نویسنده: کریستوفر بالدینگ، استاد دانشگاه و متخصص اقتصاد چین
یک شرکت فناوری نسبتاً ناشناخته چینی اخیراً یک مدل منبع باز منتشر کرده که به لحاظ کیفیت و کارایی منابع بسرعت از رقبای بزرگ آمریکایی پیشی گرفته و دنیای فناوری و رقابت بین چین و آمریکا را در شوک فروبرده است.
این اتفاق خیلیها را شوکه کرد و مسبب چیزی شد که برخی از آن تحت عنوان «لحظه اسپوتنیکِ» آمریکا یاد میکنند: پذیرش اینکه چین یک رقیب بزرگ عرضه کرده است.
لحظه اسپوتنیک به رویدادی سرنوشت ساز اشاره دارد که به عنوان یک زنگ بیداری عمل میکند و نشان میدهد یک کشور در حال عقب افتادن است و باید اقدام فوری انجام دهد. این اصطلاح از پرتاب اولین ماهواره مصنوعی، اسپوتنیک ۱، توسط اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۵۷، که جهان را شوکه کرد و ایالات متحده را بر آن داشت تا در علم، فناوری و آموزش سرمایهگذاری سنگینی کند تا در مسابقه فضایی رقابت کند، سرچشمه میگیرد.
اما قبل از شلوغی و هایوهوی، بهتر است اتفاقی را که افتاده به دقت تجزیه و تحلیل کنیم و از آن سر در بیاوریم.
بیشتر مردم در برهه تاریخی کنونی با مدلها و شرکتهای هوش مصنوعی مانند چتجیپیتیِ همهکاره شرکت اوپنایآی، کوپایلوت شرکت مایکروسافت یا جمینای شرکت گوگل آشنایی دارند. حتی اگر اهل استفاده از این محصولات خاص نباشید، ممکن است از طریق دیگر شرکتها و مدلهای بنیادین آنها به شکل غیرمستقیم از آنها استفاده کنید. خلق و «توسعه» این مدلها مستلزم انرژی فکری و اساساً انرژی رایانشی قابلتوجهی است.
این مدلهای رایانشی اساساً چیزی جز مدلهای آماری بسیار بزرگ نیستند. آنها عملاً هوشمند نیستند، بلکه مدلی آماری هستند که حروف یا کلمات خود را بهصورت متوالی انتخاب میکنند و پاسخ پرسشهای شما را مییابند.
بگذارید یک مثال ساده بیاورم. اگر این جمله را به شما بگویم که «سگم مریض است و میخواهم او را برای درمان به مطب … ببرم،» احتمالاً با توجه به موضوع میتوانید جای خالی را پر کنید. مقادیر زیادی متن با استفاده از مدلهای آماری چندلایه به خوردِ این مدلها داده شده تا نتیجه بگیرند که جای خالی با «دامپزشک» پر میشود.
مدلهای آماری کاربردی بسیار فراوان هستند و به منابع هنگفتی نیاز دارند. نیازهای رایانشی و الکتریکی بهقدری سنگین است که دولت آمریکا برآورد کرده که تا سال ۲۰۳۰- کمتر از پنج سال دیگر- ۱۰ تا ۱۵ درصد از برق آمریکا به مراکز داده مدلهای هوش مصنوعی اختصاص خواهد یافت. برآورد میشود که اوپنایآی، مالک چتجیپیتی، بیش از ۱۰۰ میلیون دلار برای توسعه مدل خود هزینه کرده است.
دستاورد کلیدی شرکت چینی دیپسیک، خلق مدل پیشرفتهای است که از مدلهایی مانند چتجیپیتی بهتر عمل میکند اما هزینه کمتری صرف توسعه آن شده است. به گفته دیپسیک، این مدل در مقایسه با ۱۰۰ میلیون دلاری که صرف چتجیپیتی شد، با ۵ تا ۶ میلیون دلار توسعه یافته است. باید توجه داشت که ارتقای کارایی مورد توجه کل صنعت بوده و به دیپسیک و دیگر شرکتهای چینی محدود نمیشود. با اینحال، وقتی به این فکر میکنیم که دیپسیک چگونه کار میکند و از کجا آمده است، قضیه جالبتر میشود.
رویکرد دیپسیک برای افزایش کارایی از نظر فنی چیز جدیدی نیست. اینکه تکنیکهای متعددی که دیگر شرکتها و پژوهشگران از آنها استفاده کردهاند، با هدف بهبود کارایی در یک مدل واحد درهم آمیخته شوند، در نوع خود بدیع است. هرکدام از این تکنیکها بهطور مجزا کارایی را افزایش میدادند، اما دیپسیک تمام تکنیکهای ریشهدار و شناختهشده را در مدلی واحد درهم آمیخته است.
تکنیکهای مجزا کاملاً شناختهشده هستند. برای نمونه، تکنیکی به نام «کوانتیزاسیون» وجود دارد که عددی را با ۳۲ رقم اعشار از مدل آماری میگیرد و آن را به عددی با ۴ تا ۸ رقم اعشار تقلیل میدهد.
تکنیک دیگر «ترکیب متخصصان» نام دارد. این تکنیک را بهعنوان قفسههای کتابخانه یا چرخدندههای ماشین در نظر بگیرید. وقتی کاربر از مدل هوش مصنوعی سؤال میپرسد، بهجای استفاده از کل مدل، برخی از سؤالات برای یک متخصص خاص ارسال میشوند و چند مدل کوچکتر برای پاسخ به سؤالات خاص ایجاد میشود که درصورت لزوم در قالب مدل بزرگتر عمل میکنند.
تمام تکنیکهایی که به آنها اشاره کردیم و دیگر تکنیکهایی که دیپسیک از آنها استفاده میکند، تکنیکهای ریشهداری هستند که از آنها برای افزایش کارایی در مدلسازی استفاده میشود، اما تاکنون در قالب یک مدل واحد به کار نرفتهاند.
جایی که ماجرای دیپسیک بودار میشود، کارزار روابط عمومی با حساب و کتابی است که به راه انداخته است. این شرکت در ابتدا اعلام کرد که مدل پایه خود را با استفاده از منابع محدود توسعه داده و افزود که به ۵۰ هزار پردازنده پیشرفته جهان دسترسی داشته است. دیپسیک مدعی شد که فقط ۵ میلیون دلار هزینه کرده است، اما به حدود ۲ میلیارد دلار دسترسی داشته که هزینه آن با احتساب هزینههای مربوطه درمجموع به ۴ میلیارد دلار میرسد.
وقتی شرکت اعلام کرد که این حوزه جزو مشغولیتهای جانبی است، داستان دیپسیک پیچیدهتر شد. با توجه به ماهیت سیاسی دسترسی به تعداد محدود پردازندههای پیشرفته در چین، که صادرات آنها به این کشور ممنوع است، بعید است که یک استارتآپ بدون اسم و رسم بتواند بدون اعمال نفوذ از شرکتهای قدرتمند حوزه فناوری مانند علیبابا، تنسنت و بایدو سبقت بگیرد. این پروژه بهوضوح جزو مشغولیتهای جانبی نیست و به یکی از صندوقهای پوششی بزرگ چین با ۲۰۰ کارمند مربوط میشود که از پشتوانه و نفوذ قابلتوجهی برخوردار است، اما منبع اصلی آن هنوز مشخص نیست.
از دانستههای کنونی میتوان درسهای مختلفی گرفت.
اول آنکه دستاورد بزرگ شرکت در تلفیق تکنیکهای مختلف یک پیشرفت تکنولوژیک محسوب میشود، اما اساساً هیچ پیشرفت تکنیکی جدیدی در کار نبوده است.
دوم آنکه صنعت هوش مصنوعی بهطور کلی با سرعت زیادی درحال تکامل است و چیزی که امروز نوآورانه محسوب میشود، ممکن است ظرف یک یا دو ماه کهنه و قدیمی شود. شی جین پینگ، رهبر چین، طی یک سال گذشته نگرانِ این بوده که چین از شرکتهای هوش مصنوعی آمریکا جا بماند. با اینحال، مهارت چینیها در حوزه هوش مصنوعی و بخشهای مرتبط با آن که ارتباط تنگاتنگی با هم دارند و از جانب تشکیلات امنیتی حزب کمونیست چین نیز مورد حمایت قرار میگیرند، در بلندمدت باعث نگرانی خواهد شد.
سوم آنکه دونالد ترامپ یک فرمان اجرایی صادر کرده تا برای تیکتاک به دنبال خریدار بگردند و این قانون در مورد دیپسیک هم صدق میکند. با توجه به اینکه دیپسیک گفته که دادهها را به چین میفرستد و فعالیتهای مختلفی- مانند ثبت کیلاگرها- انجام میدهد، رویکرد شرکتهای الکترونیکی چینی در گردآوری دادهها میتواند یکی از نگرانی فزاینده دولت ترامپ باشد.
چهارم آنکه بهرغم تمام اطلاعاتی که انتشار یافته، دیپسیک از دیدِ بسیاری از آمریکاییها بهعنوان لحظه اسپوتنیک شناخته میشود؛ این درحالی است که آنها تازه متوجه حضور رقیبی قدرتمند در دولت تمامیتخواه حزب کمونیست چین شدهاند. انتظار میرود که دولت ترامپ با انتقاد از چین و همچنین با سیاستگذاری و تشویق رقابتیترین و نوآورانهترین شرکتهای جهان برای رویارویی با چالش چین و توسعه فناوریِ تحت رهبری و کنترل آمریکا واکنش نشان دهد.
امیدواریم در مواجهه با این لحظه اسپوتنیک مسیر جدیدی برای رسیدگی به چالشهای رقیب جدی خود ترسیم کنیم و بفهمیم که برای صیانت از آزادی و یکهتازی آمریکا به چه صورت باید در مقابل این چالشها ایستادگی کنیم.
دیدگاه ارائهشده در این مقاله نقطه نظر نویسنده بوده و لزوماً منعکسکننده دیدگاه اپک تایمز نیست.
درباره نویسنده: کریستوفر بالدینگ از اساتید دانشگاه فولبرایت ویتنام و مدرسه کسبوکار اچاسبیسی در دانشگاه پکینگ بود. او در زمینه اقتصاد چین، بازارهای مالی و فناوری تخصص دارد و از اعضای ارشد انجمن هنری جکسون است. آقای بالدینگ که از اعضای ارشد انجمن هنری جکسون است، بیش از یک دهه در چین و ویتنام سکونت داشت و سپس به آمریکا نقل مکان کرد.