نویسنده: تاموز ایتای
چگونه ممکن است دو ابرقدرت اطلاعاتی در جهان از پیشبینی حمله تروریستی حماس به اسرائیل در هفتم اکتبر عاجز مانده باشند؟
این پرسش و بهظاهر شکست همهجانبه اطلاعاتی دستگاههای امنیتی اسرائیل و آمریکا، موضوع بحث در بسیاری از مجادلات است.
هشدار کافی پیش از حمله ۷ اکتبر
ریک گرنل، سرپرست سابق اداره امنیت ملی دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ، در دهم نوامبر در پادکستی به همراه سناتور تد کروز، سناتور جمهوری خواه تگزاس، گفت که بنابر برآوردهای او، نیروهای عملیاتی گردآوری اطلاعات، از احتمال وقوع این حمله آگاهی داشته و هشدارهای کافی را نیز داده بودند؛ اما مقامات بالاتر، حال بهدلیل سوگیری و یا ملاحظات سیاسی، این هشدارها را جدی نگرفتند؛ موضوعی که به بیان او همواره در جامعه اطلاعاتی آمریکا وجود داشته و او به کرّات با این پدیده برخورد کرده است.
در بیست و هفتم نوامبر، گزارشی حاوی ایمیلهای داخلی واحد ۸۲۰۰ اطلاعاتی ارتش اسرائیل، از شبکه خبری ۱۲ اسرائیل پخش شد.
براساس اطلاعاتی که از این ایمیلها بهدست میآید، یک افسر درجهدار متخصص و باتجربه در مورد حماس، در ششم جولای، یعنی چند ماه پیش از حمله ۷ اکتبر حماس به اسرائیل، از برنامه عملیاتی حماس و تمرینهای نظامی فشرده اعضای این گروه بهمنظور اجرای آن، پرده برداشته است.
عنوان این ایمیل چنین است «مرگ در کیبوتص».
در متن این ایمیل آمده است: «در پایان ماه مه ۲۰۱۳، مقامات ارشد حماس، به تماشای رژه و تمرینات دیوانهوار دو گردان نیروهای ویژه حماس، که «نخبه» نام دارد، نشستند»؛ رزمایشی شامل راندن جیپهای نظامی و موتورسیکلت.
در این رزمایش تروریستهای حماس تمرین ساقط کردن یک عدد جت جنگی و یک فروند هلیکوپتر نظامی را اجرا کردند. یعنی دقیقا آنچه حماس درصدد پیادهسازی آن در واقعیت نیز برآمد.
بیشتر این تمرینات در یک پایگاه آموزشی نظامی و ماکتی از کیبوتص انجام شدند. این افسر درجهدار در ایمیلی که بعدتر منتشر شد، بخشهایی از گفتگو میان دو تن اعضای این گروه تروریستی را آورده که در آن یکی به دیگری میگوید که آماده انجام عملیاتند و تنها در انتظار صدور فرمانند.
بنابر این گزارش، افراد دیگری که در جریان این رشته ایمیلها بودند آن را مثل «طلا» بسیار ارزشمند خواندند؛ اما یک افسر ارشد در پاسخ به این رشته ایمیلها این را «سناریویی کاملا زاییده تخیل» دانست. هیچگونه هشداری به رئیس بخش اطلاعات ارتش داده نشد و او را در جریان این موضوع قرار ندادند.
به گفته یکی از سخنگویان نیروهای دفاعی اسرائیل، پس از پایان جنگ، قرار بود تحقیقات کامل و شفافی انجام شود.
هنوز بطور دقیق مشخص نیست که آیا این اطلاعات پیش از روز هفتم اکتبر در اختیار رهبری سیاسی اسرائیل قرار گرفته بوده یا نه.
چندین ماه پیش از وقوع حمله نیز گزارشات متعددی از سربازان مرزی که با دوربینهای تعبیه شده از حصار پیشرفته چندین میلیارد دلاری اطراف غزه حفاظت میکنند، مبتنی بر هشدار درباره افزایش سطح فعالیتهای غیر طبیعی، تمرینهای نظامی و رزمایشها تهیه شد.
مردمانی که در مناطق نزدیک به حصار زندگی میکردند، نظیر کشاورزان و زارعان، به تدریج از آن حوالی نقل مکان کردند و افراد دیگری جایگزین آنها شدند. گزارشاتی وجود دارد که فرماندهان ارشد به کرّات این هشدارها را نادیده گرفتند و حتی برخی از این سربازان را تهدید کردند که اگر از این حساسیتزاییها دست نکشیده و همچنان به هشدار دادن ادامه دهند دادگاه نظامی در انتظارشان خواهد بود.
این سربازان، یک روز پیش از حمله، چنین گزارش دادند که افرادی با در دست داشتن نقشهای در آن سوی حصار، به بخشهایی از این حصار امنیتی اشاره میکردند.
رهبران امنیتی، نظامی و سیاسی روزانه با هشدارها و سیگنالهای متعددی سروکار دارند و این بخشی از وظایف آنهاست که این اطلاعات را بررسی و تصمیم بگیرند که کدامیک از این گزارشات و برآوردها، نیازمند اقدام عملی هستند و کدام ایجاد تغییر در سیاستهای دفاعی و تشدید آن را ایجاب میکند.
گفته میشود که تصمیمگیری پیش از وقوع واقعه کار بسیار دشواریست؛ اما قضاوت کردن پس از وقوع آن چندان دشوار بهنظر نمیرسد؛ بهعبارت دیگر، معما چون حل شود آسان شود. صدها موفقیت از دید افکار عمومی پنهان میماند و تنها یک شکست کافیست تا همیشه در حافظهها حک شود.
درعینحال، به راحتی میتوان استدلال فوق را به کاربست تا از بار مسئولیت شانه خالی کرد.
درواقع رهبری نظامی و سیاسی اسرائیل سالهاست که با مفهوم کلی چنین عملیاتی آشنایی دارد؛ چرا که پیش از این نیز به کرّات با چنین تلاشهایی از سوی حماس، حزبالله یا سایر گروههای تروریستی مواجه شده بود؛ اما هیچیک از آن عملیاتها به گستردگی این حمله نبودند.
طی یکی از این عملیاتها در سال ۲۰۰۶، یک سرباز اسرائیلی بهنام گیلات شلیت به اسارت درآمد و در معاملهای که میان دولت اسرائیل و حماس بر سر آزادی او انجام شد، بیش از ۱۰۰۰ تروریست آزاد شدند. یحیی سینوار، رهبر کنونی حماس در غزه و ظاهرا مغز متفکر حمله کنونی در میان تروریستهای آزاد شده بود.
آویگدور لیبرمن، وزیر پیشین دفاع، که اکنون جزوی از اپوزیسیون دولت کنونی محسوب میشود، در دسامبر ۲۰۱۶، به تفصیل به شرح این مفهوم و طرح عملیاتی پرداخته و خواستار اجرای اقدامات پیشگیرانه علیه حماس شده بود. درخواستی که با مخالفت روبرو شد و درنهایت به استعفای وی انجامید.
در آن سند، حصار پیشرفته مرزی چنین توصیف شده: «عنصری مهم در راهبرد دفاعی کنونی اسرائیل علیه غزه؛ اما نمیتوان آن را تنها راهبرد دفاعی در این زمینه دانست»؛ هشداری که درستی آن بهنحوی تراژیک به اثبات رسید.
دونالد ترامپ، رئیس جمهور پیشین آمریکا، داستانی درباره درهم شکستن داعش تعریف میکند. او میگوید در سالهای ریاست جمهوری اوباما و طی نخستین ماههای ریاست جمهوری خودش، موفقیت چشمگیری در این زمینه به دست نیامده بود، تا اینکه خود شخصا به خاورمیانه سفر کرد و با ژنرالهای میدانی و عملیاتی دیدار کرد.
آنها به او گفتند که تنها با ایجاد تغییراتی در سطح سیاسی و راهبردیست که میتوان داعش را شکست داد؛ تغییراتی که او پس از بازگشت به کاخ سفید، اجراییشان کرد و به شکست داعش انجامید.
در اکتبر ۲۰۱۷ اپک تایمز، گزارشی از وزیر دفاع وقت، ژنرال جیم ماتیس منتشر کرد که در آن او از التزام تغییر سیاستهای آمریکا و اتخاذ «تاکتیکهای ویرانگر» علیه داعش سخن گفته بود و میگفت که «هدف ما این است که نیروهای خارجی داعش که از سایر کشورها به این گروه پیوستهاند، جان سالم به در نبرده و نتوانند به کشورهای خودشان بازگردند.»
ممکن است نتوان داستان فوق را بهطور کامل تایید کرد؛ اما نکته نهفته در آن کاملا پابرجاست.
دربسیاری از مواقع، افراد حاضر در ردههای بالای تصمیمگیری باید به سراغ افراد عملیاتی حاضر در صحنه بروند، زیرا گرچه این افراد معمولا درکی از کلیت موضوع نداشته و نمیتوانند همه ملاحظات را در نظر بگیرند؛ اما اطلاعات دست اولی از موضوع دارند که ممکن است در روند تصمیمگیری، خواه به عمد یا غیر عمدی، نادیده گرفته شوند. بهتر است در چنین سازمانهایی تا حد امکان همه در یک سطح باشند تا فاصله فرد حاضر در راس تا افراد میدانی حاضر در صحنه به حداقل برسد. به نظر میرسد که تا بدین جا، برآوردهای آقای گرنل صحیح بوده است.
آرزوی حفظ جدایی میان تشکیلات خودگردان فلسطین در کرانه باختری با حماس در غزه
به نظر میرسد که رهبری اسرائیل طی دهه گذشته، علیرغم حملات متعدد حماس به اسرائیل و اقدامات متقابل تدافعی و تهاجمی علیه این گروه، تعمدا راهبردی را پیگرفته که درنهایت نه تنها به حماس امکان بقا داده، بلکه به تجمیع ثروت و قدرت در آن نیز انجامیده است. راهبردی کاملا حساب شده برای محقق شدن اهدافی مشخص.
حییم رامون، وزیر پیشین کابینه اسرائیل در گزارشی به تاریخ ۱۹ مه امسال چنین نوشته است که رهبری اسرائیل از سال ۲۰۰۹، دوران سه نخستوزیر (نتانیاهو، بنت و لپید) و پنج وزیر دفاع، همواره سیاستی یکسان را درقبال غزه پیگرفته است. اتحادی نانوشته با حماس که تنها یک هدف را دنبال میکند: حفظ جدایی میان از یک سو فلسطینیان ساکن کرانه باختری (یهودیه و سامریه) تحت کنترل مقامات فلسطینی و از سوی دیگر غزه.
درنهایت امر، جلوگیری از پیادهسازی راهحل دودولتی در سرزمین اسرائیل و تشکیل دو کشور اسرائیل و فلسطین در این سرزمین؛ راهحل مطلوب و موردنظر بسیاری از دولتهای غربی.
بزالل اسموری، وزیر حال حاضر اقتصاد، در گزارشی تلویزیونی در سال ۲۰۱۵ بیان کرد که: «تشکیلات خودگردان فلسطین باریست بر شانه و حماس یک دارایی است.»
منبعی به نقل از شخص نتانیاهو در مقالهای در اورشلیم پست به تاریخ ۱۲ مارس ۲۰۱۹ میگوید که او در یکی از جلسات حزب لیکود، که خود رهبری آن را برعهده دارد، از سیاست اجازه اسرائیل برای ارسال منظم سرمایه و منابع مالی قطری به غزه دفاع و مکررا تکرار میکرد که این سیاست «بخشی از راهبردی مرزیست که حماس و تشکیلات خودگردان فلسطین را از یکدیگر جدا نگاه میدارد.»
ظاهرا نخستوزیر اسرائیل در همان جلسه گفته است که «هرکس مخالف تشکیل دولتی فلسطینیست باید با این انتقال منابع مالی به غزه موافق باشد؛ چرا که حفظ جدایی میان تشکیلات خودگردان فلسطین در کرانه باختری با حماس در غزه، از تشکیل چنین دولتی جلوگیری میکند.»
همچنین گزارشاتی وجود دارد که طی سالیان گذشته، سه رئیس متوالی سازمان امنیت عمومی، فرصتهای متعددی برای از میان برداشتن رهبران حماس، ازجمله یحیی سینوار به رهبری اسرائیل پیشنهاد کردهاند که هیچیک تایید نشده و اجازه اجرایی شدن پیدا نکردند.
روزنامه نیویورک تایمز در گزارشی به تاریخ ۱۶ دسامبر گزارش کرده است که موساد در سال ۲۰۱۸ به گستره وسیعی از اطلاعات در مورد داراییهای غیرمستقیم حماس به ارزش صدها میلیون دلار دست پیدا کرده است. بنابر این گزارش، این یافتهها در اختیار رهبران اسرائیلی و آمریکایی قرار داده شده، اما آنقدر پیگیری نشدند تا کار از کار گذشت.
شاید مقامات اسرائیلی بر این باور بودند که تا زمانی که شریان مالی حماس قطع نشده و این گروه بر غزه حاکم باشد، نه تنها قدرت و جایگاه خود را با حملات نامتناسب و نابجا به مخاطره نمیاندازد، بلکه همزمان وزنهای علیه تشکیلات خودگردان فلسطین باقی مانده و از این موضوع اطمینان حاصل خواهد کرد که اسرائیل هیچگاه تحت فشار جامعه جهانی برای پذیرش «راهحل دو دولتی» قرار نگیرد.
بررسی اینکه آیا امکان پیادهسازی این راهحل دو دولتی میان «رود (اردن) تا دریا (مدیترانه)» در حال حاضر وجود دارد یا آیا هرگز چنین امکانی فراهم بوده یا نه، نیازمند نه یک مقاله بلکه دهها مقاله جداگانه دیگر است؛ اما دولتها و مقامات اسرائیلی برای جلوگیری از پیادهسازی این راهحل، راهبرد فوق را اتخاذ کرده بودند.
چنین به نظر میرسد که این راهبرد و پیشفرضهایی که با خود بههمراه داشته، برای سالیان متمادی واقعیت را بهگونهای در دید رهبران سیاسی-نظامی تغییر شکل داده که آنها را از دیدن واقعیت و الگوی این حمله قریبالوقوع باز داشته است.
رقص با رژیمهای شیطان
در طول نسلهای متمادی، استراتژیستها، راهبردشناسان و رهبران سیاسی، تمام قد پشت رویکرد «دشمن دشمن من دوست من است» ایستاده و زیرکی و کارایی آن را ستودهاند. در حقیقت نیز این رویکرد، بارها اثر بخشی خویش را در سطوح تاکتیکی – چه با هدف جلوگیری از بروز فاجعه و چه بهمنظور دستیابی به برتری لحظهای و موقتی – به اثبات رسانده است.
با اینحال به دفعات در طول تاریخ مشاهده شده که هرگاه این رویکرد در قامت راهبردی بلند مدت ظاهر شده، جز شکست چیزی به همراه نداشته است. یکی از نمونههای واضح این موضوع که به دفعات در اپکتایمز بدان پرداخته شده و حتی خود من نیز به کرّات بدان اشاره کردهام، سیاست آمریکا در قبال قدرت بخشی به حزب کمونیست چین در مقابل اتحاد جماهیر شوروی است؛ سیاستی که جان انسانها، آزادی و جوامع همه ما را به شدت در معرض خطر قرار داده است.
نمونه دیگر ناکارآمدی این رویکرد را میتوان در حمایت آمریکا از اسلامگرایان افراطی افغان در افغانستان تحت کنترل اتحاد جماهیر شوروی در دهه ۸۰ میلادی یافت که دود آن در حادثه یازدهم سپتامبر و تمامی جنگهایی که با خود به همراه داشت، درنهایت به چشم آمریکا هم رفت.
آنگونه که من میبینم، اصل موضوع جنبهای اخلاقی دارد: درصورت فاسد و شیطانی بودن یک رژیم، هیچ اتحاد بلندمدتی با آن پایدار نخواهد بود؛ درنهایت، آن رژیم همواره از پشت خنجر خواهد زد.
ممکن است همگرایی کوتاه مدت اهداف و حتی همکاری کوتاه مدت سودمند باشد؛ اما هرچیز بیش از آن بدون شک راه نابودی پیموده و محکوم به فناست. مشخصا سیاست خارجی عرصهای دوستانه نیست که یاران میان یکدیگر به تصمیمگیری بپردازند؛ اما آگاهی دقیق از جنبه اخلاقی سایر رژیمها و دولتها و هوشیار بودن نسبت به آن، امکان تصمیمگیری سودمند و واقعگرایی در برگزیدن گزینههای پیشرو را برای رهبران سیاسی فراهم میآورد.
نوشته تاموز ایتای، روزنامه نگار و ستون نویس در تل آویو، اسرائیل
نظرات بیان شده در این مقاله نظرات نویسنده است و لزوماً منعکس کننده نظرات اپک تایمز نیست.