اخیراً دو خبرانتشار یافته که به دور از هرگونه اغراق نشان میدهد چینیها به طورمتوسط نسبت به دیگر مردم دنیا به مطالعه کتاب علاقه کمتری دارند.
یکی از منابع مقاله” هشتمین برآورد مطالعه ملی” است که توسط آکادمی مطبوعات و نشریات چین منتشر شد. با وجودیکه این گزارش مثبت وخوش بینانه بوده و در تلاش بود تا افزایش میزان مطالعه در بین مردم چین را به اثبات رساند، اما حقیقت چیز دیگری بود. میانگین تعداد کتابی که توسط هر چینی طی یک سال مطالعه میشود ۲۵/۴ است که در مقایسه با دیگر کشورها ناچیز است. بطوریکه این رقم در کره جنوبی ۱۱، در فرانسه ۲۰، در ژاپن ۴۰ و در اسرائیل ۶۴ میباشد.
منبع دیگر مقالهای از نشریه والاستریت ژورنال است : “آیا چین به سمت جامعهای با ضریب هوشی پایین حرکت میکند؟.” نویسنده این مطلب ژانگ تائو ( http://chinese.wsj.com/gb/rssall.xml ) مطلب خود را با نقل از مقاله یک پژوهشگر ژاپنی ( کنیچی اوهمائی) که چندسال پیش با عنوان “جامعهای با آیکیو پایین” منتشرشد آغاز میکند. نویسنده نگرانیاش را در خصوص رشد کیفی جامعه اظهار میکند. او بیان میکند که: “در سفرم به چین، اماکن استراحت و اتاقهای ماساژ را همه جا دیدم اما دریغ از کتابفروشیها که به سختی یافت میشدند. به طور میانگین مردم چین کمتر از ۱۵ دقیقه از روز را برای مطالعه صرف میکنند که این تنها بخش کوچکی از زمان مطالعه مردم ژاپن است. چین نمونهای از “جامعهای با ضریب هوشی پایین” است، بدون هیچ امیدی برای تبدیل شدن به یک کشور توسعه یافته در آینده.”
به یاد دارم که “شینهوا” قبلاً تحقیقی روی مردم چین درباره اینکه چرا آنها مطالعه نمیکنند، انجام داد و به عنوان نتیجه گیری دو دلیل ارائه کرد. دلیل اول “کمبود وقت” و دلیل دوم وجود انواع تفریحات و سرگرمی هایی که دسترسی آنها به اطلاعات را آسان میکند بود.
کمبود وقت، حقیقتی برای مردم درجوامع شهری چین است. بدین دلیل که حتی در اوقات فراغت آنها میل زیادی به انجام بازی ماه-جونگ ویا نوشیدن دارند. اما برایشان اشتباه است که وقت خود را برای خواندن کتاب به عنوان سرگرمی یا منبع دسترسی به اطلاعات صرف کنند. روزنامهها هم صرفاً وسیلهای جهت دسترسی به اطلاعات، کسب آگاهی و روندی از رشد تفکر مستقل وانتقادی می باشند.
فکر میکنم دلایل عمیقتر سیاسی و اجتماعی نیز درپس این مساله وجود دارد که باعث میشود مردم چین علاقهای به خواندن نداشته باشند.
یکی از دلایل ریشه در تاریخ دارد. به طور سنتی در چین، خواندن و مطالعه از اهمیت بسیاری برخوردار بوده، اما انگیزه این کار کسب شهرت و خوشبختی بوده است. تعداد کمی از مردم مطالعه را چون مرکبی برای کسب دانش و حقیقت میدانستند. در “آوازهایی که مشوّق فراگیری و آموختن” بوده واز امپراتور ژائوهنگ از سلسله سونگ به جای مانده، وی بیان میکند که ” تمام خانههای طلایی و زنان زیبا همگی در کتابها یافت میشوند.” خانوادههایی که در آزمونهای سلطنتی موفق بودند از تخفیفهای مالیاتی خوبی برخوردار میشدند. در آن دورانها این مسائل باعث ایجاد انگیزه در مردم برای مطالعه کردن می شد.
در دوران مائو، فارغالتحصیلان دانشگاه صاحب مشاغل دولتی می شدند. پس از اصلاحات دنگ، رفتن به دانشگاه راهی برای ارتقاء به سطوح بالاتر جامعه شد. هر چند که این مسیر به طور جدی مسدود شده و تعداد داوطلبان ورود به دانشگاه روندی رو به کاهش داشته است. برطبق آمار ۷۰ درصد بازار کتاب چین را کتابها و مطالب آموزشی تکمیلی شکل داده است.
دلیل دوم خط مشی حزب کمونیست چین است که در راستای مبارزه با روشنفکری میباشد. حزب کمونیست چین از تحصیلات به عنوان ابزاری در جهت مطیع ساختن مردم استفاده میکند. این حزب از زمان آغاز خود تا کنون تشنه قدرت بوده و تحصیلات در زمینه علوم انسانی را به استثمار خود در آورده تا از آن به عنوان ابزاری در جهت کنترل ذهن مردم استفاده کند. اقتصاد سیاسی مارکسیسم، فلسفه و تاریخ حزب کمونیست را به عنوان تنها منابع مطالعه دانشجویان چین مقرر کرده و اندیشههای غربی را هیچ وقت حتی در سطوح اساتید و متخصصان هم آموزش نداده است.
چین یکی از معدود کشورهایی است که در آن موضوع ممنوعیت کتاب وجود دارد. این در حالی است که کتابهای مارکسیسم، لنینیسم و مائویسم بیش از حد کفایت وجود داشته و دورههای مربوط به این موضوعات در تمام سطوح از دبستان تا دانشگاه وجود دارد. خواندن این کتابها هدر دادن وقت است. جوانها پس از این دورهها دیگر هیچ میلی برای رشد دادن دانش اجتماعی خود ندارند و در نتیجه اکنون تعداد زیادی از آنان هستند که بدون آزاداندیشی وبرخورداری از شیوه تفکری مستقل، فقط کورکورانه تسلیم خواست و اراده حکومت میباشند. حتی آنهایی که مدارج دانشگاهی دارند کتابهای زیادی مطالعه نکردهاند.
سومین دلیل عقبماندگی سیستم کتابخانههای عمومی در چین است. بین چین و کشورهای توسعه یافته تفاوت زیادی در تعداد و نیز مناطق تحت پوشش کتابخانههای عمومی وجود دارد. در ایالات متحده به طور میانگین برای هر ۲۰ هزار نفر یک کتابخانه وجود دارد. در انگلیس برای هر ۱۰ هزار نفر، در فرانسه برای هر ۲۲ هزار نفر، در ژاپن برای هر ۳۰ تا چهل هزار نفر و در سوئیس برای هر ۳ هزار نفر. این در حالی است که در چین به طورمتوسط برای هر ۵۰۰ هزار نفر یک کتابخانه وجود دارد.
چین که زمانی دارای یکی از تمدنهای باشکوه دوران کهن بود، امروزه دیگر کشوری نیست که فرهنگ آن حرفی برای گفتن داشته باشد. سه موضوعی که در بالا درباره ضعف مطالعه چینیها به آنها اشاره شد از سنن چینی و اوضاع سیاسی فعلی ناشی میشود.
خانم هی کین جیلان، نویسنده و اقتصاددان مطرح چینی است که اخیراً در آمریکا ساکن شده است. وی درمقاله “دامهای چینی” خود، نگرانیاش را درباره فساد در اصلاحات دهه ۹۰ ابراز کرده است. همچنین درمقاله ” تیرگی سانسور: کنترل رسانهها در چین” به دستکاری و محدودیت مطبوعات اشاره میکند. وی همواره درباره موضوعات اقتصادی و سیاسی چین امروز مینگارد.