نویسندگان: جیمز ای. فنل و بردلی ای. ثیر
از جنگ در اوکراین گرفته تا حمله تروریستی وحشتناک ۷ اکتبر و درگیریهای پس از آن در خاورمیانه و آبهای پرتلاطم دریای چین جنوبی، جهان امروز در بحران به سر میبرد. علت این بحرانها تنها در مسکو یا تهران نیست، بلکه بهطور عمده در واشنگتن و پکن ریشه دارد.
این بحرانها نتیجه دو اشتباه اساسی و مرتبط در استراتژی کلان ایالات متحده هستند. اول، شکست در درک تهدید جمهوری خلق چین. دوم، شکست در ایجاد توازن در برابر این تهدید. در نتیجه، ایالات متحده در خطر از دست دادن موقعیت مسلط خود به یک چین جسور است که در همکاری با روسیه ولادیمیر پوتین و مقامات ایران قدرت میگیرد. با بررسی ناآرامیهای جهانی، آمریکاییها باید سه دلیل اصلی این چشمانداز استراتژیک خطرناک را درک کنند.
اول، نخبگان آمریکایی به دلیل خوشبینی ناشی از نظریه «پایان تاریخ» نتوانستند تهدید چین را به درستی تشخیص دهند. این نظریه اشتباه بر این فرض استوار بود که کشورهایی مانند چین که در مسیر مدرنیزاسیون قرار دارند، به سمت دموکراتیزاسیون و اقتصاد بازار آزاد حرکت میکنند. در نتیجه، تصور میشد که درگیری بین قدرتهای بزرگ به گذشته تعلق دارد. این غرور و اعتماد به نفس بیجا منجر به چیزی شد که میتوان آن را «کاهش تهدید» نامید، جایی که سیاستگذاران آمریکایی سال به سال تهدید جمهوری خلق چین را نادیده یا دستکم میگرفتند.
دوم، منافع تجاری و سرمایهگذاران آمریکایی به طور خستگیناپذیری در جستجوی سود اقتصادی از همکاری با پکن بودند. این رویکرد به ظهور چین کمک کرد، زیرا این کشور وارد اکوسیستم اقتصادی غرب شد، همانطور که عضویتش در سازمان تجارت جهانی نیز به این روند تسریع بخشید.
نفوذ آنها بر احزاب سیاسی اصلی ایالات متحده و در بالاترین سطوح سیاستگذاری این کشور، واکنش آمریکا را تضعیف و ایده جهانیسازی را تقویت کرد. به این ترتیب، مکتبی به نام «مکتب تعامل» پدید آمد که ادعا میکرد از طریق تعامل با جمهوری خلق چین، این کشور ثروتمند، به یک «ذینفع مسئول» در نظم بینالمللی تبدیل شده و حتی به سوی دموکراسی حرکت خواهد کرد.
به عبارت دیگر، ایالات متحده با میل و اشتیاق، دشمن مرگبار خود را آموزش داد، تربیت کرد و حتی تجهیز کرد. منافع تجاری و سرمایهگذاران، اندیشکدههای امنیت ملی را تأمین مالی کردند که به تمایل بیشتر به مکتب تعامل و در نتیجه کاهش تهدید چین کمک کرد.
سوم، دنگ شیائوپینگ، که بیتردید یکی از بزرگترین استراتژیستهای قرن بیستم بود، یک استراتژی درخشان در جنگ سیاسی برای کاهش تهدید طراحی کرد. استراتژی دنگ بر تمرکز بر نخبگان آمریکایی و دیگر نخبگان غربی استوار بود: ثروتمند کردن آنها و شکلدهی به درکشان از جمهوری خلق چین و حزب کمونیست چین، در حالی که با ارائه یک بازار رو به رشد، رفتار آنها را تحت تأثیر قرار میداد. رهبران چینی برای یک نسل، نیات واقعی خود را پنهان کردند و گسترش نفوذشان را بهعنوان یک حرکت اقتصادی و به نفع همگان جلوه دادند، نه بهعنوان اقدامی استراتژیک و به سود حزب کمونیست چین.
در نتیجه، جمهوری خلق چین رشد کرده و اکنون قدرت خود را به زیان امنیت ملی ایالات متحده در سراسر جهان به کار میگیرد، بهویژه در دریاهای شرق و جنوب چین و تایوان، و همچنین از طریق متحدان خود در ایران و روسیه.
برای مقابله با این تهدید، واشنگتن ابتدا باید چین کمونیست را آنطور که هست ببیند: یک قدرت بزرگ تهاجمی که به دنبال سرنگونی ایالات متحده است.
دوم، ایالات متحده باید از آموزش استراتژیستها حمایت کند تا نسلهای جوانتر درک کنند چگونه میتوان جمهوری خلق چین را شکست داد. آموزش اصول سیاست قدرت و ایدئولوژی حزب کمونیست چین برای دستیابی به پیروزی ضروری است.
سوم، باید رهبری پایدار ریاستجمهوری وجود داشته باشد تا دشمن را تعریف کند، مردم آمریکا را آگاه سازد و واکنش جامع و هماهنگ کل دولت را ایجاد کند.
چهارم، ناکامی جامعه اطلاعاتی در شناسایی چین بهعنوان یک تهدید وجودی، توانایی تصمیمگیران امنیت ملی آمریکا را در تشخیص و مقابله با این تهدید بهشدت تضعیف کرد. فرضیات بنیادین در مورد رفتار چین تحت تأثیر مکتب فکری تعامل شکل گرفته بودند. در نهایت، و بهطرزی وارونه، جامعه اطلاعاتی برای یک نسل به کاهش اهمیت تهدید کمک میکرد. این روند باید معکوس شود.
پنجم، رهبری نظامی ایالات متحده ظهور چین بهعنوان یک قدرت نظامی قدرتمند را به رسمیت نشناخت و برای آن آماده نشد. این رهبری باید در قبال وضعیت کنونی عدم آمادگی نیز پاسخگو باشد. بهطور خاص، ناکامی رهبری نیروی دریایی آمریکا در شناسایی اهمیت حوزه دریایی در استراتژی کلان جمهوری خلق چین و تلاشهای مدرنسازی نیروی دریایی این کشور، در تضاد آشکار با عملکرد فعالانه نسلهای قبلی دریاسالاران از دوران جنگ جهانی دوم تا جنگ سرد با اتحاد جماهیر شوروی قرار دارد. رهبری باید بازسازی نیروی دریایی آمریکا را برای مقابله با تهدید جمهوری خلق چین در اولویت قرار دهد.
ایالات متحده به ظهور دشمن خود کمک کرد. اکنون کرملین و ایران در فضای استراتژیکی که جمهوری خلق چین برایشان فراهم کرده، فعالیت میکنند. این فضا و تهاجم پکن تنها زمانی گسترش خواهد یافت که ایالات متحده اقدامی نکند، کاهش اهمیت تهدید را متوقف نسازد، سلطه مکتب تعامل بر سیاست خارجی خود را پایان ندهد و با کنار زدن حزب کمونیست چین از قدرت، آن را شکست ندهد.
دیدگاه ارائهشده در این مقاله نقطه نظر نویسنده بوده و لزوماً منعکسکننده دیدگاه اپک تایمز نیست.