کارشناسان پیشبینی میکنند که اقتصاد چین وارد یک دوره طولانی رکود خواهد شد. بدون شک، اقتصاد چین با مشکلاتی بیسابقه روبهرو است. درطول دهه های گذشته، مشکلات مشابهی سر برآوردند و برای آن راهحلهای مختلفی بهکار گرفته شد که رایجترین این راهحلها افزایش اعطای وام و سرمایهگذاریهای دولت بود. اکنون این راهحلها بهخاطر کاهش بازگشت سرمایه، بیشتر و بیشتر بیاثر شده است. اکنون در این محیط اقتصادی، استراتژیهای سطح بالای حل مشکلات تغییر کرده و روی عرضه متمرکز شده است تا تقاضا.
اگر اقتصاد چین با کمبود تقاضا مواجه است، پس احتمالاً استراتژیهای مربوط به تقاضا و افزایش عرضه پول مشکل را حل خواهد کرد. اما اگر این رکود ساختاری باشد و درنتیجهی ناکارآمدی، افزایش عرضه پول کمک نخواهد کرد.
از نقطهنظر ساختاری، مشکلات مربوط به عرضه بهخاطر تقاضای ضعیف است. و این مشکلات بهنوبه خود در مشکلات نهادی ریشه دارد که شامل تولید، مصرف و ذخائر ملی است. چین با سه مانع عمده اصلاحات اقتصادی روبهروست که علت ریشهای پیچیدگیهای اصلی ساختار عرضه و تقاضا این اقتصاد بزرگ جهان است.
مصرف پایین
در جامعهای که بین فقیر و غنی فاصله است، نابرابری درآمد اغلب منجربه تصویری دروغین از رفاه و تحریف عرضه و تقاضا میشود. یک نمونه بارز آن، بازار املاک و مستغلات است. سرمایهگذاری سوداگرانه ثروتمندان در بازار املاک و مستغلات موجب تحت فشار قرار گرفتن قیمت کلی مسکن شده بهحدی که فقرا توان خرید مسکن ندارند. بهعلاوه، هزینههای غیرواقعبینانه املاک نهتنها بر فشار توان خرید خانه بر فقرا افزوده بلکه دیگر مناطق را نیز تحتتأثیر قرار داده است.
در کتاب «آبی» اقتصاد چین آمده است که درحالحاظر کمی بیشتر از ۱ درصد از خانوادههای چینی، ۳۳ درصد از ثروت کشور را دراختیار دارند، درحالیکه زیر ۲۵ درصد از آنها تنها ۱ درصد از ثروت را دارند.
با جمعیت بالای چین و افزایش درآمد سرانه، چرا تقاضای داخلی ناکافی است و وابستگی شدید به بازارهای خارجی وجود دارد؟ یک دلیل آن، اختلاف زیاد درآمد در چین است. درحالی که بخش کوچکی از چینیها مثل مردم کشورهای ثروتمند زندگی میکنند، اما استاندارد زندگی اکثر آنها مانند کشورهای درحال توسعه و فقیر است. این نابرابری بزرگ درآمد علت مصرف کم داخلی و تحریف جدید ساختار اقتصادی چین است.
سوء مدیریت در سرمایه
در سالهای اخیر بخش مالی چین متحمل عرضه بیشاز اندازه پول و رشد بیاندازه اعتبارات شده است. انتظار میرود وامهای RMB (واحد پول چین) در سال جاری به ۴.۳ تریلیون یوان (۶۵۳ بیلیون دلار) برسد. نسبت نقدینگی به تولید ناخالص داخلی بهسرعت به ۲۰۵.۷ درصد افزایش یافته است. در کوتاه مدت، عرضه پول با سرعتی فراتر از نرخ رشد اقتصادی افزایش مییابد.
در عین حال، رشد اقتصادی همچنان روبه کاهش است و اعتبارات بودجه نیز قادر نیست در اقتصاد واقعی بهجریان بیفتد. بسیاری از شرکتهایی که نیاز به سرمایه دارند بهسختی میتوانند از بانکها وام دریافت کنند، درحالیکه برخیاز شرکتها بهویژه شرکتهای دولتی بهراحتی میتوانند از بانکهای مختلف وام بگیرند. چرا؟
یک دلیل آن این است که بسیاری از پولهای سپرده در معاملات مالی هرگز وارد نهادهای تجاری نمیشوند. پس دقیقاً کجا میروند؟ برای این پولهای جدید، دو مقصد وجود دارد. اول اینکه در حفظ چرخه بدهی و سرمایهگذاری «پونزی» (پونزی یک نوع عملیات سرمایهگذاری کلاهبردارانه است) ازطریق پرداخت وامهای قدیمی با وامهای جدید استفاده میشود. دومین استفاده برای پولهای مازاد، بازار بورس حبابی از سال ۲۰۱۴ تا سه ماهه اول و دوم سال ۲۰۱۵ بوده است.
ساختار مالی فعلی، جریانهای سرمایه و بدهیها نشان میدهند که سیاستهای مالی محلی، املاک و مستغلات و صنایع سنگین شیمیایی، «سیاه چالههایی» هستند که بودجه را میبلعند. درنهایت این سرمایهها، به داراییهای سختی تبدیل میشوند که به مصرف منابع ادامه داده و با تکیهبر حجم بدهی، به قسمتی از الگوی «سرمایهگذاری پونزی» تبدیل میشوند.
افزایش هزینه
پس از آنکه «هواوی»، دفتر مرکزی خود را از «شنزن» منتقل کرد، بلوایی ایجاد شد. شاید این صرفاً مثالی از تغییر ساختار زنجیره تولید باشد؛ اما جهان خارج به آن بهعنوان نشانهای از مشکلات اقتصادی مینگرد؛ مشکلاتی ازقبیل هزینه بالای اجاره که باعث شده شرکتها شهرهای تراز اول را ترک کنند. درواقع، هزینههای بالای زندگی تنها هواوی را مجبور به ترک شنزن نکرد؛ بسیاری از شرکتها بههمراه کل اقتصاد موجود از این شهر رفتهاند.
هزینههای مسکن و اجاره، هزینههای پایه در زنجیره صنعت و عرضه هستند. نیروی کار، تدارکات، انبارداری و دیگر هزینهها نیز به آن مرتبطند. افزایش هزینههای نیروی کار، حقالعمل و تأمین مالی نیز در میان بزرگترین چالشهایی هستند که شرکتها با آن مواجهند. درگزارش ملی هزینههای شرکتهای چینی در سال ۲۰۱۵ آمده است، هزینه نیروی کار تا ۷۹ درصد افزایش یافته، تأمین مالی تا ۶۶ درصد و حقالعمل تا ۵۴ درصد بالا رفته است.
مدل رشد بالای چین در ۲۰ سال گذشته که شامل سرمایهگذاریهای وسیع و تقاضای بالاست، توانسته افزایش هزینه در بخش عرضه را پوشش دهد. اما با کاهش رشد اقتصادی و سقوط شاخص قیمت تولید (PPI) تا ۴۷ درصد در ماههای متوالی، باعث شده تا افزایش هزینهها تبدیل به بزرگترین فشار بر اقتصاد چین شود.
در کشورهای غربی، حباب املاک و مستغلات عمدتاً بر بازار مالی تأثیر میگذارد و تأثیر منفی محدودی بر صنایع خاص دارد. اما شرایط در چین کاملاً متفاوت است. تورم بالای بازار املاک نهتنها بر بانکها و کل سیستم مالی تأثیر میگذارد؛ بلکه اساساً محیط اکولوژیکی صنعت و کل توسعه اقتصادی چین را تغییر میدهد.
درحالیکه بخش تولید در تلاش برای حفظ ۳ درصدی سود مارجین است، بخش املاک و سرمایهگذاری میتوانند بهراحتی از ۳۰ درصد از پول خود درآمد کسب کنند. این موضوع قوه تخیل و طرز فکر کارآفرینانی که سالها فعالیت داشتهاند، تضعیف میکند. وقتی که حدس و گمان در املاک و مستغلات، سهام و دیگر داراییهای مالی میتواند چنین سود عظیمی را ایجاد کند، هیچکسی خواهان سرمایهگذاری و کار در اقتصاد واقعی نیست. این، دلیل واقعی این موضوع است که چرا سرمایهها در اقتصاد واقعی جریان ندارد. اگر اصلاحات اقتصادی بخش عرضه که بهعنوان جزء اصلی برنامههای اقتصادی «شی جین پینگ» معرفی شد، این مسائل را حل نکند، اقتصاد چین خشک میشود و چیزی جز شعارهای توخالی از آن باقی نخواهد ماند.
شی جینپینگ، از ماه مه اخطارهای واضحی به مقامات محلی داده است که بهقدر کافی همسو با این اصلاحات حرکت نمیکنند. بهغیر از ناسازگاریهای اداری، موانع ساختاری مهمی در اقتصاد سیاسی چین در اقدامات اصلاحی طرف عرضه وجود دارد.
نسخهای از این مقاله را میتوانید از اینجا مشاهده کنید.