ادامه قسمت اول
نوشتۀ: مریم نیکپور
در قسمت دوم این مقاله به مناسبت تاریخی انتخاب ابوالحسن بنیصدر به عنوان اولین رئیسجمهور جمهوری اسلامی در سیام بهمن، به کارنامه چپها بعد از انقلاب در ایران نگاهی میاندازیم که بعد از روی کار آمدن اولین دولت جمهوری اسلامی در تمام ارکان حکومتی از مفهومسازی انقلاب و رهبر گرفته تا نهادسازیها و محو یک طبقه جامعه ایران نقش داشتند.
هر چند بنیصدر که از اعضای جبهه ملی ایران بود، از مخالفتهای خود با جناحهای چپ در دوره ریاست جمهوریش سخن گفته است اما در دوره او، اختلافات پنهان گروههای انقلابی چپ با روحانیان حاکم نمایان شد.
بحث انتقاد و رویگردانی از حرکتهای چپ در بین افکار عمومی جامعه ایران بحث تازهای نیست. با بررسی شبکههای اجتماعی میتوان دید که کاربران ایرانی به انتقاد از کارنامه چهار دهه عملکرد جمهوری اسلامی و نقش گروههای چپ در تحولات این دوره از تاریخ پرداختهاند. در این مقاله با استناد به مصاحبهها و نوشتههای صاحبنظران تلاش میشود تا به علل رویگردانی مردمی از گروههای چپ و جمهوری اسلامی پرداخته شود.
همچنین در قسمت پیشین به مناسبت سالگرد انقلاب اسلامی به دوره پیش از انقلاب اسلامی ایران پرداختیم و اینکه چگونه ایدئولوژی اسلام و کمونیسم که دو ایدئولوژی متفاوت از یکدیگر و گاه در تضاد فکری با یکدیگر بود، توانست در قالب آنچه که به نام «روشنفکری دینی» خوانده میشد، راهی برای تلفیق با یکدیگر بیابد و زمینهساز انقلاب ۵۷ شود. همچنین اشاره کردیم به اینکه محمدرضاشاه پهلوی که از اصطلاح «ارتجاع سرخ و سیاه» برای توصیف همکاری این دو استفاده کرده بود، چگونه با دستگاه امنیتیش (ساواک) با این دو گروه مواجه شد.
«انقلاب مفاهیم» رقابت کمونیستها در ستایش از «امام»
زمانی جمهوری اسلامی به رهبری روحاله خمینی روی کار آمد که بازار ایدئولوژی در شوروی و چین با اندیشههای لنین و مائو گرم بود. در این دوره هواداران چپ دست به ابداع مفاهیمی زدند که پیش از آن در تاریخ ایران سابقه نداشت.
چریکهای فدایی خلق در ابتدای انقلاب با صدور اعلامیهای از کلمه «امام» برای نامیدن آیتاله خمینی استفاده کردند. اعلامیه این گروه با تیتر «بازگشت امام، تجلی اراده خلق است» در روزنامههای ایران منتشر شد. آنها متاثر از جو انقلابهای کمونیستی بودند که در آن، رهبران این انقلابها بهعنوان رهبران کاریزماتیک مورد ستایش هوادارنشان بودند.
سالها پیش از انقلاب ۵۷، مائو رهبر انقلاب کمونیستی چین لقب «مرد برتر چین» را گرفته بود و رهبران اولیه کمونیست شوروی همچون لنین به عنوان امام و پیشوا مورد ستایش هوادارانشان در داخل قلمرو شوروی و هوادارانشان در دیگر کشورهای جهان بودند.
لقب «امام» باعث شد تا هالهای از تقدس و کاریزمای شخصیتی برای آیتاله خمینی شکل بگیرد، طوری که خواستهها و دستورات وی در سالهای بعد بیچون و چرا اجرا شود و تا سالها بعد کسی جرات انتقاد و به چالش گرفتن عملکرد وی را نداشته باشد.
به نظر میرسد که در اولین روزهای بعد از انقلاب ایران، رقابت اعلام نشدهای بین احزاب مختلف چپ برای حمایت از آیتاله خمینی وجود داشت. چنانکه چند ماه بعد، سازمان مجاهدین خلق در تلگرافی به آیتاله خمینی که در نشریه «مجاهد» منتشر شد، در کنار استفاده از عنوان «امام» برای نامیدن خمینی از واژه «پدر» نیز استفاده میکردند. حزب توده، یکی از احزاب کمونیستی بود که برای اولین بار اصطلاح «خط امام» را برای تشریح مانیفست حکومت بعد از انقلاب استفاده کرد.
محسن حیدریان، پژوهشگر در مسائل چپ در نوشتهای برای بیبیسی آورده است: «رویکرد حمایت از“خط امام” بر اساس جهتگیری بیشتر کشور در راه ضد امپریالیستی، ضد سرمایهداری و ضد بزرگ مالکی از سوی حزب به معماری کیانوری “تئوریزه” و ارائه شد. طبق این استراتژی که در پنج اصل فرمولبندی شد، پیروزی کامل انقلاب و “تعمیق” آن در گرو تشدید تضاد و درگیری با آمریکا بود.»
همین رویکرد خاص چپها به مانیفست «خط امام» و شعارهای مبارزه علیه «طاغوت» خمینی و هوادارانش راه را برای غارت و حذف یک طبقه مهم جامعه ایران هموار کرد.
حذف طبقه «سرمایهدار» و توزیع فقر
تحلیلگران اقتصادی در ایران معتقد هستند که دوره بعد از انقلاب، اقتصاد ایران دچار دگرگونیهای بسیاری شد. یکی از این دگرگونیها به حذف طبقه سرمایهدار جامعه ایران منجر شد. با تصویب قانون و نهادسازی، تمام اموال مصادر شده از کسانی که طبقه «اشراف» جامعه ایران میدانستند به نفع مستضعفان و کارگران مصادره کردند.
یک ماه بعد از پیروزی انقلاب ۵۷، آیتاله خمینی به شورای انقلاب، دستور تشکیل بنیاد مستضعفان را داد. طبق این فرمان، این بنیاد وظیفه داشت تا اموال مصادره شده خاندان محمدرضا شاه پهلوی، کارخانهداران و بازرگانان ایران را با هدف «کمک به فقرا و نیازمندان» در اختیار بگیرد. بعد از این دستور، مالکان شرکتها و کارخانجات بزرگ تجاری و صنعتی در ایران که بخش خصوصی اقتصاد ایران را تشکیل میدادند، تمامی اموالشان را از دست دادند.
طبق بررسیهای اقتصادی در ایران، این بنیاد طی ده سال بعد یعنی در سال ۱۳۶۸ بیش از هشتصد بنگاه اقتصادی و شرکتهای صنعتی و تولیدی را به نفع خود مصادره کرد که بسیاری از این اموال به خاطر سوءمدیریت و نداشتن تجربه کافی از سوی مصادرهکنندگان اموال تعطیل شد. طوری که در سال ۱۳۸۸ لیست این اموال به کمتر از ۱۴۰ شرکت رسید و حدود ۴۰۰ شرکت دیگر به نام خصوصیسازی و واگذاری اموال از دسترس بنیاد مستضعفان خارج شد.
حسن روحانی، رئیسجمهور سابق جمهوری اسلامی در انتقاد از حیفومیل اموال و کارخانجات صنعتی ضبطشده سرمایهداران ایران گفته بود که اکنون این املاک «یکی به لانه کبوترها و دیگری به سوله خودروسازان تبدیل شده است.»
مالکانی که در دوره رونق صنعتی در ایران، شرکتها و صنایع را بوجود آورده بودند، برای حفظ جانشان، ایران را ترک کردند یا اعدام شدند. این سرمایهداران در صنعت خودروسازی، تولید کفش، مس و فولاد، صنعت مونتاژ، پلاستیک و ساختمانسازی فعال بودند.
حبیب القانیان، یکی از معروفترین مالکان صنایع در آن روزهای ایران بود. او بنیانگذار شرکتهای تولید پلاستیک و صنایع پروفیل آلمینیوم ایران بود که در محاکمهای ۲۰ دقیقهای به دستور خلخالی، حاکم شرع به اعدام محکوم شد و تمامی اموال او و خانوادهاش توسط بنیاد مستضعفان ضبط و مصادره شد. همچنین او را صاحب ساختمان پلاسکو میدانند که نخستین برج در ایران و بیانگر هویت و تاریخ آن روزهای پایتخت ایران محسوب میشد. او از اقلیت یهودی ایران بود.
بنیاد مستضعفان در طی ۴ دهه اخیر بارها تغییر نام داد. این نهاد شبه دولتی به مجلس و نهادهای نظارتی دولت ایران پاسخگو نیست و اکنون یکی از بزرگترین بنگاههای اقتصادی خاورمیانه محسوب میشود که فقط به رهبر جمهوری اسلامی ایران پاسخگو است.
مدیر گروه رفاه و برنامهریزی اجتماعی دانشگاه تهران در گفتگویی با روزنامه ایران گفته است که بسیاری از این سرمایهگذاران که امروز کارآفرین مینامیم، در آن روزها به عنوان سرمایهداران وابسته به دربار شاه، اموالشان مصادره شد.
وی افزوده است: «ما بعداً تحقیقات انجام دادیم، زندگی پژوهی کردیم و کارنامه بسیاری از آنها را از ابتدا تا انتها نشان دادیم. در زندگی و کسب و کار آنها هیچ وابستگی ارگانیکی که مثلاً بخشی از سهام برای دربار باشد، وجود نداشت. ارتباط آنها با دربار در این حد بود که به خاطر اتاق بازرگانی اگر مراسمی در دولت برگزار میشد، شرکت میکردند، ولی اینطور نبود که یک نظام سیاسی داشته باشیم، به طور ارگانیک گروههای مسلط آن بورژوازی باشند و با تعلق خاطر به حکومت، اتحاد طبقاتی شکل داده باشند.»
به گفته وی، بیشتر روشنفکران بویژه گروههای چپ برای مفهومپردازی یا نشان دادن جایگاه سرمایهداران، معمولاً از بخش خصوصی بهعنوان بورژوازی ملی نام میبردند.
این استاد اقتصاد درباره دلیل مصادره اموال مالکان صنایع خصوصی در ایران خاطر نشان کرده است: «تصویب قانون حفاظت از صنایع، از بهمن ۵۷ تا تیرماه ۵۸ طول کشید و تمام آن به خاطر فشار نیروهای چپ اسلامی بوده است. از بیرون به کارخانهها فشار میآمد، کارگران مدیران را تحت فشار قرار میدادند، درخواست افزایش سود داشتند، گروگان میگرفتند و تهدید میکردند. موارد متعددی داشتیم که مدیران را بالای پشتبام کارخانهها میبردند و تهدید به مرگ میکردند.»
از بین رفتن بخش تولید جامعه، بیکاریهای گسترده طبقات کارگر و حتی کشاورز را در پی داشت. بسیاری از کارگران خانهنشین بودند و مجبور شدند که بجای کار در صنایع به روش توزیعی معروف به «اقتصاد کوپنی» وابسته باشند.
به گفته وی «توزیع درآمد بعد از انقلاب، توزیع مجدد نبود، توزیع فقر بوده است. دولت باید از ابتدا ثروت را توزیع میکرد. اما با همه اینها میتوان گفت که توزیع بعد از انقلاب بهتر ولی تولیدمان بدتر بود. تلویزیون پیشرفته وجود داشت ولی ما تولیدکننده آن نبودیم. قبل از انقلاب، تلویزیون پیشرفته به فراخور زمان خود وجود داشت ولی مصرفکننده ما نبودیم. البته در اینجا من به آزادیهای سیاسی نپرداختم و تنها به این نکته بسنده کردم که عدم سیاستگذاری صحیح اجتماعی، به افزایش فقر، نابرابری و نارضایتی انجامید.»
اما مصادره اموال تنها به سرمایهداران منحصر نماند بلکه دامن هر کسی را که نام و آوازهای در میان مردم داشت، هم گرفت. حتی انقلابیگری و قتل و غارت، گریبان هنرمندانی را گرفت که در میان مردم محبوبیت داشتند.
حسن شماعیزاده، یکی از هنرمندان آواز در توییتی، خاطره آن روزهایش را یادآوری کرده است. وی نوشته است: «روزی که شاه رفت، رفتم سفارت آمریکا تمدید ویزا کردم، هنوز به بختیار امید داشتم. پنجشنبه خمینی وارد شد. سخنرانی خمینی را در روزنامه اطلاعات خواندم، در مورد موسیقی مثبت حرف زده بود؛ هنوز امید داشتم. صبح شنبه، (روزنامه) آیندگان درآمد؛ در سخنرانی خمینی، موسیقی حذف شده بود. تصمیم به رفتن کردم. از مدتها قبل به اندازه دو متر در نیم متر شعار دور و بر خانه من نوشته شده بود و پاک نمیشد، فکرم کار نمیکرد، (با این مضمون) شماعیزاده سرمایهدار اعدام باید گردد. از طرف چریکهای فدائی خلق نوشته شده بود. دوشنبه همسایه خبر داد، در مسجد جماران علیه تو حرفهایی زده شده و دارند میآیند، در منزل همسایه پنهان شدیم، دور و بر خانه جمع شدند، خانه را غارت کردند و رفتند، خانه من بدست همزبانان غارت شد.»
مفاهیم انقلاب و چپگرایی در سیاست و اقتصاد ایران منحصر نماند، بلکه راه را به سوی مدارس و دانشگاهها نیز باز کرد.
انقلاب فرهنگی چپ علیه چپ و لیبرال
انقلاب فرهنگی که اصطلاحی برخاسته از آموزههای کمونیسم است و در گرماگرم انقلابهای کمونیستی اتفاق میافتاد، این بار در جمهوری اسلامی علیه جناحهای چپ و لیبرال اجرا شد. با فرمان آیتاله خمینی در سال ۵۹ شمسی، شورای انقلاب به گروههای سیاسی مهلت سه روزهای برای تخلیه دفترهایشان در دانشگاهها داد و این منجر به نزاع و درگیری میان دانشجویان هوادار چریکهای فدایی خلق و مجاهدین خلق با دانشجویان طرفدار جمهوری اسلامی موسوم به «دانشجویان خط امام» در دانشگاهها شد و انقلاب فرهنگی با هدف «پاکسازی» دانشگاهها از استادان و دانشجویان هوادار جناحهای چپ، لیبرال و دگراندیش آغاز شد. روحانیان این گروهها را به طور کلی «غربزده» قلمداد کردند.
در این دوره، روحانیان حاکم بر ایران از ضرورت «اسلامیسازی» دانشگاهها و وحدت حوزه و دانشگاه سخن میگفتند. بنیصدر که در این دوره رئیسجمهور ایران بود، سالها بعد خود را قربانی «انقلاب فرهنگی» خواند.
وی در سرمقاله روزنامه انقلاب اسلامی در سیویکم فرودین سال ۵۹ نوشته بود: «دانشجویان مسلمان باید اجرای مصوب شورای انقلاب که در محضر امام اتخاذ شد را فریضه خود دانسته و نه تنها در برخوردها پیشقدم نشوند بلکه مانع از هرگونه برخوردی بگردند تا اگر طرف سه روز ستادهای گروهها تعطیل نشدند به ترتیبی که مقرر است عمل شود.»
حزب توده نیز با صدور بیانیهای، دانشجویان هوادار چریک هوادار چریکهای فدایی خلق و مجاهدین خلق را «چپ نما» خواند و خواستار اتحاد همه دانشجویان وابسته به خلق شد.
در مدارس، کتابها به اصطلاح «اسلامیسازی» میشد. تصاویر خمینی به عنوان شخص اول ایران و بعد رئیسجمهورهای وقت در کلاسهای درس نصب میشد و دانشآموزان در سر صفهای مدرسه و کلاسها باید شعارهایی در عشق به رهبر انقلاب و جمهوری اسلامی سر میدادند و برای فداکاری در راه ارزشهای انقلاب اسلامی و جمهوری برآمده از آن، اعلام آمادگی میکردند.
بنیصدر در یکی از مصاحبههایش گفته بود: «قبل از انقلاب این آقاهایی که حاکم هستند؛ همه هواداران سازمان مجاهدین خلق بودند. خصوصا آقای هاشمی رفسنجانی که حتی رفته بود به نجف تا نظر مساعد آقای خمینی را برای حمایت از این گروه جلب کند. آقای بهشتی به خود من در پاریس گفت که ما ایدئولوژی انقلابی داریم، سازمان انقلابی هم داریم و مرجع انقلابی در خور هم داریم که آقای خمینی، مجاهدین خلق و صحبتهای آقای شریعتی از این جمله هستند. آقای خمینی هم در نجف، هم در پاریس و هم در تهران مخالف این گروه بود.»
به نظر میرسید که چپهای ایران چه در لباس روحانیت و چه در لباس چریکهای خلق قدم به قدم، کپیبرداری از دو قطب کمونیسم در جهان یعنی چین و شوروی را آغاز کرده بودند. بسیاری انقلاب فرهنگی ایران را الگوگیری از انقلاب فرهنگی چین در دوره مائو تعبیر میکنند.
سالها پیش از این، مائو در سال ۱۹۶۶ با شعار مبارزه با ضدانقلاب و چهار عامل کهنه به معنی مبارزه با سنتهای چین باستان بیست میلیون شهروند چپنی را به قتل رساند. بسیاری از آثار فرهنگی و تاریخی چین را به نام مظاهر سنتی و فرهنگی سرمایهداری تخریب کرد و تحت عنوان مبارزات طبقاتی، طبقه سرمایهدار و مالکان چین را نابود کرد. کشور چین که به میراثهای تمدنی ۵ هزار سالهاش میبالید، به جایی رسید که قدرت حاکم در این سرزمین را انقلابیونی گرفتند که در مواردی اندام حیاتی بدن مخالفانشان را بیرون میآوردند و میخوردند.
مائوئیستها در چین، تصاویر مائو را در سر کلاسهای درس نصب کرده بودند و در متون آموزشی مدارس، دانشآموزان موظف به پاسداری از مفاهیم مکتب کمونیسم و مائو بودند و برای فدا کردن جان خود برای آرمانهای حزب کمونیست قسم میخوردند.
در فصل سوم کتاب نُه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست آمده است که در دوره انقلاب فرهنگی چین، با نابودسازی و محو طبقهی ملاکین و سرمایهداران و آزار و شکنجهی تعداد کثیری از خداپرستان و انسانهای معتقد، حزب کمونیست چین راه را برای کمونیسم بعنوان یک مذهب مطلق و فراگیر در کل سرزمین چین هموار ساخت.
ادامه دارد…
نظرات بیان شده در این مقاله نظرات نویسنده است و لزوماً منعکس کننده نظرات اپک تایمز نیست.