یک ورزشکار، دیجِی، قهرمان ملی و انسانی فروتن
مارتین روبنیز Martins Rubenis، تاکنون، دوبار موفق به کسب مدال در مسابقات المپیک شده است. وی دیجِی مشهور و مردی است که هدف زندگیاش را ورای لوژسواری میداند.
مارتین با اینکه مسیر زندگیاش را در راههای معنوی قرار داده، اما از شهرت خود درجهت حمایت از حقوق بشر استفاده کرده است. زمانیکه در مسابقات المپیک زمستانی سال ۲۰۰۶ در ایتالیا، توانست مدال برنز در رشتهی لوژسواری را برای لتونی کسب کند، به یک قهرمان ملی در کشورش تبدیل شد. در مسابقات المپیک سوچی، وی دومین مدال برنز را ازآن خود کرد.
اعتقادات معنوی او، نهتنها برای شهرتش، چشمانداز بیهمتایی را بهارمغان آورده، بلکه بر حرفهی ورزشیاش، موسیقی و آیندهی او نیز تأثیر گذاشته است.
چگونه یک لتونیایی جذب حکمت و معرفت چین باستان شد
در کودکی به ورزشهای رزمی علاقه داشت. درآن زمان، رابطهی میان ورزش و ارزشها و شیوههای شرقی در ذهنش ریشه دواند.
در بزرگسالی و زمانیکه یک ورزشکار حرفهای شد، متوجه مشکلات جسمانی خود شد و احساس کرد که در بسیاری جهات بدن و ذهن او در شرایط خوبی نیستند.
به گفتهی خودش: «میدانستم که چیزی باید در من تغییر کند. من همیشه به ظاهر توجه میکردم و سعی میکردم محیط و اطرافیانم را تغییر دهم… با خود فکر کردم شاید من باید به خود نگاهی بیاندازم و درنتیجه شروع به تغییر خود کردم.»
او با مربی خود مشورت کرد و مربیاش به او فالون دافا (فالون گونگ) را معرفی کرد. او ازطریق جستجو در اینترنت متوجه شد که فالون دافا روشی شرقی است که برای هر دوی بدن و ذهن مناسب است. روبینز میگوید: «اولینبار که نام فالون گونگ را شنیدم، لرزه بر اندامم افتاد.»
فالون دافا شامل تمرینات مراقبهای است که به انسان میآموزد تا ذهن و قلب خود را بهبود بخشد. اصول این روش شامل حقیقت، نیکخواهی و بردباری است. بردباری همان صبر و شکیبایی است، ویژگیای که برای یک مدالآور المپیک بسیار مهم است.
همزمان- یا بهعقیدهی روبنیز تقدیر هم در آن نقش داشته- او اولین تمرینکنندهی فالون دافا را در لتونی ملاقات میکند که خود نیز یک ورزشکار حرفهای بود. آن تمرینکننده در رشتهی تکواندو به رقابت میپرداخت. روبنیز در او، آرامشی را دید که ازطریق تمرین به آن رسیده بود. او تمرینها را یاد گرفت و شروع به خواندن کتاب «جوآن فالون»، کتاب اصلی روش فالون دافا کرد.
مشکلات فیزیکی و ذهنی او ازمیان رفت و نیرویی که در بسیاری از سطوح کسب کرد، به او کمک کرد تا در المپیک موفق شود. وی مدال خود را به استادش «لی هنگجی» که اولینبار در سال ۱۹۹۲ این روش را به عموم معرفی کرد، تقدیم میکند.
چیزی برای گفتن، واکنشهای متفاوت
او در سال ۲۰۰۵ تمرین فالون دافا را آغاز کرد و در سال ۲۰۰۶ باموفقیت در المپیک به شهرت رسید و توانست از این طریق فرصتی بیابد تا توجه همه را به آزار و اذیت وحشیانهی تمرینکنندگان در چین جلب کند.
برخیاز هموطنانش او را درک نمیکردند.
بهگفتهی وی: «زمانیکه دربارهی آزار و اذیتها شنیدم، بسیاریاز رسانهها از من دربارهی تجربیات زندگیام پرسیدند و جذب این موضوع شدند و همزمان کل دنیا دربارهی اردوگاههای کار اجباری در چین و هزاران تمرینکنندهی فالوندافا که اعضای بدنشان درآورده و فروخته میشود و یا کشته میشوند، باخبر شدند. در آن زمان، راه دیگری برای بیان آن و باخبر کردن مردم دربارهی این اتفاقات وحشتناک نمیدانستم.»
در سال ۱۹۹۹که حزب کمونیست چین، ازطریق یک نظرسنجی عمومی متوجه شد که بیشاز ۷۰ میلیون نفر در چین، فالوندافا را تمرین میکنند – که این میزان بیشتر از تعداد اعضای حزب بود- تبلیغات وسیعی علیه فالون دافا را آغاز کرد. این تبلیغات بیشتر ازطریق رسانهها بود و نیروی ویژهای برای ریشهکن کردن آن تشکیل شد و ادارهی ۶۱۰ شروع به دستگیری تمرینکنندگان کرد.
روبنیز برای آنکه بتواند توجه مردم را به زندانی و اعدام هزاران تمرینکننده در چین جلب کند، در سال ۲۰۰۶ بهمدت ۳ روز، درمقابل سفارت چین اعتصاب غذا کرد. در سال ۲۰۰۸ او سخنگویی برای مشعل حقوق بشر بود تا همه را برای تحریم بازیهای المپیک پکن دعوت کند.
روبنیز در آن زمان گفت: «فکر میکنم بازیهای المپیک همیشه نماد معیارهای بالای اخلاقی و تلاشی طبیعی درجهت هماهنگی میان نیروی فیزیکی و معنوی انسان بوده است. حکومت کمونیست چین هیچ حقی ندارد تا نمایندهی بالاترین اصول المپیک باشد.»
در لتونی اقدامات او بسیاری را درفکر فرو برد؛ بهطوریکه جریان غالب رسانهها، این رویداد را بهطور گسترده پوشش ندادند. اکنون روبنیز با کسب دوبارهی مدال برنز در بازیهای المپیک، در مرکز توجه قرار گرفته است.
روبنیز گفت که درسالهای اخیر، اکثر رسانههای لتونی با او مصاحبه کردهاند و بهطور جدی از او دربارهی آزار و اذیت در چین پرسیدهاند. وی اظهار داشت: «واقعاً فکر میکنم مردم درحال بیدار شدن هستند. آنها قاطعانه دربارهی فالون گونگ و آنچه که در چین رخ داده و شرایط کنونی آن میپرسند.»
شوالیه آرتور در عصر مدرن
روبنیز تصمیم گرفته است تا لوژسواری را کنار بگذارد. او دربارهی اقدامات و فعالیتهای بعدی خود مطمئن نیست؛ شاید به این خاطر که بهدنبال چالشها و اتفاقات جدیدی در زندگیاش است. درحال حاضر او فکر میکند احتمالاً زمانی را برای سفر و روشنگری حقیقت دربارهی سوءرفتارهای انسانی در چین صرف کند.
در سال ۲۰۰۹، در مستندی باعنوان «شوالیهای از وارکا کرو» دربارهی روبنیز، فیلمسازان او را با شوالیهی افسانهای «لوهانگرین» مقایسه کردهاند. در خلاصهی داستان فیلم آمده است، لوهانگرین با بیعدالتی مبارزه و به مردم نیازمند کمک میکرد.
زملنیکه اپکتایمز از روبنیز دربارهی این مقایسه پرسید، او خندید و کمی فکر کرد و با وقار پاسخ داد: «افتخاری است برای من که تولیدکنندهی فیلم تصمیم گرفت تا من را با یک شوالیه مقایسه کند.»
وی گفت: «فکر میکنم اکنون در موقعیت خاصی قرار داریم، خیلی اتفاقات افتاده است و بسیاریاز وقایع که درتاریخ و در داستانها آمده است، اکنون به واقعیت تبدیل شدهاند.»
این مستند که او را «شوالیهای از وارکا کرو» نامیده، به فعالیتهای گروهی روبنیز بهعنوان دیجِی اشاره دارد. نام گروه موسیقی او « وارکا کرو» است. روبنیز، اکنون ۳۵ سال دارد و حرفهی موسیقی خود را از ۱۵ سال پیش آغاز کرده است. علاوهبر اینکه او ستارهی مشهور ورزشی در لتونی است، دیجِی مشهوری است که در صحنههای موسیقی برنامه اجرا میکند.
از طغیان تا توازن
او بهیاد میآورد، زمانیکه در صحنههای موسیقی حضور داشت، «چیزیکه برایم اهمیت داشت این بود که متفاوت باشم.»
چیزی که اکنون او آن را بازنگری کرده است. اکنون تصویر او از موسیقی تغییر کرده است.
بهگفتهی وی: «فهمیدهام که چگونه موسیقی میتواند انسان را تغییر دهد و بر بدن و ذهن و دیگر جنبههای زندگی اثر بگذارد. معتقدم که مهمترین عضو انسانی که میخواهد آهنگ بسازد و به بیان خود و احساسات و آرزوهایش بپردازد، قلب اوست.»
«زیباترین آهنگها توسط کسانی ساخته شده که حالت روحانی و معنوی داشتهاند. همزمان موسیقی افراد را به ملکوت نزدیک میکند. مهمترین چیز این است که توازن را رعایت کنیم؛ موسیقی میتواند انسان را به خشم، عصبانیت و حس بد وادارد. ازسویی دیگر موسیقی میتواند بیماریها را شفا دهد، مشکلات مردم را حل کند و چشماندازی روشن دارد.»
اپکتایمز در ۳۵ کشور و به ۲۱ زبان منتشر میشود.