نویسنده: نجات بهرامی، روزنامهنگار
آنگونه که شواهد نشان میدهد، علی خامنهای مخصوصا از ابتدای دهه ۹۰ خورشیدی با سرعت زیادی به سمت خلع ید نهادهای غیرانتصابی و از بین بردن بوروکراسی کشور حرکت کرد. او از ابتدای نشستن بر کرسی رهبری حکومت نیز چنین نیتهایی در سر داشت اما در انجام آنها شتاب نمیکرد. شاید او همان مقدار اندک تفاوت نگاه دولتهای اصلاحطلب و اعتدالی با خود را نیز مزاحم میدانست و زمانی که دید علیرغم کنارزدن هاشمی از طریق رد صلاحیت، باز هم فردی شبیه به او انتخابشد، عزمش را برای این کار جزمتر کرد.
حاصل چنین تصمیمی این بود که دستگاههای دولتی از دو عنصر حیاتی «بودجه» و «اختیار» خالی شدند و پولها و پروژهها بیش از گذشته سر از جاهایی مثل ستاد اجرایی فرمان امام درآوردند. این ستاد و زیرمجموعههایی چون بنیاد برکت به طور همزمان فعالیتهای مرتبط با چندین وزارتخانه را انجام میدادند. از ساختن مدرسه تا ماموریتهای وزارت بهداشت و …
سازوکار این نهادهای نیابتی هم مبتنی بود بر «انقلابیبودن». در راس هر مجموعه هم فردی با عنوان «مدیر طراز انقلاب» منصوب شد که اغلب متملق، غیرمتخصص و اهل اغراق و ارائه گزارشهای دروغین بود. محمد مخبر یکی از همین افراد است که در اوج کشتار مردم به خاطر نبود واکسن، مدعی بود کشورهای غربی زیادی برای گرفتن واکسنهای ساختهشده توسط ما التماس میکنند.
اما نتیجه چنین رویکردی در مدیریت کشور از سوی علی خامنهای چه بوده و هست؟ به عنوان نخستین نتیجه باید به «زوال بوروکراتیک» و بازگشت کشور به عصر «مدیریت هیئتی» اشاره کرد. زمانی که «دولت» به عنوان دستگاه اجرایی کشور از انجام امور روزمره و متعارف خود کنار گذاشته شود، فرایندهایی چون انباشت تجربه، انتقال تجربه و آموزش، آزمون و خطا و نیز احصای نیازها و کمبودها از دل جامعه تعطیل شده و مجموعههای عریض و طویل به محلی برای وقتگذرانی کارمندان استخدامی دولت تبدیل میشود.
مشاهدات عینی در سالهای اخیر نیز حاکی از حاکمشدن چنین فضایی در نهادها و وزارتخانههاست. در حقیقت این اماکن و مدیریتها و حتی پستهای کارشناسی آنها نقش پاداشهای جریانهای سیاسی به هوادارانشان را بازی میکنند و برخلاف دهههای گذشته که این بوروکراسی میتوانست حتی ذیل حکومت ناکارآمدی چون جمهوری اسلامی، نقش و وظایف اصلی خود را ایفا کرده و اربابرجوع را راه بیندازد، در حال حاضر انبوهی از پرسنل در نهایت از عهده بدیهیترین وظیفهای که بر عهدهی سازمان است، برنمیآیند!
ابراهیم رئیسی در انتهای مسیری بود که علی خامنهای برای کوتولهسازی و خنثیکردن دولتها پیموده بود. برخلاف دولتهای پیشین، نه رئیسجمهور و نه احدی از دولتمردان و حامیان و پشتصحنهها با منویات علی خامنهای مشکلی نداشت و حتی اختلاف سلیقهای بروز نمیکرد. اما این مساله تنها ناشی از همپوشانی فکری و سیاسی دولت با شخص رهبر نبود. ریاستجمهوری به رئیسی تقدیم شده بود و مسیر برای رسیدن او به این جایگاه هموار شده بود تا همین نفش را بازی کند؛ تسریع فرایند نابودی بوروکراسی در ایران و انجام امور بر اساس منویات شخص حاکم و در قالب «قرارگاهها»! قرارگاه ماهیت نظامی دارد و گوش به فرمان فرمانده است.
بوروکراسی در ایران نفسهای آخر خود را میکشد و این خطری بزرگ و دلهرهآور است که در سایهی خرابکاریهای دیگر این حکومت، توجه چندانی را جلب نمیکند و زنگ وحشتی را به صدا در نمیآورد. این شبکه مویرگی که در همه اجزا و اندامهای پیکر ایران گسترده است، زیرساخت و بستر موردنیاز برای بازسازی کشور است. چنانچه این شبکه بیش از این تضعیف شود و قابلیتهای خود را از دست بدهد، انجام برنامههای کلان در آینده با موانع بسیار جدی مواجه خواهدشد.
دیدگاه ارائهشده در این مقاله نقطه نظر نویسنده بوده و لزوماً منعکسکننده دیدگاه اپک تایمز نیست.