هوش هیجانی به معنی «داشتن ظرفیتی برای شناخت احساسات و هیجان های خود و دیگران و استفاده از این هیجانها به بهترین نحو برای برقراری ارتباط با خود و دیگران است». با تقویت این هوش در کودکان میتوانیم به کودکان کمک کنیم تا مسئولیت احساسات و هیجانهای خود را بپذیرند و به جای آنکه دیگران را موجب ایجاد احساسات خود بدانند، خود را منبع ایجاد آن احساسات بدانند. به طور مثال به جای آنکه بگویند شما موجب خوشحالی من شدید میگویند در رابطه با این موضوع، من احساس خوشحالی میکنم.
با تقویت این هوش به کودکان کمک میکنیم تا یاد بگیرند در مقابل احساسات خود حق انتخاب داشته باشند و با تقویت مهارت های کلامی و یا غیر کلامی بتوانند بر هیجانات خود تسل پیدا کنند. آنان مسئولیت پذیرتر شده و اجتماعی تر میشوند و در عین حال شادتر و سالمتر زندگی خواهند نمود. کودکانی که این هوش را تقویت کردند کمتر دچار انحرافات اخلاقی شده، موارد خطرناک را تشخیص داده و عکس العمل مناسب از خود نشان میدهند. علاوه بر آن، نسبت به احساسات خود و دیگران آگاهی پیدا کرده و نیازهای دیگران را درک کرده و بخوبی با آنان همدلی، کمک و همکاری میکنند، هیجانهای خود را بخوبی بیان می کنند، کمتر رفتار خشونت آمیز دارند وشنوندههای خوبی میشوند. آنان تحمل مشکلات را بیشتر از سایر کودکان دارند و در حل مشکلات بهتر عمل نموده و در باره اطرافیان خود احساس خوبی دارند.
از این رو، والدین میبایستی با احساسات و هیجان های کودکان آشنا شده و کمک کنند تا کودکانشان هیجانات و احساسات خود را شناخته و بخوبی در شرایط مختلف نام گذاری کنند، مثلا وقتی کودک میگوید من دوستم سعید را دوست ندارم به او میگویید شما از دوستت سعید الان عصبانی هستید. درواقع رابطه مناسب والدین با کودک و تعامل و گفت و شنود با وی که بتواند براحتی احساساتش را بیان نموده، آنها را بشناسد و بخوبی با آن روبرو بشود، یکی از راه کاری مناسب افزایش هوش هیجانی است و بدین وسیله مهارت های اجتماعی کودک نیز افزایش مییابد.
والدین میبایست به کودکان بیاموزند که چگونه مشکلاتشان را حل کنند. البته زمانی که کودکان احساس کنند از سوی دیگران درک میشوند، راحتتر میتوانند مشکلاتشان را قبول و همچنین حل کنند؛ گرچه زمانهایی هست که آنها برای این کار، به کمک والدین خود نیز نیاز دارند؛ در این مورد بهتر است که صبر کنید تا آنها، خودشان برای حل مشکلات، سراغتان بیایند و کمک بخواهند. به یاد داشته باشید هر چه کودکان با ناکامی بیشتری روبرو شوند ولی بجای خشم و یا فرار، نحوه رویارویی با آنها را بیاموزند و بکار ببرند، در آینده آنان موفقتر خواهند بود.
والدین میبایست نحوه کسب آرامش را به کودکان خود بیاموزند. از این رو تلاش کنید اضطراب خودتان را کاهش دهید. «هری استاک سالیوان»، نظریهای مبنی بر به ارث بردن اضطراب از والدین را ارایه کرده است. تحقیقات نشان میدهد که تماس لمسی والدین، صدا و حتی حرکات آنها میتواند اضطراب نوزاد را کاهش یا افزایش دهد. پس به کودکتان آموزش دهید احساسات خودش ار در طی روز بنویسد، گاه به گاه آنها را در آغوش بگیرید، نحوه تنظیم تنفس را به آنان بیاموزید، نحوه خالی کردن ذهن از افکار با انجام مراقبه و همچنین تمرینات ریلکسیشن ذهنی و جسمی را به آنان آموزش دهید.
جو و محیط خانوادگی نمیبایستی مستبدانه باشد بلکه کودک میبایست بتواند احساسات خود را در محیطی گرم و بدون آنکه ترس از تحقیر یا سرزنش داشته باشد بیان کند و در آن مورد با والدین خود گفتگو کند. از این رو، والدین خود میبایست در مورد انواع احساسات و هیجانات آگاهی کافی داشته باشند و هیجاناتی همچون شادی و غم، شجاعت و ترس، صبر و بی حوصلگی، عشق و تنفر و… با بخوبی بشناسند و راهکارهای روبرو شدن و کاهش هیجانات منفی را نیز بدانند و در کودکانشان کاهش دهند.
تایید کنید
احساسات فرزندتان را بپذیرید و آن را تایید کنید. به او بگویید که نمیتواند احساساتش را انتخاب کند، اما باید یاد بگیرد که با آن احساسات، چه کار کند و چگونه آنها را بروز دهد.
- با کودکتان همدردی کنید و به او یاد بدهید تا احساساتش را نشان دهد و آنها را مدیریت کند. با او همدردی کنید. زمانی که برای احساس ناراحتی یا عصبانیت فرزند خود، نمیتوانید کاری انجام دهید، بهترین کار، همدردی با اوست. انسانها، وقتی بدانند کسی هست که آنها را درک کند، راحتتر، با مشکلات احساسی خود، کنار میآیند. همدردی کردن، به کودک کمک میکند که متوجه شود زندگی، احساسی خطرناک یا شرمآور نیست و همه، در زندگیشان، با احساسات مختلف، درگیر هستند. همچنین او، همدردی کردن با دیگران را یاد میگیرد. شما میتوانید از این جملهها هم کمک بگیرید: «میدانم که سخت است بازی کردن را تمام کنی و بیایی با هم شام بخوریم، اما الان، زمان شام خوردن است».
تحقیر نکنید
به او اجازه دهید احساساتش را بیان کند. بهجای نادیده گرفتن یا تحقیر کردن احساسات فرزندتان، به او اجازه دهید آنها را بیان کند؛ برای مثال، به او نگویید «یک زخم به این کوچکی که درد ندارد». با او، طوری رفتار کنید که بتواند احساساتش را برایتان بازگو کند. نادیده گرفتن خشم و ناراحتی او، سبب نمیشود آنها را فراموش کند، بلکه باعث میشود احساساتش را درون خود بریزد. این احساسات، نابود نمیشوند و دنبال راهی برای بروز میگردند و ممکن است خود را بهصورت کابوس نشان دهند.
* دکتر معصومه خسروی دارای دکترای تخصصی در روانشناسی تربیتی، استادیار دانشگاه، با ۱۵ سال سابقه تدریس، تحقیق، تالیف و مشاوره در زمینه های تربیتی و آموزشی