Search
Asset 2

نگاهی به فیلم «نبودن»؛ روایت پسران از کارنامه چپ‌گرایی پدر

فیلم سینمایی «نبودن» به نویسندگی و کارگردانی علی مصفا، محصولی متفاوت از سینمای ایران است، فیلمی که با نگاهی نقادانه چهره‌ای متفاوت از مبارزات کمونیستی را به تصویر می‌کشد.
علی مصفا (Social Media)

فیلم سینمایی «نبودن» به نویسندگی و کارگردانی علی مصفا، محصولی متفاوت از سینمای ایران است، فیلمی که با نگاهی نقادانه چهره‌ای متفاوت از مبارزات کمونیستی را به تصویر می‌کشد.

علی مصفا در این فیلم، داستان مردی به نام روزبه را روایت می‌کند که تن به سفری پر ماجرا می‌دهد و از تهران به پراگ می‌رود تا زندگینامه پدر «قهرمانش» در ۵۰ سال گذشته را بنویسد، پدری که بیشتر عمر فعالیت‌های کمونیستی‌اش را در پراگ گذرانده است. اما زمانی که به کشور چک می‌رسد، با مردمی روبرو می‌شود که هنوز روزگار پر از وحشت دوره کمونیسم را به یاد دارند و با نفرت از کمونیست‌های آن دوره یاد می‌کنند.

(vigiato.net)

دو برادر دو نگاه متفاوت

در دوره جنگ سرد، کشور چک یکی از پایگاه‌های مهم کمونیسم در اروپای شرقی بود. این فیلم شرح دو روایت از دو برادر ناتنی از یک پدر کمونیست است که اولی از ایران آمده است و مشتاقانه به دنبال یافتن تکه‌پاره‌های خاطرات و پازل‌های زندگی پدرش در دوره جنگ سرد است. اما در ابتدای فیلم، یکی از شخصیت‌های فیلم با بررسی اسناد گذشته می‌گوید: «پدر قهرمان تو، کابوس وحشتناک دیگران بود.» این سخن برای روزبه تکان‌دهنده است.

برادر دوم که در پراگ زندگی می‌کند، اما روایت متفاوتی از پدر مشترکشان دارد. هر دو برادر با وجود نگاه‌های متفاوت به زندگی پدرشان، سنگینی بار گذشته پدرشان را روی شانه‌هایشان احساس می‌کنند.

علی مصفا، در مصاحبه‌هایش درباره این فیلم می‌گوید که فیلمنامه «نبودن» را در طول سه سال نوشته است و با سرمایه اندک و با یک تیم کوچک در پراگ این فیلم را ساخته است و این فیلم با بی‌مهری‌هایی روبرو شده است و برای اکران این فیلم با مشکلات متعددی مواجه بوده است.

به گفته او، این فیلم در فستیوال‌های خارجی اقبال چندانی نداشت و فقط فیلمنامه در چند فستیوال جایزه گرفت. «من می‌خواستم در ایران اکران شود، ولی اجازه ندادند و شرطشان این بود که خیلی صحنه‌های فیلم حذف شود و من قبول نکردم. آخرش با حداقل تغییر ممکن راضی شدم که یک اسم را حذف کنند و فیلم بدون دستکاری منتشر شود.»

او درباره نقدهای حکومتی بر فیلمش گفت: «ایرادات محتوایی می‌گرفتند و استنباط‌های آخرالزمانی داشتند. چیزهای عجیبی می‌گفتند که من نمی‌فهمم.»

(vigiato.net)

روایت‌های واقعی فیلم

این فیلم در سال ۲۰۲۱ ساخته شد، اما بیش از یکسال طول کشید تا پروانه نمایش از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بگیرد.

علی مصفا درباره چگونگی انطباق روایت‌هایش با واقعیت‌ها گفت که او در جریان تحقیقاتش برای فیلم، با روایت‌های واقعی درباره آن دوره مواجه شده است که در داستان فیلمش آورده است. همچنین او در پراگ با مردی به نام تربتی مواجه می‌شود که خاطرات شنیدنی درباره آن دوره داشت.

به گفته مصفا «او در سرقت حزب توده از بانک ملی نقش کلیدی داشت و خود را همرزم خسرو روزبه یکی از اعضای نظامی حزب توده معرفی کرد که برای مدتی همراه با او زندگی مخفیانه در ایران داشت و بعد به مسکو و چکسلواکی آمد. او خاطرات جالبی داشت. وقتی من به دیدنش می‌رفتم، در ایستگاه قطار قبل از اینکه سلام کند، به من گفت: کمونیسم شکست نخورد، استالینیسم شکست خورد.»

مصفا در نگارش فیلمنامه‌اش از روایت‌های این فرد نیز استفاده کرده است.

در فیلم، روزبه بعد از تحقیقاتی که درباره گذشته پدرش انجام می‌دهد، چهره قهرمانی که از پدرش در ذهن داشت، آرام آرام رنگ می‌بازد، چراکه متوجه می‌شود پدر شاعر مبارزش، برای پلیس مخفی حزب کمونیست چک کار می‌کرد و به قول برادر ناتنی‌اش ولادیمیر «گذشته پدر تو، آینده خیلی‌ها را نابود کرد، پس گور پدر تو.»

(vigiato.net)

معمای دجال یا آرمیلوس

در بخشی از فیلم، روزبه به دفتر یادداشتی از ولادیمیر دسترسی پیدا می‌کند که در آن، او تصویری از مردی با یک چشم را ترسیم کرده است. همکار مشترک پدر او و ولادیمیر به روزبه می‌گوید که ولادیمیر پدر او را دجال می‌نامید. بعدها رفقای قدیمی پدرش نیز به روزبه می‌گویند که لقب پدر او دجال بود و متقابلا پدر روزبه نیز دو رفیق کمونیستش را آرمیلوس یعنی ضدمسیح نامید. این نام مستعار در پرونده پلیس مخفی چک نیز آمده بود که اشاره به یکی از اعضای کمیته حزب می‌کرد که علیه فعالان فرهنگی و اجتماعی در چک جاسوسی و پرونده‌سازی می‌کرد. در این قسمت از فیلم روزبه وقتی سوابق پلیس را مطالعه می‌کند، در کافه‌ای روبروی کلیسا نشسته است و ناگهان تندیس مسیح به صلیب کشیده شده را می‌بیند. این قسمت ذهن مخاطب را به یاد قربانیان سیستم‎های مخوف امنیتی کمونیست‌ها می‌اندازد که افراد را از هر قشر و طبقه اجتماعی بازداشت و به جوخه اعدام می‌سپردند.

رسانه‌های چک درباره دوران کمونیسم نوشته‌اند که در دهه ۱۹۵۰، حزب کمونیست که حکومت را در دست داشت، محاکمه‌های نمایشی و انقلابی ترتیب می‌داد و ده‌ها هزار نفر را در همین محاکمه‌ها به اعدام محکوم کرد. موضوعی که بذر کینه و نفرت را در جامعه آن زمان چک کاشت. نفرتی که در سکانس مردی در کافه یا افسر زنی که مامور تحقیق درباره امکان خودکشی برادر ناتنی روزبه است، خود را نشان می‌دهد که همه آن‌ها از گذشته کمونیستی پدرانشان دل خوشی ندارند و این بیزاری را پنهان نمی‌کنند.

(vigiato.net)

بقایای کمونیسم و اعضای بدن

فیلمنامه‌نویس با ظرافت خاص خود نشان می‌دهد که با وجود بیزاری اجتماعی از کمونیسم و چپ در چک، هنوز سیستم اداری و دولتی چک بقایایی از کمونیسم را در خود دارد. بخصوص در سکانس‌های آخر فیلم، وقتی برادر ناتنی روزبه به کما رفته است و دیگر امیدی به زندگی‌اش نیست. بیمارستان برای نفع خود درصدد است که هر چه سریعتر اعضای حیاتی بدن بیمار را از بدنش خارج کند، تا بتواند در روند پیوند اعضا از آن استفاده کند، به همین خاطر بدون اجازه روزبه که تنها عضو خانواده ولادیمیر به شمار می‌رود، اقدام به برداشت اعضای بدن می‌کند. در این سکانس در حالی که پزشکان مشغول جراحی برای برداشتن اعضای بدن ولادیمیر هستند، بریده‌های خاطرات کودکی او نیز به نمایش در می‌آید و این‌گونه یک زندگی بر روی تخت بیمارستان به پایان می‌رسد، درحالی‌که روزبه نیز به پایان سفرش نزدیک شده است.

علی مصفا در مصاحبه اخیرش با مجله اندیشه پویا در پاسخ به این سوال که «آیا فکر نمی‌کردید این روایت، یعنی روایت این‌که شاعر چپ و شهیر و جانبازِ روز بیست‌وهشتم مرداد، همکار پلیس مخفی بوده، ممکن است واکنش منفی طیف‌هایی را در فضای فرهنگی و روشنفکری ایران ایجاد کند؟ و کسانی شما را متهم کنند که کمونیست‌های مبارز پیش از انقلاب را ضدقهرمان تصویر کرده‌اید؟» گفت: «من اصلاً فکرش را هم نمی‌کردم که چنین برداشتی به شکل مشخص از دل فیلم دربیاید و مخاطب این‌قدر روی آن تمرکز کند. ولی ابایی هم از این برداشت نداشتم. احساس می‌کردم حق‌شان است که چنین داوری شوند.»

او افزود: «خیلی از افرادی که من با آن‌ها معاشرت دارم قبلاً باورهای این‌چنینی داشته‌اند، فقط چپ هم نه، کلاً روشنفکر و انقلابی، اما امروز قضاوتی مشابه با قضاوت من درباره‌ گذشته دارند. با این حال کسانی هم هستند که برداشتی مشابه آنچه گفتید از فیلم کرده‌اند و عصبانی شده‌اند یا رنجیده‌اند. می‌توانم به آن‌ها بگویم که عصبانیت و رنجش‌شان به خاطر این است که هنوز نتوانسته‌اند با گذشته‌‌شان کنار بیایند و تحلیل درستی از آن داشته باشند. اما با آن‌ها همدلی ندارم. چیزی که این آدم‌ها را اذیت می‌کند این است که پدر یا عزیزشان زیر سؤال برود. در ذهنش یک قهرمان از عزیزش ساخته‌ اما ناگهان به او گفته می‌شود او چندان هم قهرمان نبوده. این‌ها نسلی هستند که دوست ندارند احساس کنند تلاش‌ها و تکاپوهای‌شان نه‌تنها بیهوده که مخرب هم بوده است.»

(vigiato.net)

نگاه تجدیدنظرطلبانه به تاریخ

این فیلم مورد توجه مخاطبان ایرانی نیز قرار گرفته است. برخی از کاربران در شبکه اجتماعی ایکس «شجاعت» علی مصفا را در نقد کارنامه چپ ستوده‌اند و برخی نیز از این فیلم و پیام‌هایش انتقاد کرده‌اند.

علی ملیحی، روزنامه‌نگار در صفحه ایکس نوشته است: «فیلم «نبودن» ساخته علی مصفا را دیدم و به واقع از شجاعت او در حمله‌ صریح به کارنامه‌ی روشنفکران کمونیست ایرانی یکه خوردم. فیلم مصفا را باید یک اتفاق در سینمای مستقل ایران دانست که تا همین چند سال قبل و ای بسا تا امروز هر نوع تلاش برای نگاه تجدیدنظرطلبانه به تاریخ مبارزه در ایران در آن دشوار و همراه با موجی از تهمت بوده و هست.»

مهرناز زرین‌فر، دیگر کاربر ایکس نوشته است که شجاعت زیادی نیاز ندارد، انتقاد از کسانی که نیمی از آن‌ها را جمهوری اسلامی اعدام کرده و نیمی دیگر از آن‌ها در تبعید هستند.

به نوشته ملیحی، «استیلای هشتاد ساله تفکرات کمونیستی در روشنفکری ایران چنان بوده و هست که دجال نامیدن روشنفکر کمونیست همچنان شجاعت است.»

در سال‌های اخیر در حوزه نشر و پخش تولیدات سینمایی و کتاب، آثار مختلفی درباره نقد کارنامه چپ ایران منتشر شده است. فیلم سینمایی «نبودن» که در یکسال اخیر اجازه پخش خانگی در ایران گرفت، یکی از این آثار است.

اخبار بیشتر

عضویت در خبرنامه اپک تایمز فارسی