وقتی برای اولین بار در دیماه ۱۳۹۶ عدهای از معترضان در ایران شعار «رضا شاه روحت شاد» سر دادند و خواستار برچیده شدن نظام جمهوری اسلامی شدند، این شعار تنها یک شعار اعتراضی نبود، بلکه برای بسیاری از شهروندان ایران یادآور دوره مهمی از تاریخ ایران بود. این شعار به یکی از شعارهای رایج در اعتراضات سالهای بعد تبدیل شد.
چندی پیش در نود و هشتادمین سالروز تاجگذاری رضا شاه پهلوی که بسیاری او را بنیانگذار ایران نوین مینامند، بسیاری از شهروندان در فضای مجازی با استفاده از هشتگ رضا شاه روحت شاد، یاد او را گرامی داشتند.
بسیاری از صاحبنظران با استناد به شواهد تاریخی معتقدند که رضا شاه کسی بود که از تجزیه و تقسیم ایران توسط دو قدرت بزرگ منطقهای و فرامنطقهای روسیه و بریتانیا جلوگیری کرد. پس از او نیز فرزندش، محمدرضا شاه به اقدامات تجزیهطلبانه برخی از گروههای چپ مارکسیستی پایان داد.
پیش از آمدن رضاشاه به قدرت، ایران شاهد مرگومیر بخش وسیعی از جمعیت خود بر اثر قحطی و بیماریهای همهگیر بود. به نوشته محمد قلی مجد، یکی از محققان تاریخ ایران، حدود ۴۰ درصد جمعیت ایران در قحطی بزرگ در بین سالهای ۱۲۹۶ تا ۱۲۹۸ بر اثر گرسنگی و بیماریهای همهگیر فوت کردند.
از همگسیختگی ایران و خطر کمونیسم
به روایت تحلیلگران تاریخ، قبل از کودتای بدون خونریزی رضاخان در سوم اسفند ۱۲۹۹ شمسی، ایران، به دلیل ضعف حاکمانش تبدیل به کشوری از هم گسیخته شده بود. بلشویکها یا همان مارکسیستهای انقلابی شوروی به تازگی قدرت را در روسیه به دست گرفته بودند و به تعبیر عباس میلانی، پژوهشگر تاریخی، یک دولت شورایی را در گیلان ایجاد کرده بودند.
به گفته محمدشفیعیفر، تاریخدان، «در واقع دولت مرکزی (دولت احمدشاه قاجار) قدرتی نداشت. در این شرایط کشور به شدت آسیبپذیر بود و مستعد حضور کمونیسم بود. شرایط به قدری خراب بود که حتی احمدشاه از دولتهای خارجی درخواست تأمین پناهندگی کرده بود!.. به تعبیر جان فوران در اواخر قاجار وضعیت ایران از مستعمرات هم بدتر بود. زیرا مصائب و مشکلات مستعمرات را داشتیم و از مواهب و اندک سودهایی که مستعمرهها بهره میبردند، نیز محروم بودیم.»
در چنین شرایطی، رضاخان، فرمانده قدرتمند نظامی با همکاری سید ضیاءالدین طباطبایی طی یک کودتای بدون خونریزی که بعدها به «قیامی برای نجات ایران» موسوم شد، مناسبات قدرت در ایران را دگرگون کرد.
چهار روز بعد از این واقعه، یکی از مهمترین قراردادهای تاریخی ایران با روسیه بسته شد. طی این قرارداد، روسیه متعهد شد که تمام بدهیهای دولت ایران به روسیه را نادیده بگیرد و امتیازاتی را که از دولت ایران گرفته بود به نفع ایران واگذار کند. یکی از این امتیازات، سلب حق کشتیرانی ایران در دریای خزر بود که پیش از این در قرارداد ترکمانچای، این حق به نفع روسیه مصادره شده بود. بعد از این قرارداد، ایران دوباره توانست حق کشتیرانی آزاد در دریای خزر را بدست آورد.
سالها بعد وقتی رضاخان به پادشاهی ایران رسید، قدرت را متمرکز کرد، ارتش منسجم تشکیل داد و اولین نهادها و مظاهر زندگی مدرن را بوجود آورد. او قدرت را در ارتش متمرکز کرد.
عباس میلانی در مصاحبهای با رادیو فردا در اینباره گفته است: «دوروبرش یک گروه برجسته میهنپرست ایراندوست تجددخواه بودند. مهمتر از همه خودش بود که بهرغم اینکه سواد اندکی داشت، میدانست ایران به چه چیزهایی نیاز دارد، میدانست چه چیزهایی برای ایران لازم است، دانشگاه لازم است، یک قوه قضائیه مستقل لازم است. دادگاههای شرع و بساطشان را برچید و سیستم قانونی جدید درست کرد.»
احمد کسروی، پژوهشگر و از روشنفکران آن دوره تاریخ در کتاب «تاریخ هجده ساله آذربایجان»، از رضا شاه به عنوان یکی از نامدارترین سرداران تاریخ یاد میکند و مینویسد: «بیست سال با توانایی و کاردانی بسیار فرمانروایی کرد.»
سیاست خاندان پهلوی و داعیههای تجزیهطلبی و خودمختاری
در دوره سلطنت او، حفظ تمامیت ارضی ایران و وحدت ملی از اصول خدشهناپذیر در ایران محسوب میشد.
عباس میلانی با اشاره به ماجرای داعیه استقلالطلبی شیخ خزعل افزود که شیخ خزعل به دستور مستقیم انگلیس ماموریت داشت تا دولت مستقل در جنوب ایران تشکیل دهد، اما رضا شاه او را دستگیر کرد و مانع دیدار فرستاده انگلیس با شیخ خزعل شد.
به گفته او، «قطعاً ایران امروز بدون حضور رضاشاه قابلتصور نیست. نقش بیبدیلی در ساختن این ایران داشت. فرزندش هم در خیلی زمینهها آن فرآیند را ادامه داد.»
در زمان رضا شاه پهلوی، جریانهای چپ کمونیستی در ایران امکان فعالیت نداشتند، اما زمانی که رضاشاه با فشارهای قدرتهای خارجی مجبور به کنارهگیری از قدرت شد، چپگرایان مورد حمایت حزب کمونیست شوروی در ایران به طور تشکیلاتی آغاز به کار کردند. حزب توده در ایران در همان سالی که رضاشاه ایران را ترک کرد، تاسیس شد. مدتی بعد با افزایش فعالیتهای عناصر چپ در ایران، شوروی استالینی با الهام از اندیشههای لنین، درصدد برآمد تا از طریق نفوذیهای خود، بخشهایی از ایران را تجزیه کند.
عباس جوادی، در مقالهای با اشاره به سندی از فرمان استالین به باقروف برای رادیو فردا نوشت که حزب کمونیست شوروی در ششم ژوئیه سال ۱۹۴۵ به رئیس حزب کمونیست آذربایجان شوروی، میر جعفر باقروف دستور تاسیس حزبی به نام «فرقه دموکرات آذربایجان» در ایران را داد و از او خواست که در آذربایجان و دیگر استانهای شمالی ایران یک «جنبش تجزیهطلبانه» را سازماندهی کند، اما چند ماه بعد استالین تغییراتی در فرمانش آورد و از باقروف خواست تا بجای تجزیه، به دنبال «خودمختاری ملی» آذربایجان در چارچوب دولت ایران باشد. در واقع در آن زمان، «حزب توده» و «فرقه دموکرات آذربایجان»، دو حزب با گرایش مارکسیستیلنینیستی در ایران بودند که تحت نظر شوروی فعالیت میکردند.
دلیل منصرف شدن استالین از فرمان تجزیه به سیاست محمدرضاشاه پهلوی برمیگردد.
محمدرضا شاه که در آن زمان شاهی جوان بود، برای جلوگیری از تجزیه آذربایجان، سیاستی در پیش گرفت تا شوروی را از شمال ایران خارج کند. قوام السلطنه، نخستوزیر به شوروی رفت و به آنها معامله امتیاز نفت شمال ایران را پیشنهاد داد و واگذاری این امتیاز را منوط به بعد از خروج نیروهای شوروی کرد، اما بعد از خروج نیروهای شوروی و پایان داعیههای تجزیهطلبانه در آذربایجان، از دادن امتیاز نفت شمال به شوروی خودداری کرد.
بابک امیرخسروی در مقاله خود تحت عنوان درنگی بر مقوله «حق ملل در تعیین سرنوشت خویش» نوشت که فرمول ایران «کشور چندملتی» که توسط حزب توده در دهه سی قرن بیستم و «فرقه دموکرات آذربایجان» مطرح شد، موضوعی نبود که برآمده از واقعیتهای جامعه ایران باشد، بلکه این فرمول و بسیاری از مفاهیمی شامل «شکلبندیهای اقتصادیاجتماعی»، «دورهبندیهای تاریخی»، «مبارزه طبقاتی»، «راه رشد غیرسرمایهداری و سمتگیری سوسیالیستی» و بسیاری دیگر و همچنین منبع اصلی دانشِ تئوریک حزب طی دههها، تماماً برگرفته از نشریهها و بروشورها و کتبِ تبلیغی و ترویجی تهیه و دستچین شده در انستیتوهای گوناگون اتحاد جماهیر شوروی سابق بود.