Victor Cline, “How the Mass Media Affects Our Values and Behavior,” Issues in Religion and Psychotherapy۱, no. 1 (October 1, 1975), https://scholarsarchive.byu.edu/cgi/viewcontent.cgi?article=1004&context=irp.
  45. Michael Medved, Hollywood vs. America(New York: Harper Perennial, 1993), 4.
  46. “The Media Assault on American Values,” Media Research Center,accessed April 26, 2020, https://www.mrc.org/special-reports/media-assault-american-values.
  47. Shapiro, Primetime Propaganda.
  48. Jane Anderson, “The Impact of Media Use and Screen Time on Children, Adolescents, and Families,” American College of Pediatricians,November 2016, https://www.acpeds.org/wordpress/wp-content/uploads/11.9.16-The-Impact-of-Media-Use-and-Screen-Time-on-Children-updated-with-ref-64.pdf.
  49. Jane Brown, as quoted in Marc Silver, “Sex and Violence on TV,” Congressional Record Online۱۴۱, no. 146 (September 19, 1995): S 13810-13812, https://www.gpo.gov/fdsys/pkg/CREC-1995-09-19/html/CREC-1995-09-19-pt1-PgS13810.htm.
  50. Shapiro, Primetime Propaganda.
  51. Libby Copeland, “MTV’s Provocative ‘Undressed’: Is It Rotten to the (Soft) Core?” Los Angeles Times,February 12, 2001, http://articles.latimes.com/2001/feb/12/entertainment/ca-24264.
  52. Rich Noyes, “TV vs. Trump in 2018: Lots of Russia, and 91% Negative Coverage (Again!),” NewsBusters,March 6, 2018, https://www.newsbusters.org/blogs/nb/rich-noyes/2018/03/06/tv-vs-trump-2018-lots-russia-and-91-negative-coverage.
  53. Robert Mueller III, “Report on the Investigation Into Russian Interference in the 2016 Presidential Election,” Department of Justice, March 2019, https://www.justice.gov/storage/report.pdf.
  54. Julia Manchester, “Trump: ABC Should Have Fired ‘Fraudster’ Brian Ross,” The Hill,December 8, 2017, http://thehill.com/homenews/administration/364061-trump-abc-should-have-fired-fraudster-brian-ross.
  55. Samantha Schmidt and Kristine Phillips, “The Crying Honduran Girl on the Cover of Time Was Not Separated From Her Mother,” The Washington Post,June 22, 2018, https://www.washingtonpost.com/news/morning-mix/wp/2018/06/22/the-crying-honduran-girl-on-the-cover-of-time-was-not-separated-from-her-mother-father-says/?noredirect=on&utm_term=.bd08dbdaf5bc.
  56. “‘Fake News’ Threat to Media; Editorial Decisions, Outside Actors at Fault,” Monmouth University Polling Institute,April 2, 2018, https://www.monmouth.edu/polling-institute/reports/monmouthpoll_us_040218/.
  57. Art Swift, “Americans’ Trust in Mass Media Sinks to New Low,” Gallup,September 14, 2016, https://news.gallup.com/poll/195542/americans-trust-mass-media-sinks-new-low.aspx.
  58. Polina Marinova, “New LA Times Owner Tells Readers: ‘Fake News Is the Cancer of Our Times,’” Fortune,June 18, 2018, https://fortune.com/2018/06/18/los-angeles-times-owner.

[۱] – Joseph Pulitzer

[۲] – John Scott

[۳] – Richard Lauterbach

[۴] – Stephen Laird

[۵] – Whittaker Chambers

[۶] – Walter Duranty

[۷] – Jay Lovestone

[۸] – Joseph Alsop

[۹] – Robert Conquest

[۱۰] – Willi Münzenberg

[۱۱] – Edgar Snow

[۱۲] – Agnes Smedley

[۱۳] – Anna Louise Strong

[۱۴] – Tim Groseclose

[۱۵] – Ben Shapiro

[۱۶] – Walter Williams

[۱۷] – Samuel Robert Lichter

[۱۸] – Jim A. Kuypers

[۱۹] – Bernard Goldberg

[۲۰] – Bernard Cohen

[۲۱] – Newt Gingrich

[۲۲] – Hays Code

[۲۳] – Rotten Tomatoes

[۲۴] – Nguyễn Văn Trỗi

[۲۵] – Restricted-Under 17

[۲۶] – Victor B. Cline

[۲۷] – Michael Medved

اخبار بیشتر

عضویت در خبرنامه اپک تایمز فارسی