ابوطالب مظفری از پیشکسوتان ادبی افغانستان میگوید: «واصف باختری شاعری بود که در ابتدا بیشتر گرایش چپ (در دوره جوانی) داشت، ولی در میانسالی و اواخر عمر گمان میکنم که اندیشهاش متحول شده بود. در کل باید گفت که شاعری با بنیادهای فکری سیاسی بود. در شمار روشنفکرانی بود که اندیشه تغییر در سر داشت، اما شکستهای پیاپی (وضعیت نابسامان افغانستان) باعث اندوه و سرخوردگیش شده بود.»
ستون ادبیات فارسی افغانستان در دهه پنجاه و شصت
خبر درگذشت واصف باختری که بسیاری از علاقمندان و شاعران افغانستان، وی را یکی از برجستهترین چهرههای ادبی افغانستان میدانند، از وقایع بسیار مهم در روزهای اخیر بوده است.
برخی شاعران افغانستان او را در حکم ملکالشعرای بهار برای جامعه ادبی این کشور میدانند.
ابوطالب مظفری در گفتگو با اپکتایمز فارسی درباره مقایسه واصف باختری با این شاعران میگوید: «من با مقایسه دو شاعر از دو محیط فرهنگی و زمانی مختلف موافق نیستم. با توجه به اینکه نمیدانم منبع اصلی این قیاس که بوده است؛ اما با کمی اغماض میتوان تا حدودی با این مقایسه موافق بود. با این توضیح که از نظر اطلاعات عمیق و گسترده تاریخی و ادبی، باختری با بهار قابل مقایسه است و از نظر رواج به قاعده شعر نیمایی با رعایت معیارهای شعر نو، نحوه نمادپردازی و مفهومسازی وی به نیمایوشیج شباهت دارد. با این تفاوت که نیما بنیانگذار شعر نیمایی بود و باختری چنین وضعیتی نداشت.»
وی با اشاره به تاثیر استاد باختری بر شعر معاصر افغانستان و نسلهای ادبی در این کشور میافزاید که «باختری در شمار شاعران مدرن ادبیات در افغانستان است که از ادبیات رئالیسم آغاز کرد و به سمت مکتب سمبولیسم کشیده شد. شعر ما در دوره ایشان از دورۀ کلاسیک فاصله گرفت. زاویه نگاه متفاوت و بیان تازه به مفاهیم و موضوعات ایجاد شد. هرچند نمیتوان انکار کرد که پیش از ایشان این حرکت شروع شده بود ولی او بسیار پختهتر و بنیادیتر از پیشینیانش این شیوه ادبی را ادامه داد. او شاعر جریانسازی بود که شاگردانی تربیت کرد و جریان رشد ادبی در افغانستان را سرعت بخشید.»
آقای مظفری می افزاید: «استاد واصف باختری در دورۀ پنجاه و شصت شمسی در ادبیات معاصر افغانستان در حکم ستون ادبیات در حوزه شعر و ادب بود. به این معنا که بسیاری از چهرههای جوان به خصوص در حوزه فرهنگ و ادبیات حول ایشان جمع میشدند و تحت آتوریته ایشان بودند. البته باید اذعان کرد که ایشان مایههای چنین محور بودن را هم داشت. شخصی بود با اطلاعات قوی در حوزههای مختلف ادبی و فرهنگی، جاذبه شخصی و غیره. بنابراین بیراه نیست اگر بگوییم که ستون ادبیات ما در آن دوره بود. چنانکه در حوزه داستان استاد رهنورد زریاب چنین وضعیتی داشت.»
خوان هفتم؛ خوشههای نور برای سرزمین شرق
واصف باختری در طول عمر ۸۱ سالهاش از جوانی تا پیری، شاهد چهار نوع نظام سیاسی و ایدئولوژیک در این کشور بود. دوران جوانی او همزمان با دو قطبی شدن جهان به بلوک شرق و غرب بود.
واصف باختری، شعری به نام «خوان هفتم» دارد که آن را در دهه شصت شمسی سروده است و به صورتی نمادین، اوضاع جوامع شرقی (کشورهای بلوک شرق) و رنج مردم در دوره حمله شوروی به افغانستان را روایت میکند. در خوان هفتم باختری، رستم شاهنامه وجود ندارد که به نبرد با دیو بپردازد، بلکه قهرمان اصلی «پیر روشنیفروش» است که با کولهباری از نور از کوچههای شهر خاوران عبور میکند تا تاریکی و تازیانه تگرگها را بزداید و شادی را بیاورد و خوشههای نور را به دست کودکان یا همان نسلهای آینده در شهر شرق هدیه میکند.
این شعر از اشعار مشهور واصف باختری است، طوریکه علاقمندانش از وی با تعبیر «پیر روشنیفروش» یاد میکنند.
سپیده پیر روشنیفروش دوره گرد/ به دوش کولهبار نور/ به ره نهاده بود گام/ که با صدای آی آی روشنی/ ز کوچههای شهر خاوران گذر کند/ که ناگهان انار سرخ ماه/ ز «چرخ گوشتسای» ابرها گذشت/ ز تازیانۀ تگرگ/ و در سقوط خوشههای واژگان رویش گیاه و برگ/ چراغ آرزوی بارور شدن/ به چشم نخلهای پیر تیر خورده تیره شد
پس از گریز یاغیان تندر و تگرگ/ که برترین چکاد/ سلام گرم آفتاب را پذیره شد/ جوانهیی که از تگرگ و باد، تازیانه خورده بود/ به شانۀ نسیم سرنهاد و گفت/ خوشا خوشا که آفتاب چیره شد
سپیده پیر روشنیفروش دورهگرد/ به شهر شرق شادمانه پا گذاشت..
سپیده پیر روشنیفروش دورهگرد/ ز کودکان کوچههای شهر شرق/ دو سکه خنده میگرفت/ به دستشان دو خوشه نور مینهاد
پرتو نادری، شاعر برجسته افغانستان در یکی از نوشتههایش درباره شعر پایداری معتقد است که «ترکیب تصویری انارسرخ ماه، بیشتر از این که ذهن خواننده را به سرخی انار بکشاند، او ماهتاب سرخی را در آسمان میبیند که خود یک حادثۀ هراسناک است. یعنی ماهتاب سرخ است و خونین و چنین است که ذهن خواننده از ماهتاب آسمان به ماه تقویمی کشانده میشود و میرسد به ماه ثور (اردیبهشت) و گذشت این ماه از ابرهای گوشتسای که میتواند بیان همان رویداد خونین ثور باشد که همه چیز را در دریای خونین و زهرناک خود فرو میبرد.»
وی افزود: «از یک نقطهنظر این شعر مقابلۀ نور و روشنایی است در برابر تاریکی، مقابلۀ نیکی است در برابر بدی، مقابلۀ داد است در برابر بیداد. مقابلۀ صلح است در برابر جنگ و در نهایت مقابلۀ اهورا است در برابر اهریمن.»
دو روز هفتم و هشتم ثور/اردیبهشت دو روز تاریخی در تقویم افغانستان است که در هفتم ثور، کودتای کمونیستی در افغانستان به وقوع پیوست و سرخ به رنگی برتر تبدیل شد. بسیاری از نمادهای مهم در افغانستان به رنگ سرخ تغییر مفهوم دادند.
در هشتم ثور نیز مجاهدین به پیروزی رسیدند و با استقرار حکومت مجاهدین فصلی از جنگهای داخلی آغاز شد. واصف باختری که در ابتدا به اندیشههای چپ گرایش پیدا کرده بود، بعدها توسط حفیظاله امین از رهبران حزب کمونیست بازداشت و زندانی شد. او بعد از مشاهده عملکرد کمونیستها، قتلعام هزاران شهروند و حاکمیت این ایدئولوژی از فعالیتهای سیاسی دست کشید.
«لعنت به جغرافیایی که تاریخ دارد»
او در شعرهای خود اندیشههای اسلامگرای افراطی را نیز به چالش کشید. او در شعر «بیاننامه وارثان زمین» ضدیت طالبانیسم را با تمدن و مظاهر فرهنگی و تمدنی را با بیانی کنایی و طنزگونه روایت میکند.
جغرافیاها باید دگرگون شوند/ لعنت بر جغرافیایی که تاریخ دارد!/ نفرین بر خاربنهای هرزۀ تاریخ/ که در متن و حاشیۀ جغرافیا روییدهاند!/ سردابها و شبستانها/ آراستن جهان را بسنده اند./ از آنرو/ سیلاب آتش خشم ما تشنۀ دبستانهاست!/ دیگر نباید هیچکسی گهواره بتراشد/ به پا برخیزیم/ برای گرامیداشت تابوتسازان!…
واپسین سخن هیچگاه فراموشتان مبادا/ سیارۀ ما از هزاران هزاران هزاران هزار آدمی انباشته است/ و بیشتر اینان در نگاهمان دستگاههای کودسازی هستند/ نه انسان/ پس باید شمشیرها را فسان زد/ و در میان آنان اوفتاد/ آنگونه که گرگان در گله./ ما به «حفظ محیطزیست» عشق آتشین داریم!
غربت قلم باختری در میان همزبانان ایران
خبر درگذشت استاد واصف باختری در میان محافل ادبی ایران نیز با سکوت و بیتفاوتی برگزار شد. تعداد انگشتشماری از رسانههای ایران مطلبی درباره درگذشت وی منتشر کردند.
ابوطالب مظفری در اینباره میگوید: «این بیتفاوتی به یک موضوع کلانتر برمیگردد. اینکه جامعه ادبی و فرهنگی افغانستان از سوی جامعه ادبی ایران نادیده انگاشته شده است. نوعی احساس استغنا در میان ایرانیان بوده و هست که از توجه به همسایگان خودش بهخصوص افغانستان احساس بینیازی میکند. البته سیاستهای میان دو کشور نیز در سردی روابط بیتأثیر نبوده است. در حال حاضر ادیبان کلاسیک ایران در حد گذرا با چند چهره کلاسیک ما مانند استاد خلیلاله خلیلی آشنایی اندکی داشتند، ولی از ادبیات جدید بیخبر ماندند.»
وی مهمترین ویژگی شعری واصف باختری را دوری از میانمایگی میداند و ادامه میدهد: «حرف برای گفتن درباره ایشان بسیار است، ولی به گمان من مهمترین خصیصه استاد باختری در شعرش فراروی ایشان از میانمایگی بود. البته میانمایگی در امور مختلف وجود دارد، ولی هدف من نوعی سلیقه و پسند در ادبیات است. میانمایگی در میان شاعران ما سیماهای مختلفی دارد و ممکن است از مجراهای گوناگونی، ظهور و بروز کند. در شعر سیاسی به نحوی جلوه میکند و در شعر تغزلی به صورت دیگر خود را نشان میدهد. اغلب شاعران ما در یکی دو قرن اخیر به این بیماری دچار شدهاند. تریبونها و دنیای مجازی به آن وضعیت کمک کرده است. باختری شاید تنها کسی باشد که از میان معرکه فراتر رفته و اسیر این آفت نشده است. این فراتر رفتن ایشان هم در زبان شعرش یا در کل صورت شعرش است و هم در ماده شعرش نمایان است. بسط این موضوع در مجال این صحبت و مجال نیست.»
میانمایگی اشاره به شرایطی میکند که افراد بدون توجه به دانش و تخصصشان به وضعیتی گرفتار میشوند که از ظرفیتهای درونی خود استفاده نمیکنند تا تغییرات مثبت به وجود آورند و تنها سعی میکنند براساس اقتضائات روز عمل کنند و بیشتر از محیط بیرونی تاثیر میگیرند، به جای اینکه بخواهند بر محیط تاثیر بگذارند.