شبکه تحلیلگران افغانستان در گزارشی جدید میگوید که با گذشت یک و نیم سال از به قدرت رسیدن طالبان، سربازان این گروه، زندگی در میدان جنگ را به زندگی شهری ترجیح میدهند؛ چون در میدان جنگ، مسئولیتی در قبال خانواده و مال و جان مردم تحت سلطهشان نداشتند.
این گزارش که براساس مصاحبههای مفصل با پنج تن از سربازان طالبان و با عنوان «زندگی جدید در شهر، تجربه طالبان از زندگی در کابل» توسط شبکه تحلیلگران افغانستان انجام شده، نشان میدهد که سربازان طالبان در اوت ۲۰۲۱ میلادی از روستاهایشان با نگرشی «منفی» به کابل آمده بودند و در این مدت، دستکم بخشی از این سربازان متوجه شدند که تصویر منفی آنها از جامعه کابل، غلط بوده است و ترکیبی از عوامل و انسانهای «خوب» و «بد» در شهر کابل وجود دارد. آنها همچنین مجبور شدند با جامعهای در تعامل باشند که در آن زنان حضور دارند.
این سربازان با ابراز دلتنگی برای بازگشت به دوره «جهاد» میگویند که با آمدن امارت اسلامی به قدرت، «جهاد» که یک «وظیفه دینی» برای سربازان طالبان به شمار میرفت و آنها را از دغدغههای روزمره آزاد میکرد، اکنون به پایان رسیده و توقعات خانوادههایشان نیز تغییر کرده است. اعضای طالبان مجبورند که مانند دیگران برای تامین مخارج زندگی خود و خانواده شان تلاش کنند.
«کمکهای گذشته را باید پس بدهی»
در حدود دو دهه حضور جامعه جهانی در افغانستان، طالبان با راه اندازی حملات انتحاری و جاسازی مین در کنار جادههای بینشهری و اماکن پر رفت و آمد در کابل و شهرهای بزرگ افغانستان، باعث از دست رفتن جان هزاران تن از مردم غیرنظامی و نظامیان افغانستان و خارجیها شدند.
سربازان طالبان که در طی دو دهه در میان مردم، عملیاتهای انتحاری انجام میدادند، اکنون به عنوان اعضای امارت اسلامی طالبان ناگزیر از ارتباط با جامعه شهری افغانستان هستند؛ در حالیکه نقشهایی متفاوت از گذشته دارند.
عبدالسلام، ۲۶ ساله از ولسوالی (شهرستان) دند ولایت (استان) قندهار در مصاحبه با شبکه تحلیلگران افغانستان، میگوید: «من قبلا کابل را ندیده بودم. فکر میکردم کابل شهری پر از شرارت خواهد بود. در واقع، آنقدرها هم که ما تصور میکردیم شیطانی نیست. من نمیدانم که آیا همه اینها (شرارتها) توسط مجاهدین از بین برده شد یا ما از ابتدا در مورد آن اشتباه کردیم.»
او که پدر سه فرزند است، ادامه میدهد: «زمان جهاد برای ما خیلی خوب بود، من خودم مسئولیتی در تامین معیشت خانواده نداشتم؛ چون برادرانم این مسئولیت را برعهده گرفتند؛ چون میدانستند که جهاد واجب است. حتی مردم هم تمام تلاششان را میکردند تا به ما کمک کنند، ما را پناه میدادند و برایمان لباس و کفش تهیه میکردند و برای موتور سیکلتهایمان بنزین میخریدند.»
عبدالسلام بعد از تشکیل امارت اسلامی، وقتی تصمیم گرفت که به سوی خانهاش در قندهار برود، خانوادهاش به او فهماند که بعد از این، باید پول به خانه بیاورد تا بتواند برای فرزندانش غذا تهیه کند.
اندکی بعد عبدالسلام فهمید که مردم طرفدار طالبان، توقع دارند که طالبان کمکهایی را که در گذشته از مردم دریافت کردند اکنون به مردم بازبپردازند. این موضوع را از برخورد راننده تاکسی فهمید که او را به عنوان مسافر سوار کرد و به او گفت: «اکنون کل حکومت در دست توست، پس دیگر مستحق کمک نیستی، اکنون نوبت توست که تمام کمکهایی را که به تو کردهایم؛ پس بدهی.»
حذیفه از سربازان طالبان به این شبکه گفته است که «در زمان جهاد، زندگی بسیار ساده بود. تنها کاری که باید به آن میپرداختیم، برنامهریزی برای حمله به دشمن و عقبنشینی بود. مردم از ما توقع زیادی نداشتند و ما مسئولیت کمی در قبال آنها داشتیم، در حالیکه حالا اگر کسی گرسنه باشد، مستقیماً ما را مسئول آن میدانند.»
«بیشتر وقتها دلمان برای جهاد تنگ میشود»
اعضای شرکتکننده در این مصاحبه میگویند که در دوره «جهاد» آزادی عمل بیشتری داشتند و بدون طی کردن سلسله مراتب با فرماندهانشان ارتباط میگرفتند اما اکنون به عنوان کارمندان ملزم هستند که در ساعات اداری تعیین شده به سرکار بروند و تا ساعت مشخصی بر سر کار باشند و براساس سلسله مراتب اداری با فرماندهانشان ملاقات کنند و در ترافیک سنگین شهر کابل، وقتشان را بگذرانند.
این سربازان طالبان که اکنون به عنوان کارمندان در پستهای میانی و پایینتر (درجه ۳و درجه ۴) منصوب شدهاند؛ میافزایند که اگر چند روز از رفتن به محل کار خودداری کنند، دستمزدشان کاهش خواهد یافت و اگر سر کار نروند، امارت افراد دیگری را به جای آنها منصوب خواهد کرد.
کامران ۲۷ ساله از ولایت میدان وردک، میگوید: «مردم کابل برای گذران این زندگی دنیوی عجله دارند و میدوند. آنها احساس میکنند، اگر روزی سر کار نروند، از گرسنگی میمیرند. من هم که متعلق به روستا هستم، اکنون به سختی میتوانم بدون کار کردن زنده بمانم.»
وی ادامه میدهد: «من به شغلی در وزارت کشور منصوب شدم. من از شغلم راضی هستم اما اغلب اوقات جهاد را از دست میدهم. در آن مدت هر دقیقه از زندگی ما عبادت حساب میشد.»
رسانههای انگلیسیزبان نیز با انتشار گزارش شبکه تحلیلگران افغانستان میگویند که سربازان طالبان زندگی «عاری از محدودیت»شان را به یاد میآورند و به جای پرسه زدن در مناطق مختلف کشور برای یافتن قربانی بعدی، اکنون مجبورند که انضباط اداری را رعایت کنند و از توییتر استفاده کنند.
«اکنون نمیتوانیم خودمان را از زنان پنهان کنیم»
طالبان در دوره اول تشکیل امارتشان در افغانستان در دهه ۱۹۹۰ میلادی توانستند مقررات سختگیرانهای را در افغانستان اجرا کنند، از جمله این مقررات، محروم کردن زنان برای خروج از منزل بدون «یک محرم شرعی مرد» و ملزم کردن تمام زنان به پوشیدن برقع بود. همچنین مردان حق پوشیدن کت و شلوار و تراشیدن ریش و سبیلشان را نداشتند.
وقتی در دور دوم به قدرت رسیدن طالبان، سران امارت اسلامی تلاش کردند تا مشابه همان مقررات سختگیرانه را اجرا کنند، با مقاومتهای مردمی بخصوص زنان روبرو شدند. زنان با برگزاری اعتراضات خیابانی و اعتراضات در فضای مجازی به محدودیتهای طالبان اعتراض کردند و طالبان با فشارهای جامعه جهانی مواجه شدند.
مریم بهاری، روزنامهنگار (نام مستعار) به اپک تایمز میگوید که طالبان در طی این یک و نیم سال اخیر فهمیدهاند که با جامعهای متفاوت از دوره نود میلادی مواجه هستند. جامعه دهه نود میلادی درگیر جنگهای خانمانسوز داخلی بود و تشکیل امارت طالبان در آن جامعه به عنوان یک تغییر تحمیل شده محسوب میشد؛ اما جامعه کنونی بخصوص زنان و قشر جوان تحصیلکرده به آسانی محدودیتهای آنان را نمیپذیرند، جامعه افغانستان در طول دو دهه گذشته دستخوش تحولات زیادی شده است.
به گفته وی، مردم به تحصیلات عالی دست یافتهاند و بخشی از جامعه افغانستان از کشورهای همسایه در این کشور وارد شدهاند و جامعه جهانی از دو دهه به این سو برای احقاق حقوق بشر در افغانستان سرمایهگذاری کرده است. جامعه امروز افغانستان بسیار پیچیدهتر از جامعه دهه نود میلادی است، بنابراین اجرای مقررات سختگیرانه طالبان برای این گروه کار آسانی نیست.
وی که در روزهای اول به قدرت رسیدن طالبان در کابل زندگی میکرد. میگوید که او به همراه دوستانش تلاش کردند با پوششهای همیشگیشان به خیابانها بروند و به سربازان طالبان که از کوهها و دشتها به شهرها سرازیر شده بودند، نشان بدهند که آنها نمیتوانند مقررات خود را بر زنان تحمیل کنند و اگر سربازان طالبان میخواهند در شهرها بمانند، باید استانداردهای زندگی شهری را از جمله حضور و فعالیت زنان در جامعه افغانستان بپذیرند.
حذیفه، ۲۴ ساله و اهل ولسوالی زرمات ولایت پکتیا، پدر دو فرزند که به عنوان تکتیرانداز در صفوف طالبان کار کرده است و اکنون در اداره پلیس کار میکند، میگوید: «در اولین روزهایی که زنان برای ثبت شکایت (خشونت خانگی) به ما مراجعه کردند، بسیاری از مجاهدین، از جمله خود من، از آنها پنهان میشدیم، زیرا هرگز در تمام زندگیمان با زنان غریبه صحبت نکردهایم. در روزهای بعد، رئیس حوزه به ما دستور داد که شرع به ما اجازه میدهد که با آنها صحبت کنیم.»
عبدالمنافی ۲۵ ساله از ولایت لوگر که پدر دو فرزند است، برای یادگیری کارهای اداری در دوره آموزشی انگلیسی و کامپیوتر شرکت کرده است، او میگوید: «یکی از همکلاسیهای من، یک زن است. ما در یک کلاس درس میخوانیم. اگرچه من از زنانی که لباس مناسب نمیپوشند؛ متنفرم، اما نمیتوانم به خاطر آنها به کلاس نیایم. اگر آنها خجالت نمیکشند، پس چرا ما خجالت بکشیم. این تنها چیزی است که هرگز تصور نمیکردم، یک طالب در طول عمرش با آن روبرو شود.»
طالبان میگویند تنها لباس مناسب برای زنان برقع است.
آیا سربازان تغییر خواهند کرد؟
حسن رضایی، جامعهشناس در اینباره به اپک تایمز میگوید: «نخست، این گزارش، پرده از این واقعیت برمیدارد که این جوانان دهاتی تحصیلنکرده تا چه اندازه توسط ملاهای طالب شستشوی مغزی شدهاند که تمام گفتههای دروغین رهبرانشان را که ملاهای کمسواد قریه هستند، باور میکردند و حال که با واقعیتهای بیشتری روبرو شدهاند، دچار تردید میشوند. این تردید راه خود را بسوی یک زندگی واقعی جدید باز نخواهد کرد، مگر اینکه از سلطه طالبان رها شوند و یک دولت مسئول به آموزش مجدد آنان بپردازند.»
وی میافزاید: «نکته دوم این است که این جوانان در عملگرایی خشونتآمیز و قهرمانسازی دروغین از خودشان، زندگی و رشد کردهاند. آنان میتوانستند با بمبگذاری، ویرانی عظیم به بار آورند، آدم بکشند و حتی عملیات انتحاری انجام دهند و خودشان را بکشند و هیچ مسئولیتی هم در قبال هیچ کسی نداشته باشند و این کار یک عمل افتخارآمیز برای آنان محسوب میشد. مقبولیت این شیوه زندگی برای آنان نهادینه شده بود و اکنون آنها با یک شیوه زندگی ملالتآور و پر از مسئولیت و توقع مواجه هستند که برای آنان احساس افتخار و غررو ایجاد نمیکند. این جوانان تحمل زندگی پر مسئولیت و آرامش ناشی از آن را ندارند و طبیعی است که احساس بطالت، ملالت و حتی دلتنگی کنند.»
به گفته وی، «نمیتوان ادعا کرد که این جوانان تحصیلنکرده به سمت یک تغییر مثبت شخصیتی پیش میروند. آینده شخصیتی آنان بستگی به این دارد که با آنان چه تعامل و رفتاری صورت گیرد. اگر نهادهای مسئول در آینده، مسئولیت آموزش و در واقع بازپروری فکری آنان را برعهده بگیرند، تردیدهای آنان نسبت به گذشتهشان بیشتر خواهد شد و احتمال اینکه وارد یک زندگی مسئولانه شوند؛ افزایش مییابد.»