نوشتۀ: مریم نیکپور
پس از گذشت چند روز از سالگرد چهل و چهار سالگی انقلاب اسلامی ایران، واکنشها به اتفاقات مربوط به این مناسبت تاریخی، همچنان ادامه دارد. انتشار تصویری از پرویز ثابتی، رئیس سابق امنیت داخلی ساواک در مراسم سخنرانی شاهزاده رضا پهلوی در لسآنجلس باعث شد که بار دیگر انتقادها به جناحها و اندیشههای چپ در ایران در شبکههای اجتماعی مورد توجه قرار گیرد. پرویز ثابتی از چهرههای امنیتی مخالف گروههای چپ در ایران بود.
اما بحث انتقاد و رویگردانی از حرکتهای چپ در بین افکار عمومی جامعه ایران بحث تازهای نیست. با بررسی شبکههای اجتماعی میتوان دید که کاربران ایرانی به انتقاد از کارنامه چهار دهه جمهوری اسلامی و نقش گروههای چپ در تحولات این دوره از تاریخ پرداختهاند. در این مقاله با استناد به مصاحبهها و نوشتههای صاحبنظران تلاش میشود تا به علل رویگردانی مردمی از گروههای چپ و جمهوری اسلامی پرداخته شود.
در این میان ماجرای انتشار تصویر پرویز ثابتی، مرد قدرتمند ساواک با واکنشهای زیادی همراه بوده است.
مرد مورد نفرت کمونیستها و اسلامگرایان افراطی
کاربران در شبکههای اجتماعی، تصاویر قدیمی از زندانیانی که در دوره فعالیت وی در بازداشت بودند، را همرسانی میکنند و میگویند که ساواک کسانی را دستگیر کرده بود که انقلاب ۵۷ را رقم زدند و بسیاری از آنها اکنون به عنوان مقامات جمهوری اسلامی در ایران حکومت میکنند.
در این تصاویر، نام و عکس سید علی خامنهای و دو برادرش، اکبر هاشمی رفسنجانی، سید محمد بهشتی، سید اسدالله لاجوردی، حسین شریعتمداری از مقامات جمهوری اسلامی، علی شریعتی، مریم و مسعود رجوی دو رهبر مجاهدین خلق نیز به چشم میخورند.
هواداران گروههای چپ و اعضای سابق چریکهای فدائی خلق نیز در مصاحبههای تلویزیونی و شبکههای اجتماعی خواستار محاکمه وی شدند.
به نظر میرسد که انتشار تصویر پرویز ثابتی بیش از گذشته عملکرد گروههای چپ در بیش از چهار دهه اخیر را مورد توجه افکار عمومی ایران قرار داده است. بخصوص اینکه وی در مصاحبههایش کمونیستها را بخاطر سازماندهی عملیاتهای مسلحانه، «تروریست» خوانده بود.
مهدی فتاپور از رهبران جنبش دانشجویی و سازمان چریکهای فدایی خلق در قبل از انقلاب ۵۷ در گفتگویی با بیبیسی اظهار داشت: «ساواک بیشترین فشار را بر روی (گروههای) چپ اعمال کرد و افرادی بودند که بخاطر داشتن کتاب بازداشت شده بودند. ساواک حتی از روحانیانی که علیه چپها صحبت میکردند، نیز حمایت میکرد…همینها زمینهساز انقلاب ۵۷ شد.»
عرفان قانعی فرد، نویسنده کتاب خاطرات پرویز ثابتی که به نام «در دامگه حادثه» منتشر شده است، در این گفتگو تصریح کرد: «ساواک فدائیان خلق و مجاهدین خلق را بازداشت میکرد که روی ترورها و بمبگذاریها کار میکردند. کتابهایی درباره مبارزات مسلحانه مینوشتند. در همان زمان مجاهدین خلق، ترور مستشاران انگلیسی را انجام دادند… و سرانجام انقلاب ۵۷ را رقم زدند که اساسش بر تروریسم است.»
خسرو نماد انقلاب ۵۷ یا «ارتجاع سرخ و سیاه»
هواداران چپ نیز از خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان از اعضای فدائیان خلق نام میبرند که در دوره ریاست پرویز ثابتی در اداره ساواک به اعدام محکوم شدند. او از شاعران کمونیستی بود که اتهام وی طرح ترور رضا پهلوی ولیعهد بود.
محمدرضا شاه پهلوی نیز از ارتجاع سرخ و سیاه و مبارزات مسلحانه این دو گروه در ایران سخن گفته بود. اشاره وی به همکاری کمونیستها و چپگرایان با اسلامگرایان افراطی بود.
مهدی تدینی، پژوهشگر تاریخ در کانال تلگرامی تاریخ اندیشی نوشته است: «انقلاب ۵۷ بدون ایدئولوژی هرگز به پیروزی نمیرسید. نقطۀ اوج آن ایدئولوژی را میتوان در سخنان گلسرخی دید؛ درست جایی که اسلام و مارکسیسم به شکلی بسیار تودهفهم و اسطورهپردازانه پیوند میخورد. همین ایدئولوژی اسطورهمحور و اسطورهپرور بود که نیروی مردمی عظیمی را ایجاد کرد و انقلاب را رقم زد.»
گلسرخی در جلسه دفاعیه خود امام اول شیعیان را اولین سوسیالیست جهان میخواند و میگوید: «من که یک مارکسیست- لنینیست هستم برای نخستین بار عدالت اجتماعی را در مکتب اسلام جستم و آنگاه به سوسیالیسم رسیدم… در یک جامعه مارکسیستی اسلام حقیقی به عنوان یک روبنا قابل توجیه است و ما نیز چنین اسلامی را اسلامی حسینی و اسلام مولا علی را تایید میکنیم.»
به نوشته تدینی، گلسرخی و دانشیان در نهایت از این دادگاه علنی استفاده میکنند تا به جای دفاع از خود، تندترین و رادیکالترین بیانیههای مارکسیستی و لنینیستی را علیه حکومت قرائت کنند. اما گلسرخی همزمان خود را در جایگاه حسین مینهد و طبعاً رقیبش را در جایگاه یزید. نکتۀ اصلی نیز در همینجاست! این همان «آمیزهای است که اکسیر انقلاب ۵۷» بود. اسطورههای دینی از ژرفای تاریخ با نظریۀ سیاسیِ مدرنِ مارکسیسم میآمیزد و ادبیاتی مبارزهجویانه را ایجاد میکند که نیروی انفجاری بیحدی داشت.
طبق ویدیویی که از سخنرانی وی و جریان بعد از دادگاه منتشر شده است، او در مقابل اصرار ماموران ساواک برای درخواست عفو و تجدیدنظر در اعدامش میگوید که وی عفو نمیخواهد و میخواهد بمیرد. موضوعی که برای مخاطبان، رفتاری غیرمعمول و سوال برانگیز است.
پاسخ این سوال را میتوان در نوشتهای از مهرک کمالی، استاد دانشگاه زبان و ادبیات فارسی پیدا کرد. وی بدون نام بردن از گلسرخی از دوره اول فعالیت فدائیان خلق برای بیبیسی نوشته است که «این گروه با استفاده از مبارزات مسلحانه تلاش میکردند که «فداکاری» و «قهرمانی» کنند. این گروه میپذیرفتند که از مردم جدا هستند اما فکر میکردند که با مبارزه (مسلحانه) موتور کوچکی را روشن میکنند که در آینده موتور بزرگ مردم را به حرکت درآورد. و همه اینها بر پایه تحلیلی بود که از نقش روشنفکر پیشاهنگ خلق داشتند. روشنفکر پیشاهنگ خلق، پیامبری بود که رسالت داشت فضای سنگین اختناق (به زعم خودشان) را با جنبش و شهادت خود، و نه برای پیروزی، بشکند.»
«سبیل پرپشت و موهای پریشان و اورکت و چند تا عکس چگوارا و استفاده از عباراتی چون بورژوا و زمزمه سرودهای چپ، یک فرد را تبدیل به یک چپی میکرد.» این را یکی از کاربران توییتر در توصیف روزهای قبل از انقلاب ۵۷ نوشته است. در ویدیوهایی که از روزهای انقلاب ۵۷ منتشر میشود؛ بسیاری از افرادی که برای انقلاب به خیابان ها آمدند؛ با این شیوه پوشش و چهره در خیابانهای تهران به چشم میخورند. به نظر میرسد که گروههای چپ در دوره منتهی به انقلاب موفق شده بودند تا بسیاری از جوانان را به سوی خود جلب کنند.
اکنون کاربران توییتر، تصاویر و سخنان گلسرخی و دیگر انقلابیهای بازداشت شده دهه پنجاه شمسی را با معترضان بازداشت شده به قتل مهسا امینی مقایسه میکنند. از جمله کاربری به نام آناهیتا میپرسد: آیا میتوان خسرو گلسرخی تروریست را با محمد حسینی مقایسه کرد؟ آیا محسن شکاری با خلخالی، حمید اشرف و رجوی و نواب صفوی مثل هم هستند؟ آنها مردم را میکشتند. سینما رکس را آتش میزدند و میگفتند: هدف وسیله را توجیه میکند..»
«روشنفکر دینی» و «تفکر رمانتیک انقلاب»
خسرو گلسرخی بعد از اعدام تا سالها بعد برای اولین نسل بعد از انقلاب محبوبیت داشت اما بعد از اینکه نارضایتیهای عمومی از جمهوری اسلامی افزایش یافت، نسلهای بعد نگاه انتقادی به کسانی چون خسرو گلسرخی و علی شریعتی داشتند. انقلابیان، علی شریعتی را از «روشنفکران دینی» مینامند که اندیشههای اسلامی را در قالب مارکسیسم تلفیق کرده بود.
او که تحصیلکرده دانشگاه سوربن در پاریس بود، در زمانی در فرانسه آغاز به تحصیل دکترا کرد که ۹ دهه از کمون پاریس میگذشت اما به گفته برخی از نزدیکان وی، او مشتاق جامعه سوسیالیستی با رنگ مذهبی بود. او تلاش میکرد تا تفکر شخصیتهای اسلامی چون ابوذر غفاری و امام اول شیعیان را با آموزههای سوسیالیسم بیان کند، اما گذشت زمان نشان داد که این نوع تفکر پاسخگوی نیازهای جامعه ایران و نسلهای آینده نیست. مشخص نیست که آیا گلسرخی در فعالیتهایش متاثر از تفکر شریعتی بود یا خیر، اما در زمینه تلفیق اسلام با مارکسیسم در یک مسیر بودند.
رسول نفیسی، جامعهشناس به رادیو صدای امریکا درباره دفاعیه گلسرخی و «روشنفکری دینی» متمایل به مارکسیسم میگوید: «در زمان سخنرانی گلسرخی، اسلامیستها جایی در جامعه شهری نداشتند، شاید در گوشههایی از مساجد نقش داشتند؛ اما آنچه که در ایران حرکت انقلابی را رهبری میکرد، یک نوع تفکر رمانتیک درباره انقلاب بود. این نوع تفکر فقط منحصر به ایران نبود بلکه از کشورهای آمریکای لاتین گرفته تا فرانسه و ژاپن نیز گروههای چریکی کمونیستی فعالیت میکردند؛ اینها یک نوع رمانتیسیمی داشتند که جهان باید دگرگون شود اما این دگرگونی تعریف نمیشد که چگونه انجام شود و فقط از طریق مسلحانه میخواستند این دگرگونی را انجام دهند.»
به گفته وی، «آقای شریعتی که متاثر از تفکر مارکسیستی بود، شهادت را تبدیل به یک ماده اصلی برای انقلاب ایران کرد. همانقدر که شریعتی و امثالهم از مارکسیسم متاثر بودند، میبینیم که جناح چپ نیز اینطور به نظر میرسید که از جریان اسلامی و شیعی نیز متاثر بودند.»
تاثیرپذیری شریعتی از مارکسیسم را همچنین میتوان در ترجمه وی بر کتاب دوزخیان روی زمین از فرانتس فانون دید.
ایده اصلی در این کتاب مبتنی بر استفاده از خشونت به عنوان «نیرویی پاک کننده»، طبقه «استعمارشونده» از «استعمارگر» است.
ژان پل سارتر اگزیستانسیالیست و کمونیست فرانسوی مقدمهای بر این کتاب نوشته است. سارتر نظریه خود را چنین خلاصه کرد: «استعمارگران غربی تجسم شیطان هستند، درحالی که غیرغربیها بهخاطر اینکه مورد استعمار و استثمار قرار گرفتند ذاتاً نجیب هستند».
در قسمت دوم از فصل دوازدهم از کتاب شبح کمونیسم در حال حکمرانی بر جهان ما آمده است که فانون در کتابش از مردم مستعمرات خواست تا علیه طبقه حاکم استعماری قیام کنند و از خشونت بهعنوان نقطه ائتلاف خود استفاده کنند. او گفت: در سطح افراد، خشونت نیرویی پاککننده است. «آن، فرد بومی را از عقده حقارت و از ناامیدی و انفعالاش رهایی میدهد. او را نترس میکند و احترامبهخود را در او احیا میکند.»
سارتر با پذیرش عقاید فانون، در مقدمه کتاب او نوشت: «چون در روزهای اول قیام باید کشت: کشتن یک اروپایی، یک تیر و دو نشان زدن است، نابودی توأم ستمگر و ستمدیده است: مردی مرده و انسانی آزاد باقی میماند؛ مرد زنده برای اولین بار خاک وطن را زیر پای خود حس میکند.»
بسیاری، علی شریعتی را از نظریهپردازان انقلاب اسلامی در ایران میدانند. او بازگشت به تشیع حقیقی و انقلابی را نیرویی برای تحقق عدالت اجتماعی میدانست. او در میان روحانیان نیز طرفداران و مخالفان خود را داشت.
حسن حسن زاده کاشمری از روحانیانی است که علیه پادشاهی محمدرضا شاه مبارزه میکرد، او در کتاب خاطراتش درباره تاثیر علی شریعتی بر مبارزات خمینی و هوادارانش در انقلاب نوشته است: «دو گروه از روحانیان وجود داشتند، یک گروه مخالف دخالت روحانیت در سیاست بودند و گروه دوم روحانیانی بودند که به دنبال اسلام انقلابی بودند که «امام خمینی» منادی آن بود، به همین خاطر سعی میکردیم کتاب به روستاها ببریم و بین تودههای مردم پخش کنیم. کتابهای دکتر شریعتی هم خیلی مختصر و مدون بود. یکی از کتابها ولایت فقیه حضرت امام بود که بایستی کسی میرفت و آن را تبیین و تفسیر میکرد. وقتی دست دانشآموز میدادی راه میافتاد و شور انقلابی پیدا میکرد.»
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، حاکمان جدید تلاش کردند که به هواداران شریعتی و کتابهایش مجالی بیشتر ندهند. چرا که شریعتی در تشویق مردم به انقلاب موثر بود اما حکومتِ روحانیان را نفی کرده بود. انقلاب پیروز شده بود و روحانیان نیازی به انقلاب دیگری نمیدیدند که قدرت را به دیگری تحویل دهند. بنابراین اندیشههای شریعتی به دوره انقلاب ۵۷ محدود شد.
در شبکههای اجتماعی، کاربران ایرانی افکار شریعتی را زمینهساز ایجاد جمهوری اسلامی میدانند. در حالیکه نگاه تلفیقی کمونیسم و اسلام را در طول چهار دهه از عمر جمهوری اسلامی به نفع جامعه ایران ارزیابی نمیکنند.
کاربری با نام مستعار نوشته است: «متاسفانه «فرنگ رفته»های ایران بجای اینکه آبادانی و صلح برای مردم به ارمغان بیاورند، بساط فلاکت و بدبختی و حکومت آخوندی را پهن کردند. صدمهای که ایران از طیف چپ افراطی خورده در نیم قرن اخیر، از حمله مغول نخورد.»
ادامه دارد…
نظرات بیان شده در این مقاله نظرات نویسنده است و لزوماً منعکس کننده نظرات اپک تایمز نیست.