Search
Asset 2

تحلیل: جنگ موزاییکی چین

جنگ موزائیکی آمریکا، که سامانه‌های توزیع‌شده، ترکیب‌پذیر و تصمیم‌گیری مبتنی بر هوش مصنوعی را در اولویت دارد، با جنگ چین با سیاست تخریب سیستم، که بر زمین‌گیر کردن سامانه‌های دشمن از طریق اختلالات دامنه‌دار تمرکز دارد، در تضاد کامل است.
یک ماهیگیر درحال قایقرانی در بندری در جزیره پینگتان، در مقابل تایوان، در استان فوجیان در جنوب شرقی چین، ۹ آوریل ۲۰۲۳. (Greg Baker/AFP via Getty Images)

نویسنده: متیو پی. آرسنو، دکترای علوم سیاسی

احتمال درگیری آمریکا و چین بر سر تایوان، محور اصلی راهبرد نظامی معاصر بوده است. هردو کشور رویکرد متفاوتی در قبال جنگ مدرن اتخاذ کرده‌اند که بر نوآوری، انعطاف‌پذیری و بهره‌‌برداری از فناوری برای دستیابی به مزایای عملیاتی تأکید دارد. جنگ موزائیکی آمریکا، که سامانه‌های توزیع‌شده، ترکیب‌پذیر و تصمیم‌گیری مبتنی بر هوش مصنوعی را در اولویت دارد، با جنگ چین با سیاست تخریب سیستم، که بر زمین‌گیر کردن سامانه‌های دشمن از طریق اختلالات دامنه‌دار تمرکز دارد، در تضاد کامل است.

اگر این درگیری رنگ حقیقت به خود بگیرد، این دو راهبرد به‌طور حتم در تقابل با یکدیگر قرار می‌گیرند و میدان نبرد پیچیده و پیش‌بینی‌ناپذیری می‌سازند که براساس فلسفه‌های نظامی متفاوت شکل می‌گیرد.

جنگ موزاییکی اساساً با انعطاف‌پذیری سروکار دارد. این جنگ براساس یک ساختار نظامی تفکیک‌شده- که از یگان‌های کوچک‌تر و تخصصی‌تر تشکیل شده- شکل می‌گیرد که به‌طور مستقل یا به‌عنوان بخشی از یک سیستم بزرگ‌تر عمل می‌کنند. این یگان‌ها به واسطه سامانه‌های ارتباطی و هوش مصنوعی پیشرفته به هم متصل شده و امکان پیکربندی مجدد و سریع برمبنای نیازهای میدان نبرد را فراهم می‌کنند. جنگ موزائیکی با تمرکززدایی از فرایند تصمیم‌گیری، به دنبال سرعت بخشیدن به روند عملیات، پیشی گرفتن از دشمنان و غلبه بر ساختارهای فرماندهی سنتی است. این راهبرد جهت بهره‌برداری از برتری فناوری و اطمینان از انعطاف‌پذیری نیروهای آمریکا در قبال حملات متمرکز دشمن طراحی شده است.

براساس تعریف ارتش آزادی‌بخش خلق، جنگ تخریب سیستم چین براساس این باور شکل گرفته که جنگ مدرن به منزله تقابل سامانه‌های عملیاتی است و با نیروهای منفرد سروکار ندارد. هدف ارتش آزادی‌بخش خلق این است که نه از طریق نابودی نیروهای دشمن، که با فلج کردن ظرفیت آن‌ها به‌عنوان یک سامانه یکپارچه به پیروزی برسد. این کار با هدف گرفتن اطلاعات حیاتی، فرماندهی و کنترل، و سامانه‌های عملیاتی دشمن از طریق ترکیب حملات مقابله‌جویانه، حملات سایبری، جنگ الکترونیک و دیگر اقدامات مخرب انجام می‌گیرد. جنگ تخریب سیستم برای نابودی ساختارهای به‌هم‌پیوسته‌ای طراحی شده که به دشمنان اجازه می‌دهند با یکدیگر هماهنگ شوند و دست به عملیات بزنند اما نتوانند پاسخ مؤثری بدهند.

در جنگ بالقوه بر سر تایوان، این راهبردها در سطوح مختلف با هم تلاقی پیدا می‌کنند. ماهیت غیرمتمرکز جنگ موزائیکی می‌تواند تمرکز ارتش آزادی‌بخش خلق بر هدف گرفتن سامانه‌های متمرکز را به چالش بکشد.

جنگ موزاییکی به‌طور هدفمند نقاط شکست منفرد را به حداقل می‌رساند و ظرفیت عملیاتی را در قالب یگان‌های بیشتر و کوچک‌تر گسترش می‌دهد. این راهبرد کار ارتش آزادی‌بخش خلق را در زمین‌گیر کردن سیستم- که بر آن تمرکز دارد- دشوارتر می‌کند. با این‌حال، اتکای جنگ موزاییکی به سامانه‌های ارتباطی و اطلاعاتی پیشرفته به شکل‌گیری نقاط ضعفی می‌انجامد که با نقاط قوت ارتش آزادی‌بخش خلق در جنگ سایبری و الکترونیکی مطابقت دارد. ظرفیت ارتش آزادی‌بخش خلق در برهم زدن یا فلج کردن این سامانه‌ها می‌تواند اثربخشی جنگ موزائیکی را بشدت مختل کند و درعمل باعث شود که نیروهای آمریکایی در یک محیط اطلاعاتی نازل دست به عملیات بزنند.

ادغام هوش مصنوعی و یادگیری ماشین در جنگ موزائیکی از یک پویایی حیاتی دیگر حکایت دارد. سامانه‌های هوش مصنوعی امکان تصمیم‌گیری سریع و انعطاف‌پذیری نیروها را فراهم می‌کنند، اما اهداف ارزشمندی برای ارتش آزادی‌بخش خلق محسوب می‌شوند.

حملات سایبری که برای نفوذ، غیرفعال‌سازی یا فریب دادن سامانه‌های هوش مصنوعی طراحی شده‌اند، می‌توانند مزایای جنگ موزائیکی را خنثی کنند. برای نمونه، ارتش آزادی‌بخش خلق با حمله به شبکه‌های اطلاعاتی یا تزریق اطلاعات نادرست می‌تواند آگاهی موقعیتی و انسجام عملیاتی نیروهای آمریکایی را به مخاطره بیندازد. این اقدام با تمرکز ارتش آزادی‌بخش خلق بر دستیابی به «استیلای اطلاعاتی»، که سنگ بنای دکترین جنگ تخریب سیستم است، مطابقت دارد.

به همین ترتیب، اتکای ارتش آزادی‌بخش خلق به سامانه‌های عملیاتی یکپارچه برای جنگ موزائیکی فرصت ایجاد می‌کند. ماهیت چندپارچه و انطباق‌پذیر نیروهای موزاییکی به آمریکا اجازه می‌دهد که از شکاف‌های موجود در سامانه دفاعی ارتش آزادی‌بخش خلق استفاده کند. با استقرار یگان‌های کوچک و تخصصی که می‌توانند مؤلفه‌های حیاتی ساختار عملیاتی ارتش آزادی‌بخش خلق را هدف بگیرند، آمریکا می‌تواند ظرفیت ارتش آزادی‌بخش خلق برای حفظ یکپارچگی سیستم را مختل کند. این کار با حمله دقیق به گره‌های اصلی شبکه‌های ارتباطی، مراکز فرماندهی یا پایگاه‌های لجستیکی ارتش آزادی‌بخش خلق انجام می‌گیرد که به اتکای ارتش آزادی‌بخش خلق به هماهنگی متمرکز ضربه می‌زند.

یکی از میدان‌های جنگ کلیدی این‌دو راهبرد، احتمالاً طیف الکترومغناطیسی خواهد بود. هردو جنگ موزائیکی و جنگ تخریب سیستم تأکید قابل‌توجهی بر کنترل این حوزه دارند. برای آمریکا، تسلط بر طیف الکترومغناطیسی لازمه تداوم ارتباط و عملیات نیروهای موزاییکی است.

برای چین، مختل کردن ظرفیت الکترومغناطیسی آمریکا در اولویت است که با راهبرد جامع زمین‌گیر کردن سیستم‌ها مطابقت دارد. در این درگیری، عملیات جنگ الکترونیک از جمله ایجاد پارازیت، جعل و حملات ضدرادار نقش بسزایی در تعیین دست بالای طرفین خواهند داشت.

یکی دیگر از جوانب حیاتی تقابل این‌دو راهبرد، جنگ ترکیبی است. دامنه جنگ موزاییکی و جنگ تخریب سیستم از میدان‌های جنگ سنتی فراتر رفته و به فضای سایبری و حوزه‌های اطلاعاتی کشیده می‌شود. تأکید ارتش آزادی‌بخش خلق بر ادغام حملات سایبری و کارزارهای دروغ‌پراکنی با عملیات متعارف نظامی، اتکای جنگ موزائیکی به اطلاعات دقیق و لحظه‌ای را به چالش می‌کشد. در مقابل، ماهیت توزیع‌شده جنگ موزاییکی به نیروهای آمریکایی اجازه می‌دهد که اثربخشی عملیاتی خود را در محیط‌های اطلاعاتی چالش‌برانگیز یا نازل حفظ کنند که مانع بزرگی در برابر ترفندهای جنگ ترکیبی ارتش آزادی‌بخش خلق محسوب می‌شود.

بستر جغرافیایی و عملیاتی جنگ تایوان، شکل تعامل بین این‌دو راهبرد را تعیین می‌کند. نزدیکی تایوان به چین و ظرفیت بالای ارتش آزادی‌بخش خلق در ایجاد دسترسی‌ناپذیری/جلوگیری از دسترسی، از منظر تدارکات و قدرت‌نمایی به چین یک مزیت ذاتی می‌دهد.

با این‌حال، جنگ موزائیکی به آمریکا اجازه می‌دهد که انعطاف‌پذیری لازم را برای نفوذ به این سپر دفاعی به دست آورد. با استقرار نیروهای چندپارچه که خودشان را با شرایط متغیر میدان نبرد وفق می‌دهند، آمریکا می‌تواند مزیت جغرافیایی ارتش آزادی‌بخش خلق را به حداقل برساند و به عملیات خود در نقاط مورد مناقشه ادامه دهد.

درنهایت، جنگ آمریکا و چین بر سر تایوان محدودیت‌های جنگ موزاییکی و جنگ تخریب سیستم را محک می‌زند. تأکید جنگ موزاییکی بر سازگاری و تمرکززدایی، نقطه مقابل آسیب‌پذیری‌های متمرکزی است که جنگ تخریب سیستم از آن‌ها استفاده می‌کند، اما اتکای آن به فناوری‌های پیشرفته و سامانه‌های اطلاعاتی جزو نقاط ضعف این راهبرد محسوب می‌شود. در مقابل، جنگ تخریب سیستم در تقابل با سامانه‌های سنتی و متمرکز بسیار کارآمد است اما موفقیت آن در تقابل با راهبردهای توزیع‌شده و تطبیقی ​​مانند جنگ موزائیکی قطعی نیست.

نتیجه این تقابل احتمالاً به ظرفیت طرفین در بهره‌برداری از نقاط ضعف طرف مقابل و در عین‌حال کاهش نقاط ضعف خود بستگی دارد. این امر برای آمریکا مستلزم اطمینان از انعطاف‌پذیری و تعدیل نیروهای موزاییکی و مقابله با توانمندی‌های سایبری و جنگ الکترونیک ارتش آزادی‌بخش خلق است و برای چین مستلزم غلبه بر چالش‌های دشمن توزیع‌شده و تطبیقی و حفظ یکپارچگی و اثربخشی سامانه‌های عملیاتی خود خواهد بود. تعامل بین جنگ موزائیکی و جنگ تخریب سیستم نه‌تنها سمت‌و‌سوی درگیری را در این رقابتِ پرخطر تعیین می‌کند، بلکه اطلاعات مهمی در رابطه با آینده راهبرد نظامیِ قرن بیست‌و‌یکم در اختیار ما می‌گذارد.

درباره نویسنده: متیو پی. آرسنو دکترای علوم سیاسی دارد و روی مسائل خشونت سیاسی در دانشگاه، دولت و بخش خصوصی کار کرده است.

اخبار بیشتر

عضویت در خبرنامه اپک تایمز فارسی