Search
Asset 2

شباهت‌های ترسناک تحولات بنگلادش با انقلاب ۵۷ در ایران

پس از فرار شیخ حسینه نخست‌ وزیر بنگلاش به هندوستان و روی کار آمدن محمد یونس، صحنه‌هایی از تخریب مجسمه شیخ مجیب رحمان و خشونت علیه هندوها مشاهده شد. چقدر این روزهای بنگلادش شبیه انقلاب ۵۷ ایران است.
اعتراضات دانشجویان در ۱۲ آگوست ۲۰۲۴ در نزدیکی دانشگاه داکا،‌ بنگلادش. (LUIS TATO/AFP via Getty Images)

در روزهای ابتدای اعتراضات در بنگلادش، غالب ایرانیان حاضر در شبکه های اجتماعی، مردم این کشور را به خاطر حضور پرتعدادشان در خیابان و مقاومت در برابر نیروهای امنیتی تحسین کردند و حتی مطالب متنوعی در مذمت «قشر خاکستری» یا «محافظه‌کار بودن بخش عمده شهروندان ایرانی» هم منتشر شد. اما پس از کناررفتن «شیخ حسینه» از نخست‌وزیری و فرار او به هندوستان، ورق برگشت و شواهد جدیدی رو شد که بلافاصله بر قضاوتهای مردم ایران نیز تاثیر گذاشت و منظره زیبای مقابل چشم آنها را به سرابی مبهم و حتی هولناک تبدیل کرد! در دوران شیخ حسینه اغلب شاخصهای اقتصادی و سطح زندگی و رفاه در بنگلادش به شکل ملموس و خیره کننده‌ای بهبود یافت.

در اینجا به چند نمونه از شباهت‌های موردنظر اشاره می کنیم:

  • پس از فرار شیخ حسینه به هندوستان، مشخص شد که ایالات متحده ویزای وی را لغو کرد و در واقع نخست‌وزیر بنگلادش را از ورود به آمریکا منع کرده است. در روزهای قبل از سقوط دولت نیز هم آمریکا و هم چند کشور غربی طرفدار کناررفتن او از قدرت بودند. چنین اتفاقی برای مردم ایران یادآور روزهای سخت محمدرضاشاه فقید بعد از انقلاب ۵۷ بود که علیرغم روابط بسیار نزدیکی که با آمریکا و دولتهای غربی داشت، در نهایت این دولتها به خاطر جلب نظر انقلابیون ایران، اجازه استقرار شاه در کشورهای خود را ندادند و او در شرایط جسمی و روحی بسیار بدی که داشت، در نهایت توسط دوست وفادار خود یعنی انور سادات در مصر پذیرفته شد.
  • فاتحان پس از فرار نخست‌وزیر کشور، به مجسمه «شیخ مجیب رحمان» حمله و آن را تخریب کردند. او مشهور است به «پدر بنگلادش» و در واقع رهبر استقلال این کشور بود. بعد از فروپاشی حکومت پهلوی نیز مشابه این اتفاق در ایران افتاد و معترضان به همراه انقلابیونی چون خلخالی، به آرامگاه رضاشاه بزرگ حمله و آن را نابود کردند. آنها حتی قصد داشتند اماکن باستانی و تاریخی را که به زعم آنها نماد پادشاهی ایرانی بودند تخریب کنند و به همین خاطر تهدیدهای جدی متوجه پاسارگاد و تخت جمشید یا حتی مجسمه فردوسی در تهران شد که در نهایت این تهدیدها با مخالفت و مقاومت مردم ناکام ماند.
  • اعدامهای وحشیانه افراد وابسته به حکومت پیشین در خیابان و خلق صحنه‌های منزجرکننده، از جمله کشیدن اجساد بر روی زمین یا آویزان کردن جنازه‌ها در معابر عمومی را در بنگلادش دیدیم. بسیاری از شهروندان ایرانی، حوادثی کاملا مشابه این روزهای بنگلادش را در روزهای اولیه انقلاب ۵۷ مشاهده کرده‌اند. اعدام کارمندان ساواک در خیابان و مثله کردن و سوزاندن اجساد و چرخاندن آنها در میان هیاهوی جمعیت را هم بسیاری از مردم به یاد دارند و هم تصاویر متعددی از آنها بر جای مانده است. این اتفاقات جدای از اعدامهای زیر نظر روح‌الله خمینی و شورای انقلاب در پشت بام مدرسه محل سکونت رهبر انقلاب بود.
  • جهانیان در روزی که دولت بنگلادش سقوط کرد، شاهد غارت اماکن دولتی و حمله به منزل نخست‌وزیر و حتی به نمایش درآوردن لباسهای زیر شیخ حسینه بودند! اینگونه حملات اگرچه در اغلب انقلابها سابقه داشته و در گوشه و کنار جهان دیده شده اما شباهت آن به تسخیر و تخریب اماکن دولتی و نابودکردن مشروبات الکلی در هتلها و جولان انقلابی‌ها در کاخ‌های حکومتی در تهران، انکارناپذیر است.
  • فاتحان به معبد هندوها حمله کردند و آن را آتش زدند. آنها به آزار و اذیت اقلیت هندو پرداخته و تعدادی را به شکل وحشیانه قتل عام کردند. در ایران نیز با فروپاشی قدرت حکومت، نیروها و نهادهای ضدآزادی فرصت را غنیمت شمرده و به اقلیت‌های مذهبی و اموال و املاک آنها دست‌درازی کرده و به تحریک معمم‌ها در گوشه و کنار کشور دست به آزار و اذیت شهروندان بهایی زدند.
  • در بنگلادش نیز مانند ایران، فردی تحصیل کرده و ظاهرا میانه رو و برنده جایزه نوبل به نام «محمد یونس» را برای اداره امور کشور معرفی کرده‌اند که بی‌شباهت به معرفی مهندس مهدی بازرگان برای تصدی دولت انقلابی ندارد! جالب اینجاست که قدرت لایه‌های مذهبی و تندروی این انقلاب بسیار بیشتر از محمد یونس است و او حتی توان ممانعت از کشتار اقلیت هندو در کشور توسط تندروها را ندارد.
  • شباهت بعدی، در دخالت ارتش و کوتاه آمدن آن در برابر معترضان و حتی حمایت از اعتراضات و به دنبال آن سقوط شیخ حسینه و فرارش به هندوستان است. در اینجا اگر چه تفاوتهای ظریفی وجود دارد، اما در اغلب مواقع، در نهایت این موضع و جایگاه و تصمیم نظامیان است که یک انقلاب را پیروز کرده یا به شکست می‌کشاند. ارتش ایران اعلام بی‌طرفی کرد و انقلاب پیروز شد، همانگونه که ارتش بنگلادش با اولتیماتوم خود باعث سقوط دولت این کشور شد. بنگلادش یک ارتش کلاسیک با کارکردهایی مشابه ارتش‌های سایر کشورهای آسیایی، آفریقایی و آمریکای لاتین در قرن بیستم دارد که در نیم قرن ۱۷ بار کودتا کرده است. اولتیماتوم ارتش باعث سقوط دولت و فرار نخست‌وزیر شد، در غیر اینصورت اگر سرکوب تداوم می‌یافت، قطعا خون هم نمی‌توانست کاری با شمشیر کند!

در ادامه باید یادآور شد که علیرغم این شباهت‌ها، همچنان تفاوت عمده از ساختار ارتش وجود دارد و این می‌تواند به جای ترسیم یک ایران پساانقلاب، سرنوشت مصر بعد از حسنی مبارک را برای بنگلادش هم رقم بزند. به عبارت دیگر، ابتدا اسلامگرایان تندرو و گروههایی چون جماعت اسلامی دست بالا را داشته باشند و در ادامه، ارتش بار دیگر مداخله کرده و دولتی سکولار را سر کار آورده یا دولت نظامی تشکیل شود.

دیدگاه ارائه‌شده در این مقاله نقطه نظر نویسنده بوده و لزوماً منعکس‌کننده دیدگاه اپک تایمز نیست.

اخبار بیشتر

عضویت در خبرنامه اپک تایمز فارسی